اس ام اس موزیک / دانلود آهنگ های جدید

اس ام اس موزیک / دانلود آهنگ های جدید

اس ام اس موزیک / دانلود آهنگ های جدید

اس ام اس موزیک / دانلود آهنگ های جدید

تاریخ وصاف

تاریخ وصاف (نام دیگر: تجزیة الامصار و تزجیة الاعصار) از قدیمترین منابع درباره دوره ایلخانان، به زبان فارسی و نوشته شرف‌الدین عبداللّه شیرازی است.

به گفته وصاف، کتاب او دنباله تاریخ جهانگشای است و عطاملک جوینی در همه حال ممدوح اوست. وصاف پس از بیان ناچیزی درباره منکوقاآن و رویدادهای پس از مرگ او، به سلطنت هولاکوخان و فتح بغداد پرداخته است. او همچنین به بیان رویدادهای حکومت جانشینان هولاکو تا میانه سلطنت سلطان ابوسعید بهادر به ذکر خاندان جوینی، اتابکان سلغری، اتابکان لر، سلاطین کرمان، دهلی، شبانکاره، مصر، جزیره کیش و آل کرت و نیز به تخت نشستن گیخاتو پرداخته است. وصاف در پایان جلد چهارم بخشی از تاریخ جهانگشای را آورده که مشتمل است بر رویدادهای قبایل مغول و تاتار و آغاز قدرت گرفتن چنگیزخان و وضع یاسا و پیروزی‌های او در خراسان و فرارود و چکیده‌ای از تاریخ حکومت خوارزمشاهیان و سلطان جلال‌الدین. در این بخش، نویسنده از توجه هولاکو به باختر و دستیابی او به کتابخانه اسماعیلیان و باورهای حسن صباح و جنگ‌های او با سلجوقیان نیز سخن گفته است. بخش پنجم آن به دنباله سلطنت الجایتو، مرگ او و نیز روی کار آمدن ابوسعید بهادر و رویدادهای دوران او اختصاص دارد.[۱]

وصاف در ۶۹۹ق به نوشتن تاریخ خود پرداخت و بخشی از آن را در ۷۰۲ق در شام به آگاهی و نگاه غازان‌خان رساند و در ۷۱۲ق در سلطانیه چهار بخش نخست این اثر را به الجایتوخان تقدیم کرد. بخش پنجم آن در ۷۱۶ق (۱۳۲۶م) به پایان رسید.

محمد خدابنده الجایتو

سلطان محمد خدابنده اولجایتو یا الجایتو (به مغولی: ᠦᠯᠵᠡᠢᠲᠦ ᠺᠬᠠᠨ, Өлзийт Хаан) هشتمین سلطان از سلسله ایلخانان بود.

محتویات

    ۱ زندگی‌نامه
    ۲ شیعه شدن
    ۳ نحوه رسیدن به سلطنت
        ۳.۱ ورود به دارلملک تبریز
        ۳.۲ فتح گیلان
    ۴ تاریخ و هنر در دوره الجایتو
    ۵ جستارهای وابسته
    ۶ منابع

زندگی‌نامه

پس از مرگ غازان‌خان به ایلخانی مغول در ایران رسید. الجایتو نام ایرانی محمد خدابنده را برای خود برگزید. الجایتو پس از رسیدن به فرمان‌روایی، دستور به قتل آلافرنک پسر گیخاتو داد. او پسرش ابوسعید را به فرمان‌روایی خراسان فرستاد. بعد از آن رعایت قانون اسلام و یاسای غازانی را الزام کرد. الجایتو شهر سلطانیه را به وجود آورد (این کار را پپشتر پدرش ارغون آغاز کرده بود) و آن را پایتخت خود قرار داد. او دیلم (گیلان) را که با وجود گذشت پنجاه سال از برقراری ایلخانیان هنوز کاملاً مطیع نشده بود فتح کرد، اما سپاهش در این راه متحمل تلفات زیادی شد.

الجایتو نیز همچون ایلخانان پیشین برای کسب حمایت اروپاییان در برابر مملوکان مصر با پاپ نوشت و خواند داشت اما نتوانست در عمل کمکی از آنان برای جنگ با مصریان دریافت کند، سرانجام در سال ۷۱۲ ه. ق. / ۱۳۱۲ م. به تشویق گروهی از امرای ناراضی سوریه رهسپار موصل شد، از فرات گذشت و در کنار فرات، شهر رحبه‌الشام را به محاصره درآورد اما موفق به فتح آن نشد، اهل شهر در برابر مهاجمان سرسختانه مقاومت کردند و چون مغولان متحمل تلفات سنگین گردیدند و نیز آذوقه آنان تمام شده بود دست از محاصره شهر برداشتند و از طریق فرات مراجعت نمودند و بدین ترتیب تاریخ پنجاه ساله مبارزه مغولان و ممالیک بر سر تصرف سوریه پایان یافت.
شیعه شدن

الجایتو که در کودکی با نام مسیحی نیکولا تعمید یافته بود پس از چندی به آیین بودایی درآمد و سرانجام قبول اسلام کرد و پیرو مذهب ابوحنیفه گردید، ظاهراً مناظره زشتی که در حضور ایلخان بین فقهای مذاهب حنفی و شافعی درگرفت در تغییر مذهب الچایتو به شیعه بی‌تاثیر نبوده‌است. نمایندگان این مکاتب فقهی آنچنان اتهامات زشت و ناروایی بر یکدیگر وارد ساختند که الجایتو از هردو رنجیده خاطر گشت.[۱] پس از مناظره با علامه حلی و نظام‌الدین مراغه‌ای مذهب تشیع را اختیار کرد. الجایتو نخست دستور داد که نام ابوبکر، عمر و عثمان از خطبه‌های نماز جمعه و از سکه‌ها برداشته شود. الجایتو در سن سی و شش سالگی وفات یافت و پیکرش در سلطانیه به خاک سپرده شد.
نحوه رسیدن به سلطنت

غازان خان، در ایام حیات خود برادر خویش محمد را بولیعهدی و جانشینی خود تعیین نمود. ولی محمد در وفات غازان در اردو حضور نداشت و در خراسان بحکومت و ادارهٔ امور آن مملکت مشغول بود. از امرای غازانی امیر مولای، محرمانه محمد را از اوضاع اردو و خیالات شاهزادگان و امرای سرکش مطلع می‌ساخت؛ مخصوصاً او را از داعیهٔ سلطنت آلافرنگ پسر کیخاتون مخبر کرد و به او فهماند که این شاهزاده بدستیاری هرقداق سپهسالار اردوی خراسان که زوجه اش دختر قتلغشاه خواهرزادهٔ آلافرنگ بوده، هوای ایلخانی در سر دارد و اگر محمد می‌خواهد به آرامی بر تخت بنشیند و دنبالهٔ اصلاحات برادررا بگیرد؛ نخست باید از جانب آلافرنگ و هرقداق آسوده‌خاطر شود. محمد در قوریلتایی که پس از وصول خبر مرگ غازان منعقد ساخت، چنین صلاح دید که پیش از شیوع این خبر کار آلافرنگ و هرقداق را بسازد و بهمین نیت سه نفر از امرای خود را به این مهم گماشت و ایشان قبل از آنکه آلافرنگ بر مردن غازان مطلع شود، با او خلوت کردند و یکی از آن سه مأمور سر او را با شمشیر از بدن جدا ساخت و هرقداق هم اگرچه گریخت، ولی بزودی دستگیرشد و با دو برادر و سه پسر خود بقتل رسید و محمد درقدم اول از شرغائلهٔ بزرگی رهائی یافت. بعد از دفع فتنهٔ آلافرنگ و هرقداق و گرفتن اطاعت از لشکریان ایشان و آرام کردن خراسان، محمد از آن مملکت عازم دارالملک تبریز گردید و در این سفر سپاهیان فراوان و یک عده از امرا و نوینان بزرگ مثل امیر مولای و سونج وایسن قتلغ و علی قوشچی و حسین بیک با او همراه بودند. محمد در پنجم ذی الحجة سال ۷۰۳ هَ. ق. بشهر اوجان رسید و در این مقام به اقامهٔ مراسم عزاداری برادر خود قیام کرد و در ۱۵ ذی الحجة همان سال رسماً بتخت ایلخانی جلوس نمود، در حالی که قتلغشاه و امیر چوپان و امیرفولادقیا و سونج وایسن قتلغ در طرف راست تخت او و شاهزاده خانمهای خاندان چنگیزی در سمت چپ و امرای دیگر در مقابل آن ایستاده و لشکر در پشت چادر مخصوص ایلخانی صف زده بودند. محمد که پس از جلوس بتخت لقب سلطان اولجایتو یعنی سلطان آمرزیده اختیار کرد؛ در این موقعبیش از بیست وسه سال نداشت و او سومین پسر ارغون خان بود، از طرف مادر نوادهٔ برادر دوقوزخاتون محسوب می‌شد. سلطان محمد اولجایتو را بمناسبت تعلقی که بمذهب شیعه اظهار می‌داشت، شیعیان خدابنده لقب داده‌اند. ولی اهل تسنن از راه دشمنی و کینه جویی این کلمه را خربنده کرده و سلطان محمد اولجایتو بهمین علت در کتب قدما بهر دو عنوان خدابنده و خربنده مذکور شده است. اولجایتو سه روز بعد از جلوس فرمانی دایر بر اقامهٔ مراسم دینی و شعائر اسلام و رعایت قوانین و یاساهای غازانی صادر نمود و به امرا و سران لشکری خلعتهای بسیار بخشید. قتلغشاه نویان را بعنوان بیگلربیگی فرماندهی و سپهسالاری کل اردو و در میان رجال مملکتی مقام اول داد و امیر چوپان و فولادقیا و حسین بیک و سونج وایسن قتلغ را در تحت امر او گذاشت. سپس خواجه رشیدالدین فضل اﷲ همدانی طبیب را مثل ایام برادر بصدارت و خواجه سعدالدین محمد ساوجی را بمشارکت او در امور دیوانی و وزارتی گماشت و اوقاف را به قتلغقیا و بهاءالدین یعقوب سپرد و دو نفر از فرستادگان سلطان مصر را که در سنوات آخر سلطنت غازان به ایران آمده و به امر آن پادشاه تحت نظر مانده بودند، آزادی بخشید و در خدمت خودنگاهداشت .[۲]
ورود به دارلملک تبریز

بعد از ورود به تبریز اولجایتو سفرای تیمورقاآن (۶۹۴ - ۷۰۶ هَ. ق .) جانشین قوبیلای قاآن و اولوس اوگتای و جغتای را پذیرفت و درنتیجهٔ این ملاقات، بین ایلخان ایران و امپراطور چین و جانشینان اوگتای و جغتای رشتهٔ اتحاد و وداد مستحکم گردید. کمی بعد اولجایتو از تبریز بمراغه رفت و رصدخانهٔ آن را بازدید نمود. اصیل الدین پسر خواجه نصیرالدین طوسی را به ادارهٔ آن گماشت و پس از مراجعت بتبریز بدشت موقان حرکت نمود تا زمستان را در آن قشلاق بگذراند. اولجایتو از موقان دو نفر فرستادهٔ سلطان مصر را که آزادی بخشیده بود، بهمراهی نمایندگانی روانهٔ آن دیار نمود و به ایشان مأموریت داد که در مقابل از سلطان مصر خلاص ایرنجین برادر سونج را که در محاربات آخری بین غازان و مسلمین شام و مصر اسیر شده بود بخواهند و پیام دوستانهٔ اولجایتو را نیز بسلطان ابلاغ نمایند. در سال ۷۰۵ هَ. ق. یعنی سال دوم سلطنت اولجایتو تاج الدین گورسرخی نائب امیر هرقداق و بعضی دیگر از ساعیان خواجه رشیدالدین و خواجه سعدالدین را به اختلاس و برداشت مال دیوانی متهم کردند. اولجایتو قتلغنویان را مأمور تحقیق این قضیه نمود و چون بدخواهی و سعایت تاج الدین و دیگران با ثبات رسید، اولجایتو امر داد که ایشان را سیاست کنند و درنتیجه، تاج الدین گورسرخی بقتل رسید. بنای سلطانیه در ۷۰۴ هَ. ق. غازان خان در اواخر عمر خود خیال داشت که در محل چمن سلطانیه، یعنی درسرزمینی که دو رود کوچک ابهر و زنجان رود در آنجا سرچشمه می‌گیرند و اولی بطرف محال قزوین و دومی بسمت قزل اوزن متوجه می‌شود، شهری بنا کند و به این کار دست زد، ولی عمرش وفا نکرد و اولجایتو دنبالهٔ خیال برادررا در این خصوص گرفت. سرزمین حالیهٔ سلطانیه را مغول قنغورالانگ می‌گفتند و چمن آن مرتع احشام ایشان بود و غالباً ایلخانان و سرداران مغول در عبور از عراق به آذربایجان یا بالعکس در آن سرزمین رحل اقامت می‌انداختند. غازان خان در این محل که بهیچ وجه آبادی نداشت، اساس شهری را پی افکنده بود و اولجایتو همان را بنام سلطانیه در پنج فرسنگی ابهر در تاریخ ۷۰۴ هَ. ق. شروع به اتمام کرد و آن را در مدت ده سال به انجام رساند؛ بطوری که در سال ۷۱۳ ق. در محل قنغورالانگ که چمنی بیش نبود یکی از اعاظم بلاد اسلامی شرق ایجاد گردیدو ابنیهٔ بسیار از عمارات، مدارس، مساجد، حمامها و بازارها در آن انشاء شد و جمعیت فراوان از هر طبقه در شهر مزبور مجتمع آمدند. دورادور سلطانیه به امر اولجایتو باروئی مربع شکل ساختند که طول آن ۳۰هزار قدم می‌شد و ضخامت دیوارهای آن به اندازه‌ای بود که چهار سوار پهلوی یکدیگر می‌توانستند روی آن حرکت کنند و دروسط آن اولجایتو قلعهٔ بزرگی ساخت که از جهت عظمت بشهری می‌ماند و در آن گنبدی جهت مقبرهٔ خود بنا کرد که همان گنبد معروف شاه خدابنده است که بعد از وفات، سلطان را در آنجا بخاک سپردند و آن از مهمترین ابنیه و از نمونه‌های عالی معماری عهد مغول است. اولجایتو در بنای سلطانیه، همان راهی را که غازان در ساختن شنب غازان تبریز پیش گرفته بود، پیروی کرد؛ یعنی بعد ازساختن شهر و گنبد در اطراف مقبرهٔ خود به بنای هفت مسجد امر داد و یکی از آنها را خود بخرج خویش از مرمر و چینی ساخت و ابنیهٔ بسیار دیگر نیز از دارالشفا، داروخانه، دارالسیادة و خانقاه در سلطانیه بر پا شدو اولجایتو علاوه بر بنای قصری جهت اقامت خویش مدرسهٔ بزرگی در آن شهر از روی گردهٔ مدرسهٔ مستنصریهٔ بغداد ایجاد نمود و از هر طرف مدرسین و علما و اهل بحث و درس را به آنجا خواند. در ساختن پایتخت جدید امراو وزرای اولجایتو نیز هر کدام بسهم خود شرکت کردند، از آنجمله خواجه رشیدالدین یک محلهٔ تمام از سلطانیه را که بر هزار خانه مشتمل بود به انضمام مدرسه و دارالشفا و خانقاهی بخرج خود ساخت. اولجایتو بعد از بنای سلطانیه با جماعتی از پیشه وران و اهل حرف و صنایع در مزید رونق آن شهر کوشید و سلطانیه در اندک مدتی بعد از تبریز، اولین شهر ممالک ایلخانی گردید. ولی افسوس که اعتبار آن دوامی نکرد و پس از اولجایتو و ابوسعیدخان یکباره از اهمیت افتاد و بهمان سرعت که ایجاد شده بود رو به خرابی گذاشت و امیر تیمور نیز که در ویران کردن بلاد مهارتی داشت و مثل آتیلا و سایر سرکردگان تاتارنژاد، دشمن آبادی بود آنچه را که از سلطانیه بر پا بود، با خاک یکسان کرد و این شهر از آن تاریخ ببعد دیگر جانی نگرفت و امروزه شهر کوچک و کم جمعیتی است .[۳]
فتح گیلان

فتح گیلان در ۷۰۶ ه. ق ولایت کوچک گیلان در تمام دورهٔ استیلای مغول از حد اردبیل و خلخال تا حدود کلاردشت و سرحد خاک مازندران از دستبرد سرداران چنگیزی و هولاکو و ایلخانان؛ جانشین ایشان محفوظ مانده بود وبواسطهٔ وجود معابر صعب العبور و بیشه‌های انبوه مغول‌ها نتوانسته بودند بر آن دست یابند. در سال ۷۰۵ هَ. ق. موقعی که یکی از پسران امیر ارغون آقا؛ حاکم مشهور مغول برای رساندن خبر مرگ خان اولوس جغتای بدرباراولجایتو آمده بود، به آن پادشاه گفت: که چگونه است که ایلخانان ایران با این همه فتوحات که بر دست ایشان میسر شده هنوز نتوانسته‌اند که ولایت کوچکی مثل گیلان را که در جنب مقر ایشان است، مسخر نمایند و دست امرای محلی را که تا این تاریخ زیر بار فرمان مغول نرفته‌اند از آن ناحیه کوتاه سازند؟ این بیان در مزاج اولجایتو بحدی مؤثر افتاد که تصمیم گرفت تا گیلان را از وجود امرای محلی مصفی ̍ سازد و افتخار این فتح را که تا آن وقت بدست هیچیک از خوانین مغول حاصل نشده ببرد، بهمین خیال در سال ۷۰۶ هَ. ق. چهار دسته سپاهی از چهار طرف بسمت معابر صعب العبور گیلان فرستاد، بشرح ذیل: امیر چوپان از راه اردبیل و طالش، قتلغشاه از سمت خلخال، طوغان و مؤمن از راه قزوین و کلاردشت و خود او نیز با اردوی چهارم از طریق لاهیجان، گیلان را مورد هجوم قرار داد. گیلان و خلخال در این تاریخ، در دست امرای محلی بود و هر قسمت از آنجا را امیری در تصرف داشت. مثلاً خلخال را شرف الدین خلخالی و قسمت کسکرو فومن و پیه پس (گیلان غربی یعنی ساحل یسار سفیدرود) زنی از خاندان اسحاقوند یا امرای دباج تحت نفوذ خودداشتند و این زن که به امیرهٔ دباج معروفست و آنکه بمناسبت این که قطب الدین علامه محمودبن مسعود شیرازی (۶۲۴ - ۷۱۰ هَ. ق .) کتاب درةالتاج لغرةالدباج را بنام او ساخته، مشهور شده است؛ از جمیع امرای گیلان در این تاریخ نامی تر بود. اولجایتو قبل از لشکرکشی بخاک گیلان سفرائی پیش امرای محلی آنجا فرستاد و ایشان را به اطاعت خود خواند. از ایشان امیرهٔ دباج هدایایی نزد اولجایتو روانه نمود و از در فرمان برداری درآمد و خود نیز به اردوی خدابنده آمد و مورد اکرام و احترام شد و سایر امرای گیلان نیز همین راه و رسم را پذیرفتند. ولی اندکی بعد فهمیدند که بواسطهٔ ثروت فوق‌العاده ٔگیلان و صیت گرانی امتعهٔ حاصلهٔ از آن، مخصوصاً ابریشم امرای اولجایتو چشم طمع به این ولایت دوخته‌اند و هر کدام از امرای محلی توقعاتی بی پایان دارند. بهمین جهت بتدریج سر از اطاعت پیچیدند و درصدد دفاع املاک موروثی و مال و نام خود برآمدند و از ایشان امیرهٔ دباج بدون تحصیل اجازه از اولجایتو بمستقر خود که فومن بود، رفت و این حرکت اولجایتو را خشمگین کرده بترتیب اردو و تقسیم ایشان بچهار لشکر و استیلای گیلان از چهار حد تصمیم گرفت. اگرچه فتح گیلان در قدم اول بمناسبت کوچکی و نزدیکی و عدم اعتبار امرای محلی آسان می‌نمود، ولی کمی بعد معلوم شد که کاری بس مشکل است چه از طرفی سختی راهها و موانع بیشمار از قبیل: جنگل و کوه و باران و گل، قدم بقدم اردوهای اولجایتو را دچار زحمت و خطر می‌کرد و از طرفی دیگر دفاع مردانهٔ مردم از جان و مال خود باعث وارد آمدن شکست‌های پی درپی بلشکریان خدابنده می‌شد و اگرچه اولجایتو بالاخره گیلان را مسخر ساخت و امرای آنجا را مطیع و خراج گذار خود کرد، ولی تلفات جانی داد و سپهسالار کل اردوی او، یعنی قتلغشاه که شخص اول مملکت بود در این واقعه بقتل رسید. در هجوم بگیلان امیر چوپان به آسانی حدود کسکر راغارت کرده با فتح و نصرت قبل از رسیدن اولجایتو به لاهیجان به اردوی او پیوست، ولی قتلغشاه پس از گرفتن دست اطاعت از شرف الدین خلخالی حکمران خلخال با اینکه شرف الدین او را از عبور از تنگه‌های کوهستانی سخت طالش منع نمود، بشوکت خود مغرور شد بطمع اموال مردم گیلان بطرف این خاک پیش تاخت و امیر فولادقیا را به پیش قراولی خود فرستاد. لشکریان امیرهٔ دباج بجلوی امیر فولاد آمدند و چون سه بار شکست خوردند، طلب صلح کردند. ولی قتلغشاه بتحریک پسر خود درخواست صلح گیلانیان رانپذیرفت و جلوتر آمد و پسر را نیز بهمراهی امیر فولاد فرستاد. لشکریان امیرهٔ دباج پسرقتلغشاه را منهزم کردند و اردوی او در گل و لای فروماند. چون قتلغشاه به انتقام جلو آمد، یکی از گیلانیان او را کشت و لشکریانش از معرکه گریخته و غنائم بسیار برای گیلانیان بجاگذاردند. امیر طغان و امیر مؤمن از طرف کلاردشت و رستمدار عازم گیلان بودند به آسانی حدود شرقی آن خاک را مسلم ساختند و به لاهیجان پیش اولجایتورفتند و او نیز که حکمران لاهیجان را مطیع خود کرده بود، بشادی و شکرانهٔ این فتح نمازی گزارد و جملهٔ امرا در حال مسرت بودند که خبر قتل قتلغشاه رسید. اولجایتو سخت غمگین شد و امر داد که امیر شیخ بهلول و امیر ابوبکر با سه هزار نفر بسرکوبی مردم گیلان غربی حرکت کنند. متعاقب ایشان امیرحسین بیک و امیر سونج را نیز فرستاد و این امرا آبادی‌های رشت و فومن و تولم را پس از جنگهای سخت با اهالی بباد غارت دادند؛ مردان را کشتند و زنان و اطفال را به اسیری گرفته بخدمت اولجایتو برگشتند. اولجایتو پس از تسخیر گیلان و مطیع کردن امرای آن، قرار گذاشت که هر کدام از ایشان در سال، مقداری ابریشم بعنوان خراج به اردوی ایلخانی بفرستند و از این تاریخ ببعد خود را دست نشاندهٔ او بدانند. سپس پسر قتلغشاه را که از جنگ فرار کرده بود به چوب یاسا تنبیه نمود و مقام قتلغشاه، یعنی سپهسالاری کل اردو را به امیر چوپان واگذاشت و با جمیع امرای گیلان که سر اطاعت فرودآورده بود، بسلطانیه برگشت .[۴]
تاریخ و هنر در دوره الجایتو

الجایتو حامی و مشوق انواع هنرها بود، به اشاره او بود که رشیدالدین نخستین مجلد کتاب تاریخ غازانی را که بررسی تاریخ مغولان از آغاز تا مرگ غازان بود به پایان برد و دست به کار نوشتن مجلد دوم گردید که اولین کوشش برای ثبت تاریخ همه ملل بزرگ اوراسیا بود. اما تصویر الجایتو در درجه اول به عنوان کسی است که دوستدار سازندگی و آبادانی بود.

هم چنین، بنیان‌گذار و پدر آموزش عشایری در ایران حداقل از هفتصد سال پیش، سلطان محمد خدابنده الجایتو بوده است. به دستور وی مدرسه سیار ایجاد شد که همراه با اردوی سلطان در ییلاق و قشلاق در حرکت بوده و هیات تعلیم و محصلان و اطرافیان آن می‌بایستی همراه سلطان محمد خدابنده الجایتو در حرکت باشند. بنابراین مدرسه متحرکی به وجود آمد که «وصاف الحضره» صاحب کتاب «تاریخ وصاف»، آن را «مدرسه سیار سلطانی» خوانده است.

محمد بن بکران

محمد بن بکران مشهور به پیر بکران یکی از عرفاً و مدرسین مشهور قرن هفتم هجری است .
بنای بقعه پیر بکرانآرامگاه

وی در شهری که به نام او پیربکران نامیده می شود در جنوب اصفهان در زمان سلطنت محمد خدابنده الجایتو بنا شده است. بقعه پیربکران، محل تدریس و اشاعه مرام صوفی گری وعرفان توسط پیر بکران بوده است و مریدانش به پاس مقام علمی و مذهبی وی پس از وفاتش آرامگاه پیر را بنا نهادند و در واقع شهر پیر بکران شهرت خود را مدیون اوست.در حال حاضر مزار او و گچ برهنرمند بنا محمد شاه نقاش در کنار هم در داخل این بقعه کنار چله خانه بنا قرار دارد. این بقعه در نوع خود از بناهای بی نظیر تاریخی استان اصفهان و کشور مربوط به دوره ایلخانی است که کارشناسان، ارزش هنری و نوع معماری بکار رفته در گچ بری ها و کاشیکاری های محراب و چگونگی تلفیق چند نوع خط و نقش را بی نظیر می دانند . بنای اصلی بقعه طبق کتیبه های آن، بین سالهای ۷۰۳ (سال وفات پیربکران) تا ۷۱۲ ساخته شده است، [۱] اما در این محل پیش از آن نیز شبستانی گنبددار وجود داشته که احتمالاً مزار یکی از شخصیتهای برجسته محلی بوده است. همچنین کاشی جلاداری به تاریخ ۶۹۸ در آن یافت شده است.[۲][۳]
محراب گچ بری بقعه پیر بکران

محتویات

    ۱ معماری بنای آرامگاه
    ۲ نگارخانه
    ۳ جستارهای وابسته
    ۴ منابع

معماری بنای آرامگاه

این بنای تک ایوانی، از نظر سبک معماری شبیه به معماری دوره ساسانی و یادآور طاق کسری است، ولی طاق ایوان به جای این‌که مانند طاقهای دوره ساسانی هلالی باشد، نوک دار است.[۴] مصالح اصلی بنا سنگ ، آجر ، گچ و کاشی های لعابدار منحصر به فردی است که در شکل های گوناگون و رنگهای معروف ایرانی یعنی نیلی و آبی پارسی منحصراً برای این بنا ساخته شده است . کل اثر متشکل است از دالان ورودی ، یک ایوان بزرگ طاق دار ، فضای آرامگاهی و چله خانه.ایوان از چهار جانب محصور و فقط بالای ضلع جنوبی آن که محراب نفیسی در آن واقع شده، باز است. معلوم است که در ابتدا مکان آرامگاه نیز جزئی از محوطه ایوان بوده است و بعدها انتهای ایوان را با دیوار مشبکی محصور و بخشی از این ایوان وسیع را به مقبره تبدیل کرده اند. سقف این صحن بلند است و در اطراف آن ایوانچه‌ها و غلام گردشهایی وجود دارد.[۵] ضلع شرقی و غربی ایوان به قرینه دارای دو جرز و یک طاقنمای کوچک است. محراب این مجموعه از بهترین محراب های منقوش گچی در دوره اسلامی است و کل مجموعه از لحاظ تزئینات کم نظیر است. خطوط و کتیبه‌ها اغلب با خط کوفی و ثلث گچبری شده‌اند و مضمون آن‌ها بیشتر، آیات و صلوات بر ائمه علیهم‌السلام و توصیف محمدبن بکران است. [۶] . نام گچبر هنرمند این بقعه، محمدشاه نقاش، بر روی یکی از کتیبه های آن آمده است. [۷] متأسفانه در حال حاضر فعالیت یک شرکت معدنی در نزدیکی این بنا و متعاقب آن استفاده از مواد منفجره به جهت استخراج آهک، باعث ایجاد شکستگی ها و ترکهای زیادی بر روی دیواره ها و فروریختن گچبری ها وکاشیکاری های بنا شده است و این فاجعه رو به افزایش است .

پیربکران

پیربکران یکی از شهرهای استان اصفهان در مرکز ایران است.

این شهر با جمعیت ۵۴۶۴ نفر (برآورد ۱۳۸۳خ.) در بخش پیربکران شهرستان فلاورجان قرار دارد.

نام این شهر از نام آرامگاهی به نام "پیربکران" گرفته شده که گور محمد بن بکران، از پارسایان نامور این ناحیه است. این آرامگاه که در ۳۰ کیلومتری جنوب غربی اصفهان قرار دارد میان سال‌های ۷۰۳ تا ۷۱۲ هجری ساخته شده‌است.

محتویات

    ۱ وجه تسمیه
    ۲ آثار تاریخی
        ۲.۱ بقعه پیربکران
        ۲.۲ استراخاتون
        ۲.۳ پل بابامحمود
    ۳ منابع

وجه تسمیه

پیربکران در گذشته بالان نام داشته است که فردی به نام محمد بن بکران بقعه ای می سازد که پیر نام دارد و آن را در کتاب ها پیرِ بکران می نامند. به علت وجود این بقعه در بالان این شهر را پیربکران مینامند که هم اکنون پسوند نام خانوادگی افراد این شهر بالانی است.
آثار تاریخی

پیربکران شهری تاریخی است که از حدود 1000 سال پیش آثاری کهن در خود دارد که مهمترین آنان عبارتند از:

    بقعه پیربکران
    استراخاتون
    پل بابامحمود

بقعه پیربکران

این بقعه اثر تاریخی پیربکران است که نام شهر از این اثر نشات گرفته این بنای تک ایوانی، از نظر سبک معماری شبیه به معماری دوره ساسانی و یادآور طاق کسری است، ولی طاق ایوان به جای این‌که مانند طاقهای دوره ساسانی هلالی باشد، نوک دار است.گور محمدبن بکران،سازنده ی اثر ،و محمد نقاش،کاشی کار و نقاش اثر،در خود اثر قرار دارد.
بنای بقعه پیر بکران
استراخاتون

استراخاتون یا سارا خاتون یا ستاره خاتون یا سارا بت آشتر بنایی مذهبی متعلق به قوم یهود است. نام مقبره استراخاتون یا ستاره خاتون و طبق مستندات تاریخی به مقبره سوشاندخت یا دخت یزدگرد نیز معروف است طبق شواهد تاریخی گویا به هزار و چهارصد و اندی سال قبل باز می گردد. سنگ قبر یافته شده از این بنا که به زبان عبری نوشته شده است، صراحتاً تاریخ 1200 سال قبل را نمایش می دهد.
پل بابامحمود

پل بابا محمود مربوط به دوره صفوی است و در شهرستان فلاورجان،شهر پیربکران در روستای سهروفیروزان واقع شده و این اثر در تاریخ ۲۵ اسفند ۱۳۴۵ با شمارهٔ ثبت ۶۳۴ به‌عنوان یکی از آثار ملی ایران به ثبت رسیده است.مقبره سازنده ی پل بابا محمود در گورستان روستای سهروفیروزان واقع است.

سنگ آهک

سنگ آهک سنگ رسوبی با منشأ شیمیایی یا زیست‌شیمیایی که بیشتر از کلسیم‌کربنات تشکیل شده باشد.[۱]

آهک زنده میل ترکیبی شدیدی با فلزات دارد، از این‌رو با فلزات مصرف شده در ساختمان مانند لوله‌های آب و لوله‌های شوفاژ ترکیب شده و در آنها خوردگی ایجاد کرده و موجب پوسیدگی می‌شود. به همین علت رفته رفته از میزان مصرف آهک در ساختمان کاسته شده و با توسعه کارخانه‌های سیمان پزی در ایران و سراسر دنیا رفته رفته سیمان جای آهک را در صنعت ساختمان سازی گرفته به طوری که امروزه در کمتر ساختمانی از آهک به عنوان ملات استفاده می‌شود. ولی در راه سازی برای افزایش تحمل فشاری و کششی خاک مخصوصا در قشرهای پایین راه سازی برای تحکیم بخشیدن به آن و همچنین جلوگیری از روئیدن گیاهان در دامنه راه و باندهای فرودگاه مصرف می‌شود.

همچنین آهک در صنعت سیمان پزی، چینی سازی، شیشه گری، ذوب آهن، صنایع غذایی، تصفیه قند و غیره نیز مصرف می‌شود.[۲]

محتویات

    ۱ اصول تهیه و بکارگیری آهک
    ۲ خواص آهک زنده
    ۳ معادن
    ۴ آهک‌پزی
    ۵ انواع سنگ آهک
    ۶ پیوند به بیرون
    ۷ نگارخانه
    ۸ پانویس

اصول تهیه و بکارگیری آهک
آرامگاه کورش بزرگ از سنگ آهک ساخته شده است.

    در واقع هدف از تهیه آهک، تبدیل سنگ آن به حالت قابل مصرف و تبدیل مجدد آن به سنگ آهک، پس از مصرف می‌باشد.
    بعد از تهیه سنگ آهک CaCO۳ از معادن مربوطه، آنرا درون کوره‌های مخصوص قرار داده و با قراردادن آن تحت درجه حرارت ۹۰۰ درجه سانتی گراد، رطوبت همراه سنگ تبخیر شده و ترکیب CaCO۳ را در کوره‌های مکانیزه یا سنتی می‌شکنند و آنرا تبدیل به آهک زنده با فرمول CaO و گاز CO۲ می‌کنند.:گازکربنیک به همراه سایر گازها از دودکش کوره خارج می‌گردد.
    آهک زنده را با آب ترکیب و تبدیل به آهک شکفته با فرمول Ca(OH)۲ می‌کنند. این ماده که از دسته قلیایی هاست میل ترکیبی فراوانی با اسیدها دارد.
    در نهایت آهک شکفته را به صورت خالص، با خاک یا ماسه به عنوان شفته آهکی در اندود یا ملات به کار می‌برند.
    با گذشت زمان گاز دی اکسید کربن موجود در هوا با رطوبت محیط ترکیب شده و ایجاد اسید ناپایداری می‌کند که به داخل ملات نفوذ می‌کند و با آن ترکیب شده و موجب ایجاد دوباره CaCO۳ می‌شود. این عمل بسته به مکان کاربرد، رطوبت محیط، میزان گرمای هوا، ضخامت و نوع ملات، حتی تا ماه‌ها به طول می‌انجامد.
    در صورت وجود ناخالصی‌های سیلیسی یا آلومینی، ملات به صورت آبی خشک می‌شود و تشکیل سیلیکات و آلومینات کلسیم می‌دهد که سبب مشابهت خواص این ملات و سیمان می‌گردد.[۳]

خواص آهک زنده

    آهک زنده ماده‌ای سفیدرنگ با درجه ذوب ۲۵۰۰ درجه سانتی گراد است. به دلیل بالا بودن دمای ذوب، از آن برای اندود نمودن سطح کوره‌ها استفاده می‌کنند. این ماده میل ترکیبی فراوانی با آب دارد و به همین دلیل در نگهداری آن می‌بایست دقت خاصی مبذول شود.[۴]

معادن

    مرغوب‌ترین سنگ آهک ایران مربوط به معدن پیربکران اصفهان و نیز استانهای لرستان، کرمان و فارس می‌باشد.

آهک‌پزی

آهک پزی یعنی خارج کردن CO۲ از سنگ آهک که این کار بوسیلهٔ حرارت دادن به سنگ آهک انجام می‌شود.
انواع سنگ آهک

سنگ‌های اهکی (carbonate rocks) سازنده عمده سنگهای اهکی می‌تواند ترکیبات حاصل از پیوند کلسیم و بنیان بی کربنات باشد. این ترکیب می‌تواند در قالب انواع کانی‌ها ظهور کند. عمده ترکیب ان کانی‌های کلسیت(caco3)، دولومیت(ca,mg co3)و انواع دیگر نظیر سیدریت و انکریت می‌باشد. از انواع سنگ‌ها از نظر ژنز می‌توان از نوع تخریبی اهکی و زیستی اهکی و شیمیایی اهکی نام برد.

سنگ‌های آهکی زیستی: این نوع سنگ مستقیما حاصل عملکرد فرایند‌های بیولوژیکی هستند. یعنی فعالیت‌های جانداران موجود در طبیعت با عث می‌سود به نوعی یون‌های کلسیم و بی کربنات از محیط گرفته شده و با هم پیوند داده شوند و در محیط رسوب گداری نمایند.

سنگ‌های آهکی شیمیایی: این نوع سنگها در اثر تاثیرات انحلال و محلول و حلال ایجاد می‌شوند که جانداران به صورت مستقیم در شکل گیری انها تاثیر ندارند. به طور کلی در اثر فعل و انفعالات محیطی و تغییرات غلظت انواع محلول‌ها و یون‌ها در محیط، این سنگها به صورت غیر محلول درامده و در یک محیط رسوبی ته نشست حاصل می‌کنند. از انواع این سنگگ‌ها می‌توان به تراورتن اشاره نمود.

سنگ‌های آهکی آواری: تاثیر رایندهای رسوبی و دینامیکی در اثر تحرکات محیط از قبیل باد یا جریان آب می‌تواند یک سنگ آهکی از قبل تشکیل شده را دوباره حرکت داده فرسایش دهد و بالاخره مجددا در محیطی جدید رسوب دهد این نوع سنگ‌ها بعد از سخت شدن محیطی یا دایاژنز تبدیل به نوعی سنگ رسوبی می‌شود که اصطلاحا سنگ‌های آهکی آواری نام دارند.

تیمم

تیمم به معنی قصد کردن است، ولی در اصطلاح شرع، قصد کردن به خاک پاک را می‌گویند که بجای وضو و یا غسل و در نبودن آب می‌باشد. در هفت مورد باید به جای وضو و یا غسل تیمم کرد:

۱ - پیدا نکردن آب

۲ - مشقت بیش از حد

۳ - ترس از ضرر

۴ - نیاز به آب برای حفظ جان

۵ - نیاز به آب برای تطهیر

۶ - نداشتن آب مباح

۷ - نداشتن وقت برای وضو یا غسل

محتویات

    ۱ چیزهایی که تیمم بر آنها صحیح است
    ۲ طریقه تیمم
    ۳ منابع
    ۴ جستارهای وابسته
    ۵ پیوند به بیرون

چیزهایی که تیمم بر آنها صحیح است

تیمم به خاک، ریگ، کلوخ و سنگ، اگر پاک باشند و همچنین به آجر، کوزه، سنگ گچ و سنگ آهک پاک قبل از پخته شدن، صحیح است.
طریقه تیمم

    نیت
    زدن تمام کف دو دست، با هم، بر چیزی که تیمم به آن صحیح است
    کشیدن کف هر دو دست به تمام پیشانی و دو طرف آن، از جایی که موی سر می‌روید تا ابروها و بالای بینی
    کشیدن کف دست چپ به تمام پشت دست راست و بعد از آن کشیدن کف دست راست به تمام پشت دست چپ

غسل (اسلام)

غسل، در لغت به معنای شستن است[۱] و در اصطلاح به مجموعه‌ای از اراده قلبی و اجرای عملی در خصوص شستن بدن گفته می‌شود.

محتویات

    ۱ انواع غسل
        ۱.۱ غسل‌های واجب
            ۱.۱.۱ غسل‌های واجب مشترک زنان و مردان
            ۱.۱.۲ غسل‌های خاص زنان
        ۱.۲ غسل‌های مستحب
    ۲ چگونگی انجام
        ۲.۱ تعرف غسل ترتیبی
        ۲.۲ تعرف غسل ارتماسی
    ۳ جستارهای وابسته
    ۴ پانویس
    ۵ منابع

انواع غسل

غسل‌ها بر پایهٔ حکم شرعی به دو دسته تقسیم می‌شود:

    غسل‌های واجب
    غسل‌های مستحب

غسل‌های واجب

هفت نوع غسل واجب وجود دارد که خود به دو گروه اصلی تقسیم می‌شوند:

    غسل واجب مشترک زنان و مردان
    غسل‌های خاص زنان

غسل‌های واجب مشترک زنان و مردان

    غسل میت
    غسل مس میت
    غسل نذر و عهد و قسم
    غسل جنابت

غسل‌های خاص زنان

غسل‌های خاص زنان به لحاظ خونی است که از اندام تناسلی آنها خارج می‌شود و براساس نوع خون نوع وضعیت جسمی آنان و به تبع آن حکم وضعی آنها در فقه شیعه متفاوت است. سه نوع غسل واجب خاص زنان وجود دارد:

    غسل حیض
    غسل استحاضه
    غسل نفاس (شستشوی زچگی)

غسل‌های مستحب

غسل‌های مستحب بسیاری وجود دارند. از جملهٔ غسل‌های مستحب می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:

    غسل روز جمعه
    غسل روز عید
    غسل حج عمره
    غسل پس از تغسیل میت
    غسل پاکیزگی
    غسل برای حاجت خواستن از خداوند متعال و برای توبه و نشاط به جهت عبادت.

چگونگی انجام

غسل واجب یا مستحب را (به جز غسل میت) به دو صورت می‌توان انجام داد:

    اول: ترتیبی
    دوم: ارتماسی

در غسل ارتماسی باید بدن پاک باشد ولی در غسل ترتیبی پاک بودن تمام بدن لازم نیست و اگر تمام بدن نجس باشد و هر قسمتی را پیش از غسل دادن آن قسمت آب بکشد کافی است.
تعرف غسل ترتیبی

در غسل ترتیبی باید به نیت غسل، نخست سر و گردن، و سپس نیمهٔ راست بدن از گردن تا کف پا و دست راست و بعد نیمهٔ چپ بدن از گردن تا کف پا و دست چپ را بشوید. و دیگر تمام
تعرف غسل ارتماسی

در غسل ارتماسی باید آب در یک لحظه، تمام بدن را بگیرد. پس اگر به نیت غسل ارتماسی در آب فراوانی مانند استخر فرو رود.

بگیرد و اگر آب برای وضو نیست یک تیمم بدل از وضو هم بگیرد. و در هر صورت برای نمازهای بعدی مادامی که عامل آن غسل تکرار نشده‌است (مثلاً دوباره جنب نشده‌است) و آب هم برای غسل پیدا نکرده‌است یا وضو می‌گیرد و یا در صورت نبودن آب تیمم بدل از وضو می‌کند.

شاه عبدالعظیم

آرامگاه عبدالعظیم حسنی(لفظ عامیانه) شابدلعظیم در مجموعه آرامگاه‌های نوادگان حسن بن علی است که در شهر ری (در جنوب تهران) قرار دارد. این آرامگاه با آرامگاه حمزه و طاهر یکی از مشهورترین زیارتگاه‌های شیعیان ایران بوده و مربوط به دوره ایلخانی - دوره صفوی - دوره قاجار است. این اثر در تاریخ ۱۱ بهمن ۱۳۳۴ با شمارهٔ ثبت ۴۰۶ به‌عنوان یکی از آثار ملی ایران به ثبت رسیده است.[۱]

محتویات

    ۱ نسب عبدالعظیم
    ۲ بناها
    ۳ آثار تاریخی
    ۴ آرامگاه‌های پیرامون
    ۵ درگذشت عبدالعظیم
    ۶ جستارهای وابسته
    ۷ منابع

نسب عبدالعظیم

احمد بن علی نجاشی (یکی از بزرگان علم رجال)، درباره نسب وی می‌نویسد: هنگامی که جنازه او را برای غسل برهنه می‌کردند، در جیب لباس وی نوشته‌ای یافت شد که در آن، نسبش، این گونه نوشته شده بود: من ابوالقاسم، عبدالعظیم بن عبدالله بن علی بن حسن بن زید بن علی بن حسن بن علی بن ابی طالب هستم. [۲] براساس این نسخه از رجال النجاشی، در نسب ایشان، میان وی و امام حسن، پنج نفر واسطه وجود دارد؛ لیکن در نسخه‌های معتبر این کتاب[۳]، میان «زید» - یعنی جدّ سوّم ایشان – و امام حسن علیه السّلام، شخص دیگری واسطه نیست. بنابراین، نیاکان حضرت عبدالعظیم علیه السّلام به ترتیب، عبارت اند از:

۱. عبدالله بن علی

پدر عبدالعظیم، «عبدالله» نام داشت و مادرش، «فاطمه» دختر عقبة بن قیس بود.[۴] عبدالله، در زمان حیات جدّش «حسن بن زید» زاده شد و چون پیش از زایشش، پدرش «علی» در زندان درگذشت، جدّش سرپرستی او را به عهده گرفت.[۵]

۲. علی بن حسن

نام جدّ نخست عبدالعظیم، «علی» و لقب او «سدید»[۷] است. وی همراه پسر عمویش عبدالله محض و گروهی دیگر از سادات حسینی، در دوران خلافت منصور بر ضدّ عبّاسیان قیام کرد. جمعی از آنان و از جمله وی، دستگیر و به بغداد منتقل شدند. او پس از مدّتی در زندان وفات یافت. [۸]

۳. حسن بن زید

جدّ دوّم عبدالعظیم، «حسن» نام داشت. وی تنها فرزند پسر زید بود که از بزرگان عصر خودش به شمار می‌رفت و در بین بنی هاشم، به بخشش، کرَم، سخاوت و خدمت به نیازمندان، شهرت داشته است. وی از سوی منصور خلیفه عبّاسی به ولایت مدینه گمارده شد؛ ولی پس از مدّتی، مورد خشم او قرار گرفت و به زندان افتاد[۹] و در سال ۱۶۸ ق، در هشتاد سالگی از دنیا رفت.[۱۰]

۴. زید فرزند (حسن پسر علی بن ابیطالب)

جدّ سوّم عبدالعظیم، زید فرزند بزرگ امام حسن است. ایشان سرپرست اوقاف پیامبر اسلام بوده و به بزرگواری، پرهیزکاری و نیکوکاری توصیف گردیده است. شاعران، او را ستوده و مردم از هر سو به وی روی می آورده‌اند.[۱۱] وی در یکصد سالگی، چشم از جهان فرو بست[۱۲] و در زمینی به نام «حاجز» در نزدیکی مدینه دفن گردید.[۱۳]
بناها

بنای نخستین این آرامگاه را محمد پسر زید داعی علوی در نیمه دوم قرن سوم هجری قمری برابر با با قرن نهم میلادی تعمیر اساسی کرد. در گاه اصلی ورودی آن که در شمال آرامگاه قرار دارد به فرمان پادشاهان خاندان بویه و سپس با تلاش مجدالملک قمی ساخته شد.

بنای آرامگاه در بخش پایین چهارگوشی است که هر سوی آن حدود هشت متر است. در بالا مانند همه بناهای سلجوقی برفراز چهارگوشه حرم چهار گوشوار یعنی چهار طاق مورب بنا کرده‌اند و بالاتر از آن یک هشت ضلعی و بر روی آن یک شانزده‌ضلعی ساخته‌اند. روی این شانزده‌ضلعی گنبد اصلی حرم ساخته شده است. تمام این بخش‌ها از درون آیینه‌کاری شده است. تعمیر و تغییرات اصلی این بخش در زمان شاه‌طهماسب صفوی انجام گرفته است. صحن‌ها و ایوان از آثار دوره صفوی می‌باشد. در دوره قاجار تعمیرات و اضافات بسیاری صورت گرفت. پوشش زرین گنبد به فرمان ناصرالدین شاه در سال ۱۲۷۰ هجری قمری برابر با ۱۸۳۵ میلادی انجام گرفته است.
آثار تاریخی

    تاریخ ساخت صندوق داخل آرامگاه عبدالعظیم ۷۲۵ هجری قمری برابر با ۱۳۳۵ میلادی است.
    دو لوحه کتیبه چوبی روی یک جفت در چوبی جدید تر نصب شده که تاریخ ساخت لوحه‌ها ۸۴۸ هجری قمری مطابق با ۱۴۴۴ میلادی است.
    تاریخ ساخت درب بزرگ چوبی بین رواق شمالی و مسجد زنانه ۹۰۴ هجری قمری (برابر با ۱۴۹۸ میلادی) و به سبک دوره تیموری است.

آرامگاه‌های پیرامون

بسیاری از نامداران ایران در کنار آرامگاه و رواق‌های اطراف، عمدتاً در باغ طوطی، به خاک سپرده شده‌اند. ازجمله: ناصرالدین شاه قاجار (که پس از پیروزی انقلاب اسلامی تخریب گشت.)، آیت‌الله سید ابوالقاسم کاشانی، ملا علی کنی و محمد قزوینی، عباس اقبال آشتیانی، شیخ محمد خیابانی، ستار خان، محمدتقی فلسفی و برخی حکام اردلان که از وابستگان پادشاهان قاجار بودند نیز در صحن آرمیده‌اند.

در دوره پهلوی آرامگاهی در جوار این آستان برای رضا شاه پهلوی تدارک دیده شد که به تدریج بسیاری از وابستگان این خاندان در آن جا به خاک سپرده شدند. از جمله: علیرضا پهلوی، سلیمان بهبودی، سپهبد فضل‌الله زاهدی، ارتشبد محمد خاتم، حسن علی منصور. این آرامگاه پس از انقلاب اسلامی سال ۱۳۵۷ به همراه آرامگاه پنجاه تن از وابستگان رژیم گذشته توسط گروهی به سردستگی صادق خلخالی ویران شد.[نیازمند منبع]
درگذشت عبدالعظیم

عبدالعظیم از ترس خشم خلیفه وقت فرار کرده و به ری وارد می‌شود و در سرداب خانه یکی از شیعیان آن شهر به زندگی پنهانی روی می‌آورد. او روزها روزه می‌گرفت و شب‌ها به نماز می‌ایستاد. گاهی پنهانی از خانه بیرون می‌آمد و قبری را که اکنون روبروی آرامگاهش است زیارت می‌کرد.

پس از مدتی عبدالعظیم بیمار می‌شود و چندی بعد در می‌گذرد. هنگامی که خواستند او را غسل بدهند کاغذی را در پیراهنش می‌یابند که او خود و پدرانش را نام می‌برد: من ابوالقاسم پسر عبدالله پسر علی پسر حسن پسر زید پسر حسن پسر علی بن ابیطالب هستم.

حاج‌علی رزم‌آرا

سپهبد حاج‌علی رزم‌آرا (۱۰ فروردین ۱۲۸۰ - ۱۶ اسفند ۱۳۲۹) نخست‌وزیر ایران در سال ۱۳۲۹ بود.

محتویات

    ۱ آغاز زندگی و جوانی
    ۲ تحصیل در فرانسه
    ۳ بازگشت به ایران
    ۴ استاد دانشگاه جنگ
    ۵ اشغال ایران
    ۶ فرمانده دانشکدهٔ افسری
    ۷ ریاست ستاد ارتش
    ۸ لشکرکشی به آذربایجان
    ۹ نخست‌وزیری
    ۱۰ ترور
    ۱۱ ابهامات در ترور رزم‌آرا
    ۱۲ سایر مخالفین ترور رزم‌آرا توسط خلیل طهماسبی و کتاب‌های منتشر شده در این رابطه
    ۱۳ وقایع مهم
    ۱۴ تألیفات
    ۱۵ خانواده
    ۱۶ جستارهای وابسته
    ۱۷ پانویس
    ۱۸ منابع
    ۱۹ پیوند به بیرون

آغاز زندگی و جوانی

حاج‌علی رزم‌آرا در ۱۰ فروردین ۱۲۸۰ (۹ ذیحجهٔ ۱۳۱۸ قمری)، در شب عید قربان در تهران به دنیا آمد. به همین دلیل «حاج» را به نام او افزودند. علی رزم‌آرا بعدها به نام سپهبد رزم‌آرا در تاریخ سیاسی ایران شهرت یافت. پدرش از افسران تحصیل‌کردهٔ قزاقخانه بود از این رو فرزندش را برای تحصیلات ابتدا به مکتب‌خانه و سپس به مدارس الیانس، اقدسیه و دارالفنون فرستاد. علی در هفده‌سالگی وارد مدرسهٔ نظام مشیرالدوله شد و بعد به خدمت بریگاد مرکزی درآمد. در عملیاتی در شمال برای مقابله با جنگلی‌ها (طرفداران میرزا کوچک خان جنگلی) و در آذربایجان غربی کنونی در سرکوب اسماعیل آقا سیمیتقو شرکت مؤثر داشت و در ۱۲۹۹ درجهٔ نایب دومی (ستوان دومی) گرفت.

پس از احراز افسری در اثر اقداماتی که کرده بود به درجهٔ سلطانی (سروانی) ترفیع یافت و در سال ۱۳۰۲ همراه با افسران جوان به منظور فراگیری فنون نظامی، عازم فرانسه شد.
تحصیل در فرانسه

در ۱۳۰۲ رزم‌آرا همراه با چند افسر دیگر برای ادامهٔ تحصیل به فرانسه اعزام شد. تحصیلات نظامی را در دانشگاه نظامی سن سیر انجام داد و پس از دو سال به ایران بازگشت. وی که وارد رشتهٔ پیاده‌نظام شده بود، از دانشکدهٔ سن سیر فارغ‌التحصیل شد.
بازگشت به ایران

پس از بازگشت به ایران ضمن تصدی فرماندهی گردان به درجهٔ سرگردی ترفیع یافت. اقدامات او در منصب فرماندهی فوج (هنگ) کرمانشاه به اندازه‌ای چشم‌گیر بود که در سال ۱۳۱۱ با حفظ سمت به کفالت فرماندهی تیپ لرستان نیز منصوب شد و سال بعد با اخذ درجهٔ سرهنگی به پاکسازی منطقهٔ مزبور از عشایر پرداخت. طی سال ۱۳۱۴ به تهران انتقال یافت و در دایرهٔ جغرافیایی ارتش جای گرفت.

با انورالملوک هدایت، خواهر صادق هدایت، ازدواج کرد. پس از انتقال به تهران او را مأمور تشکیل دایرهٔ جغرافیایی ارتش کردند. چند ماه بعد مأمور شد معاونت دروس دانشگاه جنگ را عهده‌دار شود. در ۱۳۱۸، پس از ۶ سال خدمت با درجهٔ سرهنگی، به درجهٔ سرتیپی ترفیع یافت و به عضویت شورای عالی جنگ، برگزیده شد.
استاد دانشگاه جنگ

هنگامی که سپهبد فرانسوا ژرژ ژاندر فرانسوی (به فرانسوی: François-Georges Gendre) دانشگاه جنگ را در ایران بنیان نهاد علی رزم‌آرا به معاونت وی منصوب شد و به سمت استادی رسید. وی که تاکتیک، نقشه‌خوانی و جغرافیای نظامی تدریس می‌کرد طی سال ۱۳۱۸ پس از نوزده سال خدمت به درجهٔ سرتیپی رسید و به عضویت شورای عالی نظام برگزیده شد. اما هیچ‌گاه نتوانست پست بالاتری در ارتش عهده‌دار شود، علت آن نیز وجود پرونده‌ای در دادسرای ارتش بود که رزم‌آرا را متهم به عدم اجرای حکم اعدام یکی از عشایر می‌کرد.

در شهریور ۱۳۲۰، که نیروهای متفقین به ایران حمله کردند، او در شورای عالی جنگ در حضور رضا شاه ترک مخاصمه را توصیه کرد. پس از فروپاشی ارتش، در مهر ۱۳۲۰ به فرماندهی لشکر یک در تهران برگزیده شد و آن را دوباره سازمان داد.
اشغال ایران

شهریور ۱۳۲۰ با حملهٔ متفقین و اشغال ایران در جنگ جهانی دوم، شورای عالی جنگ طرح استخدام سربازان پیمانی را تصویب کرد اما او از امضای آن خودداری کرد. با خروج رضا شاه یاران پیر او نیز بازنشسته شدند و زمینهٔ رشد افسران جوان ایجاد شد. رزم‌آرا نیز به جای سرلشکر بوذرجمهری به فرماندهی لشکر اول مرکز برگزیده شد و سپس به ریاست لشکر آمادگاه تعلیماتی ارتش رسید.
فرمانده دانشکدهٔ افسری

در سال ۱۳۲۲ که متفقین عدهٔ زیادی از رجال ارتش را به جرم تمایلات فاشیستی بازداشت کردند، وی به ریاست ستاد ارتش برگزیده شد. با افزایش محبوبیت او، فرماندهی دانشکدهٔ افسری و دفتر نظامی شاه نیز به او واگذار شد.
ریاست ستاد ارتش

در سال ۱۳۲۳ به درجهٔ سرلشکری رسید و از نو به ریاست ستاد ارتش بازگشت. این فرصتی بود تا روزنامه‌نگاران دوست رزم‌آرا زمینهٔ حذف مخالفان او را فراهم آورند.[نیازمند منبع] انتشار جزوات شرح حال تیمساران برگرفته از اطلاعاتی بود که او در اختیار آنان می‌گذاشت تا افراد مؤثر ارتش را متزلزل کند و مشاغل حساس را در اختیار دوستان خود قرار دهد. اما در آذر ۱۳۲۳ ناگهان از این سمت برکنار شد[۱] و اندکی بعد سرلشکر حسن ارفع جایگزین او شد و در ۴۴ سالگی با بازنشستگی اجباری او را از گردونه خارج کرد. بنابراین رزم‌آرا برای بازگشت به قدرت ناچار شد با کمک مظفر فیروز و رهبران حزب توده، به احمد قوام (قوام‌السلطنه) نزدیک شود.
لشکرکشی به آذربایجان

وقتی احمد قوام در میان تحولات سیاسی جدّی که متوجه آذربایجان بود، در ۱۳۲۴ بر سر کار آمد رزم‌آرا به ریاست ستاد ارتش منصوب شد. پس از خروج نیروهای ارتش سرخ شوروی، در حالی که مذاکرات فرقهٔ دموکرات آذربایجان با دولت قوام ادامه داشت، با دستور شاه، رزم‌آرا ارتش را برای پیشروی در آذربایجان و کردستان آماده ساخت. قوام با این که مهم‌ترین عنصر در خروج نیروهای روس از آذربایجان در ۱۳۲۵ و ضمیمه نشدن آن به اتحاد شوروی بود، ولی در برابر فرقهٔ دموکرات آذربایجان و جمهوری مهاباد، قاطعیت نشان نمی‌داد.[نیازمند منبع] نخست به این دلیل که دولت او در ائتلاف با حزب توده، همپیمان سید جعفر پیشه‌وری (رهبر فرقهٔ دموکرات) بود و دوم این که می‌دانست حل مسئلهٔ آذربایجان و آرام شدن فضای سیاسی کشور، برابر است با ائتلاف شاه و مخالفان قوام در مجلس و نتیجتاً سرنگونی‌اش.[نیازمند منبع] مذاکرات او با پیشه‌وری نیمه‌کاره ماند آن گاه که شاه و رزم‌آرا نخست به یک تجسس هوایی به خلبانی شاه بر منطقهٔ آذربایجان دست زده و سپس قوام را در عمل انجام شده گذاشته و او را مجبور به همکاری در پیشروی نظامی کردند.[نیازمند منبع] اندکی بعد دولت قوام سرنگون شد. او بعدها تأکید کرد که مخالف این کار بود و شاه و رزم‌آرا او را مجبور به این عملیات نظامی کردند.[نیازمند منبع]

ظاهراً شاه به رزم‌آرا وعدهٔ نخست‌وزیری داده بود اما ابراهیم حکیمی و سپس عبدالحسین هژیر به نخست‌وزیری رسیدند و صمیمیت سابق میان شاه و رئیس ستاد ارتش از میان رفت. با این حال سپهبد پرافتخار، در میان نیروهای نظامی چنان جایگاهی داشت که برکناری او برابر بود با کودتایی به سبک سردار سپه.

شاه برای جلب رضایت مجدد وی[نیازمند منبع] در فروردین ۱۳۲۷ درجهٔ سپهبدی را به رزم‌آرا اعطا کرد و نام او به عنوان چهارمین نفری که صاحب این درجه شد در تاریخ ارتش ایران به ثبت رسید.
نخست‌وزیری

این‌ها آرزوهای علی رزم‌آرا را برآورده نمی‌کرد. چرا که همه او را با رضا شاه مقایسه می‌کردند. از این رو در انتخابات دورهٔ شانزدهم در ۱۳۲۸ تصمیم به مداخله گرفت و موفق هم بود. ولی با کشته شدن هژیر انتخابات تهران دوباره تکرار شد و با مقابلهٔ فضل‌الله زاهدی رئیس شهربانی که رقیب دیرینهٔ او به شمار می‌رفت، نامزدهای جبههٔ ملی و هواداران ملی شدن نفت، به مجلس راه یافتند تا نیرومندترین اقلیت تاریخ پارلمانی ایران را برسازند. در تیرماه ۱۳۲۹ مجلسی که ظاهراً در اکثریت هواداران رزم‌آرا بود، رأی تمایل به نخست‌وزیری او داد و شاه به‌ناچار آن را پذیرفت و در ۵ تیر ۱۳۲۹ او را به نخست‌وزیری منصوب کرد. ولی دربار، جبههٔ ملی در مجلس و نیروهای مذهبی به رهبری سید ابوالقاسم کاشانی در خیابان، از سه جهت بر او می‌تاختند؛ به طوری که او با داشتن دولت، ارتش و اکثریت پارلمان، و در شرایطی که چراغ سبز دو ابرقدرت شوروی و بریتانیا را نیز همراه داشت، یکی از ضعیف‌ترین دولت‌های ایران را در اختیار داشت.

رزم‌آرا قصد داشت قرارداد الحاقی نفت (معروف به قرارداد گس-گلشائیان) را در مجلس به تصویب برساند، اما مخالفت جدّی و گستردهٔ جبههٔ ملی به وی اجازهٔ این کار را نداد که این امر موجب شد که او در ۵ دی ۱۳۲۹ لایحهٔ قرارداد الحاقی را از مجلس پس بگیرد.

اندیشهٔ ملی شدن نفت در میان مردم گسترش یافته بود و رزم‌آرا توان مقابله با آن را نداشت.

با این حال هنگام معرفی هیأت وزیران به شاه و مجلسین، شش وزارتخانهٔ دولت او وزیر نداشت و کابینهٔ نیم‌بند بدون وزیر امور خارجه، راه، پست و تلگراف، کار و دارایی تصویب شد. در مجلس سنا دکتر احمد متین‌دفتری، سید محمد تدین، سرلشکر فضل‌الله زاهدی، حسین دادگر، دکتر محمود حسابی و عبدالحسین نیکپور هیچ‌گاه از مخالفت با رزم‌آرا دست بر نداشتند.

در مجلس شورای ملی نیز فراکسیون هشت‌نفری جبههٔ ملی به رهبری دکتر محمد مصدق با او از در جنگ برآمدند.[۲]

دکتر مصدق در سخنرانی خود در مجلس شورای ملی خطاب به رزم‌آرا می‌گوید:

    خدا شاهد است اگر ما را بکشند. پارچه پارچه بکنند، زیر بار حکومت این جور اشخاص نمی‌رویم وحدانیت نیت حق خون می‌کنیم، خون می‌کنیم، می‌ریزیم، و کشته می‌شویم (با عصبانیت) اگر شما نظامی هستید من از شما نظامی‌ترم می‌کشم همین جا شما را می‌کشم.

رزم‌آرا در پاسخ او می‌گوید:

    من از آقای مصدق تعجب می‌کنم! مجلس جای استدلال و بحث است نه جای منازعه و مشاجره و فحش. اگر جای فحش بود چند نفر چاله‌میدانی می‌آمدند این جا!

[۳]

نخست‌وزیری رزم‌آرا با جنجال نفت همراه بود و او ناگزیر شد لایحهٔ قرارداد گس-گلشائیان را که دولت محمد ساعد به مجلس داده بود پس بگیرد. کابینهٔ او چند بار مورد استیضاح قرار گرفت و نهایتاً با سخنانی که دربارهٔ عدم توانایی ملت ایران در ادارهٔ صنعت نفت ایران ابراز کرد، همگان رزم‌آرا را بزرگ‌ترین مانع بر سر ملی شدن نفت شناختند.

رزم‌آرا چنین استدلال می‌کرد که ما توان فنی در اختیار گرفتن کامل صنعت نفت را نداریم و باید به افزایش سهم ایران از سود حاصل، به پنجاه درصد رضایت دهیم. همین باعث شد تا او را به عنوان یک خائن به منافع ملی ایران معرفی کنند. در بیرون از مجلس نیز جریان‌های گوناگون کشور از دربار تا اسلامگرایان تندرو ائتلافی بر ضد رزم‌آرا ایجاد کرده بودند.
ترور

در روز شانزدهم اسفند سال ۱۳۲۹ سپهبد حاج‌علی رزم‌آرا در مسجد شاه تهران کشته شد. خلیل طهماسبی، که پس از دستگیری در همان لحظه خود را عبدالله موحد رستگاری معرفی کرد، عضو فداییان اسلام، گروه اسلامگرای وابسته به نواب صفوی، که آن زمان در اتحاد با آیت‌الله کاشانی و جبههٔ ملی بود، که همان روز مسئولیت آن را به عهده گرفت.

او پس از تصویب قانونی در مجلس شورای ملی مبتنی بر عفو قاتل رزم‌آرا به پیشنهاد شمس قنات‌آبادی و توشیح شاه آزاد شد و پس از کودتای ۲۸ مرداد، که دوباره بازداشت شد، قتل را منکر گشت. بنابر گفته فداییان اسلام، رزم‌آرا، هیچ اختلافی با شاه نداشت و شاه دشمن ملی شدن نفت بود.[۴][۵][۶]

فردای قتل رزم‌آرا، روز ۱۷ اسفند ۱۳۲۹ کمیسیون نفت پیشنهاد ملی کردن صنعت نفت را تصویب و اعلام کرد. قانون ملی شدن صنایع نفت در مجلس شورای ملی در تاریخ ۲۷ اسفند ۱۳۲۹ و در مجلس سنا در تاریخ ۲۹ اسفند ۱۳۲۹ به تصویب رسید.[۷]

پس از دستگیری خلیل طهماسبی به اتهام قتل رزم‌آرا، «یک اعلامیه از طرف نواب صفوی (رهبر فداییان اسلام) صادر شد که در بالای آن «هوالعزیز» نوشته شده بود. این اعلامیه خطاب به شاه صادر شده بود» و «قاطعانه به شاه دستور می‌داد که باید فرمان آزادی قاتل رزم‌آرا را صادر کند، و برای هر گونه آزاری که وی در زمان بازجویی توسط پلیس دیده است، از او عذرخواهی نماید.»[۸]

مجلس شورای ملی در دورهٔ شانزدهم در تاریخ ۱۶ مرداد ۱۳۳۱ به درخواست شمس قنات‌آبادی (از یاران آیت‌الله کاشانی ) در در ماده واحده‌ای به قید ۳ فوریت چنین تصویب کرد:

    چون خیانت حاج‌علی رزم‌آرا بر ملت ایران ثابت گردیده هر گاه قاتل او استاد خلیل طهماسبی باشد به موجب این قانون مورد عفو قرار می‌گیرد و آزاد می‌شود.[۹]

در این نشست مجلس مظفر بقایی رهبر حزب زحمتکشان ایران در این باره چنین گفت: «چون سپهبد علی رزم‌آرا در دوران ریاست ستاد ارتش و ریاست دولت تمام توانایی و قدرت ناشی از مقامات فوق راعلیه مشروطیت و نابود کردن مبانی حکومت ملی و آزادی ایران که محصول قربانی‌ها و مجاهدات مردم این کشوراست به کار برده به طوری که قطع نظر از سوء استفاده از مقام دولتی خود عملاً مقدم علیه حکومت ملی و آزادی ایران قرار گرفت تا آن جا که از هیچ قانون‌شکنی من‌جمله مداخله و ارعاب و تخویف دستگاه قضایی و قوهٔ مقننه دریغ نکرد و بالنتیجه آثار حکومت ملی و آزادی و مصونیت قانونی افراد بر اثر تجاوزات و قلدری این شخص به کلی نابود شد. بنابراین امضاکنندگان زیر آقای استاد خلیل طهماسبی را تجسم ارادهٔ ملی و عمل او را اجرای قضاوت افکار عمومی دانسته رجاء واثق داریم که به احترام افکار عمومی و حکومت مشروطهٔ ایران از طرف دادگاه رأیی بر خلاف عدل و وجدان صادر نخواهد گردید چه در این مورد ملت ایران است که مشمول رأی قضات آن دادگاه قرار خواهد گرفت»[۱۰]

آیت‌الله کاشانی در مصاحبه‌ای نظرش را چنین ابراز داشت: «این عمل به نفع ملت ایران بود و این گلوله و ضربه عالی‌ترین و مفیدترین ضربه‌ای بود که به پیکر استعمار و دشمنان ملت ایران وارد آمد. قاتل رزم‌آرا باید آزاد شود؛ زیرا این اقدام او در راه خدمت به ملت ایران و برادران مسلمانش بوده‌است.»[۱۱]۹ بنا به خاطرات سید محمد واحدی از اعضای برجستهٔ فداییان اسلام و حاج مهدی عراقی، رهبران جبههٔ ملی برای جلوگیری از اقدامات رزم‌آرا و حتی احتمال کودتا توسط وی، از فداییان اسلام درخواست می‌کنند که رزم‌آرا از سر راه نهضت ملی برداشته شود.[۱۲][۱۳][۱۴] در جلسه‌ای با حضور نواب صفوی، بقایی، فاطمی، نریمان، آزاد، حائری‌زاده، سنجابی، شایگان و مکی از طرف جبههٔ ملی حضور پیدا می‌کنند و دکتر فاطمی تأکید می‌کند که من اصالتاً از طرف خودم هستم و وکالتاً از طرف مصدق (چون کسالت داشت) و ایشان گفته‌اند هر تصمیمی که در این جلسه گرفته شود «برای خود من هم لازم‌الاجرا است.»[۱۵][۱۶]

مصدق در خاطرات خود می‌گوید:

    قاتل رزم‌آرا هر که بود رفع کدورت از ذهن اعلیحضرت کرد.

اما خلیل طهماسبی در متون بازجویی خود اعلام می‌دارد که در آن جلسه حائری‌زاده از طرف دکتر مصدق حضور یافته بود.[۱۷] نواب صفوی طی دو جلسهٔ طولانی به شرط اجرای احکام اسلام در صورت به قدرت رسیدن جبههٔ ملی، پیشنهاد اعدام انقلابی رزم‌آرا را پذیرفت و جبههٔ ملی نیز متعهد شد که در صورت موفقیت، خواسته‌های فداییان اسلام را عملی نماید.[۱۸] همچنین نواب صفوی در این مورد با آیت‌الله کاشانی نیز ملاقات و گفت‌وگو کرد و آیت‌الله کاشانی هم قول داد که «بگذار مرحلهٔ اول رزم‌آرا برود، بقیهٔ کارها درست می‌شود.»[۱۹] در سندی که متن بازجویی از خلیل طهماسبی در سال ۱۳۳۴ را نشان می‌دهد، وی ادعا کرده که جلساتی با رهبران جبههٔ ملی و آیت‌الله کاشانی داشته‌است ولی از اشخاص فقط نام بقایی و مکی و کاشانی و فاطمی را ذکر کرده‌است و نسبت به بقیه با عنوان «وکلای اقلیت که نامشان در خاطرم نیست» پاسخ داده‌است.[۲۰] در دادنامهٔ دادستان ارتش مورخ ۱۸ دی ۱۳۳۴ علیه فداییان اسلام پس از بازداشت گسترده به دلیل سوء قصد ناموفق به حسین علاء، به سابقهٔ ترور رزم‌آرا با معاونت «بعضی از نمایندگان اقلیت در دورهٔ شانزدهم مجلس شورای ملی» اشاره شده‌است.[۲۱] و پای آیت‌الله کاشانی، بقایی، حائری‌زاده، مصدق و شایگان نیز به میان کشانده شده با توجه به نبود مدرک و عدم اثبات ادعا توسط دادستان پرونده مختومه گردید..[۲۲]

هیکل روزنامه‌نگار شهیر مصری می‌نویسد: «بعداً شوهر اشرف (پهلوی) به من گفت وقتی که خبر ترور رزم‌آرا را به شاه دادند، گیج شد. او نمی‌توانست باور کند که نخست‌وزیرش بدین طریق از صحنه محو شده باشد». شاه بعد از شنیدن خبر گفت: «نمی‌توانم باور کنم، نمی‌دانم چه کار بکنم».[۲۳]

در روز ترور، اسدالله علم که خود مشوق رزم‌آرا برای حضور در مسجد بود پس از اطلاع از قتل رزم‌آرا به نزد شاه رفته و اعلامی می‌دارد که:

    کلک او کنده شد.[۲۴]

فردای ترور رزم‌آرا، روزنامهٔ «نبرد ملت» ارگان فداییان اسلام، تیتر زد «رزم‌آرا به جهنم رفت و سایر خائنین به دنبال او رهسپار می‌شوند.» این تیتر را امیرعبدالله کرباسچیان، مدیر روزنامه زده بود. روزنامه دو قران بود، تا ساعت ده به ۲ تومان رسید؛ ۳ هم بار چاپ شد. شنبه صبح ابراهیم کریم‌آبادی، مدیر روزنامهٔ «اصناف» عکسی چاپ کرد که در آن نواب صفوی دستش را روی سر سید حسین امامی و خلیل طهماسبی گذاشته بود و نوشت: «این دو مرد حق تربیت‌شدهٔ این مرد حق‌اند.» و اعلامیهٔ نواب صفوی را با این تیتر چاپ کرده بود که «اعلام ما به دشمنان اسلام و غاصبین حکومت اسلامی ایران، شاه و دولت» و زیرش نوشته بود «حضرت استاد خلیل طهماسبی معروف به عبدالله موحد رستگار، طبق فرمان خدا رزم‌آرا را از میان برداشت. چنانچه دربار در عرض یک هفته از این سرباز برومند اسلام، حضرت خلیل طهماسبی عذرخواهی نکرده و آزاد ننماید، دربار را کن فیکون خواهیم کرد»[۲۵]

روایت دیگر تئوری توطئه را در این مورد مطرح می‌کند و طبق آن اگر چه خلیل طهماسبی قصد این کار را داشت ولی در واقع گلولهٔ او به رزم‌آرا نخورد، بلکه نخست‌وزیر ایران با گلوله‌ای با کالیبر بزرگ مربوط به یک اسلحهٔ کلت کمری که تنها در اختیار ارتش بود، کشته شده‌است و ضارب واقعی یک گروهبان ارتش بود (از محافظان رزم‌آرا) که با هماهنگی دربار و شخص اسدالله علم این قتل را انجام داده‌است.[۲۶][۲۷][۲۸][۲۹][۳۰][۳۱] بنا بر روایتی، در آن مقطع، شاه مخالف رزم‌آرا بوده و از آن می‌ترسید که رزم‌آرا کودتا کرده و قدرت را در دست بگیرد.[۳۲] محمدمهدی عبدخدایی، (که در سال ۱۳۳۱، دکتر حسین فاطمی، وزیر امور خارجه، را ترور کرد) از یاران نزدیک نواب صفوی و خلیل طهماسبی، ترور رزم‌آرا را کار گروه خود دانسته و ماجرای «ترور رزم‌آرا از سوی دربار» را افسانه‌سرایی جبههٔ ملی می‌داند.[۳۳]
ابهامات در ترور رزم‌آرا

در مورد علت ترور رزم‌آرا و این که آیا قاتل او خلیل طهماسبی بوده‌است از همان دوران بین افراد گوناگون در صحت موضوع محل نزاع بود. ابوالفضل لسانی وکیل خلیل طهماسبی پس از مطالعهٔ پرونده و نوع گلوله‌ها متوجه می‌شود که گلوله‌ها با هم فرق دارند و گلولهٔ چهارمی که باعث مرگ رزم‌آرا شده‌است از نوع دیگری است. او موضوع را به طهماسبی می‌گوید ولی طهماسبی قبول نکرده و در پاسخ لسانی اظهار می‌دارد که: «شما می‌خواهید افتخار مرا بگیرید و از بین ببرید».[۳۴] در مورد تناقضات پروندهٔ رزم‌آرا و خلیل طهماسبی مواردی آمده است که می‌توان آن را در میان اوراق بازجویی خود طهماسبی پیدا نمود. در ص ۸۰ کتاب ناگفته عراقی می‌گوید: «که یک خواهری بود که در موقعی که رزم‌آرا نزدیک شد اسلحه را منتقل کرد به خلیل، قبل از آن خلیل اسلحه در اختیارش نبود» اما در اوراق بازجویی طهماسبی می‌گوید که اسلحه را از نواب گرفته‌است.[۳۵] کتاب اسرار قتل رزم‌آرا نوشتهٔ محمد ترکمان اسناد مربوط به بازجویی‌های طهماسبی در این مورد و حاضرین و محافظین رزم‌آرا را با ذکر موارد تناقض در بیانات آنان نشر داده‌است.
سایر مخالفین ترور رزم‌آرا توسط خلیل طهماسبی و کتاب‌های منتشر شده در این رابطه

    سالهای بحرانی –خاطرات ناصر خان قشقائی - صفحات۱۲۴ الی ۱۲۶ نشر رسا ۱۳۶۶
    خاطرات سیاسی – سرهنگ مصور رحمانی -۱۳۶۴ انتشارات رواق
    آن سوی خاطره‌ها - خاطرات سرتیپ شایان فر - وکیل مدافع نواب صفوی
    رحمانی، غلامرضا؛ خاطرات سیاسی، تهران، رواق، بی‌تا، صص۲۷۰ـ۲۷۶.
    خاطرات مهندس شریف‌امامی - تاریخ شفاهی هاروارد - نشر نگاه امروز ۱۳۸۰ ص ۱۳۵ - تاریخ شفاهی هاروارد
    سیری در نهضت ملی شدن نفت - خاطرات شمس قنات‌آبادی - ۱۳۷۷ -ISBN 964-5645-07-07 در ص ۲۱۰ الی ۲۲۰
    تاریخ شفاهی هاروارد – مصاحبه دکتر بقایی با دکتر حبیب لاجوردی مصاحبهٔ دوم ۴ ژوئن ۱۹۸۶- ص ۱۳۶ الی ۱۴۹
    گذشته چراغ راه آینده بی‌تاریخ -ص ۵۴۰-۵۴۲ به نقل از مجله خواندنیها ش ۳۹ و ۴۲ و ۴۴
    طلوعی، محمود؛ بازی قدرت، تهران، علم، ۱۳۷۳، ج۱، ص ۴۵۰ الی ص۴۵۵
    خاطرات حسن گرامی - مرکز اسناد انقلاب اسلامی -تدوین صمد قائم‌پناه -۱۳۸۸
    خاطرات مرتضی کاشانی - مرکز اسناد انقلاب اسلامی -تدوین حبیب‌الله مهر جو -۱۳۹۰
    اسرار قتل رزم‌آرا - محمد ترکمان - انتشارات رسا

وقایع مهم

وقایع مهم در کابینهٔ رزم‌آرا عبارت است از: طرح رسمی پیشنهاد ملی شدن صنعت نفت در مجلس شورای ملی، تشکیل کنفرانس اقتصادی کشورهای اسلامی در تهران، عقد قرارداد بین ایران و آمریکا برای استفاده از کمک مالی آمریکا. امضای موافقت‌نامهٔ بازرگانی ایران و شوروی، ازدواج شاه با دوشیزه ثریا اسفندیاری، فرار سران حزب توده از زندان، ورود آقا خان محلاتی پیشوای فرقهٔ اسماعیلیه به تهران، تحصن عده‌ای از مدیران و نویسندگان روزنامه‌ها در مجلس شورای ملی.[۳۶]
تألیفات

دوره کتاب‌هایی با عنوان «جغرافیای نظامی ایران» به نام اوست. چند مقاله و نوشتار بلند هم دربارهٔ بلوچستان انگلیس، ترکستان شوروی، قفقازیه، ترکیه، افغانستان و عربستان به صورت جزوه و کتاب کوچک منتشر کرده‌است.
خانواده

از رزم‌آرا ۵ فرزند به نام‌های نوذر، هرمز، سیمین، کامبیز و پرویز باقی ماند. برادر او سرتیپ حسینعلی رزم‌آرا رئیس دایرهٔ جغرافیایی ارتش بود. برادر دیگر او منوچهر رزم‌آرا متخصص قلب است و در کابینهٔ شاپور بختیار وزیر بهداری بوده است. آرامگاه رزم‌آرا در باغ طوطی در حضرت عبدالعظیم است.

جمعیت فدائیان اسلام

جمعیت فدائیان اسلام تشکیلات تروریستی[۱][۲][۳][۴][۵] اسلام‌گرای شیعهٔ زیرزمینی در ایران بود که در دههٔ ۱۳۲۰ خورشیدی، به رهبری طلبهٔ جوانی به نام مجتبی نواب صفوی با هدف برقراری حکومت اسلامی تشکیل شد. فدائیان اسلام در سال ۱۳۲۴ احمد کسروی ، تاریخ‌دان و منشی‌اش را با ضربات متعدد چاقو ترور کردند. سپس بازهٔ زمانی بین سال ۱۳۲۸ تا ۱۳۳۲ دو نخست‌وزیر عبدالحسین هژیر، حاجی‌علی رزم‌آرا، عبدالحمید زنگنه وزیر آموزش را به قتل رساندند. آنان همچنین سوء قصدهای ناموفقی را به جان محمدرضا پهلوی، وزیر امور خارجه حسین فاطمی و حسین علاء ترتیب دادند.[۶]

نواب صفوی و تعداد دیگری از اعضای این گروه پس از ترور ناموفق حسین علاء دستگیر و به اعدام و حبس محکوم شدند. برخی از اعضای سابق این گروه، پس از قتل حسنعلی منصور نخست‌وزیر دیگر کشور، نفش حمایتی ایفاء نمودند. بسیاری از اطرافیان روح‌الله خمینی در انقلاب سال ۱۳۵۷ نیز در گذشته، عضو فدائیان اسلام بودند.[۷]

محتویات

    ۱ تأسیس
    ۲ عقاید فدائیان اسلام
    ۳ ارتباط سازمان سیا با فداییان اسلام و گروهی از ملایان
    ۴ وجه تسمیه
    ۵ فعالیت ها
    ۶ ترورهای فدائیان اسلام
    ۷ فداییان و نهضت ملی شدن صنعت نفت
    ۸ فدائیان اسلام پس از نواب صفوی
    ۹ پانویس

تأسیس
سید مجتبی نواب صفوی در دوران جوانی
نوشتار اصلی: مجتبی نواب صفوی

بنیان‌گذار این گروه، فردی به نام مجتبی میر لوحی بود که به جرم فعالیتهای تروریستی، توسط قوه قضائیه حکومت شاهنشاهی ایران به اعدام محکوم شد.

نواب صفوی فارغ‌التحصیل مدرسه صنعتی آلمانی‌ها در ایران بود که سال ۱۳۰۳ خورشیدی، در خانی آباد تهران متولد شد و در ۱۵ سالگی پدرش را که از مخالفان دولت پهلوی اول بود، ازدست داد.[نیازمند منبع]

در ۱۳۲۲ نواب صفوی به استخدام شرکت نفت درآمد و پس از مدت کوتاهی به آبادان منتقل شد. مدتی بعد برخورد شدیدی از سوی یکی از متخصصین انگلیسی شرکت نفت با یکی از کارگران صورت گرفت که به دنبال آن، نواب کارگران را به اعتراض و اجرای قصاص دعوت کرد. با دخالت پلیس و نیروهای نظامی، اعتراضات سرکوب شد. نواب نیز فرار کرده و شبانه به وسیله قایق از آبادان به سوی بصره و سپس نجف روانه شد. او برای امرار معاش به ساخت و فروش عطر روی آورد.[۸]

نواب صفوی در مرداد ۱۳۳۰ خورشیدی، اینگونه به مصدق لقب داد، «تو، ای مصدق کذاب، بیش از پیش چهره کریه باطن خود را به دنیا و مسلمانان نشان دادی.» در اینحال میرلوحی که تغییر شهرت داده بود و بنام مستعار «نواب صفوی» شناخته می‌شد، مشی چریکی اختیار کرد. نواب در بهمن ۱۳۳۱ برای مقابله با مخالفان خود «کمیته مجازات» را زیر نظر عبدالحسین واحدی تشکیل داد.[۹]
عقاید فدائیان اسلام
بخشی از مانیفست فدائیان اسلام به دستخط نواب صفوی

فداییان در شرح اندیشه‌های خود در رابطه با حکومت اسلامی، نخستین برنامهٔ مدون خود را بصورت قانون اساسی و بر پایهٔ مبانی اسلامی خود در قالب کتابی با نام «رهنمای حقایق یا نماینده حقایق نورانی این جهان بزرگ» به قلم نواب صفوی ارائه دادند که به مانیفست فدائیان اسلام و مبنای سنت فکری این جریان بدل شد. این برنامه قاعدتاً باید در سالهای ۲۸-۱۳۲۷ تدوین یافته باشد، سرانجام در سال ۱۳۲۹ به صورت هماهنگ و همزمان بین رجال سیاسی و مذهبی از طریق پست توزیع گردید. مامورین امنیتی که از این ماجرا غافلگیر شده بودند، سعی در جمع‌آوری مابقی کتب کردند که موفق نشدند.[۱۰]

کتاب از سه بخش تشکیل می‌شود؛ در بخش نخست، نویسنده به شناسایی و تشریح ریشه‌های مفاسد خانمان‌سوز ایران و جهان پرداخته و در بخش دوم نیز «طریق اصلاح عموم طبقات» و «دستورالعملی برای شئون مختلف حکومت و جامعه» عرضه داشته است. دستورالعملی که بایستی به یاری خدا مو به مو عملی گردد. در پایان کتاب نیز تعدادی اعلامیه آمده است.

در بخش نخست جامعه ایران به گونه‌ای تصویر می‌شود که نابسامانی، فساد، تباهی و فقر سرتاسر آن را فراگرفته و روز به روز گسترده‌تر و عمیق‌تر می‌شود. فساد و تباهی به برجسته‌ترین صورت در حوزه فرهنگ نمود می‌یابد و «مفاسد فرهنگ» در ردیف مهم ترین مفاسد قرار می‌گیرد. وجه غالب این گونه مفاسد هم با روابط و مناسبات جنسی در جامعه پیوند می یابند[۱۱]

نواب صفوی که به شدت از ساختار حوزه علمیه و شخص آیت‌الله بروجردی مرجع تقلید عامه شیعیان ناراضی بود، حملات شخصی شدیدی را نیز نثار او می‌کند و او را پست‌تر از سگ و ظالم و بدعت‌گذار می‌داند: «تو ای عالم اسلامی، تو ای بی‌وفا،... در صف بدعت‌گزاران و ظالمین قرار گرفته، بی‌رحمانه با جعل قوانین خلاف اسلام و اجراء نقشه‌های دشمنان اسلام، همه روزه بر پیکر اسلام ضربات شدیدی نواختی، تو ای بی‌وفا بشر، ای‌کاش وفاداری را از سگ آموخته بودی؛... به خدا آن گاهی که احساس کوچکترین خطری برای عنوان و مقام دنیای خود کنی، مهیای هر اقدامی و تکفیری و تفسیقی می‌باشی و گرچه به بنیاد مقدس اسلام لطماتی وارد آید،... آخ، آخ ای بشر بی‌وفا! به خدا، سگ باوفا، از تو بی‌وفا شریف‌تر است».[۱۲]

به طور کلی نثر کتاب متأثر از ادبیات سیاسی دهه ۱۳۲۰، با لحنی تند و ادبیات خطابی و بسیار تحریک‌آمیز است. کتاب مملو از بایدهایی است که برای رفع ریشه‌های خانمانسوز فساد باید اجرا گردد و با برخی گروه‌ها و بخشی از روحانیت به شدت در نزاع است.[۱۳]
ارتباط سازمان سیا با فداییان اسلام و گروهی از ملایان

در میان کسانی که با شاه و سازمان سیا در زمان کودتا و پس از آن همکاری تنگاتنگی داشتند، آیت الله ابوالقاسم کاشانی، همچنین پسر آیت‌الله کاشانی که دومین شخصی بود که پس از کودتا و تسخیر رادیو تهران از طریق آن گفتگو کرد، آیت الله محمد بهبهانی، آیت الله شیخ احمد کفایی خراسانی، آیت الله شیخ بهاالدین نوری، حجت‌الاسلام محمدتقی فلسفی و همینطور آیت الله العظمی بروجردی به چشم می خوردند. سازمان سیا همچنین فداییان اسلام را تجهیز و سازماندهی کرد؛ فداییان اسلام گروه بنیادگرای اسلامی بودند که در آن زمان ترورهای متعددی را انجام دادند که از جمله ی آنها حمله به دکتر فاطمی، وزیر امورخارجه دکتر مصدق و ترور نافرجام مصدق بود.[۱۴] [۱۵]
وجه تسمیه

مجتبی نواب صفوی علت نامگذاری گروهش را چنین بیان نموده است: در یکی از اولین جلسات فدائیان اسلام سید مجتبی نواب صفوی بیان نمود که حسین بن علی را در خواب دیده است که بازوبندی را به دست راست وی می بندد که بر روی آن نوشته شده بود فدائیان اسلام و به این ترتیب این گروه با نام «فدائیان اسلام» به صورت رسمی مبارزات خود را آغاز نمود.[نیازمند منبع]
فعالیت ها
مظفر ذوالقدر، خلیل طهماسبی و نواب صفوی در دادگاه

    مبارزه با بی‌حجابی
    واکنش به دستگیری آیت‌الله کاشانی و حمایت از فعالیت های ایشان با حمایت ازشمس قنات آبادی
    اعتراض به مجلس مؤسسان
    فعالیت هایی بعد از کودتای ۲۸ مرداد در حمایت از دولت کودتا و سپس مخالفت با شاه به دلیل عدم اجرای احکام اسلام
    مبارزه علیه بهائیت
    مخالفت با جبهه ملی و دکتر مصدق
    مخالفت با آیت الله بروجردی و اخراج از حوزه علیمه قم و شهر قم

ترورهای فدائیان اسلام
اجساد احمد کسروی و منشی‌اش که فدائیان اسلام در داخل کاخ دادگستری به قتل رساندند.[۱۶]

از نخستین اقدامات نواب صفوی درتهران، سعی در قتل احمد کسروی، نویسنده و تاریخ‌نگار ایرانی بود که ناموفق ماند. در ۲۰ اسفند ۱۳۲۴ خورشیدی، علی‌محمد امامی و حسین امامی٬ دو عضو دیگر از این گروه، احمد کسروی و منشی اش را در جلسه بازپرسی و در داخل کاخ دادگستری تهران به قتل رساندند.[۱۷]

نواب صفوی و همراهانش پس از به ترور احمد کسروی، در دادگاه نظامی تبرئه شدند، زیرا که هم رهبران مذهبی از آنها پشتیبانی می‌کردند و هم مقامات حکومتی امیدوار بودند تا در برابر حزب توده از آنها بهره برداری کنند.[۱۸]

ترور عبدالحسین هژیر وزیر دربار محمدرضاشاه پهلوی در ۱۳ آبان ۱۳۲۸ به دست حسین امامی، و سرلشکر رزم‌آرا، نخست وزیر ایران در ۱۶ اسفند ۱۳۲۹ به دست خلیل طهماسبی از کارهای بعدی این گروه بود. در جریان نهضت ملی شدن نفت ایران، آنها در ۲۵ بهمن ۱۳۳۰ توسط محمدمهدی عبدخدایی سوءقصدی به جان حسین فاطمی، از نزدیکان محمد مصدق کردند که ناکام ماند.[۱۹] فدائیان در ۲۵ آبان ۱۳۳۴ توسط مظفر ذوالقدر دست به ترور حسین علاء نخست‌وزیر وقت زدند که ناکام ماند و منجر به دستگیری و سپس اعدام نواب صفوی٬ محمد واحدی٬ مظفر ذوالقدر و خلیل طهماسبی در ۲۷ دی ۱۳۳۴ شد.
فداییان و نهضت ملی شدن صنعت نفت

برخی افراد بر این باورند که فداییان اسلام یکی از گروههای تاثیرگذار در جهت پیروزی نهضت ملی شدن صنعت نفت و نخست وزیری مصدق بود. از جمله آیت الله طالقانی در این زمینه میگوید:«... نهضت اوج گرفت. چه شد که اوج گرفت؟ گروه‌های ملی و دینی و مذهبی همه در یک مسیر حرکت کردند. مراجع دینی مانند مرحوم آیت‌الله خوانساری و آیت‌الله کاشانی و فدائیان اسلام، با هم شروع کردند به حرکت و ملت را به حرکت در آوردن هر یک به جای خود. فدائیان اسلام، جوانان پر شور و مؤمن، آنها راه را باز و موانع را بر طرف می‌کردند. مانع اول را برداشتند (هژیر). انتخابات آزاد شروع شد. مانع بعدی را برداشتند (رزم‌آرا)، صنعت نفت در مجلس ملی شد.»[۲۰]
فدائیان اسلام پس از نواب صفوی
نواب صفوی دقایقی قبل از اجرای حکم اعدام
جسد نواب صفوی پس از اعدام

پس از اعدام نواب صفوی اعضای جمعیت فداییان اسلام تحت مراقبت شدید مأمورین حکومتی قرار داشتند. در چنین شرایطی، اعضای جمعیت فداییان اسلام به مبارزات مخفیانه علیه سلطنت پهلوی روی آوردند. اعضای فداییان اسلام با برگزاری جلسات عمومی اما به شکل کلاس‌های قرآن و مراسمات عزاداری در مسجدهایی همچون مسجد مهدیه در خیابان رزم آرا و مسجدی در خیابان بوذر جمهری توسط آقایان بهاری، رفیعی و صرف زاده به عنوان «انجمن دانش و آموزش جوانان». اما اعضای فداییان اسلام از سال ۱۳۳۴ تا سال ۱۳۴۳ هیچ نوع فعالیت آشکاری انجام ندادند.

در ۳۰ آبان ۱۳۹۰ این گروه اعلام کرد که فعالیت خود را از سر گرفته است.

پاسخ به تاریخ

پاسخ به تاریخ (به فرانسوی: Réponse à l'histoire) (به انگلیسی: Answer to History: The Shah's Story) نام کتاب خاطراتی نوشته محمدرضا پهلوی، آخرین شاه ایران است که در اصل به زبان فرانسه و پس از وقوع انقلاب (۱۳۵۸) نگاشته شده است. این کتاب بعداً به زبان انگلیسی و زبان فارسی برگردانده شد. شاه در پیشگفتار درباره کتاب می‌گوید:

    در این کتاب قصد دارم نشان بدهم که چرا در راه رسیدن به اهدافم پافشاری می‌کردم؛ و چرا می‌خواستم جامعه‌ای بر اساس عدالت اجتماعی، و نه مبارزه طبقاتی بنا کنم؛ جامعه‌ای که همه در آن یکپارچه و وابسته به یکدیگر باشند. و گفتنی است چون همه کشورهای جهان_ چه دنیای غرب، چه کشورهای بلوک شرق و چه جهان سوم_ حسن تفاهم داشتم، این امکان برایم فراهم آمد که بتوانم در محیطی آکنده از صلح و صفا، کوشش خود را برای رساندن ایران به سوی تمدن بزرگ دنبال کنم.[۱]

محتویات

    ۱ نسخه‌های گوناگون
        ۱.۱ نسخه‌های اصلی
        ۱.۲ برگردان فارسی
    ۲ نقد
    ۳ پانویس
    ۴ منابع

نسخه‌های گوناگون
نسخه‌های اصلی

    Réponse à l'histoire. Millard, Christian. Paris: Ed. Albin Michel، 1979.
    The Shah's Story. Waugh, Teresa. London: Michael Joseph Ltd، 1980.
    Answer to History. Waugh, Teresa. New York: Stein & Day، 1980.

برگردان فارسی

مشخص نیست که چه کسی نخستین بار این کتاب را به زبان فارسی برگردانده است، اما حسین ابوترابیان در مقدمه‌ای که بر ترجمه این کتاب نوشته‌است؛ افزوده که در خاطرات احمدعلی مسعود انصاری با نام من و خاندان پهلوی چنین آمده‌است:[۲]

    وقتی شاه در مکزیک به سر می‌برد، دکتر سید حسین نصر و دکتر هوشنگ نهاوندی برای ترجمه کتاب پاسخ به تاریخ به مکزیک فراخوانده شدند. بنا بود دکتر نهاوندی ترجمه فارسی کتاب و دکتر نصر آن را به انگلیسی ترجمه کند...[۳]

نقد

به گفته آبراهامیان، آخرین وصیت سیاسی شاه، یعنی کتاب پاسخ به تاریخ سرشار از پریشان‌گویی است. شاه مدعی شده هدف اصلی انگلیسی ها از حمله به ایران در سال ۱۳۲۰، رهایی از شر پدرش بود، چون بواسطه لغو امتیاز نفتی، خشم آنان برانگیخته شده بود. به باور شاه، انگلیسی ها همراه با شرکت های نفتی و «روحانیون مرتجع» عملاً انقلاب اسلامی را به تلافی دفاع او از اوپک و آرمان فلسطینی ها طراحی کرده بودند. هم فلسطینی ها و هم اسرائیلی ها از شنیدن چنین سخنانی شگفت زده می شدند. شاه به هنگام مرگ مدعی شد که C.I.A به همراه M.I.6 انقلاب ۱۳۵۷ را طراحی کردند. او لفاظانه می پرسد: «چه کسی پول تظاهراتی را داده که شرکت کنندگانش زلف سیاه و بلوند داشته اند؟ این هیبت به ندرت در ایران دیده می شود.» وی پیدایش و گسترش حزب توده و نیز ترور ناموفق خودش توسط فداییان اسلام را به انگلیس مربوط می‌‌داند و می‌‌نویسد "ما همیشه مشکوک بودیم که مصدق مامور انگلیسی‌ هاست"