اس ام اس موزیک / دانلود آهنگ های جدید

اس ام اس موزیک / دانلود آهنگ های جدید

اس ام اس موزیک / دانلود آهنگ های جدید

اس ام اس موزیک / دانلود آهنگ های جدید

منطق

مَنطِق دانش شناسایی و ارائهٔ روش درست اندیشیدن(تعریف کردن و استدلال کردن) است.

در گذشته منطق صرفاً شاخه‌ای از فلسفه شمرده می‌شد ولی از میانهٔ سدهٔ نوزدهم در ریاضیّات و در دهه‌های واپسین در علوم رایانه و از دهه ۱۹۸۰ در علوم شناختی نیز به آن می‌پردازند.

محتویات

    ۱ تعاریف ابزاری از منطق
    ۲ موضوع منطق
    ۳ تاریخچه
    ۴ قرنِ بیستم
    ۵ پانویس
    ۶ پیوند به بیرون
    ۷ منابع
    ۸ جستارهای وابسته

تعاریف ابزاری از منطق

از فواید آن تشخیص اندیشهٔ درست از اندیشهٔ نادرست است. و از لوازم آن انتقال اندیشه با کمک زبان است که از آن‌ها برای تعریف منطق هم بهره برده می‌شود.

تعبیر دیگری، منطق را خطاسنج اندیشه می‌نامد. منطق چارچوب‌های ویژه‌ای را کشف و معرّفی نموده‌است که اندیشه در آن قالب‌ها از خطا و بیراهه رفتن مصون می‌ماند.[۱]

البتّه تعریف دیگری هم از منطق می‌توان ارائه داد که بیش‌تر فیلسوفان اسلامی به کار می‌برند. آن‌ها در تعریف منطق می‌گویند که منطق ابزاری از سنخ قانون است که اندیشه را از افتادن در خطاها مصون نگه می‌دارد و آن را به سمت استدلال‌هایی کاملاً پایدار رهنمون می‌سازد. لذا اگر کسی به کلّی منطق را در استدلال‌هایش به کار برد، (البته در صورت صحت مواد) به هیچ وجه دچار خطا در تفکّر و مغالطه نخواهد شد.[۲]

در تعریف به کمک لوازم منطق (ساختار زبان) با تعبیرِی کم‌تر روان‌شناسانه از منطق این است که منطق علم مطالعهٔ ساختارهای زبانی زبان‌های طبیعی است. البته این تعبیر نیز دشواری‌های خود را دارد. منطق یکی از علوم طبیعی و تجربی مثل فیزیک نیست. گزاره‌های منطق ضروری (یعنی حمل هر موضوعی بر هر محمولی یا ضرورت دارد یا ندارد. اگر ضرورت داشت یا ضرورت سلب است یا ضرورت ایجاب و اگر ضرورت نداشت امکان است) به نظر می‌آیند و توصیفی از وضع ممکنات ارائه نمی‌کنند. جنس گزاره‌ای مانند «اجتماع نقیضین محال است» شبیه به گزاره‌ای مانند «سرعت نور برابر با مقدارِ ثابت c است» به نظر نمی‌رسد.
موضوع منطق

موضوع علم منطق تعریف و استدلال است که اوّلی در حوزهٔ مفاهیم (تصوّرات) و دومی در حوزهٔ قضایا (تصدیقات) می‌باشد.

در تعریف روش درست درک و شناسایی مفاهیم و در استدلال روش درست درک و شناسایی قضایا بدست می‌آید.
تاریخچه

نخستین کاشف صریح و ثبت‌شدهٔ منطق صوری (formal logic) در تاریخ، ارسطو فیلسوف مشهور یونانی است. در زمان ارسطو افرادی بودند به عنوان سوفیسط و کار آنها مغالطه کردن و گول زدن دیگران بود، به همین دلیل ارسطو علمی آورد به عنوان منطق تا از مغالطه جلو گیری نماید و دیگران بتوانند با فرا گرفتن آن دچار گول خوردن نشوند نوشته‌های ارسطو دربارهٔ منطق در دورهٔ بیزانسی بصورت مجموعه‌ای یگانه تدوین و به نام ارگانون[۳] (ارغنون) گردآوری شد. این مجموعه شامل شش بخش است بنام‌های: «مقولات»، «عبارت (قضایا)»، «قیاس»، «برهان»، «جدل» و «مغالطه». بعدها برخی از شارحین ارسطو، دو رسالهٔ «شعر» و «خطابه» را به ارگانون افزودند. «ایساغوجی»رساله دیگری است که با اقتباس از دو رساله برهان و جدل بعنوان مدخلی برای منطق ارسطو در نظر گرفته شد.[۱] بدین گونه آنچه بدست حکیمان مسلمان رسید، منطق نُه بخشی ارسطو بود و شفای ابن سینا نیز شرحی بر همین منطق است.[۴] البته این نوشته‌ها امروزه شاملِ منطق و فلسفهٔ منطق و برخی بحث‌هایِ دیگر در حاشیهٔ منطق محسوب می‌شوند. آن‌چه ما امروزه به نامِ منطقِ صوری می‌شناسیم در کتابِ آنالوطیقایِ (analytic) اول دیده می‌شود.

در قرن هجدهم فیلسوف پرآوازهٔ آلمانی ایمانوئل کانت ادعا نمود که منطق دیگر به پایان رسیده‌است و نیازی به چیزی بیش‌تر از منطق ارسطویی وجود ندارد. بااین‌حال در پایان قرنِ نوزدهم انفجاری در دانش منطق روی داد و حجمِ انبوهی از مطالعات به آن افزوده شد. این پیشرفت‌ها با کارهایِ ریاضیدان و فیلسوفِ آلمانی فرگه و شاگردِ انگلیسیِ وی راسل آغاز گردید. پس از آن‌ها نیاز به کارهایِ دیگری در زمینهٔ منطق احساس شد که در آغاز، شگفت یا غیرِضروری می‌رسید: انواعِ تازه‌ای از منطق مانندِ منطقِ ربط، منطقِ زمان، منطقِ موجهات، و منطق‌های چندارزشی که در اثرِ این احساس پدید آمدند که منطقِ فرگه و راسل برایِ برخی اهداف یا نیازها کافی نیستند.
قرنِ بیستم

فرگه از نقطهٔ دیگری کار را آغاز نمود. پیش از او این امر شناخته شده بود که با منطقِ ارسطویی برخی از استدلال‌ها را نمی‌توان صورت‌بندی نمود. بااین‌حال این استدلال‌ها درست هستند. به نمونهٔ زیر توجه کنید:
یا علی برادرِ رضا است یا حسن برادرِ رضا است.
علی برادرِ رضا نیست.
نتیجه: حسن برادرِ رضا است.

این استدلال را نمی‌توان به اشکال Aها B هستند و غیره درآورد. از قدیم تلاش‌هایی برایِ این کار انجام شده و به شکست منجر گردیده بود. فرگه منطق را از این قبیل صورت‌ها آغاز نمود. او نمادهایی مانند P و Q و غیره را به عنوانِ جانشین گزاره‌ها (p اولِ proposition به معنیِ گزاره‌است) و نشانه‌های دیگر را به عنوانِ پیوند دهنده جملات به کار برد. اگر P و Q گزاره باشند P~ خوانده می‌شود «نقیضِ P» و P→Q خوانده می‌شود «اگر P آنگاه Q». منطقِ فرگه و راسل قادر است به بررسیِ روابطِ بینِ گزاره‌ها و استدلال‌هایی که به دلیلِ چینشِ این روابط معتبر اند بپردازد. به همین دلیل آن را حسابِ گزاره‌ها یا منطقِ جملات می‌نامند. در مقابل به آن‌چه با منطقِ ارسطویی آغاز گردید منطقِ محمولات گفته می‌شود (زیرا گزاره‌ها را به موضوع و محمول تقسیم می‌کند).

زبان طبیعی

زبان‌های طبیعی به هر کدام از زبان‌هایی گفته می‌شود که توسط بشر در دنیا صحبت می‌شود و خودبه‌خود پدید آمده و تکامل یافته است. به عنوان مثال می‌توان زبان‌های فارسی، انگلیسی، آلمانی، و چینی را ذکر کرد. معمولاً این عنوان را در مقابل زبان‌های ساختگی مثلِ منطقِ صوری به کار می‌برند. هدف منطق از دیدگاه بسیاری از متفکران بازسازی ساختار زبان طبیعی است.

ترجمه

صنعت و هنر ترجمه یا برگردان کار خطیر و دشوار درک و تفسیر موضوعات، معانی، و مفاهیم پدیدآمده در یک زبان (زبان مبدأ)، و سپس انتقال، معادل‌یابی، و بازسازی آنها در زبانی دیگر (زبان مقصد) را بر عهده می‌گیرد.

مترجمان کم‌تجربه در این فنّ ظریف، ممکن است براین باور باشند که در زبان و ترجمه، درست همانند علمی دقیق، می‌توان هر واژه و مفهومی را هم به طور دقیق تعریف و درک کرد، و هم آنها را به شیوه‌ای شفاف با پیوندهای متقابل و کاملاً ثابت، از دو حوزهٔ زبانی متفاوت به هم اتصال داد. هر چند چنین برخوردی ممکن‌است در مورد زبان‌های برنامه‌نویسی رایانه‌ای و زبان‌های ماشینی دیگر (همچون هوش مصنوعی) تا اندازه‌ای میسّر باشد، در خصوص زبان‌های طبیعی انسانی دور از واقعیّت و امکان‌است.

بیشتر این پیچیدگی‌ها به طبیعت و نقش بی‌همانند زبان در تمامی تجربه‌ها و فرایندهای حیات انسانی چه در سطوح فردی و شخصیتی، و چه در ترازهای اجتماعی و فرهنگی باز می‌گردد.

کت فورد ترجمه را چنین تعریف کرده‌است:

    جایگزینی مواد متنی یک زبان با مواد متنی برابر، در زبان دیگر.

ترجمه به بیان رومن یاکوبسن:

    ترجمه یا واقعیت تازهٔ ادبی صرفا رابطهٔ بینامتنی با شعر یا اثر قبلی دارد.

عوامل بسیاری در تبلور معنایی یک متن دخالت دارند و در درک مطلب یک متن، یعنی شناسایی دقیق این عوامل از جانب مخاطب. گاه ممکن است معنای متکلم و معنای مخاطب با هم تفاوت داشته باشد. یعنی آنچه مورد نظر متکلم است با آنچه مخاطب برداشت می‌کند، فرق داشته باشد و یا مخاطبان معانی متفاوتی را از یک متن برداشت کنند. این امر بیان کننده این مطلب است که عوامل بسیاری در داد و ستدهای زبانی حاکم اند که متون و ابزارهای نظام زبان (صداها، دستورها و واژگان) تنها یکی از آنها هستند.

محتویات

    ۱ پیرامون واژه
    ۲ انواع
    ۳ پیشینه
        ۳.۱ پیشینه در ایران
    ۴ مدل‌های زبان‌ها
        ۴.۱ جمع یا مفرد
        ۴.۲ زبان و معانی فرهنگی
    ۵ پانویس
    ۶ پیوندهای بیرونی
    ۷ منابع
    ۸ جستارهای وابسته

پیرامون واژه

واژهٔ «ترجمه» در پهلوی به‌صورت «ترگمان» به معنی مترجم به‌کار رفته‌است و در نوشته‌های آشوری به‌صورت «ترگومانو» دیده شده‌است.[۱] همچنین در پارسی سره (فارسی خالص)، از واژه‌های «پچواک» و «برگردان» به جای «ترجمه» استفاده می‌کنند.
انواع

انواع ترجمه با توجه به روشی که مترجم انتخاب می‌کند عبارتند از:

    ترجمه لفظی: ترجمه متن کلمه به کلمه و بدون توجه به ترکیب کلمات و قرار دادن آنها در جایگاه مناسبشان با توجه به زبان مقصد.
    ترجمه معنوی: که بهترین نوع ترجمه است. گاهی ترجمه علاوه بر اینکه مطابق با متن می‌باشد، با توجه به زبان مقصد و نحوه ترکیب کلمات در آن زبان انجام می‌شود.
    ترجمه آزاد: این نوع نوع ترجمه به گونه‌ای است که مترجم، خود را در بند و اسیر عبارات نمی‌سازد و به دلخواه خود و متناسب با وضعیت دست به تغییراتی می‌زند.
    ترجمه داستانی یا روایتی: گاهی ممکن است مترجم، مفهوم و ریشه متن را گرفته و آن را به شکل داستان بیان کند.[۲]

پیشینه
پیشینه در ایران

پیشینهٔ ترجمه در ایران به روزگار هخامنشیان می‌رسد (۵۵۹-۳۲۱ ق. م). گستردگی این شاهنشاهی و ارتباطات گستردهٔ آن با سرزمین‌های دیگر ترجمه را امری بایسته ساخته بود. کتیبه‌های هخامنشیان معمولاً به سه زبان فارسی باستان، اکدی، و ایلامی نوشته می‌شده‌است.[۳]

در مراکز علمی عصر ساسانیان، مانند سلوکیه، تیسفون، و گندی‌شاپور آثار فراوانی از زبان‌های گوناگون متداول در آن روزگار همچون سانسکریت، یونانی، لاتینی، و سریانی به پهلوی ترجمه می‌شد. نخستین ترجمهٔ دوران ساسانیان را مربوط به عصر خسرو اول انوشیروان می‌دانند. از نامدارترین آثاری که در این دوره ترجمه شد، باید به ترجمهٔ پنچه تنتره یا کلیله و دمنه از سانسکریت به فارسی پهلوی اشاره کرد.[۴]

همچنین، در آغاز تمدن اسلامی ترجمه‌های متعددی از کتب فلسفی و علمی یونانی به پهلوی موجود بود.[۵]

کار ترجمه در ایران با کتابهای درسی دارالفنون رونق گرفت و بر اثر احیاء صنعت چاپ و اعزام محصلین به خارج گسترش یافت. از آنجا که هدف تأسیس این مؤسسه تربیتی در زمان عباس میرزا و به پیشنهاد روشنفکران و آزادیخواهان، اخذ تمدن و علوم و معارف مغرب زمین عنوان شده بود، لذا به استخدام معلمین خارجی نیز اقدام گردید. همچنین کتب درسی خارجی در زمینهٔ علوم، ادبیات، تاریخ، پزشکی و غیره با کمک همین معلمین به فارسی برگردانده شد. پس از چندی به توصیهٔ عباس میرزا به ترجمه آثار ادبی نیز پرداختند. از آنجاکه محصلین بیشتر به فرانسه اعزام می‌شدند زبان فرانسوی در کشور رایج و با گستردگی آن نه تنها آثار نویسندگان فرانسوی بلکه آثار ادبی دیگر زبانهای اروپایی مثل آلمانی، روسی، لهستانی، مجاری، اسپانیایی، پرتغالی نیز به فارسی برگردانده شد. نخستین نمایش نامه ای که از فرانسه به فارسی ترجمه شد، نمایشنامه «مردم گریز»، اثر مولیر است. دو کتاب تاریخی «پطر کبیر» و «شارل دوازدهم» اولین سفارش ترجمه‌ای بود که عباس میرزا به میرزا رضا مهندس داد. "انحطاط و سقوط امپراطوری روم" سفارش دیگر او به همین مترجم بود. نهضت ترجمه و نشر کتاب پس از مرگ عباس میرزا و فتحعلی شاه، در دوران محمد شاه قاجار دچار فترت شد، ولی در عهد ناصرالدین شاه و مظفرالدین شاه به اوج خود رسید. محمد طاهر میرزا و محمدحسن خان اعتماد السلطنه پرکارترین مترجمان این دوره بودند. از مشهورترین ترجمه‌های محمد طاهر میرزا "سه تفنگدار"، «کنت مونت کریستو»، «لوئی چهاردهم و عصر و قرنش» را می‌توان نام برد. "طبیب اجباری"، «سرگذشت خانم انگلیسی»، «داستان روبنسون سوئیسی» و «شرح احوال کریستف کلمب» نیز از بهترین آثار ترجمه اعتمادالسلطنه به شمار می‌رود. البته اکثر این ترجمه‌ها، بیش از آنکه یک ترجمه باشند، اقتباس، یا به قول درایدن ،imitation هستند. پس از جنگ جهانی دوم، زبان انگلیسی جای زبان فرانسه را به عنوان زبان دوم گرفت و گسترش روزافزون یافت. امّا با وجود اینکه انگلیسی امروزه زبان دوم اکثریت محصلین ایرانی به شمار می‌رود، در قلمرو ادبیات هنوز هم بهترین مترجمان ما اغلب کسانی هستند که از زبان فرانسه ترجمه کرده‌اند.[۶]
مدل‌های زبان‌ها
جمع یا مفرد

از جمله عوامل تاثیرگذار در گیرایی و روانی ترجمه رعایت هر چه ظریفتر اصول مربوط به انتخاب صیغه‌های مفرد و جمع به هنگام ترجمهٔ عناوین و مفاهیم است. زبان‌های گوناگون تمایلات و رفتارهای خاص خود را از این منظر دارا هستند که در ترجمه مهم و جالب توجه‌است. برای شروع می‌شود ترجمه‌های علمی کمی قدیمی تر صورت گرفته در زبان فارسی را با معادل‌های آن‌ها در فرانسوی و انگلیسی مقایسه کرد:

    نظریهٔ اعداد
    Théorie des nombres
    Number theory

    نظریهٔ احتمالات
    Théorie des probabilités
    Probability theory

    مکانیک سیالات
    Mécanique des fluides
    Fluid mechanics

    مکانیک محیط‌های پیوسته
    Mécanique des milieux continus
    Continuum mechanics

در فارسی جمع استفاده شده، در فرانسوی هم جمع، ولی در انگلیسی مفرد (بجز در مورد مکانیک)
زبان و معانی فرهنگی

از آنجا که زبان‌های انسانی، همواره، وجوه مختلفی از رخدادها و تجربیات دیروز و امروز متکلمان خود را بیان داشته‌اند فرم‌ها و اشکال گرامری گوناگونی را هم برای بیان نقطه نظرهای خاص خود برگزیده‌اند.

مثال:

    زبان انگلیسی: .I must go there
    زبان نواهو: It is only good that I go there

    زبان انگلیسی: .I make the horse run
    زبان نواهو: .The horse is running for me

امیرعباس هویدا

امیر عباس هویدا (۲۸ بهمن ۱۲۹۷ - ۱۸ فروردین ۱۳۵۸ در تهران) یکی از نخست‌وزیران ایران در زمان حکومت محمد رضا پهلوی بود. وی ۱۳ سال نخست وزیر بود و ریاست دولت در ایران را بر عهده داشت که این طولانی ترین ریاست بر دولت در طول تاریخ ایران بوده‌است.[۱]

محتویات

    ۱ زندگی‌نامه
    ۲ علاقه به تولیدات ملی
    ۳ پست‌ها
    ۴ کابینه
    ۵ بازداشت
    ۶ دیدگاه‌های دینی
        ۶.۱ سند نخست
        ۶.۲ سند دوم
        ۶.۳ سندهایی که مسلمان بودن هویدا را نشان می‌دهد
    ۷ محاکمه و اعدام
    ۸ چگونگی مرگ
    ۹ کتاب‌ها
    ۱۰ نگارخانه
    ۱۱ پیوند به بیرون
    ۱۲ منابع

زندگی‌نامه

وی در سال ۱۲۹۸ در چهارراه سیدعلی تهران متولد شد. [۲] پدرش حبیب الله عین الملک سالها سفیر ایران در لبنان ، عربستان و دیگر کشورهای عربی بود که در حجاز ، لبنان و اردن می‌زیست.[۳] مادرش بانو سرداری دختر ادیب السلطنه و نتیجه عزت الدوله (خواهر ناصرالدین شاه) از صلب یحیی خان مشیرالدوله بود.

امیر عباس و برادر کوچک‌ترش فریدون به اقتضای شغل پدر در لبنان رشد و نمو یافتند و در مدرسه فرانسوی بیروت تحصیل کردند و امیرعباس در اواخر تحصیل در دوره دبیرستان به اروپا رفت و سال ها در انگلستان و بلژیک و فرانسه زندگی و تحصیل کرد. او پس از اتمام تحصیلات خود در رشته علوم سیاسی از دانشگاه آزاد بروکسل به ایران بازگشت و با توجه به سوابق پدرش عین‌الملک هویدا، رشته تحصیلی و تسلط او به زبان‌های عربی، فرانسه، انگلیسی و آلمانی و آشنایی با یک دو زبان اروپایی دیگر، در وزارت امور خارجه ایران مشغول به کار شد.

هویدا از طریق آشنایی با عبدالله انتظام و دوستی با حسنعلی منصور پله‌های ترقی را به سرعت طی کرد و در دولت منصور به وزارت دارایی منصوب شد. پس از ترور منصور توسط گروه فداییان اسلام، وی توسط محمدرضا پهلوی به عنوان نخست وزیر ایران منصوب شد و ۱۳ سال در این پست ماند. امیرعباس هویدا چندی پس از مرگ منصور با خواهرزن او لیلا نظام‌الدین امامی که نوه دختری حسن وثوق (وثوق الدوله) بود، ازدواج کرد ولی این ازدواج در اوج اقتدار وی به طلاق انجامید. ولی دوستی او و همسرش تا پایان عمر هویدا پابرجا بود.

در سال ۱۳۴۴ امیرعباس هویدا که در آن زمان رئیس دولت بود، استعفای خود را به محمدرضا پهلوی ابلاغ کرد و بار دیگر مأمور تشکیل دولت شد.[۴]
علاقه به تولیدات ملی
نخست وزیر امیرعباس هویدا بیش‌تر کالاهای ایرانی را می‌پسندید و راننده نیز نداشت و با پیکان خود به سر کار می‌رفت

تولید اولین خودرو پیکان در ایران در سال ۱۳۴۸ صورت گرفت. هویدا در خرداد همین سال یک دستگاه پیکان خریداری نمود. نخست وزیر وقت ایران در ساعت‌های غیر اداری سفرهای شهری‌اش را با پیکان انجام می‌داد که به گفته یکی از مجلات آن زمان این کار نخست وزیر باعث دلگرمی تولید کنندگان پیکان شده بود چون یک مقام مسئول در کشور به جای اینکه سوار اتومبیل های خارجی شود از خودرو ساخت میهن استفاده می‌کند.[۵]
پست‌ها

    کارمند دولت
    کارمند وزارت خارجه
    کاردار کنسولگری ایران در فرانسه - آلمان - هلند - بلژیک
    منشی دولت
    نخست وزیر
    وزیر دربار

کابینه
نخست وزیر امیرعباس هویدا و کابینه‌اش. هویدا عصا در دست، هنگام دست تکان دادن
محمدرضا پهلوی واپسین پادشاه ایران به همراه امیرعباس هویدا و کابینه‌اش در سال ۱۳۵۳ خورشیدی
وزیران کابینه امیرعباس هویدا ر.     وزیر     وزارت‌خانه
۱     جمشید آموزگار ← منوچهر شاهقلی ← انوشیروان پویان ← شجاع‌الدین شیخ‌الاسلام‌زاده     بهداری
۲     عباس آرام ← اَردشیر زاهدی ← عباسعلی خلعتبری     امورخارجه
۳     عطاالله خسروانی ← عبدالمجید مجیدی ← امیر قاسم معینی ← منوچهر آزمون     کار و امور اجتماعی
۴     علینقی عالیخانی ← هوشنگ انصاری     اقتصاد و دارایی
۵     اسماعیل ریاحی ← حسن زاهدی ← ایرج وحیدی ← منصور روحانی     کشاورزی و منابع طبیعی
۶     حسن شالچیان ← جواد شهرستانی ← ابراهیم فرحبخشیان     راه و ترابری
۷     اسدالله صنیعی ← رضا عظیمی     جنگ
۸     صفی اصفیا ← خداداد فرمانفرمایان ← عبدالمجید مجیدی     وزیر ‬مشاور و رئیس سازمان برنامه و بودجه
۹     جواد صدر ← عبدالرضا انصاری ← حسن زاهدی ← محمد سام ← جمشید آموزگار ← امیر قاسم معینی     کشور
۱۰     باقر عاملی ← منوچهر پرتو ← صادق احمدی ← غلامرضا کیانپور     دادگستری
۱۱     هادی هدایتی ← فرخ‌رو پارسا ← احمد هوشنگ‌ شریفی ← منوچهر گنجی     آموزش‌ و پرورش
۱۲     هوشنگ نهاوندی ← غلامرضا نیک پی ← همایون جابری انصاری     مسکن و شهرسازی
۱۳     منصور روحانی ← ایرج وحیدی ← پرویز حکمت     آب و برق
۱۴     مهرداد پهلبد     فرهنگ و هنر
۱۵     فتح‌الله ستوده ← کریم معتمدی     پست و تلگراف
۱۶     نصرت الله معنیان ← جواد منصور ← هوشنگ انصاری ← محمد سام ← حمید رهنما ← غلامرضا کیانپور ← کریم پاشا بهادری     اطلاعات و جهانگردی
۱۷     مجید رهنما ← حسین کاظم‌زاده ← منوچهر شاهقلی ← عبدالحسین سمیعی ← قاسم معتمدی     علوم و آموزش عالی
۱۸     عبدالعظیم ولیان ← رضا صدقیانی     تعاون و امور روستاها
۱۹     فریدون مهدوی ← منوچهر تسلیمی     بازرگانی
۲۰     فرخ نجم آبادی     صنایع و معادن
۲۱     مهناز افخمی     وزیر امور زنان
۲۲     هادی هدایتی     وزیر مشاور و معاون اجرایی نخست‌وزیر
۲۳     سید ضیاءالدین شادمان     وزیر مشاور و معاون پارلمانی نخست‌وزیر
۲۴     عبدالعظیم ولیان     اصلاحات ارضی


بازداشت

هویدا پس از ۱۳ سال تصدی پست نخست وزیری، از کار کناره گرفت و جمشید آموزگار به نخست وزیری منصوب شد و هویدا به عنوان وزیر دربار شاهنشاهی مشغول به کار شد.این روزها هم‌زمان بود با آغاز حرکات انقلاب و کوشش محمدرضا پهلوی برای آرام کردن مردم، هویدا و چند تن دیگر از رجال سرشناس سیاسی دوران زمام داری خود را بازداشت کرد. البته خود او می‌دانست که این بازداشت برای آرام کردن مردم است و با بازداشت های سیاسی و معمول فرق دارد. اما نمی‌دانست که بازداشتش تا روز پیروزی انقلاب ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ ادامه خواهد داشت.
دیدگاه‌های دینی
    این مقاله نیازمند تمیزکاری است. لطفاً تا جای امکان آن‌را از نظر املا، انشا، چیدمان و درستی بهتر کنید، سپس این برچسب را بردارید. محتویات این مقاله ممکن است غیر قابل اعتماد و نادرست یا جانبدارانه باشد یا قوانین حقوق پدیدآورندگان را نقض کرده باشد.

هویدا بارها شایعه بهایی بودن خود را که از سوی مخالفان مذهبی حکومت و در زمان اوج گیری انقلاب ۱۳۵۷ ایران بعنوان اتهام مطرح شده بود، رد کرد و به مسلمان بودنش اشاره کرد.[۶]

عباس میلانی، پروفسور دانشگاه استنفورد می‌گوید که پدر امیرعباس - حبیب الله - از طبقه متوسط جامعه بود که ریشه در بهاییت داشته‌اند، اما مدرک ضعیفی وجود که نشان دهد او (حبیب الله) در بزرگسالی به آئین بهاییت اعتقاد داشت. علاوه بر این، هیچ مدرکی نیست که نشان دهد که فرزندانش را با آئین بهایی پرورش داده باشد.[۷]

امروزه کسانی که مدعی هستند هویدا هم چون پدرش حبیب الله عین الملک پیرو دین بهائی بوده به اسنادی از ساواک استناد می‌کنند که بهائیان تمامی آن اسناد را جعلی و ساختگی می‌دانند.[۸] دلایل هر دو گروه در ذیل آمده‌است.
سند نخست

این سند، ظاهراً نامه‌ای از یکی از سران جامعه بهائی بنام قاسم افشاری به مناسبت تصادف هویدا در جاده شمال و شکستگی پای او، برای فرهنگ مهر است که در آن تاسف خود را ابراز داشته‌است:

    «جناب آقای دکتر فرهنگ مهر معاون محترم وزارت دارائی:
    بمناسبت پیشامدی که برای جناب آقای هویدا وزیر محترم دارائی رخ داده خواهشمند است مراتب تاثر و تاسف اینجانب وبرادرانم را به عموم هم مسلکان و بخصوص جناب آقای ثابت پاسال مدیر محترم تلویزیون ایران که بزرگت رین خدمت گزار فرقه ما هستند ابلاغ فرمائید.
    احترامات فائقه را تقدیم می‌دارد
    قاسم افشاری»[۹]

نکتهٔ اولی که به نظر می‌رسد این است که این مدرک، بهائی بودن هویدا را ثابت نمی‌کند کمترین ارتباطی به باورها و گرایش‌های دینی هویدا ندارد. سند بالا در صورت اصلی بودن بیان می‌دارد که یک نفر زیر دست بهائی تاثر خود را از تصادف هویدا به رئیسش ابلاغ کرده‌است. نکتهٔ دیگری که برای جعلی بودن سند می‌تواند مدرکی باشد این است که ممکن نیست که یکی از سران جامعهٔ بهائی دین خود را «فرقه» و یا «مسلک» بخواند ولی این واژه‌ها غالبا در میان مخالفان دین بهائی و یا به قول بهائیان، بهائی‌ستیزان رواج دارد.[۱۰]
سند دوم

این سند، گزارش ساواک از جلسه بهائیان ناحیه ۲ شیراز می‌باشد:

    «جلسه‌ای با شرکت ۱۲ نفر از بهائیان ناحیه ۲ شیراز در منزل آقای هوشمند و زیر نظر آقای فرهنگی تشکیل گردید. پس از قرائت مناجات شروع و خاتمه و قرائت صفحاتی از کتاب لوح احمد و ایقان آقایان فرهنگی و محمدعلی هوشمند پیرامون وضعیت اقتصادی بهائیان در ایران صحبت کردند. فرهنگی اظهار داشت: بهائیان در کشورهای اسلامی پیروز هستند و می‌توانند امتیاز هر چیزی را که می‌خواهند بگیرند. تمام سرمایه‌های بانکی و ادارات و رواج پول در اجتماع ایران مربوط به بهائیان و کلیمیان می‌باشند... شخص هویدا بهائی‌زاده‌است. عده‌ای از مامورین مخفی ایران که در دربار شاهنشاهی می‌باشند می‌خواهند هویدا را محکوم کنند، ولی او یکی از بهترین خادمین امرالله‌است و امسال مبلغ ۱۵ هزار تومان به محفل ما کمک نموده‌است. آقایان نگذارید کمر مسلمانان راست شود...»[۱۱]

دلایلی که برای جعلی بودن این سند به نظر می‌رسد می‌شود از آنها نام برد این گونه‌است:

    پس از خواندن مناجات خاتمه این صحبت‌ها رد و بدل می‌شود. گویا سازنده این سند بر این باور است که خاتمه نام مناجاتی است که در دین بهائی وجود دارد. بهائیان به مناجاتی، «مناجات خاتمه» می‌گویند که پس از ختم جلسه و برای خاتمه آن خوانده می‌شود.
    تعداد افراد محفل بهائی ۹ نفر است و نه ۱۲ نفر.
    لوح احمد، یکی از الواح نوشته‌شده توسط بهاءالله، شارع دین بهائی، لوحی است که نهایتا در بهترین حالت و بزرگ ترین فونت ۲ یا ۳ صفحه‌است، بنابراین احتمالا این جمله صحیح نمی‌باشد: «صفحاتی از کتاب لوح احمد».
    در رابطه با ایقان یکی از آثار بهاءالله، گویا نویسنده اطلاع از محتویات ایقان نداشته و صرفاً آن را به عنوان یک کتاب مذهبی می‌شناسد. به نظر بهائیان تا به حال دیده نشده‌است که برای شروع یک جمع بهائی قسمت هائی از ایقان خوانده شود، زیرا محتویات ایقان ارتباطی با شروع و خاتمه یک جمع ندارد.[۱۰]

سندهایی که مسلمان بودن هویدا را نشان می‌دهد

با این همه به نظر می‌رسد محیط خانوادگی کودکی هویدا فاقد اشاره‌ای به دین بهائی بوده به طوریکه برادر امیر عباس یعنی فریدون هویدا می‌گوید من برای بار اول در ۱۴ سالگی (پس از مرگ پدر و آنهم از یک دوست) کلمه بهائی را شنیدم.[۱۲]

خود او پیش از نخست‌وزیری و در دوران نخست‌وزیری و پس از آن در هنگام زندان و محاکمه و حتی تا پای اعدام صریحا خود را فردی مسلمان و مسلمان‌زاده می‌دانسته و هرگز ادعای بهائی بودن نکرده‌بود. کیفر خواست رسمی دولت جمهوری اسلامی ایران و دادگاه انقلاب نیز صحبتی از بهائی بودن او نمی‌کند. دادگاه انقلاب در ارائه متن محاکمه و مجازات اعدام هم ایشان را فردی مسلمان معرفی کرده بود و این سند در جرائد روز ایران منتشر گشته و در دسترس همگان است.[نیازمند منبع]

هم چنین تاریخدان معاصر دکتر عباس میلانی در کتاب خود در بیوگرافی و زندگی‌نامه وی «معمای هویدا (The Persian Sphinx)» هم پس از مطالعه اسناد و شواهد تاریخی و مصاحبه‌های وی، ادعای هویدا و دادگاه انقلاب جمهوری اسلامی را تایید کرده بر مسلمان بودن (ویا بهائی نبودن) ایشان صحه می‌گذارند.[نیازمند منبع]

نامه‌ای سیاسی و اعتراض آمیز هم از خمینی به هویدا در دست است که در دههٔ ۱۹۶۰ نوشته شده و او هم هویدا را بهائی نمی‌خواند.[۱۳]

دراسناد رسمی ساواک جزو مشخصات هویدا تحت مذهب درج شده «اسلام».[۱۴]

در مورد بهائی نبودن هویدا در یکی از گزارش های ساواک به سال ۱۳۵۷ می‌توان مورد دقیق تری یافت. این سند، بررسی نهایی و کامل ساواک در این مورد است و با در نظر گرفتن تمام شواهد موجود نوشته شده‌است. این سند در بولتن ویژهٔ به شماره ۶۶۵۸/۳۱۲ موجود است.

«در بارهٔ انتساب وزیر دربار شاهنشاهی به فرقهٔ بهائی به استحضار می‌رساند: تا زمان انتصاب امیر عباس هویدا به مقام نخست‌وزیری، در هیچ یک از سازمان‌هایی که وی خدمت می‌نموده به هیچ‌وجه حتی کوچکترین بحث و شایعه‌ای مبنی بر انتساب وی به این فرقه وجود نداشته و در بین دوستان و نزدیکان وی نیز چنین بحث و گفتگویی نبوده‌است. پس از انتصاب وی به این سمت، مخالفین او شایع نمودند که پدرش وابسته به این فرقه بوده‌است. برابر تحقیقاتی که بعمل آمده، پدر هویدا هنگامی که وی و برادرش در سنین طفولیت بوده‌اند، فوت شده‌است. مادر هویدا و افراد فامیل وی مسلمان بوده و می‌باشند، مادر هویدا که به مکه نیز مشرف شده مسلمانی مومن با تقوی است و فرزندان خود را نیز با تقوی و فضیلت تربیت نموده و دارای خصلت‌های نیکوی انسانی می‌باشند. امیر عباس هویدا هیچ گاه منتسب به فرقهٔ بهائی نبوده و به علاوه طبق تعالیم عالیهٔ اسلامی وی را بر یک سنت که از زمان حضرت رسول اکرم (ص) جاری بوده، هر فردی که خود را مسلمان معرفی کند و جملات شهادت... را ادا نماید مسلمان شناخته می‌شود و امیر عباس هویدا طی ۱۵ سال گذشته به مناسبت‌های مختلف پیوسته اعتقاد خود را به دین مبین اسلام صریحا و علنا بیان داشته‌است.»[۱۵]

در اینجا نکته ای که در نقض این دلایل نباید مغفول ماند این است که بهائیت یکی از شاخه های دین اسلام از گروه شیعه است و کسانی که به مسلک بهایی در آمده اند از نظر قانونی تابع دین اسلام و مذهب بهائیت هستند.[نیازمند منبع]
محاکمه و اعدام

وی تنها مقام بلند پایه رژیم محمد رضا پهلوی بود که علی‌رغم داشتن امکان فرار، از ایران نگریخت و از طریق داریوش فروهر تسلیم دولت موقت مهندس مهدی بازرگان شد. به گفته مسعود بهنود در کتاب «۲۷۵ روز بازرگان» (صفحه ۲۶۷)او در ۲۲ بهمن ۵۷ پس از فرار نگهبان‌ها از پادگان جمشیدآباد از زندان بیرون آمد و به منزل آقای طالقانی تلفن زد و از آن طریق خود را تسلیم کرد. سپس به دادگاه انقلاب تحویل داده شد و با حکم صادق خلخالی قاضی دادگاه اعدام شد. او قبل از اتمام دادگاه در وقت تنفس به قتل رسید.[۱۶] عباس میلانی به داستان تخیلی[تحقیق دست‌اول؟] که خلخالی دراین مورد گفته‌است اشاره می‌کند خلخالی می‌گوید که جسد کمتر از سه ماه در سردخانه ماند وسپس ابراهیم یزدی به دستور مهدی بازرگان از یک سو و یهودیان، بهائیان، فراماسونرها، اسرائیلیها، فرانسویها و دیگران از سوی دیگر، جسد را در تابوت قرار داد وبا پرواز ایر فرانس به فرانسه فرستاده شد.[۱۷] برادر او فریدون هویدا و بسیاری از سیاست‌مداران برجسته جهان تلاش بسیاری برای فرار، آزادی و یا حداقل محاکمه آرام‌تر او در یک دادگاه دیگر نمودند، ولی هیچ نتیجه‌ای نداشت.[۱۸]
چگونگی مرگ

خلخالی در خاطرات خود می‌گوید:

    «هویدا حاضر به نوشتن وصیت نشد تا شاید دستور اعدام او به تأخیر افتد و همین را هم فرجه حساب می‌کرد و شاید تصور می‌کرد دستی از غیب برای نجات او بیرون بیاید؛ ولی چاره‌ای نداشتیم و سرانجام حکم را اجرا کردیم.

    ... پس از اعدام هویدا بنا بود جنازه او را ابتدا به پزشکی قانونی و سپس به اطراف کهریزک منتقل و در آن جا به خاک بسپارند؛ ولی موضوع پی گیری نشد و ما هم متوجه نشدیم و جنازه او به مدت سه ماه و اندی در پزشکی قانونی ماند.
    جنازه هویدا پس از مرگ به پزشکی قانونی انتقال یافت:

    «جسد مردی است ملبس به یک جفت جوراب ساق نیمه بلند نخی به رنگ سبز تیره، سفید پوست، طول قامت ۱۶۷ ساتیمتر، وزن او حدود ۶۸ کیلوگرم، ختنه شده است، جلوی سر طاس، موهای نیمه بلند وکم پشت سفید و مشکی، دندانهای فک بالا مصنوعی و سر و دستها آغشته به خون خشک شده است. بر اثر ضربات جسم سخت در روی تنش سوراخهائی که به صورت زخم اند به شرح آتی ملاحظه شده‌اند: ۱- زخمی سوراخ مانند، دایره شکل به قطر ۶ میلیمتر روی ناحیه تره قوهٔ راست ۲- سوراخ دومی که دربالا ودر خارج کتف راست به قطر ۶ میلیمتر ۳- سوراخ سومی در ناحیه جمجمه، مغر آسیب دیده است. به موجب کیفیت آنها محل ورود گلوله هائی از اسلحه گرم است. هر چند اسلحه به کار برده شده یا فشنگ آن در اختیار ما نمی باشد مع الوصف به موجب ابعاد زخم اسلحه به تقریب همتراز کالیبر ۳۸ نطر داده می‌شود. بر اثر ضربات جسم سخت که مربوط به دوران حیات است سائیدگی سطحی به طول ۱ سانتی متر و عرض ۲ میلیمتر در چانه دارد.»

    آن ها سپس جنازه را با طمطراق به اسرائیل بردند و در فرودگاه لود تل آویو، تعدادی از وطن فروشان و ساواکی‌ها و اسرائیلی‌ها، به دستور مناخیم بگین، با رژه نظامی و سلام مخصوص و پرچم طاغوتی ایران و آرم شاهنشاهی، تشییع جنازه کرده و آن را به الخلیل بردند و در قبرستان یهودی‌ها و در کنار قبر پدرش دفن نمودند.»[۱۹][۲۰]

اما عباس میلانی در کتاب "معمای هویدا" یا ابوالهول ایرانی روایتی متفاوت از چگونگی مرگ هویدا را بازگو می‌کند. به نقل از این کتاب :

    «به محض آنکه پای هویدا به حیاط رسید، یکی از کسانی که در پشت سرش می‌آمد هفت تیری به دست گرفت و گلوی هویدا را نشانه رفت و دو تیر خالی کرد. هویدا به زمین افتاد و خون از رگ گردنش فواره می‌زد... هویدا که می‌دانست زخمی مهلک برداشته به شخصی به نام "کریمی" که در صف همراهان خلخالی بود رو کرد و به تمنا خواست که جانش را بستاند. کریمی هم، ظاهرا از سر لطف، هفت تیر را به دست گرفت و تیر خلاصی بر جمجمهٔ هویدا زد[۲۱]
    ... به اعتبار عکس‌هایی که از جسد هویدا منتشر شد و همچنین به استناد گزارش رسمی پزشکی قانونی و مشاهدات دکتر فرشته انشاء می‌توان گفت که بی شک هویدا را نه یک جوخه اعدام، بلکه سه گلوله هفت تیر کشت.»[۲۲]

در مورد محل دفن امیرعباس هویدا هم، روایت عباس میلانی متفاوت است. او در کتاب معمای هویدا می‌گوید:

    «دکتر گرمان (دکتر پزشکی قانونی) می‌گفت: دو راه حل پیشنهاد می‌کنم، می‌توانم جسد را بسوزانم ... یا جسد را مدتی در سردخانه پزشکی قانونی، در جایی امن، حفظ کنم و وقتی آب‌ها از اسیاب افتاد، با شما (دکتر فرشته انشاء) تماس خواهم گرفت ... جسد هویدا به راستی سه ماه در سردخانه ماند ... بعد از این مدت دکتر گرمان با خانوادهٔ انشاء تماس گرفت و از آن ها خواست که برای بردن جسد مراجعه کنند ... خانوادهٔ انشاء مراسم کفن و دفن را به سرعت انجام دادند ... چند ماه بعد بالاخره سنگی بر گور هویدا گذاشتند. تازه در آن زمان هم نام واقعی اش را بر سنگ ننوشتند و تنها به اشارهٔ غیر مستقیم به هویت کسی که آن جا در خاک خفته بسنده کرده‌اند»[۲۳]

کتاب‌ها

امیر عباس هویدا چندین کتاب به زبانهای فرانسوی و انگلیسی نوشت که بیش‌تر آن‌ها به فارسی برگردان شده‌اند. این برگردانها عبارتند از[۲۴]:

    تاریخ داستان‌های پلیسی
    چهل و یکمین
    در سرزمین غریبه
    برف در صحرای سینا
    سقوط شاه
    شب‌های فئودال
    سیف‌الاسلام
    اعراب چه می‌خواهند
    اسلام درجازده

نخست‌وزیر

نَخُست‌وزیر یا صَدر اَعظَم رئیس هیئت وزیران است. در کشورهای مشروطه پادشاهی و بیشتر کشورهای دارای حکومت جمهوری (جمهوری‌های پارلمانی و نیمه‌ریاستی) این مقام وجود دارد. اما در برخی از انواع حکومت جمهوری (جمهوری ریاستی) این مقام وجود ندارد و رئیس جمهور رئیس هیئت وزیران است.
در ایران

این مقام را در گذشته در ایران وزیر، صدر اعظم و رئیس‌الوزرا می‌گفتند. در دورهٔ قاجار تا پیش از انقلاب مشروطه (۱۲۱۰-۱۳۱۳ ه. ق) در هیأت دولت، «صدراعظم» به جای عنوان اعتمادالدوله به کار گرفته می‌شد. عزل و نصب صدراعظم منحصراً به تصمیم شاه و عزل و نصب سایر وزرا به حکم شاه و تعیین صدراعظم بود. اجرای اوامر شاه و اداره کل امور دولت برعهده نه وزارتخانه قرار داشت که وزرا زیرنظر شخص صدراعظم انجام وظیفه می‌کردند. بعد از انقلاب مشروطه و تصویب قانون اساسی و متمم آن (۱۳۱۳-۱۳۴۴ ه. ق)، رئیس‌الوزرا یا همان نخست وزیر جای صدراعظم را گرفت.[۱]

در نظام جمهوری اسلامی ایران پنج نفر به نخست‌وزیری رسیدند؛ مهدی بازرگان ، محمدعلی رجایی ، محمدجواد باهنر ، محمدرضا مهدوی کنی و نهایتا میرحسین موسوی ، ولی با بازنگری قانون اساسی در سال ۱۳۶۸ خورشیدی این مقام حذف شد و پس از آن رئیس جمهوری بالاترین مقام اجرائی و رئیس هیئت وزیران شد. واپسین نخست وزیر تاریخ ایران میرحسین موسوی بود.

اولین نخست‌وزیر پس از مشروطیت ایران نصرالله مشیرالدوله بود که در ۱۴ مرداد ۱۲۸۵ هم‌زمان با فرمان مشروطیت به مقام نخست وزیری رسید و در ۲۶ اسفند ۱۲۸۵ پس از ۷ ماه و دوازده روز استعفاء کرد.[نیازمند منبع] بلندترین زمان نخست وزیری در ایران با نزدیک به ۱۳ سال نخست وزیری در اختیار امیرعباس هویدا بوده‌است. وی در بهمن ۱۳۴۳ به عنوان نخست وزیر انتخاب جانشین حسنعلی منصور شد و در نیمه مرداد سال ۱۳۵۶ پس از ۴۶۰۳ روز برکنار شد.

رئیس‌جمهور

رئیس‌جُمهور رئیس قوه مجریه و بالاترین مقام سیاسی در کشورهای دارای حکومت جمهوری است. او با رای مردم از میان نامزدهای ریاست جمهوری برای مدت معینی برگزیده می‌شود.

رئیس جمهور در اکثر کشورها جایگاهی است که دارای اختیارات بالای نظارتی و هدایتی می باشد. هر چند در برخی کشورهای دارای نظام ریاست جمهوری مانند افغانستان یا آمریکا، پُستهای قابل توجهی مانند نخست وزیری یا صدر اعظمی وجود ندارد و رئیس جمهور که با رای مستقیم مردم انتخاب می‌شود دارای اختیاراتی دوچندان است.اگر چه درایران رییس جمهور در ایران با رای مستقیم ملت انتخاب می شود.

محمدعلی رجایی

محمدعلی رجایی (زاده ۲۵ خرداد ۱۳۱۲ در قزوین - درگذشته ۸ شهریور ۱۳۶۰ در تهران) دومین رئیس جمهور ایران بود که در یک بمب‌گذاری ترور شد. وی دارای لیسانس ریاضیات از دانشسرای عالی بوده و پیش از انتخاب به‌عنوان رئیس‌جمهور، به حرفهٔ معلمی و سپس وزیر آموزش و پروش اشتغال داشته‌است.[۱]

محتویات

    ۱ زندگی
    ۲ پس از پیروزی انقلاب اسلامی
    ۳ مرگ
    ۴ پانویس
    ۵ پیوند به بیرون

زندگی

محمدعلی رجایی در ۲۵ خرداد ۱۳۱۲ خورشیدی در قزوین به دنیا آمد. پدر او عبدالصمد نام داشت و از کسبه و بازرگانان قدیم قزوین و تهران بود و چهار سال پس از تولد محمدعلی، در ۱۳۱۶ (۱۹۳۷)، درگذشت. محمدعلی از آن‌ به‌ بعد با مادر و برادرش زندگی می‌کرد. همسر وی، عاتقه صدیقی و فرزند وی کمال رجایی نام دارند.

او تحصیلات ابتدایی را در قزوین تمام کرد و در ۱۳ سالگی به تهران رفت و از آنجا که از نظر شخصیت، فردی خودساخته بود به کار و فروشندگی، که در آن دوران بسیار مرسوم بود، در نزدیکی محل کار برادرش در جنوب شهر مشغول شد و برخلاف دیدگاه عوام هیچ گاه در فقر و تنگدستی زندگی نکرد. در ۱۷ سالگی به آموزشگاه گروهبانی نیروی هوایی رفت و در حین تحصیل با احزاب و گروه‌های سیاسی مخالف شاه (همچون فداییان اسلام) آشنا شد و در جلسات سید محمود طالقانی شرکت می‌کرد. او در این دوران از طرفداران طالقانی بود و درضمنِ حضور در ارتش، مخفیانه با فداییان اسلام فعالیت می‌کرد.

رجایی، پس از ماجراهایی، از ارتش بیرون آمد و یک سال در شهر بیجار به معلمی پرداخت و سپس در سال ۱۳۳۵ برای ادامهٔ تحصیل به دانشسرای عالی رفت و در ۱۳۳۸ از آنجا فارغ‌التحصیل شد. وی با انجمن‌های اسلامی دانشجویان نیز همکاری داشت. در ۱۳۳۸ (۱۹۵۹)، پس از اتمام تحصیل در دورهٔ کارشناسی ارشد آمار، به قزوین بازگشت. رجائی با عضویت در نهضت آزادی ایران به فعالیت‌های سیاسی خود ادامه داد و در جریان فعالیت‌های سیاسی و پخش اعلامیه دستگیر شد و ۵۰ روز را در زندان گذراند. او پس از آزادی از زندان با محمدجواد باهنر به سازمان دهی دوباره هیأت‌های موتلفه اسلامی پرداخت و برای پرورش افرادی که بتوانند نبردی مسلحانه را اداره کنند به اعزام داوطلبانی به جبهه فلسطین دست زد. در همین رابطه و برای تکمیل برنامه مزبور (در سال ۱۳۵۰) خود شخصاً به خارج از کشور سفر کرد. ابتدا به فرانسه و ترکیه رفت و از آن جا عازم سوریه شد.

او همگام با فعالیت‌های سیاسی به خدمات فرهنگی از جمله تدریس در مدارس کمال و رفاه، همکاری با بنیاد رفاه و تعاون اسلامی با همکاری آیت‌الله دکتر بهشتی و دکتر باهنر و آیت‌الله هاشمی رفسنجانی نیز مشغول بود. در سال ۱۳۵۱ با تشکیل سازمان مجاهدین خلق بااین سازمان همکاری نمود. در سال ۱۳۵۳ (۱۹۷۴) حکومت شاه وی را دستگیر کرد و بدین سبب، چهار سال را در زندان گذراند. قراردادن او در قفس طوطی و کشیدن ناخن‌های پا تنها بخش کوچکی از زندگی رجایی به عنوان با سابقه ترین زندانی سیاسی زمان خود است که ساواک به جهت عدم افشای نام و محل هم رزمانش بر او وارد می‌نمود و او هیچ وقت بر خلاف اکثر زندانیان سیاسی که به سرعت پس از دستگیری و همکاری آزاد می‌شدند آزاد نشد. در اثر این مقاومت‌ها او را به زندان قصر و سپس به اوین فرستادند. در این دوران او از مجاهدین خلق فاصله گرفت و تبری جست. دوران زندان در مجموع چهار سال به درازا کشید و رجائی در سال ۱۳۵۷ با اوج گیری انقلاب همراه دیگر زندانیان سیاسی آزاد شد و بلافاصله وارد مبارزات سیاسی و فرهنگی گردید و به اتفاق عده‌ای از همکارانش برای بسیج و سازمان دهی مبارزات مخفی معلمان مسلمان تلاش کرد و موفق به ایجاد انجمن اسلامی معلمان شد. او در راه پیمایی‌های عظیم سال ۱۳۵۷ شرکت می‌کرد و نقش ‍موثری در فعالیت‌های تبلیغاتی آن روزها داشت.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی
Mohammad-Ali Rajai 1981.jpg

او چند ماه قبل از انقلاب ۵۷ از زندان آزاد شد. هنگام آمدن آیت‌الله روح‌الله خمینی به ایران در کمیتهٔ استقبال مردمی از وی شرکت داشت.

او مخالف ترورهای بازماندگان دوره پهلوی بود و رأفت اسلامی و عدالت اجتماعی را به عنوان یک روشن فکر دینی همیشه در رفتار و افکار او به روشنی مشاهده می‌شد و از همین رو مخالفینی از افراد مذهی تندرو در داخل حکومت داشت.

پس از روی کار آمدن جمهوری اسلامی، او سمت‌های مختلفی را به عهده گرفت. رجائی پس از انقلاب به همراه مهندس عزت الله سحابی و ۱۱ نفر دیگر از اعضای نهضت آزادی ایران به دلیل تفاوت دیدگاه‌هایشان با مهندس بازرگان و اعتقاد به برتر دانستن عدالت اجتماعی بر آزادی و دموکراسی، از نهضت آزادی استعفا دادند و بر خلاف تفاوت اندک دیدگاه‌های حزبی و مدیریتی با این همه از مهندس بازرگان به عنوان استاد مورد احترام خود یاد می‌برد.

در ۱۳۵۷ (۱۹۷۹) به وزارت آموزش و پرورش رسید، در ۱۳۵۸ (۱۹۸۰) به نمایندگی مجلس رسید و در همان سال در کابینهٔ ابوالحسن بنی‌صدر، به عنوان نخست‌وزیر منصوب شد. در جلسه غیر علنی تشکیل‌شده به همین منظور که در ۱۸ مرداد ۱۳۵۹ برگزار شده بود، رجایی با ۱۵۳ رای موافق، ۲۴ مخالف و ۱۹ ممتنع نمایندگان وقت مجلس شورای اسلامی، به عنوان دومین نخست‌وزیر جمهوری اسلامی ایران انتخاب شد.[۲]

او در دوره‌ای از ۱۱ مارس ۱۹۸۱ تا ۱۵ اوت ۱۹۸۱ ضمن نخست‌وزیری، وزارت امور خارجه را نیز به عهده داشت. او از طرفداران و مجریان انقلاب فرهنگی در دانشگاه‌های ایران بود. پس از برکناری بنی صدر او مدت کوتاهی دومین رئیس جمهور جمهوری اسلامی ایران بود. در این دوره محمدجواد باهنر نخست وزیر او بود.

رجایی در ضمن سخن رانی در یکی از نشست های حاشیه مجمع عمومی سازمان ملل متحد به نمایندگی از جمهوری اسلامی، با نشان دادن جاهای شکنجه روی پاهایش (از زندان‌های زمان شاه) توجه بسیاری را به خود جلب کرد.

کابینهٔ موقت مهدی بازرگان وزیران
ر.     وزیر     وزارت‌خانه     ر.     وزیر     وزارت‌خانه
۱     شکوهی، رجایی     آموزش‌وپرورش     ۱۱     طاهری     راه وترابری
۲     اسلامی     ارتباطات     ۱۲     احمدزاده     صنایع ومعادن
۳     اردلان، بنی‌صدر     اقتصاد     ۱۳     شریعتمداری     علوم
۴     سنجابی،یزدی     امورخارجه     ۱۴     دوزدوزانی     ارشاد
۵     صدر     بازرگانی     ۱۵     فروهر     کار
۶     سامی     بهداشت     ۱۶     حاج‌سیدجوادی     کشور
۷     میناچی     جهانگردی     ۱۷     کتیرایی‌‏‎     مسکن
۸     ایزدی     کشاورزی     ۱۸     معین‌فر     نفت
۹     مبشری     دادگستری     ۱۹     تاج     نیرو
۱۰     مدنی،ریاحی،چمران     دفاع            
معاونان نخست وزیری
ر.     معاون     معاونت     ر.     معاون     معاونت
۱     یدالله سحابی     وزیرمشاور     ۳     سمیعی     محیط زیست
۲     عزت الله سحابی     برنامه وبودجه     ۴     شاه‌حسینی     تربیت بدنی
   
کابینهٔ محمدعلی رجایی رئیس‌جمهور: ابوالحسن بنی‌صدر
وزیران
ر.     وزیر     وزارت‌خانه     ر.     وزیر     وزارت‌خانه
۱     باهنر     آموزش‌وپرورش     ۱۰     کلانتری     راه وترابری
۲     قندی     ارتباطات     ۱۱     نعمت زاده     صنایع ومعادن
۳     نمازی     اقتصاد     ۱۲     عارفی     علوم
۴     موسوی     امورخارجه     ۱۳     دوزدوزانی     ارشاد
۵     اردبیلی     بازرگانی     ۱۴     میرمحمدصادقی     کار
۶     منافی     بهداشت     ۱۵     مهدوی کنی     کشور
۷     سلامتی     کشاورزی     ۱۶     گنابادی     مسکن
۸     احدی     دادگستری     ۱۷     تندگویان     نفت
۹     فکوری     دفاع     ۱۸     عباس‌پور     نیرو
معاونان نخست وزیری
ر.     معاون     معاونت     ر.     معاون     معاونت
۱     بهزاد نبوی     وزیرمشاور     ۳     تقی ابتکار     محیط زیست
۲     بانکی     برنامه وبودجه     ۴     داوودی     تربیت بدنی


   
کابینهٔ محمدجواد باهنر رئیس جمهور: محمدعلی رجایی
وزیران
ر.     وزیر     وزارت‌خانه     ر.     وزیر     وزارت‌خانه
۱     پرورش     آموزش‌وپرورش     ۱۱     هاشمی‌طبا     صنایع سنگین
۲     مرتضی نبوی     ارتباطات     ۱۲     موسویانی     معادن و فلزات
۳     نمازی     اقتصاد     ۱۳     نجفی     علوم
۴     موسوی     امورخارجه     ۱۴     معادیخواه     ارشاد
۵     عسگراولادی     بازرگانی     ۱۵     میرمحمدصادقی     کار
۶     منافی     بهداشت     ۱۶     مهدوی کنی     کشور
۷     سلامتی     کشاورزی     ۱۷     گنابادی     مسکن
۸     اصغری     دادگستری     ۱۸     غرضی     نفت
۹     نامجو     دفاع     ۱۹     غفوری فرد     نیرو
۱۰     امری     راه وترابری            
معاونان نخست وزیری
ر.     معاون     معاونت     ر.     معاون     معاونت
    بهزاد نبوی     وزیرمشاور         بانکی     برنامه وبودجه
قبور رجایی و باهنر در آرامگاه شهدای هفتم تیر
مرگ

رجایی در ۸ شهریور ۱۳۶۰ خورشیدی بعد از اینکه کمتر از یک ماه رئیس جمهور بود به همراه محمدجواد باهنر در انفجار ۸ شهریور ۱۳۶۰ که توسط ضدانقلاب صورت گرفت و بعدها به عنوان گروه منافقین لقب گرفت، کشته شد[نیازمند منبع] پس از او با برگزاری انتخابات مجدد (انتخابات ریاست جمهوری دورهٔ سوم) سید علی خامنه‌ای به ریاست جمهوری برگزیده شد.

پس از درگذشت رجایی و باهنر، شورای موقت ریاست جمهوری متشکل از اکبر هاشمی رفسنجانی رییس مجلس شورای ملی و عبدالکریم موسوی اردبیلی رییس دیوان عالی کشور تشکیل شد و به پیشنهاد این شورا و تصویب مجلس در ۱۱ شهریور محمدرضا مهدوی کنی به نخست‌وزیری رسید[۳] تا اینکه با برگزاری انتخابات مجدد (انتخابات ریاست جمهوری دورهٔ سوم) سید علی خامنه‌ای به ریاست جمهوری برگزیده شد.

رئیس‌جمهور ایران

رئیس‌جمهور ایران عالی‌ترین مقام رسمی کشور ایران بعد از رهبر است که توسط رای عمومی مردم انتخاب می‌شود. مطابق با قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، رئیس جمهور مسئولیت اجرای قانون اساسی و ریاست قوه مجریه را عهده‌دار می‌باشد. او رئیس «قوه مجریه» است. امضای عهدنامه‌ها، موافقت‌نامه‌ها و مسائل مربوط به دیگر کشورها و سازمان‌های بین‌المللی، برنامه‌ریزى ملى، بودجه و وظیفه گماشتن‌های دولتی، گماشتن وزیرها، استان‌دارها و سفیرها تابع تصدیق مجلس شورای اسلامی، از جمله وظایف رئیس جمهور می‌باشد. همچنین رئیس‌جمهور در ایران رئیس شورای عالی امنیت ملی و رئیس شورای عالی انقلاب فرهنگی نیز می‌باشد. [۲][۳]

برخلاف بسیاری از کشورها، برای مثال ایالات متحده آمریکا، در ایران دفتر ریاست جمهوری نظارت و کنترل تمام روی سیاست خارجی، نیروهای مسلح و یا سیاست هسته‌ای ایران را ندارد. این موارد همگی زیر نظر مستقیم رهبر ایران می‌باشد.[۴]

رئیس جمهور برای مدت چهار سال توسط رای مستقیم مردم انتخاب می‌شود و نباید برای بیش از دو دوره متوالی در این سمت باقی بماند. متصدی قبلی این سمت، محمود احمدی‌نژاد بود که برای اولین بار طی انتخابات سال ۱۳۸۴ انتخاب شد. او برای دومین بار طی انتخابات جنجالی سال ۱۳۸۸ برای چهار سال دیگر در سمت خود باقی ماند. پس از برگزاری انتخابات ۲۴ خرداد ۱۳۹۲ با اعلام وزارت کشور حسن روحانی با کسب ۱۸٬۶۱۳٬۳۲۹ رأی رسماً به عنوان هفتمین رئیس جمهوری اسلامی ایران برگزیده شد. [۵]

محتویات

    ۱ پیشینه
    ۲ شرایط
    ۳ جانشینی
    ۴ فرایند کسب مقام ریاست جمهوری اسلامی ایران
    ۵ رئیس‌جمهورهای پیشین
    ۶ آمار
    ۷ پانویس
    ۸ پیوند به بیرون

پیشینه
ابوالحسن بنی‌صدر در حال سوگند یاد کردن در مجلس شورای اسلامی
محمدعلی رجایی و علی خامنه ای

پس از انقلاب اسلامی ایران در بهمن ماه سال ۱۳۵۷ و رفراندوم مبنی بر ساختن جمهوری اسلامی در روزهای پنجشنبه و جمعه، ۹ و ۱۰ فروردین ماه ۱۳۵۸ هجری شمسی (۲۹ و ۳۰ مارس ۱۹۷۹ میلادی) و پیروزی جمهوری اسلامی با ۹۸ درصد آرا، دولت جدید نیاز به ساخت قانون اساسی جدید داشت. پس آیت الله روح‌الله خمینی، دستور اجرای انتخاباتی را برای مجلس خبرگان داد و این هیئت، موظف به نوشتن قانون اساسی جدید شدند. این هیئت، قانون اساسی را در روز چهارشنبه دوم آبانماه ۱۳۵۸ (۲۴ اکتبر ۱۹۷۹) به رهبر -آیت الله خمینی- عرضه کردند و نخست وزیر دولت موقت -مهدی بازرگان- آنرا به تأیید رسانید.

قانون اساسی سال ۱۳۵۸ (۱۹۷۹ میلادی)، رهبر را به عنوان رئیس حکومت، و رئیس‌جمهور و نخست وزیر را به عنوان رؤسای دولت معین میکرد. اگرچه سمت نخست‌وزیری در سال ۱۳۶۸ (۱۹۸۹ میلادی) لغو شد.

اولین انتخابات ریاست جمهوری ایران در روز سه شنبه ۲۵ دیماه سال ۱۳۵۸ (۱۵ ژانویه ۱۹۸۰) بر‌گزار شد و نتیجه آن برنده شدن ابوالحسن بنی‌صدر با ۷۵٪ مجموع آراء بود. او در روز دوشنبه ۱۵ بهمن ماه ۱۳۵۸ کار خود را آغاز کرد؛ ولی در روز یکشنبه ۳۱ خردادماه سال ۱۳۶۰ (۲۱ ژوئن ۱۹۸۱ میلادی)، توسط پارلمان (مجلس شورای اسلامی) و نهایتاً تأیید رهبر -روح‌الله خمینی-، به دلیل عدم کفایت سیاسی، از مقام خویش عزل گردید.[۶] تا زمان دومین انتخابات ریاست جمهوری ایران در روز جمعه دوم مردادماه ۱۳۶۰ (۲۴ ژوئیه ۱۹۸۱ میلادی)، وظایف رئیس جمهور به عهده شورای موقّت ریاست جمهوری بود. محمدعلی رجایی در این انتخابات برگزیده شد و در روز دوشنبه ۱۲ مردادماه ۱۳۶۰ (۲ اوت ۱۹۸۱ میلادی) وارد دفتر ریاست جمهوری شد. اگرچه او کمتر از یک‌ماه در دفتر ریاست جمهوری ماند و بعد از آن در روز یکشنبه ۸ شهریورماه سال ۱۳۶۰ (۳۰ اوت ۱۹۸۱ میلادی)، همراه با نخست‌وزیرش -محمدجواد باهنر- ترور شد. شورای موقت ریاست جمهوری بار دیگر دفتر را به عهده گرفت و تا روز جمعه ۱۷ مهرماه سال ۱۳۶۰ (۹ اکتبر ۱۹۸۱) که سید علی خامنه‌ای برای ریاست جمهوری انتخاب شد، دفتر را به دست داشت.

سید علی خامنه‌ای، اکبر هاشمی رفسنجانی، سید محمد خاتمی و محمود احمدی‌نژاد افرادی هستند که هر کدام برای دو دوره متوالی ریاست جمهوری را تجربه کرده‌اند.
شرایط
جمهوری اسلامی ایران
Emblem of Iran.svg

سیاست و حکومت ایران
ارکان نظام جمهوری اسلامی ایران[نمایش]
رئیس جمهور[نمایش]
رهبران[نمایش]
رؤسای جمهور[نمایش]
نخست وزیران[نمایش]
معاونان اول[نمایش]
رؤسای مجلس خبرگان[نمایش]
رؤسای مجلس شورا[نمایش]
رؤسای قوه قضائیه[نمایش]
رؤسای سازمان صدا و سیما[نمایش]

انتخابات‌ها
[نمایش]

    نمایش
    بحث
    ویرایش

   

رئیس جمهور ایران می‌بایست دارای شرایط زیر باشد.[۷]؛

    از رجال سیاسی و مذهبی کشور باشد. (در مورد تعریف کلمه رجل به «مرد» یا «شخصیت مهم» اختلاف نظر وجود دارد.)
    ایرانی‌الاصل
    مدیر و مدبر
    دارای حسن سابقه و امانت و تقوی
    مؤمن و معتقد به مبانی جمهوری اسلامی ایران و مذهب رسمی کشور (مذهب رسمی ایران شیعه دوازده امامی است)[۸]

جانشینی

در صورت استعفای رئیس جمهور مطابق اصل ۱۳۱ قانون اساسی، «معاون اول رئیس جمهور با موافقت رهبری اختیارات و مسئولیت‌های وی را برعهده می‌گیرد و شورائی متشکل از رئیس مجلس و رئیس قوه قضائیه و معاون اول رئیس جمهور موظف است ترتیبی دهد که حداکثر ظرف مدت ۵۰ روز رئیس جمهور جدید انتخاب شود. در صورت فوت معاون اول و یا امور دیگری که مانع انجام وظایف وی گردد و نیز در صورتی که رئیس جمهور معاون اول نداشته باشد مقام رهبری فرد دیگری را به جای او منصوب می‌کند.»[۹]
فرایند کسب مقام ریاست جمهوری اسلامی ایران

    احراز صلاحیت توسط شورای نگهبان قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران
    برگزیدگی در انتخابات توسط حداقل نصف کل آرا به اضافه یک رای از آرای ماخوذه
    تنفیذ حکم ریاست جمهوری توسط رهبر جمهوری اسلامی ایران
    تحلیف رئیس جمهور در صحن علنی مجلس شورای اسلامی

رئیس‌جمهورهای پیشین
نوشتار اصلی: فهرست رئیس‌جمهورهای ایران
     
نام     تصویر     مدت خدمت     سن کنونی
سید ابوالحسن بنی‌صدر     Abū l-Hasan Banīsadr IMG 2044 edit.jpg    

۱۳۶۰–۱۳۵۸
    ۸۱ سال
محمدعلی رجایی     Rjaee.jpg    

۱۳۶۰
    متوفی
سید علی خامنه‌ای     Seyyed Ali Khamenei.jpg    

۱۳۶۸–۱۳۶۰
    ۷۵ سال
   
نام     تصویر     مدت خدمت     سن کنونی
اکبر هاشمی رفسنجانی     Hashemi.jpg    

۱۳۷۶–۱۳۶۸
    ۸۰ سال
سید محمد خاتمی     World Economic Forum Annual Meeting Davos 2007.jpg     ۱۳۸۴–۱۳۷۶     ۷۱ سال
محمود احمدی‌نژاد     Mahmoud Ahmadinejad Cropped.jpg    

۱۳۹۲–۱۳۸۴
    ۵۸ سال

دموکراسی

مردم‌سالاری[۱] یا دموکراسی (به انگلیسی: Democracy) یک روش حکومتی است برای مدیریت کم خطا بر مردم حق مدار.[۲] که در آن فرد یا گروهی خاص حکومت نمی‌کنند بلکه مردم حکومت می‌کنند.[۳] گونه‌های مختلف دموکراسی وجود دارد و در جامعه بین‌الملل نیز شاهد چند گانگی دموکراسی هستیم.[۴] میان انواع گوناگون دموکراسی، تفاوت‌های بنیادین وجود دارد. بعضی از آنها نمایندگی و قدرت بیشتری در اختیار شهروندان می‌گذارند. در هر صورت اگر در یک دموکراسی، قانونگذاریِ دقیق برای جلوگیری از تقسیم نامتعادل قدرتِ سیاسی صورت نگیرد (برای مثال تفکیک قوا)، یک شاخهٔ نظام حاکم ممکن است بتواند قدرت و امکانات زیادی را در اختیار گرفته، به آن نظام دموکراتیک لطمه بزند. از «حکومت اکثریت» به عنوان خاصیت اصلی و متمایزکنندهٔ دموکراسی نام می‌برند. در صورت نبودِ حاکمیت مسئولیت‌پذیر، ممکن است که حقوق اقلیت‌های جامعه مورد سوء استفاده قرار گیرد (که در آن صورت به آن دیکتاتوری اکثریت می‌گویند) از اصلی‌ترین روندهای موجود در دموکراسی‌های ممتاز می‌توان به وجود رقابت‌های انتخاباتی عادلانه اشاره کرد. علاوه بر این، آزادی بیان، آزادی اندیشهٔ سیاسی، و مطبوعات آزاد از دیگر ارکان اساسی دموکراسی هستند که به مردم اجازه می‌دهند تا با آگاهی و اطلاعات بر حسب علاقهٔ شخصی خود رأی بدهند.

محتویات

    ۱ ریشه‌شناسی
    ۲ مفهوم دموکراسی
    ۳ گونه‌های دموکراسی
    ۴ وضعیت امروزی
    ۵ منتقدین
        ۵.۱ در ایران
    ۶ جستارهای وابسته
    ۷ منابع
    ۸ پیوند به بیرون

ریشه‌شناسی

دموکراسی مانند بسیاری از اصطلاحات اصلی علم سیاست، (از جمله خود «سیاست») در اصل واژه‌ای است یونانی که از دو واژهٔ کوتاه‌تر «دموس» و «کراتوس» تشکیل شده است. هر دو اصطلاح چند معنی دارند:

    «دموس» می‌تواند هم به معنای کلیهٔ شهروندانی باشد که در پولیس یا دولت-شهر زندگی می‌کنند، و هم به معنای «اراذل و اوباش» یا «تودهٔ عوام» و یا «قشرهای فرودست» بکار رود.[۵]
    «کراتوس» می‌تواند هم به معنای «قدرت» و هم به معنای «قانون» باشد که این دو معنای یکسانی ندارند. زیرا می‌توان گروه‌ها یا افرادی را به تصور در آورد که بی‌آنکه به صورت رسمی و مشهود حکومت کنند، دارای قدرت باشند. به این ترتیب، ممکن است در یک دموکراسی صوری که به نظر می‌رسد مردم یا نمایندگان مردم حکومت می‌کنند، توزیع قدرت واقعی کاملاً غیردموکراتیک باشد. یا برعکس، در یک نظام سیاسی که در آن سلطنت یا اشراف به صورت فرمایشی حکومت می‌کنند، شاید این واقعیت آشکار نباشد که قدرت واقعی در دستان مردم است.[۶]

این ابهام در هر دو واژهٔ سازندهٔ دموکراسی، از زمان شکل‌گیری مفهوم و واقعیت دموکراسی وجود داشته، و برای درک معنا و تاریخ دموکراسی اهمیت ویژه‌ای دارد.[۷][۸]
مفهوم دموکراسی

از دیدگاه نظریه پردازان سیاسی مفاهیم متنوعی برای دموکراسی وجود دارد.

    از دیدگاه تقلیل گرایی یا مینیمالیسم،[۹] دموکراسی سیستم حکومتی است که در آن شهروندان به گروهی از رهبران سیاسی حق حکومت را از طریق انتخابات دوره‌ای اعطا می‌کنند. این نظریه حکومت چند تنی و پلیارشی (polyarchy) نیز نامیده می‌شود.
    مفهوم جمعی (Aggregative) دموکراسی[۱۰] اذعان دارد که حکومت باید به تدوین قوانین و سیاست‌هایی بپردازد که بسیار نزدیک به نظرات میانه مردم باشد، نیمه‌ای در سمت راست و نیمه‌ای در سمت چپ.
    دموکراسی شورایی (Deliberative) بر مبنای این اصل استوار است که دموکراسی حکومت با بحث می‌باشد. دموکرات‌های شورایی ادعا می‌کنند که قوانین و سیاست‌ها می‌باید بر مبنای استدلال‌هایی باشد که تمام شهروندان بتوانند آن را بپذیرند. پهنه سیاست باید جایی باشد که رهبران و شهروندان در آن به مباحثه پرداخته، به یکدیگر گوش فرا داده و نظرات خود را تغییر می‌دهند.
    مفاهیم فوق به دموکراسی از طریق نمایندگان آنها اشاره دارد. دموکراسی مستقیم (Direct) می‌گوید که شهروندان باید مستقیماً و نه از طریق نمایندگان خود در ایجاد قوانین و سیاستها مشارکت داشته باشند. فعالیت سیاسی به خودی خود ارزشمند بوده، موجب اجتماعی شدن و فرهیختگی شهروندان شده و مشارکت مردمی می‌تواند نخبگان توانمند را ارزیابی کند؛ و از همه مهم تر اینکه شهروندان در حقیقت بر خود حکومت نمی‌کنند مگر آنکه خودشان مستقیماً قوانین و سیاست‌ها را تصمیم گیری کرده باشند.
    مفهوم دیگر دموکراسی تساوی سیاسی بین تمام شهروندان می‌باشد. این مفهوم به جوامعی اشاره دارد که در آنها عرف، روش و الگوهایی وجود دارد که به‌عنوان راهنماهایی به سوی تساوی قدرت سیاسی تلقی می‌شوند. اولین و مهم‌ترین این عرفهای اجتماعی عبارت از رخداد منظم، آزاد و آشکار انتخابات می‌باشد که به منظور انتخاب نمایندگانی می‌باشد که پس از انتخاب شدن مدیریت کل و یا عمده سیاستهای عمومی جامعه را عهده دار می‌شوند.

در این دیدگاه ممکن است اشکال شود که اکثریت رای دهندگان برای سیاست تصمیم می‌گیرند نه اکثریت مردم و بنابراین راه بحث در باره اجباری شدن مشارکت سیاسی مثل رای دادن اجباری را باز می‌نماید؛ و نیز اشخاص با پشتوانه مالی بیشتر امکان تأثیر گذاری بیشتری در جامعه در مبارزات انتخاباتی داشته و بنابراین ممکن است قوانینی جهت شفاف سازی منابع مالی در اختیار نامزدهای انتخاباتی مورد نیاز باشد.[۱۱]
گونه‌های دموکراسی
این مقاله بخشی از سلسله مقاله‌های
سیاسی است.
دموکراسی

    تاریخچه
    گونه‌ها
    فهرست انواع

انواع پایه

    مستقیم
    نمایندگی

گونه‌ها

    پیشگویانه
    مسیحی
    اجماعی
    مشروطه
    مشروطه
    دمارشی
    اقتصادی
    الکترونیکی
    گرس‌روت
    غیرلیبرال
    جامع
    صنعتی
    اسلامی
    لیبرال دموکراسی
    غیرپارتیزان
    غوغاسالاری
    پولیارشی
    رادیکال
    دینی
    نمایندگی مستقیم
    جمهوری
    سوسیال
    سوسیوکراسی
    شوروی
    تمامیت‌خواه

درگاه سیاست

    ن
    ب
    و

    دموکراسی جفرسونی
    دموکراسی نمایندگی:

دموکراسی نمایندگی به این معناست که تصمیمات مربوط به جامعه، نه بدست اعضای آن، بلکه توسط افراد ویژه‌ای که مردم برگزیده‌اند؛ گرفته می‌شود. شکل‌های گوناگون دموکراسی نمایندگی در بسیاری از سازمان‌ها هم وجود دارد.

    دموکراسی نمایندگی چندحزبی:

نظام‌های دموکراسی نمایندگی چندحزبی در هر یک یا همه این سطوح، هنگامی که رأی‌دهندگان بتوانند از میان چندحزب در فرایند سیاسی یکی را گزینش کنند، یافت می‌شود. ملت‌هایی که شیوه دموکراسی چندحزبی را برگزیده‌اند، و در آن توده جمعیت بزرگ‌سال از حق رأی در سطوح گوناگون برخوردار است، معمولاً دموکراسی لیبرال نامیده می‌شوند. ایالات متحده آمریکا، کشورهای اروپای غربی، ژاپن، استرالیا، نیوزیلند و هند در دسته دموکراسی‌های لیبرال قرار می‌گیرند.

    دموکراسی نمایندگی تک‌حزبی:

بعضی از کشورها مانند چین، با این که در آن‌ها تنها یک حزب وجود دارد؛ خود را دموکراسی می‌دانند.[نیازمند منبع] در این کشورها، در حالی که رأی‌دهندگان امکان انتخاب از میان احزاب گوناگون را ندارند، انتخابات وجود دارد که از راه آن‌ها نمایندگان در سطوح گوناگون محلی و ملی تعیین می‌شوند. این کشورها در دسته دموکراسی نمایندگی یک حزبی قرار دارند. اصلی که معمولاً در دموکراسی نمایندگی یک حزبی وجود دارد این است که حزب واحد اراده فراگیر اجتماع را بیان می‌کند. به نظر مارکسیست‌ها، احزاب در دموکراسی‌های لیبرال نماینده منافع طبقات گوناگون هستند. در جوامع کمونیستی، تنها یک حزب ضروری شمرده می‌شود؛ بنابراین رأی‌دهندگان، نه از میان احزاب، بلکه از میان نامزدهای انتخاباتی که سیاست‌های گوناگونی دارند؛ نمایندگان خودشان را انتخاب می‌کنند.

    دموکراسی مشارکتی:

در دموکراسی مشارکتی یا دموکراسی مستقیم، تصمیمات به طور جمعی به‌دست افراد گرفته می‌شد. این نخستین گونهٔ دموکراسی بود که در یونان باستان یافت می‌شد. اقلیت کوچکی از جامعه که شهروند نامیده می‌شدند، برای بررسی سیاست‌ها و گرفتن تصمیمات مهم به طور منظم گردهم می‌آمدند. دموکراسی مشارکتی در جوامع امروزی، که توده مردم از حقوق سیاسی بهره‌مندند و برای همه امکان مشارکت فعالانه نیست؛ بسیار محدود است. برخی جنبه‌های دموکراسی مشارکتی هنوز هم کاربرد دارند و سازمان‌های زیادی در این گونه جوامع از این شیوه استفاده می‌کنند. برگزاری رفراندوم‌ها در سطح ملی برای مسائل مورد اختلاف؛ نمونه‌ای از دموکراسی مشارکتی است.

    شبه‌دموکراسی:

شبه دموکراسی حکومتی است که هرچند در آن مردم حکومت ندارند؛ اما برخی نهادهای دموکراتیک وجود دارند؛ اگرچه سیاست این گونه حکومت‌ها به ظاهر دموکراتیکی است ولی در عمل نهادهای دموکراتیک، خواست مردم را اجرا نمی‌کنند.
وضعیت امروزی
تحلیل پلیتی از میزان وجود دموکراسی در کشورهای مختلف، که در سال ۲۰۰۳ انجام شده‌است. کشورهای با رنگ روشن درجه بهتری در زمینه میزان وجود دموکرسی دارند. طبق این تحلیل عربستان سعودی و قطر دارای غیر دمکرات‌ترین حکومت‌ها هستند.
شاخص دموکراسی منتشر شده در سال ۲۰۰۸ توسط مجله اکونومیست، کشورهایی با رنگ آبی روشن امتیاز بالای ۹٫۵ تا ۱۰ را دارند و کشورهایی با رنگ تیره با امتیاز زیر ۲ از نظر شاخص جهانی دموکراسی در آنها کمتر است. بر اساس این گزارش، سوئد و کره شمالی با دارا بودن امتیاز ۹٫۸۸ و ۰٫۸۶ به ترتیب دموکراتیک‌ترین و غیر دموکرات‌ترین کشورهای دنیا هستند.

امروزه جز کشورهای عربستان سعودی، واتیکان، میانمار و برونئی، تمام حکومت‌ها خود را دموکرات می‌دانند. پژوهش‌های گوناگونی برای تحلیل نظام‌های حکومتی و درجه‌بندی میزان دموکراسی در کشورهای مختلف انجام می‌پذیرد. از این دست می‌توان به مجموعه داده‌های پلیتی‌اشاره کرد.
منتقدین
نوشتار اصلی: انتقادات دموکراسی

افلاطون از منتقدان دموکراسی بوده‌اند و آن را بدترین نوع حکومت دانسته‌اند.[نیازمند منبع] از نظر منتقدین حکومت دموکراتیک؛ اکثر مردم شایستگی لازم برای تصمیم‌گیری در مسائل سیاسی را ندارند. از نظر ایشان، دموکراسی مانعی برای برنامه‌ریزی متمرکز و تصمیم‌گیری قاطع است و مسیر پیشرفت را دشوار می‌سازد. هواداران حکومت دموکراتیک باور دارند که این گونه حکومت بهترین راه برای مبارزه با تراکم قدرت است و باعث کنترل سیاسی بهتر برای پیشرفت و توسعه می‌شود.
در ایران
نوشتار اصلی: دموکراسی در ایران‎
   
سخنرانی محمد مصدق
فهرست
0:00
توضیحات مصدق در مورد مردم سالاری و نقش ایرانیان در نهضت ملی شدن صنعت نفت
آیا مشکلی با شنیدن این پرونده دارید؟ راهنمای رسانه را ببینید.

از نظر برخی سیاست‌مداران و کارشناسان آیت‌الله خمینی با عبارت «میزان رأی مردم است» بر جنبه مردم‌سالارانه حکومت اسلامی پس از انقلاب تاکید داشته است. بسیاری از دولت‌مردان کنونی در جمهوری اسلامی نیز معتقدند «رأی مردم» میزان و پایه حکومت است، و حتی برای آن پایه و اساس فقهی قائل شده‌اند.[۱۲]

محمود احمدی‌نژاد ششمین رئیس جمهور ایران، مردم‌سالاری را یک «امر اصیل» در کشور دانسته[۱۳] و نظام حکومتی ایران را نمونه‌ای از «مردم‌سالاری متکی بر ارزش‌های اخلاقی و الهی» و «مردم‌سالاری دینی» و نقطه مقابل «دموکراسی لیبرال» می‌داند.[۱۴]

از سوی دیگر، منتقدان نظام حاکم بر ایران آن را به نادیده گرفتن مردم‌سالاری متهم می‌کنند[۱۵] و مخالفان جمهوری اسلامی آن را دیکتاتوری دینی و نظامی می‌خوانند که دموکراسی در آن وجود ندارد.

کره شمالی

کُره شمالی با نام رسمی جمهوری دموکراتیک خلق کره، کشوری است در بخش شمالی شبه‌جزیره کره در شرق آسیا. پایتخت و بزرگ‌ترین شهر آن پیونگ‌یانگ است. این کشور از جنوب با کره جنوبی، از شمال با جمهوری خلق چین و در زاویه شمال شرقی مرز کوچکی با روسیه دارد.

جمعیت کره شمالی ۲۴ میلیون نفر و زبان رسمی آن کره‌ای است. واحد پول این کشور وون کره شمالی است. از جمعیت این کشور حدود ۶۴ درصد بی‌دین، ۱۶ درصد پیرو شمن‌باوری کره‌ای، ۱۳ درصد چئوندوی‌باور، و ۴٫۵ درصد بودایی هستند. این کشور یک کشور تک‌حزبی است که توسط حزب کارگران کره اداره می‌گردد و دولت این کشور پیرو ایدئولوژی جوچه (خودکفایی) است. این ایدئولوژی را کیم ایل-سونگ، نخستین رئیس‌جمهور کره شمالی پایه‌ریزی کرد و او پس از مرگش، رئیس‌جمهور ابدی کره شمالی اعلام شد. جوچه در سال ۱۹۷۲ در قانون اساسی جدید کره شمالی، ایدئولوژی رسمی دولتی اعلام شد و هرگونه اشاره‌ای به مارکسیسم-لنینیسم و کمونیسم از قانون اساسی کره شمالی حذف شد. کره شمالی روابط تنش‌آمیزی با برخی کشورهای منطقه خود و با غرب دارد و برنامه‌های موشکی و هسته‌ای کره شمالی مناقشه‌برانگیز بوده‌است.

شبه‌جزیره کره در اواخر سده نوزدهم تا اوایل سده بیستم توسط امپراتوری کره اداره می‌شد. این شبه‌جزیره از سال ۱۹۰۵ به تصرف ژاپن درآمده و پنج سال بعد به طور رسمی بخشی از کشور ژاپن شد. با شکست ژاپن در جنگ جهانی دوم قسمت شمالی به تصرف شوروی و قسمت جنوبی به تصرف آمریکا درآمد. به این ترتیب کره شمالی صاحب حکومتی متحد با بلوک شرق شده و کره جنوبی صاحب حکومتی طرفدار غرب شد در حالی که هر دو مدعی حکومت بر کل شبه‌جزیره بودند این اختلاف در سال ۱۹۵۰ به جنگ کره انجامید که در سال ۱۹۵۲ با پیمان آتش‌بس خاتمه یافت. حکومت کیم ایل سونگ (۱۹۴۸ تا ۱۹۹۴) کشور را به کشوری منزوی تبدیل کرد که این انزوا پس از فروپاشی شوروی در سال ۱۹۹۱ تشدید شده است.[۱]

پس از مرگ کیم ایل سونگ پسرش کیم جونگ ایل رهبری کشور را عهده‌دار شد و از سال ۲۰۱۲ در پی مرگ کیم جونگ ایل رهبری این کشور در اختیار کیم جونگ اون پسرش است.

محتویات

    ۱ تاریخ
        ۱.۱ دوران حکومت ژاپن
        ۱.۲ جنگ جهانی دوم و تقسیم کره
        ۱.۳ جنگ کره
    ۲ سیاست
    ۳ نظامی
        ۳.۱ برنامه‌های موشکی و هسته‌ای
    ۴ جغرافیا
        ۴.۱ بنادر
    ۵ تقسیمات کشوری
    ۶ اقتصاد
    ۷ مردم
    ۸ فرهنگ
    ۹ حقوق بشر و قوانین
    ۱۰ منابع
    ۱۱ پیوند به بیرون

تاریخ
تاریخ کره
Seosangdae - Hwaseong Fortress - Nighttime - 2008-10-23.JPG

پیش از تاریخ
 دوره جولمون
 دوره میومان
گوجوسان (جوسان کهن) ۲۳۳۳ تا ۱۰۸ ق.م.
 استان جین
نخستین سه امپراتوری: ۱۰۸ تا ۵۷ ق.م.
 بویو ، اوکجه ، دونگایی
 سم‌هان: ما, بایون, جین
سه امپراتوری: ۵۷ ق.م. تا ۶۶۸ میلادی
 گوگوریو ۳۷ ق.م. تا ۶۶۸ میلادی
 باکجه ۱۸ ق.م. تا ۶۶۰ میلادی
 سیلا ۵۷ ق.م. تا ۹۳۵ میلادی
 گایا ۴۲ تا ۵۶۲
استان‌های شمالی-جنوبی: ۶۹۸ تا ۹۳۵
 سیلا متحد ۶۶۸ تا ۹۳۵
 بالهایی ۶۹۸ تا ۹۲۶
 آخرین سه امپراتوری ۸۹۲ تا ۹۳۵
  گوگوریو جدید, باکجه جدید, سیلا
گوریو ۹۱۸ تا ۱۳۹۲
جوسان ۱۳۹۲ تا ۱۸۹۷
امپراتوری کره ۱۸۹۷ تا ۱۹۱۰
سلطه ژاپن ۱۹۱۰ تا ۱۹۴۵
 دولت موقت جمهوری کره ۱۹۱۹ تا ۱۹۴۸
تقسیم کره ۱۹۴۵ تا ۱۹۴۸
کره شمالی، کره جنوبی ۱۹۴۸–تاکنون
 جنگ کره ۱۹۵۰ تا ۱۹۵۳

    فهرست پادشاهان
    گاه‌شمار
    تاریخ نظامی
    تاریخ نیروی دریایی
    تاریخ علم و فناوری

درگاه کره
این جعبه:

    نمایش
    بحث
    ویرایش

تاریخ کره به عصر مفرغ بر می‌گردد. در سال ۱۹۴ پیش از میلاد یک سردار فراری چینی به نام ویمن قدرت را به دست گرفت ولی چندی نینجامید که امپراتوری هان در چین حکومت وی را سرنگون ساخت و کره جزئی از امپراتوری چین گردید. کره در ۱۰۸ پیش از میلاد به چهار مستعمره مجزای چین تقسیم شد.

در حدود سال ۳۵۰ میلادی سه دولت سلطنتی در شبه جزیره کره تشکیل یافت که عبارت بودند از: سیلا، بکجه و کوگوریو که در میان آنها دولت سیلا از اقتدار بیشتری برخوردار بود. در همین ایام آئین بودائی رواج یافت. دولت سیلا موفق شد به کمک چین بکجه را در سال ۶۶۰ و کوگوریو را در سال ۶۶۸ به خاک خود منضم نماید. در سال ۶۷۶ میلادی کشور متحد جدید توانست قوای چین را از خاک کره بیرون رانده و کنترل کامل شبه جزیره کره را در دست گیرد.

در سال ۹۱۸ میلادی بار دیگر فرمانروایی به نام وانگ کون توانست حکومت واحدی را در شبه جزیره کره تشکیل دهد و نامش را کوریو گذاشت. لیکن این حکومت نیز چندی بعد همچنان تحت نفوذ اعیان و اشراف ایالات مختلف که از اعقاب کشور سیلا محسوب می‌شدند قرار گرفت. با این همه حکومت کوریو تا سال ۱۲۳۱ به طول انجامید تا آنکه در آن سال قوم مغول کشور را تصرف کرد و به دنبال آن آئین کنفسیوس در کره رواج یافت. در سال ۱۲۶۰ حکومت مغولان پایان یافت و حکومت کوریو دوباره برقرار گشت. پیروان دین کنفسیوس به تدریج در دستگاه‌های دولتی راه یافتند و سرانجام در سال ۱۳۹۲ میلادی به ریاست ژنرال ئی‌سونگ گی به حکومت کوریو پایان دادند و از این زمان سلسله‌ای که تا سال ۱۹۱۰ در کره حکومت راند کنترل کشور را در دست گرفت. ۲۶ پادشاه در طی حکومت این سلسله به قدرت رسیدند و پایتخت آنان شهر هان‌یانگ (سئول امروزی) بود.

در قرون پانزدهم و شانزدهم کره از نظر علمی و فرهنگی به پیشرفتهای شایانی رسید. در زمان حکومت این امپراتوری آئین کنفسیوس رسمیت یافت. در سال ۱۵۹۲ ژاپنیها به کره لشکرکشی کردند ولی حکومت با کمک چینی‌ها حملهٔ آنان را دفع کرد. در اوایل قرن هفدهم کره تابع دولت چین شد ولی چنان از رابطه با دیگر کشورهای خارجی ابا داشت که به مملکت (پادشاهی) منزوی معروف شد.

در قرن نوزدهم استثمار مردم توسط اشراف شدت گرفت. از نیمه دوم همان قرن علاقه کشور ژاپن به این سرزمین جلب شد. در سال ۱۸۷۶ سرانجام بنادر کره بر روی کشتیهای تجارتی خارجی گشوده شد. این امر با انعقاد یا معاهده تجاری اجباری با ژاپن صورت گرفت و کمی بعد آمریکا و ممالک اروپایی وارد داد و ستد با کره شدند. این عمل نهایتاً منجر به دخالت دول خارجی در امور داخلی کره شد.
دوران حکومت ژاپن

پس از پیروزی‌های ژاپن در نخستین جنگ با چین(۹۵- ۱۸۹۴) و در جنگ با روسیه (۵- ۱۹۰۴) کره به کلی تحت استیلای ژاپن قرار گرفت. امپراتور کره خواست با اعزام هیئتی به لاهه مملکت خود را از زیر نفوذ کشور ژاپن بیرون بیاورد. ولی با کشف این موضوع مجبور به استعفا گردید و پسرش سون جونگ آخرین امپراتور سلسله یی به پادشاهی رسید.

در خلال سالهای ۱۰- ۱۹۰۵ میلادی مبارزه بر ضد حکومت ژاپنیها ادامه داشت. در سال ۱۹۱۰ میلادی کشور کره رسماً به امپراتوری ژاپن ضمیمه شد. ژاپن صنایع جدید و خطوط آهن را در آنجا احداث کرد اما این امر نتوانست جلوی آزادی طلبی کره‌ایها را بگیرد.

در اوایل مارس ۱۹۱۹ میلادی به دنبال مرگ آخرین امپراتوری کره یک گردهمایی عظیم با شرکت ۲ میلیون تن در سئول بر‌گزار شد و طی آن کره‌ایها خواستار استقلال شدند. در طی این گردهمایی برخوردهای خونینی میان قوای ژاپنی و مزدوران کره‌ای آنها با اجتماع کنندگان صورت گرفت که منجر به کشتن و زخمی شدن ۲۳۰۰۰ تن و دستگیری بیش از حد ۴۷۰۰۰ تن گردید. در ماه آوریل همان سال رهبران استقلال طلبان از جمله سینگمان ری آن چانگ هوو کیم کو دولت موقت کره را در شهر شانگهای چین تشکیل دادند. ژاپنیها با نهایت قدرت استیلای خود را بر کره ادامه داده و سرمایه‌دارانش به غارت این سرزمین شدت بخشیدند.
جنگ جهانی دوم و تقسیم کره

در زمان دومین جنگ چین و ژاپن و جنگ جهانی دوم پایه‌های نفوذ ژاپن در کره به سستی گرائید. در ابتدای جنگها که شانگهای به تصرف ژاپن در آمد دولت موقت کره از آنجا متواری گردید. در طی جنگ جهانی دوم، دول آمریکا، چین و انگلیس به مردم کره وعده استقلال دادند. نیروهای استقلال طلب کره‌ای در سراسر چین پخش شدند و در سال ۱۹۴۲ میلادی به ژاپن اعلام جنگ دادند. این نیروها با قوای متفقین در کره همکاری کرده و تا زمان تسلیم ژاپن در سال ۱۹۴۵ میلادی به جنگ ادامه دادند.

در فوریه و ژانویه سال ۱۹۴۵ میلادی به ترتیب کنفرانسهای بین‌المللی یالتا و پوتسدام تشکیل و کره به دو قسمت شمالی و جنوبی تقسیم شد. قسمت شمالی در تصرف روسها و قسمت جنوبی در اشغال آمریکاییها بود. مدار ۳۸ نیز به عنوان مرز دو کره تعیین گردید تا اینکه بعد مجدد متحد شوند. ولی همکاری دو دولت عملی نبود زیرا در ناحیه شمال رهبری را کمونیستها به عهده داشتند و در جنوب طرفداران غرب بر سر کار بودند. عاقبت در سال ۱۹۴۸ تقسیم کره به دو کشور صورت رسمی یافت و دو حکومت کره شمالی (جمهوری دمکراتیک خلق کره) و کره جنوبی (جمهوری کره) بر قرار گردید.

تا اواسط سال ۱۹۴۹ میلادی سربازان خارجی از هر دو کره خارج شده بودند. کره شمالی دارای حکومت کمونیستی به رهبری کیم ایل سونگ شد که پس از مرگ او پسرش کیم جونگ ایل رهبری کره را به عهده گرفت و پس از مرگ پسرش، هم اکنون کوچکترین نوه اش رهبری این کشور را بر عهده دارد.
جنگ کره

در ۲۵ ژوئن سال ۱۹۵۰ میلادی کره شمالی به کره جنوبی حمله‌ور شد. هفت لشکر پیاده و یک تیپ تانک عملیات را آغاز کردند. سازمان ملل متحد دست به کار شد و در همان روز شورای امنیت، بدون حضور شوروی که جلسه را تحریم کرده بود، قطعنامه‌ای را تصویب کرد که طی آن خواستار توقف جنگ و عقب نشینی کره شمالی به شمال مدار ۳۸ شد.

در ۲۷ ژوئن، شورای امنیت سازمان ملل متحد به پیشنهاد آمریکا تصویب کرد که نیروهای چند دولت عضو آن سازمان جهت مقابله با حمله کره شمالی به کره جنوبی بشتابند. به دنبال این تصمیم آمریکا و ۱۵ کشور دیگر نیروهای نظامی خود را برای شرکت در جنگ اعزام داشتند. ژنرال داگلاس مک آرتور تا سال ۱۹۵۱ فرماندهی نیروهای سازمان ملل را به عهده داشت. در این مدت نیروهای کره شمالی با سرعت زیادی در حال پیشروی در خاک کره جنوبی بودند. در روز ۲۸ ژوئن سئول به دست آنان سقوط کرد. پنج روز پس از حمله تردیدی باقی نماند که شکست نهایی از آن نیروهای کره جنوبی و متحدش به خصوص آمریکا است. از این رو آمریکا سواحل کره را محاصره کرده و شروع به بمباران مناطق صنعتی و مسکونی کره شمالی نمود.

در تمام این مدت تلفات سنگینی به متحدان وارد می‌شد تا اینکه نیروهای تازه‌نفس وارد جنگ شدند. بر روی هم در هفته‌های اول جنگ نیروهای کره جنوبی و آمریکا به اطراف شهر پوسان در منتهای جنوب شرقی شبه جزیره کره عقب رانده شده بودند. به تدریج میزان نیروهای آمریکایی افزوده گشت تا حدی که ورق به ضرر کره شمالی برگشت. در روز پانزدهم سپتامبر ۱۹۵۰ نیروهای آمریکایی در اینچون واقع در ساحل غربی کره جنوبی پیاده شده و طی حمله‌ای برق آسا شهر سئول را اشغال کردند سایر قوای متحدین نیز دست به تعرض زده و کمونیست‌ها به سوی شمال عقب نشینی کردند. قوای سازمان ملل به سوی نواحی شمالی پیش رفتند و در روز ۱۰ اکتبر شهر پیونگ یانگ پایتخت کره شمالی به دست آنان افتاد. در شانزدهم اکتبر نیروهای کره جنوبی به مرز منچوری رسیدند و ظاهراً پیروزی برای آنان تکمیل گشته بود. اما ناگهان چین کمونیست به عنوان دفاع از منچوری در صحنه نبرد به نفع کره شمالی وارد گشت. سربازان چینی در آغاز به صورت داوطلب در جبهه‌ها حضور داشتند اما لشکرهای منظم آنان بعدها وارد عمل شدند و در ماه نوامبر ضربات شدیدی بر نیروهای آمریکایی وارد آوردند.

از همین ماه عقب نشینی سپاهیان سازمان ملل آغاز شد و ادامه یافت. تا روز سوم دسامبر ۱۹۵۲ سئول بار دیگر به دست نیروهای چینی و کره شمالی افتاد. حمله متقابل نیروهای آمریکایی سرانجام موجب تسلط دوباره آنان در بیست و هفتم آوریل سال ۱۹۵۱ بر سئول گردید. در این بین ژنرال مک آرتور از فرماندهی متحد برکنار شد و ژنرال ریجوی جانشین وی گردید (دلیل این عمل طرح مک آرتور برای بمباران اتمی مرز چین با کره شمالی به خاطر جلوگیری از ورود سیل سربازان چینی بود). به دنبال آخرین حمله تعرضی کمونیستها که در ۱۶ مه صورت گرفت و سئول سقوط کرد نیروهای سازمان ملل به حمله نهایی دست زده و سئول را دوباره اشغال کردند. از ماه ژوئن تلاش برای مذاکره میان طرفین آغاز گردید. با این حال جنگ‌های کوچکی همچنان در جریان بود که تلفات سنگینی بر جای نهاد. در این مدت تنها سربازان چین به یک حمله شدید دست زدند. مذاکرات ترک مخاصمه ادامه یافت و سرانجام در ۲۷ ژوئیه ۱۹۵۳ پیمان آتش‌بس جنگ کره امضاء شد.

وضع دو کره نسبتاً به همان وضع سابق ماند. این جنگ بر روی هم خرابیها و خسارات و تلفات فراوان به بار آورد و بسیاری از تأسیسات صنعتی و شهرها در ضمن آن ویران شد. تلفات نیروهای سازمان ملل و کره جنوبی به ۷۴۰۰۰ کشته (۵۴۲۴۶ آمریکایی) و ۲۵۰۰۰۰ زخمی (۱۰۳۲۸۴ آمریکایی) و ۸۳۰۰۰ (اکثر آمریکایی) مفقودالاثر و اسیر رسید. تعداد کشته شدگان و زخمیان چینی ۹۰۰۰۰ تن و کره شمالی نیز ۵۲۰۰۰ تن بوده‌است. در ضمن حدود ۴۰۰۰۰۰ غیر نظامی نیز در طی این جنگ کشته شدند.

پس از پایان جنگها، دولت کره شمالی با استفاده از منابع سرشار از این سرزمین دست به اجرای برنامه‌های وسیعی برای صنعتی سازی و ترمیم کشور زد. با کمک چینیها و روسها خطوط آهن و کارخانه‌ها از نو ساخته شدند. برنامه پنج ساله‌ای که در سال ۱۹۵۸اعلام گشت با مشکلاتی رو به رو شد درسال ۱۹۶۰ برنامه‌ای برای صنعتی کردن بیشتر کشور اعلام شد.

در ۱۹۶۱ کره شمالی پیمانهای نظامی با شوروی و چین منعقد ساخت. کره شمالی بارها به علت حضور سربازان آمریکایی در کشور کره جنوبی، پیشنهاد برای مذاکرات اتحاد دو کره را رد کرده‌است.
سیاست
Vladimir Putin with Kim Jong-Il-4.jpg

قوه مقننه کره‌شمالی از یک مجلس قانون‌گذاری به نام مجلس عالی خلق با ۶۸۷ عضو (برای ۵ سال) تشکیل شده که اعضای آن در انتخابات عمومی تعیین می‌شوند. آخرین دوره انتخابات در سال ۲۰۰۹ بر‌گزار شده و دوره بعدی در سال ۲۰۱۴ بر‌گزار می‌شود. انتخابات به این صورت است که حزب کارگران کره حزب حاکم کشور فهرستی از کاندیداها را منتشر کرده و بدون هیچ رقیبی انتخاب خواهند شد و تعداد معینی از کرسی‌ها برای احزاب کوچکتر در نظر گرفته می‌شود.

این مجلس علاوه بر وضع قانون، نخست‌وزیر و قضات دادگاه عالی کشور را هم انتخاب می‌کند. قدرت اصلی از زمان تاسیس کشور در سال ۱۹۴۸ در اختیار حزب کارگران کره بوده‌است. دو حزب چوندوئیست چونگو و حزب سوسیال دمکرات هم در کشور فعال هستند که تحت کنترل حزب حاکم قرار دارند. عالی‌ترین نهاد شورای دفاع ملی است که کیم جونگ اون ریاست آن را بر عهده دارد.[۲]

کره شمالی معمولاً در رسانه‌ها یک دولت کمونیستی افراطی یا استالینیستی توصیف می‌شود اما برخی از تحلیگران منتقد این دولت معتقدند این حکومت هیچ ارتباطی با ایدئولوژی مارکسیسم-لنینیسم یا حتی استالینیسم ندارد و یک حکومت ناسیونال سوسیالیستی -البته بدون سوداهای امپریالیستی- است که در طیف راست افراطی (و نه چپ افراطی) سپهر سیاست قرار می‌گیرد و بیشتر به حکومت ژاپن دهه ۱۹۳۰ شباهت دارد تا کشورهای بلوک شرق. نوعی «حکومت دفاع ملی» که یک اقتصاد دستوری را هدایت می‌کند که تنها وظیفه تجهیز بیشتر ارتش و تامین پول بیشتری برای نیروهای نظامی را بر عهده دارد. قانون اساسی موجود که در سال ۱۹۷۲ تدوین شده و دو بار در سال‌های ۱۹۹۲ و ۱۹۹۸ اصلاح شده، از هرگونه اشاره‌ای به کمونیسم و مارکسیسم لنینیسم خودداری کرده و ایدئولوژی رسمی کشور را مکتب جوچه نامیده است.[۳]

کیم ایل سونگ اولین رهبر جمهوری کره شمالی بود که ایدئولوژی جوچه مبنی بر خودکفایی و استقلال را به عنوان ایدئولوژی رسمی حکومت برگزید. او پس از مرگ در سال ۱۹۹۴ میلادی به عنوان رئیس‌جمهور ابدی کشور تعیین شد و پسرش کیم جونگ ایل رهبری کشور را برعهده گرفت، با مرگ کیم جونگ ایل در سال ۲۰۱۱ میلادی کوچکترین پسرش کیم جونگ اون رهبری این کشور را به عهده گرفت.

کره شمالی در سال ۱۹۴۵ مستقل شده و روز ملی آن نهم سپتامبر روز تاسیس حکومت در سال ۱۹۴۸ است. عضو سازمان ملل است و در سازمانهای فائو، ایکائو، گروه ۷۷، کمیته بین‌المللی المپیک، آنکتاد، یونسکو، یونیدو، سازمان بهداشت جهانی هم عضویت دارد.
نظامی
نوشتار اصلی: ارتش خلق کره

"ارتش خلق کره" نامی برای مجموعه کارکنان مسلح نظامی کره شمالی است. این ارتش پنج شاخه دارد. بنا بر وزارت خارجه آمریکا، کره شمالی دارای چهارمین ارتش بزرگ جهان، با ۱٫۲۱ میلیون خدمه مسلح است و ۲۰٪ مردان ۱۷-۵۴ ساله در زمره نیروهای مسلح عادی هستند. کره شمالی بالاترین درصد خدمه مسلح نسبت به هر کشور دیگری در جهان را داراست. به ازای هر ۲۵ نفر یک سرباز در این کشور موجود است.

کره شمالی همچنین دارای بزرگترین نیروهای ویژه و نیز بزرگترین ناوگان زیردریایی در جهان است.
برنامه‌های موشکی و هسته‌ای

کره شمالی دارای برنامه‌های موشکی و هسته‌ای است.[۴]

کره شمالی در سال‌های ۲۰۰۶، ۲۰۰۹ و ۲۰۱۳ میلادی، آزمایش‌های هسته‌ای را در عمق زمین در شمال کشور انجام داد.[۵]
جغرافیا
North Korea 1996 CIA map.jpg

کره شمالی با ۱۲۰۵۶۸ کیلومتر مربع وسعت (نود و سومین کشور جهان) در نیمکره شمالی در شرق قاره آسیا در کناره غربی دریای ژاپن و شرق خلیج کره و در همسایگی کشورهای کره جنوبی در جنوب چین در شمال و شمال غربی و روسیه در شمال شرقی واقع شده‌است.

کره شمالی کشوری کوهستانی است که کوه‌ها در تمام نقاط آن کم و بیش پراکنده‌اند و جلگه‌ها بیشتر در کرانه‌های غربی و نیز در برخی نواحی ساحل شرقی واقع شده‌اند. از جمله رودهای آن می‌توان تومن، یالو، چونگچون، توئه دونگ و یسونگ را نام برد. جنگلها پهنه وسیعی از آن را پوشانده‌اند. آب و هوای آن در نواحی شمالی معتدل و در سایر نواحی گرم و مرطوب است. قله پائکتو(۲۷۴۴ متر) بلندترین نقطه آن است و رود یالو(۸۰۰ کیلومتر) طویل‌ترین رود کره شمالی است.

پایتخت این کشور شهر پیونگ یانگ(۱۵۰۰۰۰۰ نفر) بوده و پرجمعیت‌ترین شهرها عبارت‌اند از: هام هونگ(۴۸۴۰۰۰)‘ چونگجین(۳۰۶۰۰۰)‘سینوئیجو(۳۰۰۰۰) و ونسان(۲۷۵۰۰۰ نفر).
بنادر

بنادر مهم کره شمالی عبارت‌اند از: چونگجین‘ هام هونگ‘ ونسان در سواحل دریای ژاپن و نامپو در سواحل خلیج کره.
تقسیمات کشوری

بر اساس آخرین تقسیمات کشوری‘ کره شمالی از ۹ استان‘ ۴ شهرداری و ۲ شهر بزرگ تشکیل گردیده که هر کدام زیر نظر یک شورای منتخب مردم اداره شده و مشخصات استان‌های آن به شرح زیر است:

استان‌های کشور کره شمالی از این قرارند: (نام کره‌ای آنها نخست به خط هانجا (خط چینی کره‌ای) و سپس به خط هانگول (خط بومی کره‌ای) در درون پرانتز آمده‌است).
نام     کره‌ای     مساحت
(کیلومترمربع)     مرکز
پیونگان جنوبی     평안 남도; 平安南道     ۱۳۰۰۰     ساین نی
پیونگان شمالی     평안 북도; 平安北道     ۱۲۰۰۰     سینوئیجو
چاگانگ     자강도; 慈江道     ۱۶۰۰۰     کانگیه
کانگوون     강원도; 江原道     ۱۰۷۵۰     ونسان
هامگیونگ جنوبی     함경 남도; 咸鏡南道     ۱۷۵۰۰     هام هونگ
هامگیونگ شمالی     함경 북도; 咸鏡北道     ۱۶۰۰۰     چونگجین
هوانگهای جنوبی     황해 남도; 黃海南道     ۷۵۰۰     هائجو
هوانگهای شمالی     황해 북도; 黃海北道     ۸۴۰۰     ساریوون
ریانگانگ     량강도; 兩江&     ۱۴۰۰۰     هیه سان
اقتصاد
شبه جزیره کره در شب
هتل ریوگیونگ

در پی فروپاشی شوروی این کشور با قحطی شدیدی در دهه ۱۹۹۰ میلادی رو به رو شد که به مرگ حدود نهصد هزار تا دو میلیون نفر انجامید.[۶]

واحد پول آن وون(W)=۱۰۰ چون برابر با ۱۰۱ ریال است و هر ۸/۰ آن معادل یک دلار است.تولید ناخالص داخلی آن ۴۰ میلیارد دلار است. حدود ۲۰ میلیون نفر نیروی کار آن را تشکیل می‌دهند که حدود ۳۷٪ آن در بخش کشاورزی مشغول به فعالیت هستند.

صادرات کره شمالی مواد اولیه و برخی تجهیزات نظامی است و در مقابل مواد نفتی، زغال کک، ماشین آلات و مواد خوراکی وارد می‌کند. عمده تجارت این کشور با کشورهای چین و روسیه‌است.[۷]

کره شمالی همواره با کمبود مواد غذایی روبرو بوده‌است. در دهه ۹۰ میلادی قحطی مواد غذایی جان دست کم ۱ میلیون تن را در این کشور گرفت. حدود یک سوم زنان و کودکان کره شمالی با سوء تغذیه روبرو هستند.[۸]
مردم

جمعیت این کشور در برآورد سال ۲۰۰۹ حدود ۲۲ میلیون و ۶۶۵ هزار نفر بوده‌است. میانگین سنی ۳۳٬۵ سال، رشد جمعیت ۰٫۴۲ درصد، میزان تولد ۱۴٬۸۲ در هزار و میزان مرگ ۷٬۹۲ در هزار، جمعیت شهری ۶۳ درصد، مرگ‌ومیر نوزادان ۵۱٫۳۴ نفر در هزار تولد و امید به زندگی ۶۱٫۲۳ سال برای مردان و ۶۶٫۵۳ سال برای زنان و نرخ باروری ۱٬۹۶ کودک برای هر زن است. سطح باسوادی در کشور ۹۹ درصد است. زبان رسمی در این کشور کره‌ای است.[۹]
فرهنگ

اکثر مردم کشور از نژاد کره‌ای به همراه اقلیتی از چینی‌ها و تعداد کمی ژاپنی هستند. اهالی این منطقه بطور سنتی بودایی و پیرو مکتب کنفوسیوس بوده‌اند و گروهی هم مسیحی و پیرو آئین ترکیبی چئوندی هستند. تمام فعالیت‌های مذهبی زیر نظر گروه‌های وابسته به حکومت انجام می‌شود. نظام حقوقی کشور بر اساس نظام حقوق مدنی پروس بنا شده که ژاپنی‌ها و نظریات حقوقی کمونیستی هم بر آن تأثیر گذاشته‌اند. امکان بازنگری قوانین توسط مراجع قضایی وجود ندارد.[۱۰]
حقوق بشر و قوانین
Korean youth on Pyongyang street.jpg

آزادی‌های اجتماعی در کره شمالی دارای محدودیت است. برای نمونه، در کره شمالی موی بلند برای مردان و دامن‌های کوتاه برای زنان تحمل نمی‌شود.[۱۱]

    درپی سیلهای متعدد وبروز قحطی و خشکسالی در دهه نود درحدودششصد هزارنفر جان خودرااز دست دادند.[۱۲]
    دولتهای غربی جامعه کره شمالی را جامعه‌ای به شدت طبقاتی و برپایه روابط خویشاوندی وارتباطات سیاسی توصیف می‌کنند.[۱۳]
    بنا بر گفته دولت آمریکا شهروندان کره شمالی اجازه عبورومرور آزاد چه در داخل و چه سفر به خارج از کشور را ندارند.[۱۴]
    بعضی از پناهندگان اهل کره شمالی داستانهایی مبتنی بر بهره‌کشی بدنی، سقط جنین و بچه کشی در زندان‌های کره شمالی نقل می‌کنند.[۱۵]
    کره شمالی دیکتاتورترین کشور جهان در فهرست دموکراسی واحد اطلاعات اکونومیست است.[۱۶]
    در کره شمالی جشنوارهایی پرهزینه به نام بازیهای توده در تجلیل از رهبر این کشور برگزار می‌شود که به مدت شش شب پیاپی درهفته و به مدت دو ماه بر‌گزار می‌شود. دراین نمایشها صد هزار شرکت کننده از جمله رقاصها و ژیمناست‌ها به اجرای نمایش می‌پردازند.[۱۷]
    تا کنون بین ۷۰۰ هزار تا سه میلیون و پانصد هزار نفر در این کشور اعدام شده‌اند. اعدام می‌تواند حتی به دلیل یک تماس تلفنی ساده با خارج از کشور یا احتکار مواد غذایی صورت گیرد. این اعدام‌ها گاه در استادیوم‌های ورزشی در حضور هزاران تماشاگر انجام می‌شود. در کره شمالی ساعت بیدار شدن مردم توسط شیپوری تعیین می‌شود که در سراسر شهرها و از طریق بلندگو پخش می‌شود. ساعت خوابیدن آنها هم توسط سیستم خاموش کردن چراغ تعیین می‌شود. سیستم پخش پارچه و لباس هم توسط دولت کنترل می‌شود و بیشتر اوقات مردم در خیابان‌ها دیده می‌شوند لباس‌های یک شکل و شیبه هم به تن دارند. این مساله در مدارس هم به صورت جدی دنبال می‌شود و هر بخشی از زندگی مردم در کره شمالی از طریق قوانین خاصی کنترل می‌شود، البته مردم هم این وضع را پذیرفته‌اند.

اما از طرف دیگر این قوانین بعضی از شادی‌های اولیه را هم در زندگی مردم دریغ می‌کند; مثلا اینکه دوربین به کره شمالی وارد نمی شود و مردم هم نمی‌توانند آن را تهیه کنند. با وجود این، دولت کره شمالی کمک‌های زیادی از خارج دریافت می‌کند و مشخص نیست آنها را به دست مردم می‌رساند یا بین طبقه خاصی پخش می‌شود.

لیائونینگ

لیائونینگ یکی از استان‌های کشور چین است.

این استان در شمال شرقی این کشور قرار گرفته است و مرکز آن شهر شنیانگ است.

جمعیت آن بالغ بر ۴۲ میلیون نفر است.

استان لیائونینگ با کشور کره شمالی هم مرز است.

مساحت این استان برابر ۱۴۵٬۹۰۰ کیلومتر مربع است [۱].
شهرها

    1 شنیانگ
    2 دالیان
    3 آنشان
    4 بنگزی
    5 شائو یانگ
    6 دان دونگ
    7 فوشون

   

    8 فوگین
    9 هولو دائو
    10 جین ژوو
    11 لیائو یانگ
    12 پان جیان
    13 تیلیتگ
    14 یینگ کوو