اس ام اس موزیک / دانلود آهنگ های جدید

اس ام اس موزیک / دانلود آهنگ های جدید

اس ام اس موزیک / دانلود آهنگ های جدید

اس ام اس موزیک / دانلود آهنگ های جدید

شهرستان هشترود

شهرستان هشترود یکی از شهرستان‌های استان آذربایجان شرقی است. مرکز این شهرستان شهر هشترود است. این شهر در جنوب شرقی شهر تبریز واقع شده و ۱۲۰ کیلومتر با آن فاصله داردو در غرب شهر میانه واقع شده و ۶۵ کیلومتر با آن فاصله دارد. شغل بیشتر ساکنین در گذشه نه چندان دور کشاورزی بوده ولی در سال‌های اخیر به دلیل مهاجرت بسیار زیاد به شهرهای تبریز و تهران رونق گذشته در این شهر وجود ندارد. در لغتنامه دهخدا هشترود چنین توصیف میشود:"در مغرب گرمرود و در دامنه ٔ شرقی سهند واقع شده و دارای زمستانهای سخت و تابستانهای معتدل و قراء حاصلخیز متعدد است که به واسطه ٔ شعبات قزل اوزن مانند قرانقو، آق دوغمش و شهری مشروب می شوند و مراتع متعدد دارد که در آنها گله های زیاد نگاه می دارند. مرکز آن سراسکند در کنار یکی از شعب قرانقو واقع شده". شهرستان هشترود از دیرباز به عنوان یکی از مراکز مهم تولید غلات در استان آذربایجان شرقی محسوب می شود.

محتویات

    ۱ مشاهیر
    ۲ آثار تاریخی
    ۳ جادبه های اکوتوریستی
    ۴ راه‌های دسترسی
    ۵ تقسیمات کشوری

مشاهیر

    محسن هشترودی (ریاضیدان)

آثار تاریخی

    قلعه ضحاک آذربایجان یکی ار عظیم ترین محوطه‌های باستانی آذربایجان شرقی مربوط به دوره اشکانی
    مسجد جامع هشترود.
    بقعه بایزید.
    چشمه اسرار آمیز پیر سقا
    بقعه شیخ با یزید بسطامی

جادبه های اکوتوریستی

    کوهستان سهند
    تالاب یانیق
    تالاب بزوجیق
    باغات آق بلاق چایی مشرف به شهر هشترود
    کوهها و صخره های اطراف قلعه ضحاک آذربایجان
    دریاچه سد سهند

راه‌های دسترسی

    راه آهن سراسری تهران- تبریز. ایستگاه خراسانک.
    اتوبان زنجان - تبریز. خروجی هشترود.
    جاده قدیم میانه - تبریز. سه راهی قره چمن به سمت هشترود.

تقسیمات کشوری

    بخش مرکزی شهرستان هشترود
        دهستان سلوک
        دهستان علی آباد
        دهستان قرانقو
        دهستان کوهسار
        دهستان چاراویماق شمالشرقی

شهرها: هشترود

    بخش نظرکهریزی
        دهستان آلمالو
        دهستان نظرکهریزی

شهرها: نظر کهریزی

استان آذربایجان شرقی

استان آذربایجان شرقی یکی از استان‌های ایران است. این استان بزرگ‌ترین و پرجمعیت‌ترین استان ناحیهٔ شمال غربی ایران (آذربایجان) محسوب می‌شود. استان آذربایجان شرقی از سمت شمال به جمهوری‌های آذربایجان و ارمنستان، از سمت غرب و جنوب غرب به استان آذربایجان غربی، از سمت شرق به استان اردبیل و از سمت جنوب شرق به استان زنجان محدود شده‌است. این استان دارای آب و هوای سرد کوهستانی بوده و کلّ محدودهٔ استان را کوه‌ها و ارتفاعات تشکیل داده‌اند. مساحت استان آذربایجان شرقی ۴۵٬۴۹۱ کیلومتر مربع است که از این جهت، یازدهمین استان بزرگ ایران محسوب می‌شود. این استان محل اتصال دو رشته کوه مهم و اصلی کوه‌های ایران، یعنی البرز و زاگرس است و بلندترین نقطهٔ آن، قلهٔ کوه سهند است. مرکز استان آذربایجان شرقی، کلان‌شهر تبریز است. از شهرهای مهم و اقماری این استان می‌توان به مرند، مراغه، میانه اشاره کرد. آذربایجان شرقی رتبهٔ اول صادرات غیرنفتی در کشور را داراست.[۲] همچنین این استان امن‌ترین و کم‌جرم‌ترین استان ایران به شمار می‌رود.[۳]

محتویات

    ۱ تاریخ
        ۱.۱ پیش از اسلام
        ۱.۲ پس از اسلام
    ۲ جغرافیا
        ۲.۱ آب و هوا
        ۲.۲ جغرافیای سیاسی
    ۳ شهرستان های استان آذربایجان شرقی
        ۳.۱ جغرافیای طبیعی
    ۴ مردم
        ۴.۱ زبان
        ۴.۲ جمعیت
    ۵ صنعت
    ۶ گردشگری
        ۶.۱ جاذبه‌های طبیعی
        ۶.۲ جاذبه‌های تاریخی
    ۷ نتایج آمارگیری نیروی کار- پاییز ۹۲
        ۷.۱ پاییز ۹۲
    ۸ جستارهای وابسته
    ۹ منابع
    ۱۰ پیوند به بیرون

تاریخ
استان آذربایجان در دوره خلفای عباسی
مسجد کبود؛ یکی از مساجد تاریخی شهر تبریز.
پیش از اسلام

استان آذربایجان شرقی در گذشته بخشی از سرزمین تاریخی ماد بوده که به «ماد کوچک» شهرت یافته بود. در زمان حکمرانی اسکندر مقدونی بر ایران در ۳۳۱ سال پیش از میلاد، شهربان منطقهٔ ماد کوچک که سرداری به‌نام «آتورپات» یا «آتروپاتن» بوده، علیه اسکندر قیام کرده و با انعقاد پیمانی دست یونانیان را از آذربایجان کوتاه ساخت. اسکندر مقدونی نیز آتروپات را به شرط پیروی از امپراتوری او، در این منطقه باقی نگه داشت.[۴]

جانشینان اسکندر پس از مرگ وی به جنگ و نزاع با یک‌دیگر پرداختند و در همین دوران بود که آتروپات حاکم منطقهٔ ماد کوچک شد. نام این منطقه نیز به‌جهت تقدیر از زحمات وی در مقابل بیگانگان به «آتروپاتگان» معروف شد. بعدها نیز به نام‌های مختلفی نظیر «آذربادگان» و «آذرآبادگان» مشهور گشت.[۴]

آذرپاتکان در دورهٔ ساسانیان ساتراپ‌نشین و یکی از مهم‌ترین ایالت‌های ایران بوده که به‌جهت قرارگرفتن آتشکدههای بزرگ و مشهور نظیر آتشکدهٔ آذرگشسنب در آن به آذربایجان شهرت یافت.[۴]
پس از اسلام

با حمله مغولان و با ورود هلاکوخان، آذربایجان مرکز شاهنشاهی مغولان از خراسان تا شام شده بود. پس از مغولان، خاندان ترکان قره قیونلوها و آق قیونلوها بر این منطقه تسلط یافتند. در زمان صفویه، شاه اسماعیل اول شهر تبریز را پایتخت ایران اعلام کرد. در دوره قاجار و در زمان سلطنت فتحعلی شاه قاجار بخشی از آذربایجان طی عهدنامه‌هایی به روسیه واگذار شد. بعد از فتحعلی شاه، شهر تبریز ولیعهد نشین شد و به این ترتیب احمد شاه، ناصرالدین شاه، مظفرالدین شاه ومحمدعلی شاه دوران ولایت عهدی خود را در این شهر گذراندند. رضاخان در سال ۱۳۰۰ شمسی سیطره حکومت مرکزی ایران را بر این منطقه برقرار کرد. با شروع جنگ جهانی دوم در سال ۱۳۲۰ شمسی، نیروهای شوروی وارد آذربایجان شدند. این نیروها در اردیبهشت ماه ۱۳۲۵ شمسی به دنبال طرح مسئله آذربایجان در سازمان ملل متحد، آذربایجان را تخلیه کردند.[۵]
جغرافیا
قسمتی از نقشه ایران و توران در دوره قاجاریه، آذربایجان شمال غربی‌ترین استان ایران
کاخ استانداری آذربایجان شرقی.
آب و هوا

استان اذربایجان شرقی به دلیل وسعت زیاد دارای آب و هوای متنوع می‌باشد به طوری که بیشترین دمای ثبت شده در شهرهای میانه و جلفا می‌باشد که مردم این شهرها دمای ۴۵ + درجه بالای صفر را تجربه کرده‌اند و همچنین کمترین دمای ثبت شده در استان و در کلیه شهرهای ایران مربوط به بستان آباد با دمای ۴۶ - درجه زیر صفر می‌باشد. میانگین بارندگی سالیانه ۲۵۰ الی ۳۰۰ میلی‌متر می‌باشد.[۶]
جغرافیای سیاسی

استان آذربایجان شرقی با ۴۵٬۴۸۱ کیلومتر مربع مساحت، حدود ۲٫۸ درصد از وسعت کل ایران را به خود اختصاص داده‌است. این استان در شمال غرب کشور و بین مدارهای ۳۶ درجه و ۴۵ دقیقه تا ۳۹ درجه و ۲۶ دقیقهٔ عرض شمالی و نصف‌النهارهای ۴۵ درجه و ۵ دقیقه تا ۴۸ درجه و ۲۲ دقیقهٔ طول شرقی جای گرفته‌است.[۷]

استان آذربایجان شرقی ۲۰۰ کیلومتر با جمهوری آذربایجان و ۳۵ کیلومتر با ارمنستان از سمت شمال مرز مشترک دارد. این استان همچنین ۴۲۰ کیلومتر با استان آذربایجان غربی از سمت غرب و جنوب غرب، ۴۰۰ کیلومتر با استان اردبیل از سمت شرق و ۱۴۵ کیلومتر با استان زنجان از سمت جنوب هم‌مرز است.[۷]


شهرستان های استان آذربایجان شرقی
شهرستان های استان آذربایجان شرقی

    آذرشهر
    اهر
    اسکو
    بستان آباد
    بناب
    تبریز
    جلفا
    چاراویماق
    خداآفرین
    سراب
    شبستر
    عجب شیر
    کلیبر
    مراغه
    مرند
    ملکان
    میانه
    ورزقان
    هریس
    هشترود
    هوراند

Compass rose pale.svg     جمهوری آذربایجان     ارمنستان     جمهوری آذربایجان     Compass rose pale.svg
اردبیل     شمال     آذربایجان غربی
شرق   آذربایجان شرقی    غرب
جنوب
زنجان     آذربایجان غربی     آذربایجان غربی
جغرافیای طبیعی
رشته‌کوه قره‌داغ (ارسباران).

استان آذربایجان شرقی از هفت واحد کوهستانی تشکیل یافته‌است. رشته‌کوه قره‌داغ (ارسباران) شمالی‌ترین این واحدها بوده که از دیوان‌داغ آغاز شده و به درهٔ رود دره‌رود منتهی می‌گردد. رشته‌کوه قوشه‌داغ که از جنوب قره‌داغ شروع شده و به سبلان ختم می‌شود. تودهٔ آتش‌فشانی سبلان که ۴۸۱۱ متر ارتفاع داشته و مرز مشترک میان استان‌های آذربایجان شرقی و اردبیل محسوب می‌شود. رشته‌کوه‌های میشو و مورو که از غرب استان (مرند) آغاز شده و به ارتفاعات عون بن علی و شبلی منتهی می‌شوند که مرتفع ترین قله آن قله علی علمدار با ارتفاع حدود ۳۲۰۰ متر در مرند می باشد. رشته‌کوه بزقوش که با ۳۳۰۳ متر ارتفاع، مرز بین شهرستان‌های میانه و سراب به شمار می‌رود. تودهٔ آتش‌فشانی سهند در جنوب تبریز که ۳۷۰۷ متر ارتفاع دارد. رشته‌کوه اربط (تخت سلیمان) که از دامنه‌های جنوبی سهند شروع شده و به سمت جنوب امتداد می‌یابد.[۷]
مردم
زبان

زبان امروزی ساکنان استان آذربایجان شرقی، ترکی آذربایجانی می‌باشد. زبان ترکی آذربایجانی از شاخهٔ اغوز زبان‌های ترک‌تبار از گروه زبان‌های آلتایی است. خاستگاه زبان‌های ترکی، استپ‌های جنوب سیبری بوده‌است و گویندگان اصلی آن را ترک تباران تشکیل می‌دهند. تاتی نیز در برخی از روستاهای این استان سخن گفته می‌شود.[۸]
جمعیت

بر پایهٔ سرشماری عمومی نفوس و مسکن سال ۱۳۹۰ خورشیدی، جمعیت استان آذربایجان شرقی در این سال بالغ بر ۳٬۷۲۴٬۶۲۰ نفر بوده که نزدیک ۵ درصد از جمعیت کل ایران را به خود اختصاص داده‌است. برهمین اساس، ۱٬۸۸۲٬۰۳۱ نفر مرد و ۱٬۸۴۲٬۵۸۹ نفر زن در قالب ۱٬۰۸۶٬۰۸۳ خانوار ساکن این استان بوده‌اند.[۹] جمعیت استان در مقایسه با سال ۱۳۸۵ نزدیک به ۵/۵ درصد افزایش یافته‌است.

در سرشماری سال ۱۳۹۰ خورشیدی، تبریز با جمعیتی بالغ بر ۱٬۶۹۵٬۰۹۴ نفر، پرجمعیت‌ترین و چاراویماق با جمعیتی بالغ بر ۳۲٬۷۴۵ نفر، کم‌جمعیت‌ترین شهر استان آذربایجان شرقی بوده‌است.[۱۰] از جمله شهرهای پرجمعیت استان علاوه بر مرکز استان می توان به شهرهای مرند، مراغه و میانه اشاره کرد. تعداد آبادی‌های استان در سال ۹۰ دو هزار و ۷۳۱ آبادی و ۲۰ آبادی استان خالی از سکنه هستند.

نظرسنجی سال ۱۳۸۹

طی پژوهشی که شرکت پژوهشگران خبره پارس به سفارش شورای فرهنگ عمومی در سال ۸۹ انجام داد و براساس یک بررسی میدانی و یک جامعه آماری از میان ساکنان ۲۸۸ شهر و حدود ۱۴۰۰ روستای سراسر کشور، درصد اقوامی که در این نظر سنجی نمونه گیری شد در استان آذربایجان شرقی بدین قرار بود: ۹۷٫۸% ترک (۹۸٫۹% مرد، ۹۶٫۴% زن)،۱٫۴ فارس (۰٫۶% مرد، ۲٫۲% زن)، ۰٫۲ کرد (۰٫۵% زن)، ۰٫۲ سایر و ۰٫۴ بدون جواب بودند.[۱۱]
صنعت
نمونه‌ای از قالی تبریز.

استان آذربایجان شرقی به‌جهت تمرکز صنایع بزرگ تولیدی در شهر تبریز، از قطب‌های مهم صنعتی در سطح ایران به شمار می‌رود. از دیگر شهرهای صنعتی استان می توان به شهرهای مرند، مراغه و جلفا اشاره کرد.

در استان آذربایجان شرقی ۴۳۴۱ کارگاه تولیدی فعالیت می‌کنند که این تعداد شامل ۸۳۲ کارگاه صنعتی بوده که این استان از این لحاظ، ۵٫۹۹ درصد از کل کارگاه‌های صنعتی ایران را به خود اختصاص داده‌است. در سال ۱۳۷۶ خورشیدی، ارزش مواد تولیدی کارگاه‌های مذکور ۳۳۶۱٫۸ میلیارد ریال و ارزش سرمایه‌گذاری‌های انجام‌شده در آن‌ها ۲۴۵۱٫۳ میلیارد ریال بوده‌است.
گردشگری
جاذبه‌های طبیعی
دریاچهٔ ارومیه؛ عجب‌شیر.
تالاب قوری‌گل؛ بستان‌آباد.

فهرست جاذبه‌های طبیعی استان آذربایجان شرقی:[۱۲]

    تالاب قوری‌گل بستان‌آباد
    آبگرم درمانی بستان‌آباد
    دره شاهیوردی بستان اباد در دامنه کوه جام سهند
    آبشار آسیاب‌خرابه جلفا
    آبشار سرکنددیزج شبستر
    آبشار عیش‌آباد مرند
    آبگرم قلعه‌کندی کلیبر
    آبگرم متعلق کلیبر
    پناهگاه حیات‌وحش کیامکی
    تالاب قره‌قشون
    تالاب زرنق
    جزیره آرزو
    جزیره اسپیر
    جزیره اسلامی
    جزیره اشک
    جزیره کبودان
    تالاب آلمالو گلی بستان آباد
    جنگل‌های ارسباران
    کوه حیدربابا در بستان آباد
    چشمه آبرس سراب
    چشمه آبگرم سراب
    پیست اسکی سهند تبریز
    پیست اسکی پیام تبریز
    چشمه الله‌حق سراب
    چشمه تاپ‌تاپان آذرشهر
    چشمه سیدلر میانه
    چشمه صوفیان شبستر
    چشمه کندوان اسکو
    چشمه گشایش مراغه
    چشمه شورسوی چایباغی مراغه
    دره پیغام کلیبر
    دره سعیدآباد بستان‌آباد
    دره گشایش مراغه
    دره لیقوان تبریز
    غار اسکندر بستان‌آباد
    غار آق‌بلاغ بستان‌آباد
    غار دوگیجان مرند
    غار کبوتر مراغه
    پل پنج چشم بناب
    مراتع سرسبز روستای صور بناب

جاذبه‌های تاریخی
روستای مجارشین
مقبرةالشعرا؛ تبریز.
موزهٔ آذربایجان؛ تبریز.
رصدخانه؛ مراغه.
پل‌دختر؛ میانه.
آرامگاه شیخ شهاب‌الدین اهری؛ اهر.
روستای کندوان؛ اسکو.
قلعهٔ بابک؛ کلیبر.
کلیسای سن استپانوس؛ جلفا.

فهرست جاذبه‌های تاریخی استان آذربایجان شرقی:[۱۲]

    تپه باستانی دوزده باغیر شهر زرنق با قدمت ۶۵۰۰ ساله
    [آرامگاه شیخ شهاب‌الدین اهری]
    [آرامگاه شیخ محمود شبستری]
    روستای تاریخی مجارشین
    رصدخانه مراغه
    ارگ تبریز
    مقبرةالشعرای تبریز
    بازار اهر
    تپه طاحونه (دیرمان تپه‌سی)در بستان آباد
    بازار تبریز
    بازار بزرگ میانه
    مسجد جامع سراب
    کتیبه رازلیق سراب
    کوه بزقوش سراب
    موزه مردم شناسی عشایر سراب
    کاروانسراهای تیکمه داش بستان اباد
    پل آجی چای تبریز
    پل خداآفرین کلیبر
    قلعه و روستای مردانقم
    پل دختر میانه
    پل میانه
    تپهٔ اژدهاداشی اهر
    تپهٔ امام‌چای سراب
    تپهٔ عجب‌شیر
    تپهٔ قره‌تپهٔ تبریز
    تپهٔ قره‌تپهٔ شبستر
    تپهٔ قلعه‌جوق سراب
    تپهٔ کول‌تپهٔ مرند
    تپهٔ مصلی آذرشهر
    حمام کردشت جلفا
    گورستان‌های آبادی‌های دیزناب و امین‌آباد در بستان آباد
    خانهٔ کوزه کنانی (مشروطه) تبریز
    خانه های قدکی ، بهنام ، گنجه ای زاده (دانشکده معماری) تبریز
    خانهٔ امیر نظام (موزه قاجار) تبریز
    خانهٔ کمپانی تبریز
    خانهٔ مجتهدی تبریز
    خانهٔ ثقه الاسلام تبریز
    خانهٔ علوی (موزه زنده سفال) تبریز
    روستای اشتبین جلفا
    روستای کندوان اسکو
    سنگ‌نبشهٔ رازلیق سراب
    سنگ‌نبشهٔ سغندل ورزقان
    سنگ‌نبشهٔ نشتبان سراب
    کاروانسرای گویجه بل جاده اهر - تبریز
    کاروانسراهای شبلی در بستان آباد
    عمارت ایل‌گلی تبریز
    عمارت ربع رشیدی تبریز
    برج خلعت پوشان تبریز
    برج آتش نشانی تبریز
    غار قدمگاه آذرشهر
    قلعهٔ آق‌گنبد جزیره اسلامی
    قلعهٔ آوارسین کلیبر
    قلعهٔ آیی قلعه‌سی سراب
    قلعهٔ بابک کلیبر
    قلعهٔ پشتاب اهر
    قلعهٔ جوشین ورزقان
    قلعهٔ سن‌سارود مرند
    قلعه ضحاک شهرستان هشترود
    قلعهٔ قهقههٔ اهر
    قلعه شیور داغ
    قلعهٔ قیز قالاسی میانه
    قلعهٔ قیزلار قالاسی مراغه
    قلعهٔ کردشت جلفا
    قلعهٔ نوردوز اهر
    کاخ شهرداری تبریز
    کلیسای سرکیس مقدس تبریز
    کلیسای سن استپانوس جلفا
    کلیسای شوغات تبریز
    کلیسای مریم مقدس تبریز
    کلیسای موجومبار مرند
    گنبد سرخ مراغه
    گنبد غفاریهٔ مراغه
    گنبد کبود مراغه
    گنبد گوی‌برج مراغه
    گنبد مدور مراغه
    گورستان پینه‌شلوار تبریز
    مسجد روستای جانبهان در بستان آباد
    مسجد سنگی ترک در میانه
    مسجد جامع اهر
    مسجد جامع تبریز
    مسجد جامع زرنق
    مسجد جامع تسوج شبس
    مسجد جامع میانه
    مسجد جامع مراغه
    مسجد جامع مرند
    مسجد عینالی تبریز
    مسجد کبود تبریز
    مسجد میل لی تبریز
    مسجد شهداء تبریز
    مسجد استاد شاگرد تبریز
    مسجد میدان بناب
    منطقهٔ قوبول دره‌سی اهر
    موزهٔ آذربایجان تبریز
    موزهٔ ارامنهٔ تبریز
    موزهٔ حیات‌وحش تبریز
    موزهٔ سنجش تبریز
    موزهٔ عصرآهن تبریز
    موزهٔ قرآن و کتابت تبریز
    موزهٔ محرم (خانهٔ صحتی) تبریز
    موزهٔ باستان شناسی میانه
    موزهٔ مراغه
    موزه مردم شناسی بناب
    مسجد جامع مهرآباد بناب
    مسجد اسماعیل بیگ بناب
    روستای تاریخی صور بناب
    حمام نوبر تبریز
    حمام تاریخی مهرآباد بناب
    پل پنج چشمه بناب
    قلعهٔ دختر بناب
    حمام تاریخی حاج فتح الله(حاجی بدلی) بناب (اولین حمام بناب به سبک جدید که متعلق به حاج فتح الله از خاندان حاجی بدلی بوده است.)
    راسته بازار بناب

بخش آبش‌احمد

بخش آبش‌احمد یکی از بخش‌های تابعه شهرستان کلیبر در استان آذربایجان شرقی در شمال غربی ایران است [۱].

محتویات

    ۱ تقسیمات کشوری
    ۲ جمعیت
    ۳ منابع
    ۴ جستارهای وابسته

تقسیمات کشوری

    بخش آبش‌احمد
        دهستان آبش‌احمد
        دهستان سیدان
        دهستان قشلاق

شهرها: آبش‌احمد

آبش احمد

یکی از شهرهای آذربایجان شرفی که در بخش آبش احمد شهرستان کلیبر واقع شده‌است. این شهر عنوان دومین شهر شهرستان کلیبر و پنجاه و یکمین شهر استان آذربایجان شرقی مطرح می گردد. شهر آبش‌احمد در منطقه‌ای سرسبز و خوش آب و هوا واقع شده‌است. بخش آبش احمد با داشتن کوهستانها و باغ های بکر و خدادادی در سطح استان مشهور است . نام قدیم این شهر،امیش احمه بوده که امیش به زمینهای گفته می شد که در دوران خانها در دست اهالی بوده و احمه به معنی ( کاشتن) بوده‌است. ولی در دیگر روستاها وقصبات زمینها در دست خانها بود. و نیز می گویند آبش و احمد دو برادر بودند که در آنجا ساکن بودند و به نام آنها هم مشهور شده است.شهر آبش‌احمد در ۲۴ کیلومتری خداآفرین، 54 کیلومتری هوراند و ۶۳ کیلومتری کلیبر و ۱۸۵ کیلومتری تبریز و ۹۵ کیلومتری اهر قرار دارد.این شهر نزدیک ۳۰۰۰نفر جمعیت دارد .


از مناطق دیدنی این بخش می توان به آب گرم معدنی کم نظیر متعلق ( با دمایی بین 60 و 70 درجه ) در 4 کیلومتر ی این شهر اشاره کرد که دارای خواص بسیار زیادی در درمان بیماریهای مفصلی و گرفتگی عضلات و همچنین بسیاری از حساسیت ها دارد که هر ساله پذیرایی هزاران گردشگر داخلی و خارجی هست که متاسفانه بدلیل عدم توجه مسئولان همچنان بافت قدیمی این نعمت خدادادی پا برجاست. و روند ساخت ساختمان جدید با کندی پیش می رود

  از آثار تاریخی حومهٔ شهر می‌توان به قلعه کندی در جنوب شهر اشاره کرد. آبگرم معدنی یل سویی با دمایی ملایم  که در درمان گرفتگی عضلات موثر است  در شمال شرقی قلعه کندی واقع شده‌است، از نقاط دیدنی و تفریحی شهر، محسوب می‌شود. «سد خاکی ارس» در ۲۰ کیلومتری این شهر قرار دارد که امید است در آینده زندگی مردم در منطقه را متحول کند.

همچنین «امامزاده شاه قاسم» نیز در ۱۰ کیلومتری آبش‌احمد واقع شده‌است.  که گفته می شود از برداران امام رضا ( ع) می باشد. از لحاظ فرهنگی  این شهر در سطح منطقه نسبتاً متمایز است .

شغل اغلب مردم این شهر، در گذشته نه چندان دور کشاورزی و دامپروری بوده اما با مدرنیته شدن و فراگیر شدن زندگی شهری مشاغل گوناگونی بوجوده آمده که دامپروری کلاً جمع کرده و کشاروزی نیز بصورت مکانیزه رایج هست. قابل ذکر است که زمینهای کشاوزی این شهر در دست عده که شاید کمتر از یک چهارم هست قراردارد و سه چهارم مردم این شهر خوش نشین یا به عبارت دیگر فاقد زمین هستند. و این امر سبب شده این شهر و بخش یکی از مهاجر فرست ترین نقاط استان باشد واین در نوع خود قابل توجه و دردناک است امیدواریم مسئولان محترم شهرستان فکری در این مورد نیز داشته باشند.




ادامه مطلب
جمعیت

بنابر سرشماری مرکز آمار ایران، جمعیت بخش آبش احمد شهرستان کلیبر در سال ۱۳۸۵ برابر با ۲۵۴۳۸ نفر بوده است

قره‌وانلو

قره‌وانلو[۱] یکی از روستاهای استان آذربایجان شرقی است که در بخش آبش‌احمد شهرستان کلیبر واقع شده‌است. این روستا با جمعیتی حدوداً" ۸۰۰ نفری می‌باشند و در آمد اصلی شان کشاورزی، دامداری و صنایع دستی است. در هفتم اردیبهشت ۹۰، آثار باستانی جدیدی کشف شد. باستان شناسان میراث فرهنگی در بررسی‌هایی که از محل انجام دادند یک خمره مخصوص نگهداری غله وتکه‌های از سفال را در این محل پیدا کردند. این قطعات کشف شده هم اکنون در موزه میراث فرهنگی نگهداری می‌شود.

آبش‌احمد

آبـِش‌اَحْمَد یکی از شهرهای استان آذربایجان شرقی که در بخش آبش‌احمد شهرستان کلیبر واقع شده است.[۱] این شهر با ۲٬۳۲۹ نفر جمعیت در سال ۱۳۸۵ به‌عنوان دومین شهر شهرستان کلیبر مطرح می‌گردد.[۲] شهر آبش‌احمد در حاشیه رودخانهٔ سلین واقع شده و نام قدیم این شهر «احمدلو» بوده‌است.

آثار باستانی جدیدی در این شهر کشف شده است.

از دیدنی‌های این شهر می‌توان به آب گرم موتالّی که جدیداً به محدوده شهر آبش احمد ملحق شده اشاره کرد همچنین «قلعه‌کندی» در جنوب و آب گرم معدنی «یل‌سویی» در شمال شرقی قلعه‌کندی و «سد خاکی ارسباران» نیز در ۲۰ کیلومتری این شهر قرار گرفته است. همینطور «امام‌زاده قاسم» که در ۸ کیلومتری آبش‌احمد واقع شده است. اغلب اهالی این شهر به کشاورزی و دامداری مشغول هستند.[۳]

در اردیبهشت ۱۳۹۰، یک محل باستانی شامل یک خمره مخصوص نگهداری غله و تکه‌هایی از سفال در روستای قره وانلو کشف شد.

یکی از شهرهای آذربایجان شرفی که در بخش آبش احمد شهرستان کلیبر واقع شده‌است. این شهر عنوان دومین شهر شهرستان کلیبر و پنجاه و یکمین شهر استان آذربایجان شرقی مطرح می گردد. شهر آبش‌احمد در منطقه‌ای سرسبز و خوش آب و هوا واقع شده‌است. بخش آبش احمد با داشتن کوهستانها و باغ های بکر و خدادادی در سطح استان مشهور است. نام قدیم این شهر،امیش احمه بوده که امیش به زمینهای گفته می شد که در دوران خانها در دست اهالی بوده و احمه به معنی (کاشتن) بوده‌است. ولی در دیگر روستاها و قصبات زمینها در دست خانها بود. و نیز می گویند آبش و احمد دو برادر بودند که در آنجا ساکن بودند و به نام آنها هم مشهور شده است.شهر آبش‌احمد در ۲۴ کیلومتری خداآفرین، ۵۴ کیلومتری هوراند و ۶۳ کیلومتری کلیبر و ۱۸۵ کیلومتری تبریز و ۹۵ کیلومتری اهر قرار دارد. این شهر نزدیک ۳۰۰۰ نفر جمعیت دارد.

از مناطق دیدنی این بخش می توان به آب گرم معدنی کم نظیر متعلق (با دمایی بین ۶۰ و ۷۰ درجه) در ۴ کیلومتر ی این شهر اشاره کرد که دارای خواص بسیار زیادی در درمان بیماریهای مفصلی و گرفتگی عضلات و همچنین بسیاری از حساسیت ها دارد که هر ساله پذیرایی هزاران گردشگر داخلی و خارجی هست که متاسفانه بدلیل عدم توجه مسئولان همچنان بافت قدیمی این نعمت خدادادی پا برجاست. و روند ساخت ساختمان جدید با کندی پیش می رود ز آثار تاریخی حومهٔ شهر می‌توان به قلعه کندی در جنوب شهر اشاره کرد. آبگرم معدنی یل سویی با دمایی ملایم که در درمان گرفتگی عضلات موثر است در شمال شرقی قلعه کندی واقع شده‌است، از نقاط دیدنی و تفریحی شهر، محسوب می‌شود. «سد خاکی ارس» در ۲۰ کیلومتری این شهر قرار دارد که امید است در آینده زندگی مردم در منطقه را متحول کند.

همچنین «امامزاده شاه قاسم» نیز در ۱۰ کیلومتری آبش‌احمد واقع شده‌است. که گفته می شود از برداران امام رضا می باشد. از لحاظ فرهنگی این شهر در سطح منطقه نسبتاً متمایز است .

شغل اغلب مردم این شهر، در گذشته نه چندان دور کشاورزی و دامپروری بوده اما با مدرنیته شدن و فراگیر شدن زندگی شهری مشاغل گوناگونی بوجوده آمده که دامپروری کلاً جمع کرده و کشاروزی نیز بصورت مکانیزه رایج هست. قابل ذکر است که زمینهای کشاوزی این شهر در دست عده که شاید کمتر از یک چهارم هست قراردارد و سه چهارم مردم این شهر خوش نشین یا به عبارت دیگر فاقد زمین هستند. و این امر سبب شده این شهر و بخش یکی از مهاجر فرست ترین نقاط استان باشد واین در نوع خود قابل توجه و دردناک است امیدواریم مسئولان محترم شهرستان فکری در این مورد نیز داشته باشند.

شهرستان کلیبر

شهرستان کلیبر یکی از شهرستان‌های استان آذربایجان شرقی است. جمعیت این شهرستان ۸۹٫۶۹۸ نفر (سرشماری سال ۱۳۸۵خ.) و مرکز آن شهر کلیبر است. طبق قرأین، شهرستان با منطقه تاریخی بَذّ (البَذّ؛ مثنی : بذّین /البذین ) ـ نیز بَد ـ منطبق است[۳]. ابن حوقل در سال ۳۶۷ هجری از کلیبر دیدن کرده و می‌نویسد، "سیاه کویه (قره داغ) کوهی بس بزرگ است و مردم آنجا به سیصد زبان تکلم دارند. در سراسر آن باغ‌ها و گل‌ها و آبراهه‌ها و نیز فلاحان دیده می‌شوند. سرزمینی پر برکت و حاصلخیز است، چنانکه میوه‌های آن هدر رود و خوردن آن رایگان است. در این ناحیه همیشه ابر است و آفتاب کمتر می‌تابد.[۴]"

محتویات

    ۱ آب و هوا
    ۲ موقعیت جغرافیایی
    ۳ قابلیت‌های گردشگری
    ۴ آثار تاریخی
    ۵ اقتصاد
    ۶ تقسیمات کشوری
    ۷ پیوند به بیرون
    ۸ منابع

آب و هوا

کلیبر دارای آب و هوای معتدل کوهستانی بوده و سراسر منطقه را جنگل‌های تنک و مراتع سرسبز پوشانیده و محل ییلاق عشایر دشت مغان و ارسباران(قره داغ) می‌باشد. این شهرستان تحت تأثیر آب و هوای خزری بوده و اغلب اوقات کوهستان هاای مرتفع را مه غلیظ می‌پوشاند. رود ارس از شمال آن می‌گذرد.
موقعیت جغرافیایی
کلیبر به شهر مرکزی قره داغ تبدیل میشود.

شهرستان کلیبر با ۳٫۷۰۲ کیلومتر مربع مساحت در ناحیه شمال شرقی استان آذربایجان شرقی واقع شده‌است. این شهرستان از سمت جنوب با شهرستان‌های اهر و ورزقان و از سمت غرب با شهرستان جلفا هم مرز است.

ارتفاعات مهم و پستی و بلندی ها : از لحاظ پستی و بلندی این شهرستان منطقه ای کوهستانی بوده و رشته کوه اصلی آن با نام قره داغ دارای قلل متعدد با ارتفاعات متفاوت باشد بیشتر قلل این رشته کوه در دو شهر اهر – کلیبر واقع شده و تنها قله سایگرم با ارتفاع 2750 متر در این شهرستان قرار دارد. قلل دیگر مانند گشت سر (2940 متر) قاضی بلاغ (2700 متر)، شیور (2652 متر)، سارپارق (2860 متر) و زینقالو (2900 متر) در دو شهرستان اهر و کلیبر استقرار یافته اند
قابلیت‌های گردشگری
تسهیلات چشمه آب گرم متعلق

یک گردشگر کانادایی کلیبر را اینگونه توصیف می‌کند، "شهری دورافتاده و خواب آلود در میا‌‌ن کوه‌های آذربایجان... مکانی است عالی‌؛ به طراوت و سر سبزی انگلیس و ورای ذهنیت ما از طبیعت کویری و خشک ایران.[۵]" این جملات قابل تعمیم به اکثر قسمتهای شهرستان میشود که در غرب کلیبر واقع شده‌اند. در مسیر جاده کلیبر به عاشقلو، ییلاق‌هایی‌ همانند چپرلی و آغداش قرار دارند که میتوانند در صورت ترویج مناسب شهرستان را در موقعیتی منحصر بفرد قرار دهند. استراحتگاه‌های ساخته شده در دره مکیدی و آینالو به مکانهای جا افتاده گردشگری تبدیل شده اند، با این‌حال قلعه دره سی در ۳ کیلومتری جنوب غرب کلیبربعلت نزدیکی‌ به شهر موقعیت بهتری دارد [۶] اخیراً در این منطقه عملیات اجرایی ساخت تله کابین و مجتمع تفریحی آغاز شده است. این مجموعه بسیار گسترده از بخشهای متنوعی مانند مجموعه تله کابین گردشگری، مجموعه رستوران های سنتی و مدرن، مجموعه اقامتی، مجموعه تفریحی و شهربازی، مجموعه ورزشی، مجموعه دهکده تندرستی، مجموعه شهرک سینمایی و رصدخانه، مجموعه باغ گل، باغ وحش، باغ پرندگان، پارک طبیعت، مجموعه خدمات عمومی و تجاری و فضاهای عمومی تشکیل شده است که در فازهای مجزا و زمان بندی های تعیین شده، اجرا خواهند شد.
نمایی از مراتع آغداش و چپرلی در اواسط خرداد.

بنا به نوشته روزنامه دنیای اقتصاد، تاسیسات آب‌درمانی متعلق که در تیر ماه ۱۳۹۲ راه اندازی شد، بزرگ‌ترین مجتمع آب درمانی کشور است. این مجتمع در زمینی به وسعت 12870 متر مربع در فاز اول احداث شده که شامل استخرهای سرپوشیده با سقف متحرک زنانه، مردانه، سونا و جکوزی، مجموعه رستوران، بوفه، کافی شاپ، سالن‌های ورزشی، بدنسازی، فضای بازی کودکان، رختکن‌های مجهز، پارکینگ و نمازخانه به علاوه واحدهای تجاری می‌باشد.[۷]
آثار تاریخی

    قلعه بابک در این ناحیه قرار دارد. این قلعه که به نام‌های «دژ بابک»، «بذ و قلعه جمهور» هم معروف است، دژ و مقر سردار تاریخی ایران، بابک خرم‌دین بوده‌است. این قلعه در نزدیکی شهر کلیبر در شمال شرق استان آذربایجان شرقی قرار دارد.

    قلعه پشتو یکی از آثار تاریخی بخش هوراند از شهرستان کلیبر، قلعه پشتو یا پشتاب است که بر بلندترین کوه بین روستاهای پشتاب و کوجان قرار گرفته است. قلعه در کوهستانی‌ به ارتفاع بیش از 3000 متر بنا شده است. از این قلعه که شبیه قلعه بابک و شاید همزمان با آن بوده است به هنگام نبرد با اعراب حاکم بر منطقه استفادهٔ نظامی می‌شده است[۸].

    قلعه پیغام: این قلعه در ۱۰ کیلومتری جنوب کلیبر در نزدیکی روستای پیغام بر بالای کوهی که از سه طرف آن پرتگاه است و رود کلیبر از پای این کوه می گذرد قرار گرفته است . از ساختمانهای قلعه و دیوار آن آثار کمی باقی‌مانده است و حفاران و دزدان آثار باستانی همه چیز را تخریب کرده‌اند .مصالح به کار رفته در برج باروها و سیستم نگهداری آی و آب انبار مشابه قلعه بذ و قلعه آوارسین می باشد . باستان شناسان تاریخ این قلعه را به دوران قبل از اسلام و اشکانیان نسبت داده‌اند .این قلعه بر تمامی راههای ورودی و خروجی شهر تسلط داشته و تنها راه قدیم و جدید از کنار آن می گذرد .همان طور که از اسم این قلعه بر می آید وظیفه آن نگهبانی در درب ورودی شهر باستانی بَر یا کلیبر کنونی بوده است.

    مسجد جامع کلیبر: مسجد جامع کلیبر در مرکز شهر قرار دارد . طول بنا ۵۰ متر عرض آن ۳۰ متر می باشد مسجد دارای گنبدی بزرگ است که در گذشته مناره ای به ارتفاع ۴۵ متر و قطر ۱۷ متر داشته که تا سال ۱۳۳۰ شمسی پابرجا بوده . این مناره به علت بمباران روس ها در شهریور ۱۳۲۰ آسیب دیده و در سال ۱۳۳۰ فرو ریخته است .

    مقبره شاه قاسم: در 10 کیلومتری آبش احمد ودر 100 کیلومتری تپه معروف نادری و در 50 کیلومتری شهرستان کلیبر و نزدیکیهای روستای خالان و پیره لر واقع شده است .میگویند برادر امام هشتم ما ،امام رضا (ع) بوده و برای تبلیغ دین آمده بود.[۹]

اقتصاد

تا قبل از انقلاب اسلامی، اقتصاد منطقه نوعی خود کفایی محلی داشت؛ تمام غذا در محدوده روستاها تولید می‌شد، و محصول مازاد در شهر کلیبر با اضافه محصول عشایر معاوضه میشد. بعلاوه تعدادی زیاد از فروشندگان دوره گرد به روستاها و ییلاقها سرّ کشیده و نقش چشمگیری در مبادله کالا ایفا میکردند. بعد از انقلاب نظم اجتماعی دگرگون شد؛ شغلهایی مانند چوپانی تحقیر شدند و در نتیجه دامپروری تنزل کرد. از طرفی دیگر تغییرات آب و هوایی و کشت دیم در زمینهای شیب دار باعث فرسایش شدید خاک شده و بازدهی زمین‌ها را به تدریج کاهش داد. مردم مجبورشدند بخش عمده در آمد خود را از کارگری فصلی در تهران تامین کنند. از اواخر دهه ۶۰ دولت مرکزی سختگیری بر سخت و سازهای غیر قانونی در اطراف تهران کنار گذاشت. این کار به مهاجرت گسترده اهالی شهرستان به حاشیه تهران منجر شد. مهاجرین عموماً در کارهای ساختمانی، مخصوصا نقشی ساختمان، مشغول شدند. در سال‌های اخیر، زنبور داری به صورت یک شغل سود آور در آمده، اما، رقابت با عسل‌های تقلبی در بازار آینده زنبور داری را در ابهام برده است. آثار گردشگری در اقتصاد محل هنوز آشکار نشده است.متأسفانه، محدود بودن زمان گرشگری به فصل گرم تابستان امکان سود دهی در این صنعت را محدود کرده است. در سال‌های اخیر فرمانداری کلیبر با برگزاری جشنواره انار و زغال اخته برای ترویج تولید تجاری و بازاریابی این میوه‌ها تلاش کرده است. در اخبار منتشره اغلب بر جنبه‌های جذب گردشگری این جشنواره‌ها تاکید می‌شود. در حال حاضر معدود شغل‌های موجود کارگری در پروژه های تامین برق، گازو آب رسانی می باشد.
تقسیمات کشوری

    بخش مرکزی شهرستان کلیبر
        دهستان پیغان چایی
        دهستان مولان
        دهستان میشه پاره
        دهستان ییلاق
        دهستان چایکندی
        دهستان کلی قوزی

شهرها: کلیبر

        بخش آبش‌احمد
        دهستان آبش‌احمد
        دهستان سیدان
        دهستان قشلاق

شهرها: آبش‌احمد

کارگران

کارگران یکی از روستاهای استان آذربایجان شرقی است که در دهستان کیوان بخش خداآفرین شهرستان کلیبر واقع شده‌است.

کو کلاکس کلان

کو کلاکس کلان (به انگلیسی: Ku Klux Klan) یا به شکل کوتاه‌شده‌اش (KKK) نام سازمان‌های همبسته‌ای در کشور ایالات متحده آمریکا در گذشته و امروز می‌باشد که پشتیبان برتری نژاد سفید، یهودستیزی، نژادگرایی، ضدیت با آئین کاتولیک، بومی‌گرایی و نفرت نژادی می‌باشند. آن‌ها برای رسیدن به اهداف خود به اعمال غیر اخلاقی‌ای متوسل می‌شوند. برای نمونه پریشان ساختن شکل خود و ترساندن سیاهان آمریکا استفاده از ابزار ترور، خشونت و ایجاد وحشت از جمله حربه‌های آنان جهت پیشبرد عقایدشان است.

پدر ملکوم ایکس توسط افراد این گروه کشته شد.[۱]

محتویات

    ۱ واژه‌شناسی
    ۲ تاریخچه
    ۳ جستارهای وابسته
    ۴ منابع

واژه‌شناسی

نام کوکلوس‌کلان از آمیزش واژه یونانی kuklos به معنای حلقه و واژه انگلیسی clan به معنای طایفه پدید آمده است.
تاریخچه

این گروه نخستین بار در ۱۸۶۵ میلادی به دست کهنه‌سربازان ارتش کنفدراسیون آمریکا بنیاد نهاده شد. اهداف آن‌ها جلوگیری از بازسازی و سنگ‌انداختن در کارجمهوری‌خواهانی بود که در جنگ پیروز شده و برده‌داری را لغو نموده بودند. آنها به تندی راه خشونت را پیش گرفتند. در واکنش به کردارشان، در آغاز آنان فعالیتهای کوکلوس‌کلان را دروغ دانسته و آن را بهانه‌ای برای پیشروی ارتش فدرال به ایالت‌های متحد جنوبی می‌خواندند. سرانجام یولیسیز اس. گرانت رئیس جمهور آمریکا در آغاز دهه ۱۸۷۰ و با بهره‌گیری از زور و اعلامیه حق شهروندی ۱۸۷۱ آمریکا آنها را نابود ساخت.
ویلیام جوزف سیمونز؛ بنیانگذار کو کلاکس کلان در سال ۱۹۱۵

در ۱۹۱۵ جریان دیگری پا گرفت و از همان نام پیشین کوکلوس کلان بهره برد. اینان از نیروی تازه و کاری‌ای بهره می‌گرفتند، ابزار ارتباط همگانی. نخست فیلمی ساخته شد به نام زایش یک ملت و آنگاه روزنامه‌ای سامی‌ستیز با شور به دادگاهی که در آن یک یهودی به تجاوز جنسی به کودکی محکوم شده بود پر و بال داد و موجی تازه و پرشور در آمریکا به راه انداخت. گروه کوکلوسکلان اینبار با نیرو و اندوخته بسیار دارای سازمندهی ملی و ایالتی نیز شد و میلیونها تن بدان پیوستند. دهه ۱۹۲۰ اوج کامیابی کوکلوس‌کلان بود. جریان دومی که از آن سخن گفته می‌شود به ویژه نژادگرا، کاتولیک‌ستیز، بومیگرا و یهودی‌ستیز و پیرو کمونیسم‌ستیزی بود. برخی از شاخه‌های بومی این گروه دست به پاره‌ای به دار کشیدن‌های بی‌دادرسی و دیگر کنشهای خشن زدند. در در اوج رکود اقتصادی آمریکا و تا پیش از جنگ جهانی دوم این گروه با پذیرش همگانی روبرو شد. در این زمان نازی‌ها نیز به آنها یاری می‌رساندند.

نام کو کلوس کلان از سوی بسیاری از گروههایی که با اعلامیه جهانی حقوق بشر مخالفند یا باورمندان به جدایی نژادی به کار برده می‌شود. در دهه‌های ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ این گروهها دست به یک سری کارهای خشن مانند بمبگذاریهایی که به کشتار کودکان و کارگران انجامید دست می‌زدند.

مالکوم ایکس

مالکوم ایکس (به انگلیسی: Malcolm X)

(۱۹ مه ۱۹۲۵ در نبراسکا - ۲۱ فوریه ۱۹۶۵ در نیویورک) فعال سیاه‌پوست و مسلمان حقوق انسانی و مدافع حقوق آفریقاییآمریکایی‌ها. نام اصلی وی مالکوم لیتل است. بعد از پیوستن به گروه امةالاسلام، نام مالکوم ایکس را برگزید. و در طی سفر حج، نام اسلامی الحاج مالک الشباز را برخود نهاد. وی به دلیل مبارزاتش علیه تبعیض نژادی و همچنین زندگی پرماجرا و پر فراز و نشیبش مشهور است. مالکوم ابتدا تحت تأثیر اندیشه‌های الیجا محمد، رهبر گروه ملت اسلام، به ضدیت کامل با سفیدپوستان دست زد. اما بعد از سفر حج و شناخت اسلام حقیقی، تغییر عقیده داد و به برابری کامل انسان‌ها معتقد شد. وی در پی بیدار کردن غرور خفتهٔ نژاد سیاه پوست ساکن آمریکا از طریق فعالیت‌های مدنی و اجتماعی بود. مالکوم همچنین باوری به اندیشه مبارزهٔ عاری از خشونت نداشت و معتقد بود اگر دولت مایل یا قادر به تأمین عدالت و امنیت برای سیاه‌پوستان نیست، آن‌ها می‌توانند با اعمال خشونت از خود محافظت کنند.

پدر ملکوم ایکس توسط افراد گروه کوکلوس‌کلان کشته شدند.[۱]

محتویات

    ۱ زندگی
        ۱.۱ میشیگان، لانسینگ
    ۲ زندان
    ۳ گروه امة الاسلام
    ۴ ترور
    ۵ پانویس

زندگی
میشیگان، لانسینگ

مالکوم در سال ۱۹۲۵ میلادی در شهر اوماها واقع در ایالت نبراسکای آمریکا به دنیا آمد. پدرش ریورند ارل لیتل، سیاه‌پوستی بود با حدود دو متر قد و هیکلی قوی که از یک چشم کور بود. او کشیشی طرفدار اندیشه‌ها مارکوس گاروی بود و اعتقاد به بازگشت نژاد سیاه به موطن اصلی خود، یعنی قارهٔ آفریقا داشت. ارل سازماندهٔ انجمن عمومی پیشرفت سیاهان بود. وی با لوییز همسر دومش در فیلادلفیا آشنا شد. لوییز مادر مالکوم است. وی رنگ پوست روشنی داشت چرا که پدرش سفید پوست بود. زنی تحصیل کرده بود و عقاید خاصی داشت و از خوردن برخی غذاها پرهیز می‌کرد. بعدها به گروه ادونیتست‌ها پیوست. آن‌ها دستورات غذایی تورات را دنبال می‌کردند و از خوردن گوشت خوک و خرگوش و حیواناتی که سمشان شکاف نداشت یا نشخوارکننده نبودند، خودداری می‌کردند. بعد از تولد مالکوم در اوماها، خانوادهٔ لیتل برای دستیابی به شرایطی بهتر میلواکی رفتند. این اقامت چندان نپایید و اینبار عازم لانسینگ مرکز میشیگان شدند. ارل لیتل آنجا به کار در کلیسا مشغول شد و به ترویج اندیشه‌های مارکوس گاروی پرداخت. او پیوسته مورد حمله و کینهٔ گروه‌های نژادپرست از جمله کوکلاکس‌کلان‌ها بود. مالکوم یکی از این حملات را اینطور توصیف می‌کند. "کابوسی که هرگز در ذهنم نمی‌میرد. شبی از شب‌های سال ۱۹۲۹ بود. کوچکترین خواهرم ایوون تازه به دنیا آمده بود. ما همه خواب بودیم. از خاطرم نمی‌رود که ناگهان چیزی مرا به بالا پرتاب کرد. چشم که باز کردم، خودم را دنیایی از آتش و دود دیدم. صدای تپانچه‌ها با فریاد آدم‌ها در هم آمیخته بود. هرج و مرج عجیبی بود، شعله‌های آتش همه جا زبانه می‌کشید. سفیدها خانهٔ ما را به آتش کشیده بودند. پدرم، دشمنان‌گویان، با تپانچهٔ خود آن‌ها را هدف قرار می‌داد. برای فرار از آن جهنم یکدیگر را به زمین می‌انداختیم و از روی هم می‌گذشتیم. مادرم در حالیکه نوزاد خود را در آغوش داشت، با آنکه شعله‌ها همه جا زبانه می‌کشید و جرقه‌های آتش به هر سو پراکنده می‌شد، از میان شعله‌ها گذشت تا قبل از فرود آمدن سقف فرزندش را نجات دهد. فراموش نمی‌کنم، ما تمام آن شب را، عریان و بی‌پناه زیر طاق آسمان، گریان وحشت‌زده سرکردیم. مأموران آتش‌نشانی و پلیس‌های سفید نیز آمدند، اما ایستادند که تماشا کنند خانه تا کف می‌سوزد و تلی از خاکستر می‌شود".[۲] این رخداد باعث شد تا ارل لیتل به همراه خانواده‌اش به حومهٔ شرقی لانسینگ نقل مکان کنند. آن‌ها در این ایام بیش از پیش طعم فقر و تنگدستی را می‌چشیدند و در آمد اصلی خانواده تنها از طریق فعالیت‌ها مذهبی پدر بود. مالکوم از پنج سالگی به مدرسه‌ای به نام بیشهٔ زیبا رفت. او و برادرانش از معدود سیاه‌پوست آن مدرسه بودند. "آن‌ها آنقدر ما را کاکاسیاه، دودی و موشی صدا کرده بودند که دیگر برای خود ماه هم این القاب عادی شده طبیعی و عادی شده بود".[۳] سال ۱۹۳۱ وقتی مالکوم شش ساله بود، ارل لیتل بعد از یک مشاجرهٔ خانوادگی با لوییز با عصبانیت از خانه بیرون رفت و این آخرین باری بود که خانواده‌اش او را می‌دیدند. افرادی به ارل حمله می‌کنند و بعد از قتل او جمجه‌اش را زیر چرخ‌های اتومبیل له می‌کنند. بیمه از تأمین هزینه‌های کفن و دفن ارل و هچنین مخارج زندگی خانوادهٔ لیتل سر باز می‌زند و اعلام می‌کند که او خودکشی کرده است.[۴] مادر خانواده، لوییز، بعد از این مجبور شد با سختی و دست یازیدن به سوی کارهای مختلف و طاقت‌فرسا و عموماً از طریق کار در خانهٔ سفیدپوستان هزینه‌های زندگی را تأمین کند. بعد از آن که مردم متوجه شدند او بیوهٔ ارل لیتل است، از حضور او در خانه‌هایشان خودداری کردند.[۵] او همچنین از سازمان رفاه اجتماعی حقوق می‌گرفت. همین موضوع پای مأموران این سازمان را به خانوادهٔ آن‌ها باز کرد. مالکوم حضور مأموران در جمع خودشان را اینگونه توصیف می‌کند: "اما کمک ماهانه جواز حضور آن‌ها بود. رفتارشان با ما مانند رفتار با برده‌ها بود. گویی ما دارایی شخصی آن‌ها بودیم. با تمام تلاشی که مادرم می‌کرد، موفق نمی‌شد تا آن‌ها را از دخالت در زندگیمان باز دارد. خشم او هنگامی به اوج می‌رسید که می‌دید آن‌ها با اصرار یکی از ما را به گوشه‌ای خارج از اتاق، در حیاط یا جای دیگر می‌برند و به نوبت هربار یکی از ما را با طرح پرسش‌ها و بیان کلمات فریبنده در مقابل هم و رویاروی مادرم قرار می‌دهند".[۶] در سال ۱۹۳۴، خانوادهٔ لیتل که همیشه از قبول اعانه و صدقه سرباز زده بود، مجبور به قبول آن شدند. در این ایام مالکوم و برادرانش نیز از طریق کارهای خرد مانند شکار و فروش خرگوش سعی می‌کردند تا به مادرشان کمک کنند. مالکوم که روحیه‌ای آتشین و حسی جستجوگر داشت، کم‌کم به خارج از خانه کشیده شد. همین امر حس طغیان و خشونت را بیش‌تر در او زنده کرد و به دزدی‌های کوچک از مغازه‌ها دست زد. مأموران رفاه اجتماعی از این موضوع آگاه شدند و از همین طریق فشار بیش‌تری بر لوییز وارد کردند. آن‌ها ولگردی‌ها و دزدی مالکوم را دلیلی بر ضعف سرپرستی لوییز عنوان کردند. مالکوم این فشار را با انگیزهٔ فروپاشی خانوادهٔ خود می‌دانست. "دقیقاً به یاد ندارم که چگونه و از چه زمانی آن‌ها به فکر افتادند که مادرم را دیوانه معرفی کنند، اما خوب به یاد دارم وقتی که آن‌ها شنیدند مادرم از قبول یک تعارف، مقداری گوشت خوک و شاید هم یک خوک درسته، از دهقانی که در همسایگی ما بود خودداری کرده است، او را به خاطر طرد این صدقهٔ بزرگ در حضور ما دیوانه خطاب کردند. عقیدهٔ او به عنوان یک ادونتیست و توضیحات او که ما هرگز گوشت نمی‌خوریم، برای آن‌ها اهمیت نداشت".[۷] لوییز که در معرض این سختی‌ها، بسیار رنجور و شکننده شده بود، در حدود سال‌های ۱۹۳۶ و ۱۹۳۷ با مردی آشنا که با حضورش او را خوشحال و آرام می‌کرد. اما این مرد از ترس قبول مسئولیت خانوادهٔ نُه نفرهٔ لیتل، بعد از یک سال، لوییز را ترک کرد و هرگز از او خبری نشد. این امر سقوط روحی لوییز را سرعت بخشید. این دلایل کافی بود تا سازمان رفاه اجتماعی برای تجزیهٔ خانوادهٔ لیتل دست به کار شود. مسئولیت مالکوم و دیگر خواهران و برادرانش به خانواده‌های دیگر سپرده شد. و سرانجام دستور دادگاه در مورد لوییز صادر شد و او را به بیمارستان روانی ایالتی در کالامازو منتقل کردمد. ۲۶ سال از زندگی او در آن مکان سپری شد تا آن که فرزندانش او را از آن جا بیرون آوردند. مالکوم در مورد عملکرد رفاه اجتماعی می‌گوید: "صادقانه اعتقاد دارم اگر سازمان رفاه اجتماعی تنها یک خانواده را از هم متلاشی کرده باشد، آن خانواده ما بودیم. ما دوست داشتیم با هم و در کنار هم زندگی کنیم، کاشانهٔ ما نباید ویران می‌شد. اما سازمان رفاه، دادگاه و پزشکان به نوبت ما را در زیر ضربات مشت‌های خود گرفته بودندو تنها ما نبودیم که گرفتار چنین مصیبتی بودیم".[۸] سرپرستی مالکوم به خانوادهٔ گوهانا داده شد. او در این ایام به دلیل رفتار ناشایست از مدرسه اخراج شد و دادگاه حکم به فرستادن او به مدرسهٔ تهذیب اخلاق داد. این مدرسه زیر نظر خانم سورلین اداره می‌شد. او و شوهرش اعتقاد زیادی به هوش مالکوم داشتند و از او به طور گسترده حمایت می‌کردند. اما بعدها او این حمایت آن‌ها را نیز نوعی از تبعیض و نابرابری نژادی قلمداد کرد. "اکنون می‌فهمم که آقا و خانم سورلین بی اعتنا به حضور من از هر چیزی حرف می‌زدند. درست مثل اینکه درحضور یک پرندهٔ دست‌آموز صحبت می‌کردند. از هر چیز، دربارهٔ خود من، دربارهٔ سیاهان، گویی من اصلاً وجود ندارم یا حرف‌هایشان را نمی‌فهمم. هر روز ده‌ها بار کلمهٔ کاکاسیاه را بر زبان می‌آوردند. فکر می‌کنم منظورشان اهانت نبود یا یا شاید هم این را به حساب همدردی و محبت می‌گذاشتند".[۹] تحت حمایت خانم سورلین، مالکوم روانهٔ دبیرستان میسون شد. ضمن تحصیل به کار در رستوران مشغول شد. عملکرد خوبی در مدرسه داشت و در کلاس هفتم، نیمهٔ دوم سال به عنوان ارشد کلاس انتخاب شد. او در این ایام چهارده سال داشت که با الا خواهر بزرگ خانواده که اولین فرزند ارل لیتل از اولین ازدواجش بود، ملاقات کرد. الا در بوستون زندگی می‌کرد. مالکوم در تابستان ۱۹۴۰ برای دیدار با الا و تماشای بوستون به این شهر رفت. در این سفر، نخستین بار از محیط کوچک و نسبتاً روستایی محل زندگی‌اش، قدم فراتر نهاد و زندگی سیاه‌پوستان در شهر بوستون را دید. آن دنیای پرزرق و برق، کلوپ‌های شبانه، سالن‌های رقص و دسته‌های نوازندگان او را تحت تأثیر قرار داد. بعد از برگشت به میسون تغییراتی زیادی کرد. "برای اولین بار از معاشرت با سفیدها ناراحت می‌شدم. بی قفه فکرم در اطراف بوستون و مشاهدات و برداشتم از آنجا دور می‌زد".[۱۰] روزی معلم انگلیسی، آقای استروسکی، از وی خواست تا بعد از اتمام درس، کلاس را ترک نکند تا در مورد آینده با او صحبت بکند. " «مالکوم تو باید خط زندگی‌ات را مشخص کنی هیچ وقت به آن فکر کرده‌ای؟» حقیقت آن بود که تا آن روز هرگز به این مسئله نیندیشیده بودم. ولی بدون تأمل پاسخ دادم: «آره، به این موضوع فکر کرده‌ام و دلم می‌خواهد که حقوق بخوانم.» آن روز در لانسینک قاضی یا پزشک سیاه نبود تا الگویی برای آرزوی من باشد. اما می‌دانستم که یک قاضی، دیگر ناچار به شستن ظرف نیست. خطوطی از تعجب بر چهره‌اش نقش بست. در حالیکه روی صندلی‌اش لم داده و دست‌ها را در پشت سرهم قفل کرده بود، با تبسم گفت: «مالکوم، ما باید واقع‌بین باشیم، سؤتفاهم نشود، ما همه تو را دوست داریم. تو این را می‌دانی. اما باید این حقیقت را بدانی که تو یک سیاه‌پوستی. حقوق‌دان بودن! هدف مناسبی برای یک کاکاسیاه نیست. به کاری فکر کن که برای آن ساخته شده‌ای. دست‌های تو برای کار و برای ساختن ساخته شده است. کارگاه نجاری تو می‌تواند مورد تحسین همه قرار بگیرد. چرا نجاری هدف تو نیست؟ مردم تو را به عنوان یک انسان دوست دارند، کار که اهمیتی ندارد»".[۱۱] این گفتگو افکار مالکوم را دستخوش آشفتگی کرد و حس خشم را در وجودش بیدار ساخت. به دلیل تغییر رفتار وی، خانم سورلین او را از مدرسه اخارج کرد و سرپرستی وی به خانوادهٔ لیونز سپرده شد. او به خواهرش الا نامه فرستاد و ابراز علاقه کرد که می‌خواهد در بوستون زندگی کند. الا مقدمات حضور او را فراهم کرد. به این ترتیب رهسپار بوستون شد.
زندان

مالکوم ایکس، درس و مدرسه را رها کرد. او سرانجام هنگامی که برای فروختن یک ساعت دزدی به جواهرفروشی رفت، به دام پلیس گرفتار شد و به ده سال حبس محکوم شد.

او با برنامه ریزی برای اوقات فراغت خود در زندان، به مطالعات مذهبی پرداخت. او به تدریج با سیاهپوستان مسلمانی آشنا شد که هم بندش بودند؛ افرادی از گروه «ملت مسلمان». آنان از اسلام گفتند.
گروه امة الاسلام

هفت سال از دوران محکومیت مالکوم گذشت. اما این بار مالکوم ایکس درنگ نکرد و بلافاصله پس از آزادی، به عضویت گروه «ملت مسلمان» درآمد. او سیر مطالعاتی و تحقیقاتی خویش را ادامه داد و تا جایی پیش رفت که به عنوان سخنگوی این جمعیت برگزیده شد. تبلیغات مذهبی و اعتقادی او در آمریکا، باعث شد تعداد زیادی از سیاهپوستان با اسلام آشنا شوند و در مدت کوتاهی به عضویت گروه «ملت مسلمان» درآیند.

مالکوم به سیاهان می‌گفت: «زیستن در آمریکا، شما را آمریکایی نمی‌کند. شما باید یاد بگیرید از میوه‌های آمریکایی‌ها لذت ببرید. اما شما از این میوه‌ها لذت نبرده‌اید. شما تنها از خارها و سختی‌ها لذت برده‌اید برای اینکه شما باید سخت تر کار می‌کردید تا به میوه‌ها دست یابید».

بِتی، پرستار سیاهپوستی بود که در یکی از بیمارستان‌های آمریکا مالکوم را شناخت و پیشنهاد زندگی مشترک با او را پذیرفت.

مالکوم ایکس به چند کشور آسیایی و آفریقایی سفر کرد.

مالکوم ایکس بعدها از این جریان جدا شد و خود فرقه‌ای را تحت عنوان جماعت اهل سنت پایه‌گذاری کرد.[۱۲]
ترور

چند مورد تلاش برای ترور او با ناکامی مواجه شد، تلاش‌هایی که بعدها اف بی آی سعی کرد آن را به ملت اسلام نسبت دهد. در۱۴ فوریه ۱۹۶۵ بمبی در منزل محل اقامت مالکوم، بتی و چهار دخترشان منفجر شد که به هیچ‌یک از آنان آسیبی وارد نیاورد. تنها هفت روز بعد، در ۲۱ فوریه ۱۹۶۵ هنگامی که او در یکی از سالن‌های اجتماعات منهتن نیویورک سخنرانی می‌کرد سه مرد مسلح، او را از فاصلهٔ کم هدف ۱۵ گلوله قرار دادند و مالکوم ۳۹ ساله بلافاصله کشته شد. عاملان ترور مالکوم، تالماج هایر، نورمن باتلر و تامس جانسن بودند که هر سه از سوی وزارت دادگستری ایالات متحده به عنوان اعضای ملت اسلام معرفی شدند و به علت ارتکاب قتل از نوع اول، درماه مارس ۱۹۶۶ محکوم به اعدام شدند.

تیغ

تیغ به هر ابزار یا بخشی از یک ابزار، اسلحه یا ماشین گفته می‌شود که دارای یک لبه‌ی تیز برای بریدن، قطع‌کردن و یا شکاف ایجاد کردن می‌باشد. از شمشیر، خنجر و کارد می‌توان به عنوان تیغ نام برد.

مورگان فریمن

مورگان فریمن (به انگلیسی: Morgan Freeman) (زادهٔ ۱ ژوئن ۱۹۳۷) بازیگر و کارگردان آمریکایی صاحب جایزه اسکار است. وی در فیلم‌های مشهور و پرفروش بسیار بازی کرده که از ان جمله می‌توان به رستگاری در شاوشنک، دختر میلیون دلاری، نابخشوده، بروس قدرتمند و سری‌های جدید مجموعه فیلم‌های بتمن اشاره نمود.

فریمن بخاطر بازی در فیلم دختر میلیون دلاری موفق به کسب جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش مکمل مرد بوده و همچنین وی برنده جایزه یک عمر فعالیت هنری گلدن گلوب ۲۰۱۲ است.

محتویات

    ۱ کودکی
    ۲ زندگی شخصی
        ۲.۱ خانواده
        ۲.۲ تصادف
        ۲.۳ دارایی
    ۳ جوایز
    ۴ فیلم‌شناسی
    ۵ منابع
    ۶ پیوند به بیرون

کودکی

فریمن متولد ممفیس در ایالت تنسی است. او فرزند میم، معلم، و مورگان، آرایشگر است. او ۳ خواهر و برادر دیگر نیز دارد. همچنین طبق آزمایش دی‌ان‌ای از وی مشخص شد اجداد وی به نیجریه برمی‌گردد.

در سن ۹ سالگی فریمن با داشتن نقش‌های اصلی نمایش در مدرسه خود تقریباً دوران بازیگری خود را نیز شروع کرد. وی در ۱۲ سالگی در همین زمینه در یک مسابقه نمایشی نیز برنده شد و چند اجرای برنامه در رادیو را نیز بر عهده داشت. فریمن بورسیه دانشگاه ایالتی جکسون را که در زمینه بازیگری به وی اعطا شده بود را نپذیرفت و بجایش شروع به خدمت در نیروی هوایی آمریکا به عنوان متخصص راداری کرد.
زندگی شخصی
خانواده
تصادف

فریمن در ۴ اوت ۲۰۰۸ در یک تصادف نزدیک رولویل (در می‌سی‌سی‌پی) زخمی شد. خودرویی که می‌راند، یک نیسان ماکسیما مدل ۱۹۹۷ بود که از بزرگ‌راه بیرون رفته و چندبار دور خود چرخید. او و مسافرش که یک زن بود، توسط ابزار نجات هیدرولیک نجات داده شدند.
دارایی
Freeman & Colley-Lee.jpg

وی مالک یک رستوران و کلوپ موسیقی است.
جوایز

    ۲۰۰۵ - برنده اسکار بازیگر نقش مکمل مرد برای فیلم دختر میلیون دلاری
    ۱۹۹۵ - نامزد اسکار بازیگر نقش اول مرد برای فیلم رستگاری از شاوشنگ
    ۱۹۹۰ - نامزد اسکار بازیگر نقش اول مرد برای فیلم رانندگی برای خانم دیزی
    ۱۹۸۸ - نامزد اسکار بازیگر نقش مکمل مرد برای فیلم مهارت شهرنشینی
    ۱۹۹۰ - برنده خرس نقره‌ای جشنواره فیلم برلین بهترین گروه بازیگری برای فیلم رانندگی برای خانم دیزی همراه با جسیکا تندی

فیلم‌شناسی

    ۲۰۱۳ - آخرین وگاس
    ۲۰۱۳ _ اکنون مرا می‌بینی
    ۲۰۱۳ _ سقوط المپیوس
    ۲۰۱۳ _ فراموشی
    ۲۰۱۲ _ شوالیه تاریکی برمی‌خیزد (لوسیوس فاکس)
    ۲۰۱۰ - بازنشسته‌های فوقالعاده خطرناک
    ۲۰۰۸ - شوالیه تاریکی (لوسیوس فاکس)
    ۲۰۰۷ - فهرست آرزوها (کارتر چمبرز)
    ۲۰۰۷ - رفته عزیزم رفته (کاپیتان جک دویل)
    ۲۰۰۷ - ایوان قادر مطلق (خدا)
    ۲۰۰۶ - قرارداد (فرانک کاردن)
    ۲۰۰۶ - ۱۰ قلم یا کمتر (هیم)
    ۲۰۰۶ - عدد شانس اسلوین (رییس)
    ۲۰۰۵ - ادیسون (اشفورد)
    ۲۰۰۵ - یک زندگی ناتمام
    ۲۰۰۵ - جنگ دنیاها (راوی)
    ۲۰۰۵ - آغاز بتمن (لوسیوس فاکس)
    ۲۰۰۵ - دنی سگه (سام)
    ۲۰۰۴ - دختر میلیون دلاری (ادی اسکرپ)
    ۲۰۰۴ - امتیاز بزرگ (والتر کریوز)
    ۲۰۰۳ - بروس قادر مطلق (خدا)
    ۲۰۰۳ - سبک‌سری (مایلز اوانز)
    ۲۰۰۲ - جمع تمام ترس‌ها (ویلیام کابوت)
    ۲۰۰۲ - گناهان بزرگ (چارلی گرایمز)
    ۲۰۰۰ - پرستار بتی (چارلی)
    ۲۰۰۰ - مظنون (ویکتور بنزت)
    ۱۹۹۸ - تأثیر عمیق (رییس‌جمهور تام بک)
    ۱۹۹۸ - باران سخت (جیم)
    ۱۹۹۷ - آمیستاد (تئودور جوادسون)
    ۱۹۹۷ - دخترها رو ببوس (دکتر الکس کراس)
    ۱۹۹۶ - واکنش زنجیره‌ای (پل شانون)
    ۱۹۹۶ - مول فلاندرز (هیبی)
    ۱۹۹۵ - هفت (کاراگاه ویلیام سامرست)
    ۱۹۹۵ - شیوع (بیلی فورد)
    ۱۹۹۴ - رستگاری از شاوشنگ (رد)
    ۱۹۹۲ - نابخشوده (ند لوگان)
    ۱۹۹۱ - رابین هود-پادشاه دزدان (آزیم)
    ۱۹۸۹ - افتخار (سرگروهبان جان راولینز)
    ۱۹۸۹ - رانندگی برای خانم دیزی (هوک کولبرن)
    ۱۹۸۹ - جانی خوش‌تیپه (ستوان درونز)
    ۱۹۸۸ - بر من تکیه کن (جو کلارک)
    ۱۹۸۸ - تمیز و موقر (کرگ)
    ۱۹۸۷ - مهارت شهرنشینی (سیاه سریع)
    ۱۹۸۵ - ماری (چارلز تروبر)
    ۱۹۸۴ - معلم‌ها (لوییس)
    ۱۹۸۱ - شاهد عینی (ستوان بلاک)
    ۱۹۸۱ - مرگ یک پیامبر (ملکم ایکس)
    ۱۹۷۳ - تیغ (کریس)
    ۱۹۷۱ - چه کسی می‌گوید که من نمی‌توانم یک رنگین‌کمان بکشم (آفرو)