اس ام اس موزیک / دانلود آهنگ های جدید

اس ام اس موزیک / دانلود آهنگ های جدید

اس ام اس موزیک / دانلود آهنگ های جدید

اس ام اس موزیک / دانلود آهنگ های جدید

سید قطب

سید قطب (۹ اکتبر ۱۹۰۶ - ۲۹ اوت ۱۹۶۶ ) نویسنده و نظریه‌پرداز مصری بود. وی به دلیل بازنگری در تاثیر برخی از مفاهیم اسلامی بر تحولات اجتماعی و سیاسی نظیر جهاد، میان پژوهشگران اسلام سیاسی، مشهور است.[۱] وی را «آموزگار گفتمان تکفیر» در سده‌ بیستم خوانده‌اند.[۲]

وی به دستور جمال عبدالناصر در سال ۱۹۶۶ میلادی، به اتهام «توطئه برای براندازی رژیم»، اعدام شد.[۳] اما اندیشه‌ او سخت در ایدئولوژی جنبش‌ها و گروه‌های اسلام‌گرای تکفیری، جهادی و سلفی اثر نهاد و مفهوم‌های «جاهلیت جهان»، «حاکمیت الله» و «جهانی‌بودن اسلام» به «تکفیر»، «انقلاب» و «خشونت» پیوندی ناگسستنی خورد.[۴] مکتب فکری او به عنوان «قطبی‌گری» شناخته می‌شود.

سید علی خامنه‌ای پیش از انقلاب ۱۳۵۷ ایران، تألیفات و ترجمه‌‌هایی از آثار سید قطب را به زبان فارسی نشر داده‌بود.[۵]


محتویات

    ۱ زندگی و فعالیت سیاسی-اجتماعی
    ۲ فعالیت مطبوعاتی
    ۳ تکامل فکری
    ۴ دیدگاه‌های سیاسی
    ۵ فلسفه
    ۶ جاهلیت
    ۷ نقدها
    ۸ میراث قطب
    ۹ آثار
        ۹.۱ تألیفات ادبی
        ۹.۲ تألیفات اسلامی
        ۹.۳ مقالات
        ۹.۴ قصائد
    ۱۰ منابع

زندگی و فعالیت سیاسی-اجتماعی

دختر آمریکایی کاملاً به افسونگری‌های بدنش آگاه است. او می‌داند که افسون‌گری در چهره‌اش، چشمان نافذ و لب‌های تشنه‌اش نهفته‌است. او می‌داند که پستان‌های گِردش، باسن بزرگش، ران‌های خوش‌ترکیبش و ساق‌های صافش افسون‌گرند. او همهٔ این‌ها را می‌داند باز هم آن‌ها را نمی‌پوشاند.
روایت سید قطب پس از بازگشت از آمریکا از «سبک زندگی آمریکایی» که او آن را «منزجرکننده‌» می‌خواند.
«
»

قطب در روستای موشه در استان اسیوط مصر به دنیا آمد. پدرش حاج قطب ابراهیم، از محترمان و فعالان اجتماعی محل خود بود.

دوران ابتدایی را در همان روستا گذراند. از کودکی به آموختن قرآن پرداخت و در سن ۱۰ سالگی حافظ کل قرآن کریم شد.

از آنجا که پدرش عضو حزب وطنی اللواء بود، هر هفته جلسات بحث و بررسی مسائل مهم مصر و جهان اسلام در منزلش بر‌گزار می‌گردید که وی نیز در آنها به طور فعال شرکت داشت.در انقلاب ۱۹۱۹ مصر، در حالی که بیش از ۱۳ سال نداشت، وی نیز همراه پدرش برای مردم سخنرانی می‌کرد و آنها را به جهاد و مقاومت ترغیب می‌نمود.

در سال ۱۹۲۰ برای ادامه تحصیل به قاهره رفت. در ۱۶ سالگی وارد دانشگاه عبدالعزیز شد. پس از آن به دانشگاه دارالعلوم راه یافت. وی در دوران دانشجویی، از دانشجویان مستعد و با پشتکار بود و توجه استادانش را به خود جلب کرد.

با پایان دوران دانشجویی، به استخدام وزارت تعلیم و تربیت مصر در آمد.

او به عنوان نویسنده و منتقد اغلب اوقاتش را صرف ادبیات می‌کرد. رمانی به نام اشواک (خارها) نوشت و حتا با نقدهایش نجیب محفوظ، رمان‌نویس مصری را از گمنامی درآورد.

در سال ۱۹۳۹ کارمند وزارت معارف مصر شد. برای تحصیل دربارهٔ سیستم‌های آموزشی بین سال‌های ۱۹۴۸ تا ۱۹۵۰ با بورسیه تحصیلی به ایالات متحده رفت و مدرک کارشناسی ارشد خود را از کالج آموزشی ایالت کلرادو (نام فعلی‌اش دانشگاه شمال کلورادو است) دریافت کرد. «عدالت اجتماعی در اسلام» را که اولین اثر نظری مهمش در حوزهٔ نقد اجتماعی مذهبی است، در خارج از کشور در سال ۱۹۴۹ منتشر کرد.

مسائل زیادی در آمریکا بود که انتقاد شدید قطب را برمی‌انگیخت: نژادپرستی، مادی‌گرایی، آزادی فردی، سیستم اقتصادی، آرایش‌گران ناشی، ابتذال، ممنوعیت طلاق، هیجانات ورزشی و اختلاط «حیوانی» جنسیت‌ها (حتا در موقع رفتن به کلیسا). و از حمایت نکردن آمریکا از مبارزات مردم فلسطین نیز به شدت انتقاد می‌کرد. در مقاله‌ای که پس از بازگشت از آمریکا در مصر منتشر کرد، از رفتارهای جنسی در آمریکا به شدت انتقاد کرد:

قطب نتیجه می‌گیرد که جلوه‌های اصلی زندگی آمریکایی «بَدْوی» و منزجرکننده‌است. در سال ۱۹۵۳ از خدمات دولتی استعفا داد تا به اخوان‌المسلمین بپیوندد و بعدها تأثیرگذارترین مبلّغ این گروه شد. مکتب فکری او اکنون به عنوان قطبی‌گری شناخته می‌شود.

هم اخوان‌المسلمین و هم قطب از ارتباط نزدیک‌شان با جنبش افسران آزاد در زمان کودتای ۱۹۵۲ و پس از آن راضی بودند. بسیاری از اعضای اخوان‌المسلمین انتظار داشتند که ناصر دولتی اسلامی تشکیل دهد، دست کم یک دموکراسی اسلامی. اما خیلی زود رابطهٔ میان اخوان‌المسلمین و افسران آزاد که موفقیت‌هایی در انقلاب کسب کرده بودند، تیره شد. افسران آزاد نه انتخابات بر‌گزار می‌کردند و نه حاضر بودند مصرف الکل را ممنوع کنند. خیلی زود معلوم شد که اصول اسلامی اخوان‌المسلمین و ایدئولوژی سکولار ناصریسم با هم سازگار نیستند.

پس از تلاش برای ترور جمال عبدالناصر در سال ۱۹۵۴، دولت مصر به تأدیب اخوان‌المسلمین پرداخت. قطب و بسیاری دیگر از اعضای اخوان‌المسلمین را به خاطر مخالفت‌های شفاهی با سیاست‌های دولت حبس کرد. قطب در زندان دو اثر بسیار مهمش را نوشت: تفسیری بر قرآن (فی ظلال القران الکریم) و مانیفست اسلام سیاسی‌اش با عنوان «نشانه‌های راه». این آثار اندیشه‌های نهایی قطب را تشکیل می‌دهند، او در این کتاب‌ها بر مبنای تفسیرهایی از قرآن، تاریخ اسلام و مسائل اجتماعی و سیاسی مصر ادعاهایی افراطی و ساختارشکنانه مطرح کرده‌است.

قطب با وساطت نخست‌وزیر وقت عراق، عبدالسلام عارف، از زندان آزاد شد، اما هشت ماه بعد در اوت ۱۹۶۵ دوباره بازداشت شد. او متهم به طراحی برای سرنگونی دولت بود و به دادگاهی فرستاده شد که عده‌ای آن را دادگاهی نمایشی می‌نامند. اغلب اتهامات او مستقیماً برگرفته از کتاب معالم فی الطریق بود. او در دادگاه سرسختانه از عقایدش دفاع کرد. دادگاه قطب و شش عضو دیگر اخوان‌المسلمین را به اشد مجازات یعنی اعدام محکوم کرد. در ۲۹اوت ۱۹۶۶ سید قطب به دار آویخته شد.
فعالیت مطبوعاتی

همزمان با دوران دانشجویی وارد دنیای مطبوعات شد. وجه تمایز آثار او، لبه تیز تهاجمات به هیات حاکمه مصر و سران غربزده بود که سرانجام به تعطیلی نشریه انجامید. پس از آن خود نشریهٔ العالم العربی را راه انداخت. دولت مصر که از فعالیت مطبوعاتی وی ناخرسند بود، به بهانه تحقیقات وی را به آمریکا فرستاد تا شاید تحت تاثیر محیط آنجا اندکی تغییر کند. وی پس از دو سال به مصر بازگشت.
تکامل فکری

در این‌باره که چرا قطب از یک اصلاح‌طلب سکولار در دههٔ ۱۹۳۰ به یک اسلام‌گرای تندرو (که در معالم فی الطریق مشهود است) در دههٔ ۱۹۵۰ تبدیل شد، نظریات گوناگونی وجود دارد. یکی از نظریه‌های عمده در این مورد این است که زمانی که وی در سال‌های ۱۹۵۴ تا ۱۹۶۴ در زندان به سر می‌برد، از آن جا که شاهد شکنجه و جنایات زیادی علیه اخوان المسلمین بود، نتیجه گرفت که جز در یک حکومت پای‌بند به قوانین شرع نمی‌توان جلو چنین مظالمی را گرفت. نظریه دیگر این است که تجربیات وی در آمریکا از یک‌سو و این که سیاست‌های ناصر به اندازهٔ کافی ضدغربی نبودند از سوی دیگر باعث شد تا افسون قدرتمند و خطرناک جاهلیت (که در نظر او خطر جدی یک ذهنیت سکولار بود) را احساس کند. سرانجام، قطب نظریه خودش را در «معالم فی الطریق» مطرح کرد، او ادعا می‌کند تا زمانی که از قوانین شریعت به عنوان یک سیستم جامع برای تمام جنبه‌های زندگی پیروی کنیم، هیچ چیز غیراسلامی ناجور و فاسدی وجود نخواهد داشت و انسانیت از تمام مواهب برخوردار خواهد شد، از آرامش شخصی و اجتماعی گرفته تا «گنجینه‌های» نهفته در جهان.

به طور طبیعی، تجربیات قطب به عنوان یک مصری – دوران کودکی، کارهای حرفه‌ای و مبارزاتش در اخوان‌المسلمین- اثر آشکاری بر دیدگاه‌های نظری و مذهبی‌اش باقی گذاشته‌است. حتا در نوشته‌های سکولار اولیه‌اش، نشانه‌هایی برای زمینه‌های بعدی افکارش وجود دارد. برای مثال، در خودزندگی‌نامهٔ دوران کودکی قطب طفل من القریه کمتر اشاره‌ای به اسلام یا نظریه‌های سیاسی شده‌است و معمولاً در زمرهٔ یک اثر ادبی سکولار طبقه‌بندی می‌شود. با وجود این، پر از اشاره‌هایی به عرفان روستایی، خرافات و قرآن و وجود بی‌عدالتی است. آثار بعدی قطب در چنین زمینه‌هایی با استفاده از تفسیرهای قرآنی، عدالت اجتماعی و اسلام سیاسی بسط پیدا می‌کند.

حرفهٔ نویسندگی قطب تأثیر عمیقی بر فلسفه‌اش گذاشته‌است. در آفرینش هنری در قرآن درکی ادبی از قرآن و روش‌شناسی تکمیلی در تفسیر متن را به کار برد. هرمنوتیک وی که در تفسیر جامع قرآن فی ظلال القرآن به کار رفته‌است زیربنای تبیین رادیکال در «نشانه‌های راه» است.

در اواخر عمر، قطب تجربیات شخصی و پیشرفت‌های نظری‌اش را در بدنهٔ باورهای مذهبی و سیاسی‌اش ترکیب کرد و در «معالم فی‌الطریق» منتشر کرد. این کتاب خلاصه‌ای از دیدگاه‌های کلی قطب دربارهٔ سیستم اسلامی است. در ضمن در این کتاب قطب آشکارا حکومت سکولاری مثل رژیم عبدالناصر که مشروعیتش را بر مبنای خواست و رضایت انسان‌ها قرار داده بود، محکوم کرده‌است. این اثر بیش از دیگر آثارش، شخصیت قطب را به عنوان رهبر اسلام‌گرایان افراطی در قرن بیستم شکل داد.
دیدگاه‌های سیاسی

قطب چه در زمانی که از حکومت دیکتاتوری حمایت می‌کند و چه بعدها که حکومت قوانین شریعت و ذاتاً بدون دولت را ترویج می‌کند، دیدگاه‌های سیاسی‌اش همواره متمرکز بر اسلام است، اسلامی که سیستم جامع اخلاقی، قضایی، و حکم‌رانی دارد و قوانین شریعتش باید تنها مبنای حکومت باشد. دیدگاه قطب دربارهٔ حکومت اسلامی با بسیاری از مسلمانان نوگرا و اصلاح‌طلب که معتقدند چون نهاد قرآنی شورا از انتخابات و دموکراسی حمایت می‌کند، در نتیجه دموکراسی پدیده‌ای اسلامی است، متفاوت است. قطب در عوض از حکومت «مطلقهٔ محض» دفاع می‌کند، او ادعا می‌کند که خطاب قرآن در موضوع شورا تنها به حاکم است تا با برخی از حکومت‌شوندگان مشورت کند و ربطی به انتخابات ندارد.

قطب انقلاب ۱۹۵۲ را در ابتدا فرصتی برای عملی کردن دیدگاه‌هایش می‌دید، اما به محض این که معلوم شد این رژیم اجرای کامل قوانین شریعت را نمی‌پذیرد، از سیاست‌های دولت جدید افسران آزاد به رهبری جمال عبدالناصر فاصله گرفت. قطب هم‌چنین شاهد عینی وحشی‌گری‌های حکومت ناصر در بازداشت‌های خودسرانه، شکنجه و خشونت‌های مرگبار در زندان بود. شاید در واکنش به همین مظالم قدرت بود که دیدگاه قطب شکل گرفت: حکومت اسلامی به جای آن که توسط چند شخص دین‌دار اداره شود، باید «فارغ از انسان‌های روی زمین و هر اراده‌ای جز ارادهٔ خداوند باشد» و هیچ حکم‌رانی نداشته باشد.


در برنامه شاهد علی العصر مفتی سنی مذهب یوسف قرضاوی در تلویزیون الجزیره:می گوید سید قطب به اتحاد همه مسلمانان اعتقاد داشت و عبارت: ""جهان اسلام از اقیانوس اطلس تا خلیج فارس "" را سید قطب در سخنرانی هایش مطرح میکرداما بعد جمال عبدالناصرآنرا تبدیل به "جهان عرب از اقیانوس هند تا خلیج فارس" کرد تا قومیت عربی را بجای اسلام مطرح کند. ایدهٔ فراغت کامل حکومت از انسان و راه‌های رسیدن به آن در آخرین کتاب وی «نشانه‌های راه» تبیین شده‌است. قطب خودش را یک مسلمان پیش‌تاز می‌دید که باید با دو روش با جاهلیت مبارزه کند: تبلیغ کردن و براندازی سازمان‌ها و قدرت‌های سیستم‌های جاهلی از طریق «قدرت فیزیکی و جهاد». جنبش پیشرو باید رشد کند تا یک جامعهٔ حقیقتاً اسلامی را تشکیل بدهد و سپس آن را به سراسر سرزمین‌های اسلامی گسترش دهد و در نهایت تمام جهان را دربربگیرد.

قطب تأکید می‌کند که این مبارزه آسان نیست. اسلام حقیقی تمام جنبه‌های زندگی را دگرگون خواهد کرد و هر چیز غیر اسلامی را از میان خواهد برد. مسلمانان غیرواقعی، یهودیان و غربی‌هایی که جاهلی هستند همه مبارزه خواهند کرد و هم‌پیمان می‌شوند تا نگذارند جاهلیت از بین برود. مسلمانان واقعی می‌توانند مشتاقانه به استقبال «فقر، مشقت، ناامیدی، عذاب و فداکاری» بروند.
فلسفه

قطب اغلب به عنوان مهم‌ترین حامی نظری اسلام‌گرایی افراطی در قرن بیستم شناخته می‌شود. این موضوع تا حد زیادی به خاطر کتاب‌هایی است که در این باره نوشته‌است و نیز به خاطر آن است که در آخرین کتابش ارتباطی قوی میان سیاست و مذهب برقرار کرده‌است. قطب به ویژه، دیدگاه‌های پیچیده و جنجال‌برانگیزی را در مورد چند مقولهٔ اسلام سنتی طرح‌ریزی کرد.
جاهلیت

یکی از بدعت‌های قطب استفاده از واژهٔ «جاهلیت» در مورد جوامع مسلمان دوران مدرن بود، این اصطلاح به طور سنتی به گمراهی بشریت پیش از ظهور اسلام اطلاق می‌شد. از نظر قطب کنار گذاشتن قوانین اسلامی و ارزش‌های مذهبی (به ویژه پس از استعمار اروپا) جهان اسلام را هم‌چون دوران پیش از اسلام (یعنی جاهلیت) در گمراهی فروبرده‌است. قطب با اطلاق جاهلیت به دنیای اسلام، نتیجه می‌گیرد که تمام حکومت‌های غیراسلامی از جمله مصر نامشروعند.

جنجالی‌ترین ویژگی نظریهٔ قطب دربارهٔ جاهلیت، کاربرد وسیع آن بود. قطب معتقد بود که تمام جوامعی که با حکومت‌های غیراسلامی اداره می‌شوند، غیراسلامی هستند. علاوه بر آن، قطب بر مبنای تفسیرهای قرآنی از جاهلیت، نتیجه می‌گرفت که مسلمانانی که در این‌گونه جوامع زندگی می‌کنند شرعاً موظفند با دولت حاکم مبارزه کنند و با حکومت درگیر شوند. با این نظریهٔ مشروعیت و تحریک به انقلاب، قطب در مقابل اغلب جوامع سیاسی و از جمله موطنش، مصر قرار گرفت.
نقدها

قطب را، به ویژه در بخشی از رسانه‌های غربی، به عنوان حامی نظری جنبش‌های گوناگون افراط‌گرایی اسلامی در دههٔ ۱۹۸۰، از جمله سازمان بین‌المللی و بدنام القاعده می‌شناسند. آن‌ها ادعا می‌کنند که قطب زیربنای فکری افراط‌گرایی اسلامی است. محمد قطب، برادر قطب، پس از رهایی از زندان در مصر به عربستان سعودی مهاجرت کرد و در آنجا به مقام استادی مطالعات اسلامی رسید. در آنجا آثار برادرش را ویرایش، منتشر و تبلیغ می‌کرد. اما در واقع سید قطب هیچگاه طرفدار افکار تندروانه و دگماتیسمی نبوده و این طرز تفکر زایده اشتباهات مسلمانانی می‌باشد که می‌خواستند کتاب معالم فی الطریق (این کتاب به نام چراغی بر فراز راه به فارسی ترجمه شده‌است) در جامعه اجرا کنند.
میراث قطب

نفوذ قطب و آثارش طیف کامل اسلام‌گرایان را دربرگرفته‌است. او اغلب در کنار اسلام‌گرایان برجسته‌ای چون مولانا مودودی و حسن البنا، یکی از پرنفوذترین مبارزان دوران مدرن به حساب می‌آید. وی بدین خاطر شهرت یافت که ایدئولوژی اسلامی را در حل مسائل اجتماعی و سیاسی جاری نظیر غربی شدن، مدرنیزاسیون و اصلاحات سیاسی به کار برد. قطب موضوعات بسیاری را در کتابش بسط داد که اکنون در گفتمان‌های غربی دربارهٔ اسلام‌گرایی بسیار متدوال است، از جمله نظریه برخورد ناگزیر ایدئولوژیکی میان «اسلام و غرب»، نظریهٔ امت چندملیتی و کاربرد وسیع جهاد در پیش‌زمینه‌های گوناگون معنوی، سیاسی و اجتماعی.

قطب در زمینهٔ سیاست نشانهٔ بارزی در اخوان‌المسلمین برجای گذاشته‌است که هنوز هم وجود دارد و با سیاست در مصر آمیخته‌است. اثر نظری او در مورد دفاع غیرخشونت‌آمیز از اسلام شامل تأکید بر عدالت اجتماعی و آموزش و پرورش سنگ بنای اخوان‌المسلمین فعلی است. تفسیر او از جهاد به صورت خشونت‌آمیز و غیرخشونت آمیز و کاربردش در دگرگونی اجتماعی بر بسیاری از مبارزان اسلام‌گرایی که بعد از وی آمدند تأثیر گذاشت. سرانجام، زندانی شدن و اعدام او به دستورجمال عبدالناصر باعث شد که برخی از مسلمانان وی را شهید به حساب بیاورند. بسیاری او را به عنوان مهم‌ترین مفسر جدید قرآن در قرن بیستم می‌شناسند.

آثار نوشتاری قطب از جمله جنجالی‌ترین‌شان، امروزه در دسترس همگان هست و به اغلب زبان‌های غربی ترجمه شده‌است. مشهورترین کتاب قطب، نشانه‌های راه را برخی آغاز اسلام سیاسی مدرن به حساب می‌آورند. در هر حال، اغلب نظریات قطب در تفسیر قرآنی فی ظلال القرآن دیده می‌شود. این کتاب سی‌جلدی به خاطر روش ابتکاری وی در تفسیر قابل توجه‌است. این روش وام‌گرفته از تحلیل ادبی امین الخولی است، هر چند برخی ویژگی‌های ساختاری تفسیر سنتی را نیز حفظ کرده‌است (مثلاً پیش رفتن به ترتیب از اولین سوره تا آخرین سوره).
آثار
تألیفات ادبی

    «اسلام و سرمایه داری» ترجمه سید محمد شیرازی
    «تفسیر فی ظلال القران» که دو جزء اول آن توسط سید علی خامنه‌ای و تمام هشت جلد توسط مصطفی خرم دل با عنوان در سایه قرآن منتشر شده‌است.
    «ما چه می‌گوییم» ترجمه سید هادی خسروشاهی
    «ویژگی‌های ایدئولوژی اسلامی» ترجمه سید محمد خامنه‌ای
    طفل من القریة (سیرة ذاتیة).
    خارها (أشواک) (داستان).
    المدینة المسحورة (داستان افسانه‌ای).
    نقد ادبی - اصول و روش آن (النقد الأدبی – أصوله ومناهجه)
    «آفرینش هنری در قرآن» (التصویر الفنی فی القرآن) ترجمه محمد مهدی فولادوند
    دورنمای رستاخیز در ادیان پیشین و قرآن (مشاهد القیامة فی القرآن) ترجمه غلام رضا خسروی حسینی
    «زیربنای صلح جهانی» ترجمه سید هادی خسروشاهی و زین العابدین قربانی

تألیفات اسلامی

    چراغی بر فراز راه (در ترجمه‌ای دیگر: نشانه‌های راه) (معالم فی الطریق)
    «آینده در قلمرو اسلام» (المستقبل لهذا الدین) ترجمه سید علی خامنه‌ای
    هذا الدین.
    فی ظلال القرآن (تفسیر). ترجمه سید علی خامنه‌ای
    «عدالت اجتماعی در اسلام» (العدالة الاجتماعیة) ترجمه محمد علی گرامی و سید هادی خسروشاهی
    تصورات إسلامیة (مجموعه مقالات).

مقالات

    ادعانامه علیه تمدن غرب.ترجمه آیت‌الله خامنه ای
    کیف وقعت مراکش تحت‌الحمایة الفرنسیة؟
    قیمة الفضیلة بین الفرد والجماعة.
    الدلالة النفسیة للألفاظ والتراکیب العربیة.
    هل نحن متحضرون؟
    وظیفة الفن والصحافة.
    شیلوک فلسطین أو قضیة فلسطین.
    أین أنت یا مصطفی کامل؟
    فلنعتمد علی أنفسنا.
    ضریبة الذل.
    أین الطریق؟.

قصائد

    الصبح یتنفس (قصیدة)
    حدثینی (قصیدة).
    هم الحیاة (قصیدة).
    هتاف الروح (قصیدة).
    تسبیح (قصیدة).

سید علی خامنه‌ای

سید علی حسینی خامنه معروف به سید علی خامنه‌ای (زادهٔ ۲۴ تیر ۱۳۱۸، مشهد) رهبر کنونی و دومین رهبر جمهوری اسلامی ایران است. او از مراجع تقلید شیعیان به شمار می‌رود. وی سومین رئیس‌جمهور ایران از سال ۱۳۶۰ تا ۱۳۶۸ در دو دورهٔ پیاپی بود.

رهبر ایران یا ولی فقیه طبق قانون رئیس حکومت و برترین مقام کشور محسوب می‌شود و فرمانده کل نیروهای مسلح است.

او تا ۱۹ سالگی تحصیلاتی در حوزه علمیه مشهد و حوزه علمیه نجف فرا گرفت و سپس برای تحصیلات عالی به حوزه علمیه قم رفت. وی در این حوزه با روح‌الله خمینی که از استادان آنجا بود و بعدها بنیان‌گذار حکومت جمهوری اسلامی ایران شد آشنا شد و بر سر درس‌های او نشست. در جوانی با جنبش‌های مخالف حکومت پادشاهی پهلوی همراه شد و نخستین بار پس از حادثه ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ دستگیر و به زندان انداخته شد. او چندین بار دیگر نیز در طی دوران حکومت شاهنشاهی توسط ساواک دستگیر شد و این دستگیری‌ها به آشنایی او با چندین انقلابی معروف از جمله آیت‌الله حسینعلی منتظری انجامید. با اوج‌گیری اعتراضات مردمی در سال ۱۳۵۷ و آزادسازی تعدادی از زندانیان سیاسی از سوی حکومت به منظور بازتر کردن فضای سیاسی، خامنه‌ای پس از واپسین دوره تبعید خود به زادگاهش مشهد بازگشت.

به دنبال پیروزی انقلاب اسلامی در بهمن همان سال، خامنه‌ای عضوی از شورای انقلاب شد و در سال ۱۳۵۹ به نمایندگی مردم تهران در نخستین مجلس شورای اسلامی رسید. یک سال بعد او توانست از یک سوءقصد که توسط هواداران گروه فرقان طراحی شده بود جان سالم به در برد. از آن پس، خامنه‌ای سمت ۲ دور پیاپی ریاست جمهوری ایران را میان سال‌های ۱۳۶۸–۱۳۶۰ بر دوش داشت. وی پس از مرگ آیت‌الله خمینی در سال ۱۳۶۸ به عنوان دومین ولی فقیه به رهبری ایران رسید و از آن هنگام تاکنون بر این مسند است. او امام جمعهٔ تهران و رئیس بنیاد دائرةالمعارف اسلامی (منتشر کنندهٔ دانشنامه جهان اسلام) نیز می‌باشد.[۳]

محتویات

    ۱ اوان زندگی
        ۱.۱ زادروز
        ۱.۲ خانواده
        ۱.۳ دوران کودکی و تحصیل
        ۱.۴ تحصیلات حوزوی
    ۲ فعالیت‌های انقلابی
        ۲.۱ نخستین دستگیری‌ها (ایام ۱۵ خرداد)
        ۲.۲ دومین بازداشت (سفرهای انقلابی)
        ۲.۳ سومین و چهارمین بازداشت (کلاس‌های درس)
        ۲.۴ پنجمین بازداشت
        ۲.۵ بازداشت ششم (ادامهٔ درس‌ها)
        ۲.۶ تبعید به ایرانشهر
    ۳ پس از انقلاب اسلامی ایران
        ۳.۱ شورای انقلاب
        ۳.۲ نمایندگی مجلس ۱۳۵۹-۱۳۶۰
        ۳.۳ ترور ناموفق
    ۴ ریاست جمهوری ۱۳۶۰-۱۳۶۸
    ۵ رهبری
        ۵.۱ برگزیدگی به رهبری
            ۵.۱.۱ مخالفت‌ها
        ۵.۲ در رسانه
    ۶ سفرهای استانی
        ۶.۱ سفر به استان قم در سال ۱۳۸۹
        ۶.۲ انتخابات ریاست‌جمهوری ۱۳۸۸
            ۶.۲.۱ حادثهٔ کهریزک
            ۶.۲.۲ حمله به کوی دانشگاه
    ۷ دیدگاه‌ها
        ۷.۱ اعتقاد به تئوری توطئه و روحیه ضد آمریکایی
        ۷.۲ اعتقاد به برتری عقیده و صلاحدید ولی فقیه بر نظر مردم
        ۷.۳ فرهنگ ایرانی
        ۷.۴ موسیقی
        ۷.۵ زنان
    ۸ اتهامات
        ۸.۱ ماجرای کرخه کور
        ۸.۲ ترور میکونوس
        ۸.۳ دادگاه آرژانتین
    ۹ اینترنت و حضور در شبکه‌های اجتماعی مجازی
    ۱۰ انتقادها از رهبری
    ۱۱ جراحی پروستات
    ۱۲ کتاب‌شناسی
        ۱۲.۱ تالیف‌ها و پژوهش‌ها
        ۱۲.۲ ترجمه‌ها
    ۱۳ جستارهای وابسته
    ۱۴ پانویس
    ۱۵ منابع
    ۱۶ پیوند به بیرون

اوان زندگی
زادروز
جمهوری اسلامی ایران
Emblem of Iran.svg

سیاست و حکومت ایران
ارکان نظام جمهوری اسلامی ایران[نمایش]
رئیس جمهور[نمایش]
رهبران[نمایش]
رؤسای جمهور[نمایش]
نخست وزیران[نمایش]
معاونان اول[نمایش]
رؤسای مجلس خبرگان[نمایش]
رؤسای مجلس شورا[نمایش]
رؤسای قوه قضائیه[نمایش]
رؤسای سازمان صدا و سیما[نمایش]

انتخابات‌ها
[نمایش]

    نمایش
    بحث
    ویرایش

   

سید علی خامنه‌ای در سال ۱۳۱۸ در مشهد به دنیا آمده‌است.[۴][۵] در شناسنامه، تاریخ تولد وی ۲۴ تیرماه ۱۳۱۸ ثبت شده‌است که با ۱۶ژوئیهٔ ۱۹۳۹ برابر است، اما خود زادروز صحیحش را در [۲۹] فروردین ماه می‌داند.[۶][۷]
خانواده

پدر سید علی خامنه‌ای، سید جواد و پدربزرگ پدریش سید حسین از روحانیان آذری مقیم نجف بودند و نیایش اهل تفرش که به آذربایجان هجرت کرده‌بود.[۸][۹] مادرش خدیجه میردامادی[۱۰] که متولد سال ۱۲۹۱ بود در سال ۱۳۶۸، تنها دو ماه بعد از شروع رهبری او درگذشت. وی دربارهٔ مادرش چنین گفته‌است: «مادرم خانمی بود بسیار فهمیده، باسواد، کتابخوان، دارای ذوق شعری و هنری، حافظشناس –البته نه به معنای علمی، بلکه به معنای مأنوس بودن با دیوان حافظ–، با قرآن کاملاً آشنا بود».[۱۱] او دختر آیت‌الله هاشم میردامادی بود که اصالتاً اصفهانی و مقیم مشهد بود.

پدر بزرگ مادری رهبر ایران، زاده و بزرگ‌شدهٔ نجف و دانش‌آموختهٔ حوزهٔ علمیهٔ نجف البته از سادات میردامادی اصفهانی و مشخصاً نجف‌آبادی بود. او حدوداً در ۴۰ سالگی به ایران مهاجرت کرد و در مشهد به تبلیغات مذهبی و تحصیل و تدریس و نوشتن کتاب‌های اسلامی مشغول بود. او در زمان کشف حجاب در حکومت رضاشاه در مسجد گوهرشاد مشهد مبارزاتی کرد و پس از مخالفت با این طرح به سمنان تبعید شد و در مسجد جامع گوهرشاد سالیان بسیار امام جماعت بود و تفسیر قرآن می‌کرد و کتاب تفسیر قرآن خلاصةالبیان را نوشت.[۱۲] شوهرعمه‌اش شیخ محمد خیابانی بود.[۱۳]

سید علی خامنه‌ای متأهل و دارای ۶ فرزند است. همسر وی منصوره خجسته باقرزاده نام دارد. نام دخترانش بشری و هدی، و پسرانش مصطفی ،مجتبی، مسعود (محسن) و میثم است.[۱۴][۱۵] بشری همسر محمدجواد گلپایگانی فرزند محمدی گلپایگانی رئیس‌دفتر رهبری است.[۱۶] هدی، همسر مصباح‌الهدی باقری کنی فرزند محمدباقر باقری کنی است.[۱۷] مجتبی با دختر غلامعلی حداد عادل ازدواج کرده‌است.[۱۸] مصطفی با دختر عزیزالله خوشوقت ازدواج کرده‌است و مسعود نیز با فرزند محسن خرازی و خواهر صادق خرازی.[۱۶] میثم داماد محمود لولاچیان از بازاریان مذهبی تهران است.[۱۹]

سید محمد برادر بزرگتر او، عضو مجلس خبرگان قانون اساسی بوده و در حال حاضر ریاست بنیاد حکمت اسلامی صدرا را بر عهده دارد. برادر کوچکترش سیدهادی نیز روحانی و فعال سیاسی عضو مجمع روحانیون مبارز است، که در سال ۱۳۷۹ روزنامهٔ حیات نو را منتشر کرد که بعداً به دستور دادگاه ویژهٔ روحانیت توقیف شد.[۲۰][۲۱] یکی از خواهران وی به نام بدری همسر شیخ علی تهرانی بود. علی تهرانی روحانی فعّال در دوران انقلاب بود که به مجاهدین خلق گرایید و به عراق پناهنده گشت. او در سال ۱۳۷۴ به همراه خانواده‌اش به ایران بازگشت. بدری در ایران درگذشت.[۲۲][۲۳] برادر کوچکتر او، سید حسن، مسئول هیئت‌های رسیدگی به تخلفات اداری وزارت نفت و نمایندهٔ وزیر نفت در این هیئت،[۲۴] و عضو شورای پروانه نمایش است.[۲۵]
دوران کودکی و تحصیل

او از دوران کودکی در خانواده‌ای فقیر پرورش یافت[۲۶] و از چهار سالگی به همراه برادر بزرگش سید محمد به مکتبخانه و پس از مدتی به دبستانی اسلامی به نام دارالتعلیم دیانتی رفت و تحصیلش را تا اخذ مدرک دیپلم ادامه داد. در دورهٔ دبیرستان، خواندن جامع المقدمات و صرف و نحو را آغاز کرد. سپس از مدرسهٔ جدید وارد حوزهٔ علمیهٔ مشهد شد و نزد پدر و دیگر استادان وقت ادبیات و مقدمات را خواند.

وی کتب ادبی از قبیل جامع المقدمات، سیوطی، مغنی را نزد مدرّسان مدرسهٔ سلیمان خان و نوّاب خواند. پدر نیز بر درس فرزندانش نظارت می‌کرد. کتاب معالم را نیز در همان دوره خواند. سپس شرایع الاسلام و شرح لمعه را مشترکاً نزد پدر و آقا میرزا مدرس یزدی آموخت و رسائل و مکاسب را در حضور شیخ هاشم قزوینی. بقیهٔ دروس سطح فقه و اصول را نزد خود پدر خواند و دورهٔ مقدمات و سطح را در پنج سال و نیم به اتمام رساند.

در زمینهٔ منطق و فلسفه، کتاب منظومهٔ سبزواری را ابتدا از جواد آقا تهرانی و بعدها نزد شیخ رضا ایسی خواند.[نیازمند منبع]
تحصیلات حوزوی

سید علی خامنه‌ای از سن هجده‌سالگی در مشهد درس خارج فقه و اصول را نزد آیت‌الله میلانی از مراجع وقت آغاز کرد. در سال ۱۳۳۶ به قصد زیارت عازم نجف شد. در مدت اقامت کوتاه خود از دروس سید محسن حکیم و ابوالقاسم خویی و سید محمود شاهرودی بهره برد. او با مشاهدهٔ وضعیت تحقیق و تدریس در نجف تصمیم به تحصیل در آن شهر گرفت، ولی به دلیل مخالفت پدر پس از هفت ماه به ایران بازگشت.[۲۷]

پس از آن از سال ۱۳۳۷ تا ۱۳۴۳ در حوزهٔ علمیهٔ قم به تحصیلات عالی در فقه و اصول و فلسفه مشغول شد. او سر درس آیت‌الله بروجردی و مرتضی حائری یزدی و علامه طباطبایی حاضر شد و نیز پای درس فقه و اصول سید روح‌الله خمینی شرکت کرد.

در سال ۱۳۴۳ یک چشم پدرش براثر بیماری آب مروارید نابینا شد. پس از آن به‌رغم علاقه‌اش به تحصیل در قم، برای مراقبت از پدر به مشهد بازگشت و تا سال ۱۳۴۷ همانجا درس‌آموزی خود را با شرکت در دروس استادانی چون آیت‌الله میلانی ادامه داد. در کنار آن به کتاب‌های فقه و اصول و معارف دینی به طلاب و دانشجویان می‌آموخت.[۲۷]
فعالیت‌های انقلابی

سیدعلی خامنه‌ای خود را «از شاگردان فقهی، اصولی، سیاسی، انقلابی سید روح‌الله خمینی» می‌داند. البته به گفتهٔ خودش نخستین جرقه‌های انقلابی و مبارزاتی با نظام پهلوی را سید مجتبی نواب صفوی در ذهن او زده‌است:[۲۸][۲۹]

    همان وقت جرقه‌های انگیزش انقلاب اسلامی به وسیله نوّاب صفوی در من به وجود آمد و هیچ شکی ندارم که اولین آتش را مرحوم نوّاب در دل ما روشن کرد.

در سال ۱۳۳۱ هنگامی که نوّاب صفوی با عدّه‌ای از فدائیان اسلام به مشهد رفته‌بود و در مدرسهٔ سلیمان خان، سخنرانی‌ای پرهیجان کرد در موضوع احیای اسلام و حاکمیت احکام الهی، مخالفت با شاه و انگلیس و ادعای دروغگویی آنان به ملت ایران، سید علی یکی از طلبه‌های جوان همان مدرسه بوده‌است.[۲۸]
نخستین دستگیری‌ها (ایام ۱۵ خرداد)
سید علی خامنه‌ای در زندان، در دوران حکومت پهلوی
خامنه‌ای و حسینعلی منتظری

وی را در ۱۲ خرداد ۱۳۴۲ (۹ محرم) دستگیر کردند و یک شب بازداشت بود. فردای آن روز به شرط اینکه منبر نرود و تحت نظر باشد، آزاد شد.

با پیش آمدن حادثهٔ خونین قیام ۱۵ خرداد، بازهم او را از بیرجند به مشهد آورده تحویل بازداشتگاه نظامی دادند و ۱۰ روز آنجا زندانیش کردند.[۲۶][۳۰]
دومین بازداشت (سفرهای انقلابی)

بهمن ۱۳۴۲ (رمضان ۱۳۸۳ قمری) او با عده‌ای از دوستانش آهنگ کرمان کرد و پس از دو سه روز توقف در کرمان و سخنرانی و منبر و دیدار با عالمان و طلاب شهر، عازم زاهدان شد.

به دلیل سخنرانی‌ها به‌ویژه درایام ششم بهمن سالگرد انتخابات و رفراندوم شاه، در روز ۱۵ رمضان زادروز حسن بن علی، ساواک شبانه او را دستگیر و با هواپیما روانهٔ تهران کرد.

وی حدود ۲ ماه به صورت انفرادی در زندان قزل‌قلعه زندانی شد.[۲۷]
سومین و چهارمین بازداشت (کلاس‌های درس)

به دلیل کلاس‌های تفسیر و حدیث و اندیشهٔ اسلامی وی در مشهد و تهران مورد تعقیب ساواک قرار گرفت.

برای همین در سال ۱۳۴۵ در تهران مخفیانه زندگی می‌کرد. سال دیگر در ۱۳۴۶ دستگیر و محبوس شد. همچنین دوباره ساواک در سال ۱۳۴۹ نیز دستگیر و زندانیش کرد.[۲۷]
پنجمین بازداشت

وی دربارهٔ پنجمین بازداشت خویش توسط ساواک می‌نویسد:[۲۷]

    از سال ۴۸ زمینهٔ حرکت مسلحانه در ایران محسوس بود. حساسیت و شدت عمل دستگاه‌های جاری رژیم پیشین نیز نسبت به من، که به قرائن دریافته بودند چنین جریانی نمی‌تواند با افرادی از قبیل من در ارتباط نباشد، افزایش یافت. سال ۵۰ مجدداً و برای پنجمین بار به زندان افتادم. برخوردهای خشونت آمیز ساواک در زندان آشکارا نشان می‌داد که دستگاه از پیوستن جریان‌های مبارزهٔ مسلحانه به کانون‌های تفکر اسلامی به‌شدت بیمناک است و نمی‌تواند بپذیرد که فعالیت‌های فکری و تبلیغاتی من در مشهد و تهران از آن جریان‌ها بیگانه و به‌کنار است. پس از آزادی، دایرهٔ درس‌های عمومی تفسیر و کلاس‌های مخفی ایدئولوژی و... گسترش بیشتری پیدا کرد.

بازداشت ششم (ادامهٔ درس‌ها)

در خلال سال‌های ‎۱۳۵۰-۱۳۵۳ درس‌های تفسیر و ایدئولوژی سید علی خامنه‌ای در سه مسجد کرامت و امام حسن و میرزا جعفر در مشهد تشکیل می‌شد.

این فعالیت‌ها موجب شد که در دی ماه ۱۳۵۳ ساواک به خانه‌اش در مشهد هجوم برده، او را دستگیر و بسیاری از یادداشت‌ها و نوشته‌هایش را ضبط کند.

این ششمین و طولانی ترین بازداشت وی بود که نزدیک به ۱۰ ماه به طول انجامید. خامنه‌ای تا پاییز ۱۳۵۴ در زندان کمیتهٔ مشترک ضدخرابکاری بود. در این مدت او به سلول انفرادی برده‌بودند.[۲۷]

وی در این باره گفت:

    سختی‌هایی که در این بازداشت تحمل می‌کرد، فقط برای آنان که آن شرایط را دیده‌اند، قابل فهم است.

پس از آزادی از زندان، به مشهد برگشت و بازهم همان برنامه ادامه داشت. البته دیگر امکان تشکیل کلاس‌های سابق را به او ندادند.[۲۷]
تبعید به ایرانشهر

در اواخر سال ۱۳۵۶، نیروهای امنیتی پهلوی وی را دستگیر و به مدت ۳ سال به ایرانشهر تبعید کرد.

در اواسط سال ۱۳۵۷ با اوج‌گیری مبارزات انقلاب ایران، از تبعیدگاه آزاد شده به مشهد بازگشت.[۲۷]
پس از انقلاب اسلامی ایران
علی خامنه‌ای در جلسه حزب جمهوری اسلامی به همراه بهشتی و هاشمی، مرداد ۵۸

آیت‌الله خمینی پیش از بازگشت از پاریس به تهران او را در کنار مطهری و بهشتی و هاشمی رفسنجانی در شورای انقلاب منصوب کرد. هنگامی که مطهری پیام خمینی را بدو رساند از مشهد به تهران آمد.

ازجمله فعالیت‌های او در این دوره عبارت اند از:[۲۷]
رخدادها     سال
پایه‌گذاری و عضویت درحزب جمهوری اسلامی
با همکاری و همفکری بهشتی و باهنر و هاشمی رفسنجانی و برخی دیگر در اسفند     اسفند ۱۳۵۷
معاونت وزارت دفاع     ۱۳۵۸
سرپرستی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی     ۱۳۵۸
امام جمعهٔ تهران     ۱۳۵۸
نمایندهٔ مردم تهران در مجلس شورای اسلامی     ۱۳۵۸
نمایندهٔ سید روح‌الله خمینی در شورای عالی دفاع     ۱۳۵۹
حضور در جبهه‌ها با شروع جنگ ایران و عراق     ۱۳۵۹
ترور نافرجام[۳۱]
آسیب دائمی در ناحیه دست در پی حادثه[۳۲]     ششم تیرماه ۱۳۶۰[۳۳]
شورای انقلاب
نیازمند گسترش
    این مقاله نیازمند گسترش است. لطفاً اگر تخصص و توانایی گسترش این مقاله را دارید، آن را بهبود بخشید.
نوشتار(های) وابسته: شورای انقلاب، دولت موقت ایران و ابوالحسن بنی‌صدر

پس از انقلاب اسلامی، آیت‌الله خمینی در ۱۵ بهمن ۱۳۵۷ مهدی بازرگان را به نخست‌وزیری دولت موقت انتقالی برگزید. پس از تسخیر سفارت آمریکا در تهران در آبان ۱۳۵۸ دولت موقت استعفا کرد.

با پذیرش این استعفا از آبان ۱۳۵۸ تا بهمن همان سال (روی‌هم‌رفته به مدت سه ماه) ادارهٔ کشور را به شورای انقلاب سپردند. در این سه ماه سید علی خامنه‌ای سرپرستی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را برعهده داشت. او سپس برای کاندیداتوری در انتخابات اولین دوره مجلس شورای اسلامی استعفا داد.[۳۴]


کابینهٔ موقت شورای انقلاب رؤسا
ر.     رئیس     نوبت ریاست     ر.     رئیس     نوبت ریاست
۱     مطهری     اولین رئیس     ۳     بهشتی     سومین رئیس
۲     طالقانی     دومین رئیس     ۴     بنی‌صدر     آخرین رئیس
وزیران
ر.     وزیر     وزارت‌خانه     ر.     وزیر     وزارت‌خانه
۱     باهنر     آموزش‌وپرورش     ۱۰     قزوینی     راه وترابری
۲     قندی     ارتباطات     ۱۱     احمدزاده     صنایع ومعاون
۳     نمازی     اقتصاد     ۱۲     حبیبی     علوم
۴     قطب‌زاده     امورخارجه     ۱۳     میناچی     ارشاد
۵     صدر     بازرگانی     ۱۴     فروهر     کار
۶     سامی     بهداشت     ۱۵     رفسنجانی     کشور
۷     شیبانی     کشاورزی     ۱۶     کتیرایی     مسکن
۸     مهدوی کنی     دادگستری     ۱۷     معین‌فر     نفت
۹     خامنه‌ای     دفاع     ۱۸     تاج     نیرو


نمایندگی مجلس ۱۳۵۹-۱۳۶۰

در اردیبهشت ۱۳۵۹ با کسب ۶۵٫۸۰ درصد از مجموع ۲٬۱۳۴٬۴۳۴ رای[۳۵] بعد از فخرالدین حجازی، حسن حبیبی، مهدی بازرگان، علی اکبر معین فر، در حوزهٔ انتخابیهٔ تهران پنجم شد و به اولین دورهٔ مجلس شورای ملی پس از انقلاب راه یافت.[۳۶]
تصویری از علی خامنه‌ای
سیدعلی خامنه‌ای درحال کشیدن پیپ
ترور ناموفق

رهروان فرقان که بازماندهٔ گروه فرقان بودند، در ضبط‌صوتی بزرگ که بر میز سخنرانی آیت‌الله خامنه‌ای در مسجد ابوذر تهران بمب کار گذاشتند. این بمب ۶ تیر ۱۳۶۰ هنگام سخنرانی او منفجر شد. البته بمب کامل عمل نکرد. امام جمعهٔ تهران و نمایندهٔ خمینی در شورای‌عالی دفاع، از این سوءقصد که ممکن بود به مرگ وی بینجامد، جان سالم به در برد ولی جراحات شدیدی بر او وارد شد. براساس اخبار منتشره در همان زمان، خامنه‌ای «از نقطه بالای کتف راست و بالای ران سمت راست» مجروح شد و «استخوان ترقوه» اش شکست و با قطع چند رگ و عصب دست راست وی، دچار مشکل حرکتی شد. دست راست او از آن هنگام از کار افتاده‌است.

احمد قدیریان این ترور را کار جواد قدیری و سازمان مجاهدین خلق می‌داند. البته گزارش روزنامهٔ کیهان در شماره فردای ترور در داخل ضبط صوت نوشته شده‌بود: «هدیهٔ گروه فرقان». اعضای گروه فرقان پس از ترورهای سال ۱۳۵۸ دستگیر و اعدام شده‌بودند اما برخی از پیروان آنها گروه رهروان فرقان را تاسیس کردند و قاسم اسلامی و سید علی خامنه‌ای را ترور کردند. ایرج مصداقی عاملان ترور را ایرج افشاری و اروج امیرخان‌زاده معرفی کرده‌است.[۳۷]

مرکز اسناد انقلاب اسلامی نیز این ترور را کار بازماندگان گروه فرقان می‌داند با این تفاوت که نام عامل اصلی را امیرمسعود تقی‌زاده می‌داند.[۳۸][۳۹]
ریاست جمهوری ۱۳۶۰-۱۳۶۸
پوستر تبلیغاتی علی خامنه‌ای در انتخابات ریاست جمهوری
نوشتار(های) وابسته: انتخابات ریاست‌جمهوری ایران (مهر ۱۳۶۰) و انتخابات ریاست‌جمهوری ایران (۱۳۶۴)

سید علی خامنه‌ای در انتخابات مهرماه ۱۳۶۰ به مقام ریاست جمهوری رسید. این در حالی بود که ۴۲ نفر از ۴۶ نامزد رقیب وی در این انتخابات رد صلاحیت شدند و تا حدود زیادی مشخص بود که نامزداول مورد حمایت نظام، حجت‌الاسلام خامنه‌ای است.[۴۰] او در این انتخابات که با مشارکت ۷۵٪ی مردم برگزار شد که از دو انتخابات پیش بیشتر بود، ۹۵٪ رای‌ها را به دست آورد که تا کنون بیشترین است.

آیت‌الله خمینی، در مورد ریاست‌جمهوری او گفته‌است:

    ما از سر ناچاری چون آدم نداشتیم به ورود یکی از روحانیون به عرصهٔ اجرایی و انتخابات آقای خامنه‌ای، رای دادیم، وگرنه هر زمانی که آدم صالح و مورد اعتمادی پیدا کنیم، ایشان باید به جایگاه اصلیش یعنی مسجد باز گردد.[۴۱][نیازمند منبع]

در انتخابات سال ۱۳۶۴ نیز، بسیاری از رقیبان خامنه‌ای از جمله نامزدان نهضت آزادی یعنی مهدی بازرگان و ابراهیم یزدی و احمد صدر حاج‌سیدجوادی، رد صلاحیت شدند. او بار دیگر با کسب ۸۵٪ رای در سمت ریاست‌جمهوری ماند.

مهدی بازرگان، دربارهٔ رد صلاحیت خود در این انتخابات گفته‌است:

    چون حاکمیت می‌دید که ممکن است ما در انتخابات حائز اکثریت باشیم، چنین تصمیمی گرفت[۴۰]

از جمله سمت‌ها در این دوران:[۲۷]

    ریاست شورای انقلاب فرهنگ، ۱۳۶۰
    ریاست مجمع تشخیص مصلحت نظام، ۱۳۶۶
    ریاست شورای بازنگری قانون اساسی، ۱۳۶۸

کابینهٔ نخست مهندس موسوی رئیس‌جمهور: سید علی خامنه‌ای
وزیران
ر.     وزیر     وزارت‌خانه     ر.     وزیر     وزارت‌خانه
۱     پرورش     آموزش وپرورش     ۱۳     نژادحسینیان     راه و ترابری
۲     مرتضی نبوی     ارتباطات     ۱۴     هاشمی‌طبا     صنایع
۳     ری‌شهری     اطلاعات     ۱۵     بهزاد نبوی     صنایع سنگین
۴     نمازی     اقتصاد     ۱۶     نجفی←فاضل     علوم
۵     ولایتی     امور خارجه     ۱۷     معادیخواه←خاتمی     ارشاد
۶     عسگراولادی←عابدی جعفری     بازرگانی     ۱۸     توکلی     کار
۷     منافی     بهداشت     ۱۹     نیک روش←ناطق‌نوری     کشور
۸     نامدار زنگنه     جهاد سازندگی     ۲۰     گنابادی     مسکن‌
۹     سلامتی     کشاورزی     ۲۱     حسین نیلی     معادن وفلزات
۱۰     اصغری     دادگستری     ۲۲     غرضی     نفت
۱۱     رفیقدوست     سپاه     ۲۳     غفوری‌فرد     نیرو
۱۲     سلیمی     دفاع            
معاونان نخست وزیری
ر.     معاون     معاونت     ر.     معاون     معاونت
۱     آقازاده     وزیرمشاور     ۳     داوودی شمسی     تربیت بدنی
۲     زنجانی     برنامه وبودجه     ۴     میرزاطاهری     محیط زیست


   
کابینهٔ دوم مهندس موسوی رئیس‌جمهور: سید علی خامنه‌ای
وزیران
ر.     وزیر     وزارت‌خانه     ر.     وزیر     وزارت‌خانه
۱     اکرمی←نجفی     آموزش وپرورش     ۱۳     سعیدی کیا     راه و ترابری
۲     غرضی     ارتباطات     ۱۴     شافعی     صنایع
۳     ری‌شهری     اطلاعات وامنیت     ۱۵     بهزاد نبوی     صنایع سنگین
۴     ایروانی     اقتصاد     ۱۶     فرهادی     علوم
۵     ولایتی     امور خارجه     ۱۷     خاتمی     ارشاد
۶     عابدی جعفری     بازرگانی     ۱۸     سرحدی زاده     کار
۷     مرندی     بهداشت     ۱۹     محتشمی‌پور     کشور
۸     نامدار زنگنه←سرپرست     جهاد سازندگی     ۲۰     کازرونی     مسکن‌
۹     زالی     کشاورزی     ۲۱     حسین نیلی     معادن وفلزات
۱۰     حبیبی     دادگستری     ۲۲     آقازاده     نفت
۱۱     رفیقدوست     سپاه     ۲۳     بانکی←نامدار زنگنه     نیرو
۱۲     جلالی     دفاع            
معاونان نخست وزیری
ر.     معاون     معاونت     ر.     معاون     معاونت
۱     بهزاد نبوی     وزیرمشاور     ۳     درگاهی     تربیت بدنی
۲     زنجانی     برنامه وبودجه     ۴     منافی     محیط زیست


رهبری
سید علی خامنه‌ای در سخنرانی برای فرماندهان نظامی و انتظامی ایران
در دیدار با ولادمیر پوتین رئیس‌جمهور وقت روسیه
نوشتار اصلی: عملکرد سید علی خامنه‌ای و سازمان‌های تابعه


پس از درگذشت آیت‌الله خمینی، خبرگان رهبری در تاریخ ۱۴ خرداد ۱۳۶۸، سید علی خامنه‌ای را که در آن زمان ریاست جمهوری ایران را به‌عهده داشت، به سمت «رهبر جمهوری اسلامی ایران» برگزیدند.

طبق بررسی‌های مجلهٔ آمریکایی فوربس، او ۲۶اُمین انسان قدرتمند جهان در سال ۲۰۱۱ و ۲۱اُمین در سال ۲۰۱۲ میلادی[۴۲] بوده‌است.[۴۳]
برگزیدگی به رهبری
نوشتار اصلی: برگزیدگی سید علی خامنه‌ای به مقام رهبری

پیش از درگذشت آیت‌الله خمینی، آیت‌الله حسینعلی منتظری برای جانشینی او برگزیده شده‌بود. در سال پایانی رهبری او و همزمان با درگیری وی با نظام، او را از این سمت برکنار کردند. البته مسئلهٔ جانشینی رهبری در قانون اساسی پیش‌بینی نشده‌بود.

در ابتدا، شورای رهبری‌ای سه نفره مرکب از علی مشکینی و موسوی اردبیلی و سید علی خامنه‌ای برای جانشینی سید روح‌الله خمینی پیشنهاد شد که نتوانست آرای کافی را بدست بیاورد. سپس آیت‌الله گلپایگانی در مجلس خبرگان به اجماع گذاشته شد و رای نیاورد.

سرانجام وی در روز ۱۴ خرداد ۱۳۶۸ با کسب بیش از ۷۲ درصد،[۴۴] به این مقام رسید.

در این جلسه هم چنین هاشمی رفسنجانی پیش از رای گیری سخنرانی کرد و به تمجید از او پرداخت.[نیازمند منبع]

در زمان انتخاب وی به رهبری، در قانون اساسی پیش‌بینی شده‌بود، که رهبر باید مرجع باشد.[نیازمند منبع]
مخالفت‌ها
نوشتار(های) وابسته: همه‌پرسی قانون اساسی ایران (۱۳۶۸)

انتخاب خامنه‌ای برای رهبری بحث‌برانگیز بوده‌است. وی یکی از شرط‌های به دست گرفتن امر رهبری یعنی مرجعیت را مطابق با قانون اساسی نداشت. بر اساس اصل صدونهم قانون اساسی سابق شرایط و صفات رهبر یا اعضای شورای رهبری عبارت بود از: صلاحیت علمی و تقوایی لازم برای افتا و مرجعیت، بینش سیاسی و اجتماعی و شجاعت و قدرت و مدیریت کافی برای رهبری؛ ولی او عنوان مرجعیت را نداشت.

    هاشمی رفسنجانی به نقل از آیت‌الله خمینی در مجلس خبرگان گفت که وی گفته‌بوده‌است که مرجعیت لازم نیست.

    آیت الله خمینی پیش از درگذشتش خود خواستار اصلاح قانون اساسی بود و خود شورایی برای بازنگری در قانون اساسی تشکیل داده‌بود. وی در ۹ اردیبهشت ۱۳۶۸ در نامه‌ای به علی مشکینی، رئیس شورای بازنگری قانون اساسی، نوشته بود که:

    معتقدم برای رهبری شرط مرجعیت لازم نیست. مجتهد عادل مورد تأیید خبرگان محترم سراسر کشور، کفایت می‌کند[۴۵][۴۶]

    در سال ۱۳۷۶، آیت‌الله حسینعلی منتظری عدم کفایت علمی و دینی و نامشروع بودن این انتخاب را مطرح کرد.[۴۷] وی درباره مرجعیت خامنه‌ای گفت اینکه آمدند در شب بعد از فوت آیت‌الله اراکی، عده‌ای بچه راه انداختند در خیابان جلوی جامعه مدرسین، مثل همین الان که راه می‌اندازند؛ بعد هم سه چهارنفر از تهران آمدند و اصلاً (کسانی که ایشان را می‌گفتند) هفت هشت نفر بیشتر نبودند و به زور هفت نفر را به عنوان مرجع گفتند که ایشان را هم جزو کنند، در صورتی که ایشان در حد فتوا و مرجعیت نیست. بنابر این مرجعیت شیعه را مبتذل کردند، بچه گانه کردند، با یک عده بچه اطلاعاتی که راه انداختند! اینها مصیبتهایی است که ما در این کشور می‌بینیم.[۴۸]
    احمد آذری قمی نیر با نوشتن نامه‌ای او را فاقد شرایط مرجعیت برشمرد[۴۹]}}[۵۰]
    در سال ۸۳ قاسم شعله‌سعدی نمایندهٔ مجلس‌های سوم و چهارم در نامه‌ای به سید علی خامنه‌ای با وی را حجت‌الاسلام خطاب کرد و گفت در زمان انتصاب به عنوان رهبر، فاقد شرایط تعیین‌شده برای رهبری در قانون اساسی بوده‌است.[۵۱]

در رسانه
    این بخش نوشتار نیازمند گسترش است.

در سال ۲۰۰۰ کمیتهٔ حمایت از روزنامه‌نگاران، وی را جزو ۱۰ دشمن آزادی بیان قرار داد.[۵۲]

در اوایل کار مجلس ششم، وقتی طرح اصلاح قانون مطبوعات، تهیه شده‌بود تا در جلسهٔ علنی مجلس مطرح شود، خامنه‌ای با حکم حکومتی خود، دستور داد این طرح مسکوت گذاشته شود.[۵۳] این طرح چندی پیش در مجلس پنجم تصویب شده‌بود.

تاکنون روزنامه‌نگاران بسیاری به دلیل انتقاد از او یا سازمان‌های زیر نظر او دستگیر شده و به زندان افتاده‌اند.[۵۴][۵۵][۵۶] مانند احمد زیدآبادی، عبدالله نوری، محمد نوری زاد، عیسی سحرخیز، محسن سازگارا و اکبر گنجی اشاره کرد.[۵۷]

موقوفه کارنگی برای صلح بین‌المللی در سال ۲۰۰۸ مقاله‌ای با عنوان «بازخوانی خامنه‌ای: دیدگاه جهانی قدرتمندترین رهبر ایران» به قلم کریم سجادپور منتشر کرد.[۵۸] مقاله اینچنین آغاز می‌شود: «شاید در دنیا هیچ رهبری نباشد که به اندازهٔ آیت‌الله خامنه‌ای برای مسایل جاری جهان اهمیت داشته باشد اما درعین‌حال تا این حد برای جهانیان ناشناخته باشد». به نظر می‌رسد این تحلیل که خود موسسهٔ کارنگی آن را «تحلیل عمیق سیاسیِ» سیدعلی خامنه‌ای و بر اساس سخنرانی‌ها و نوشته‌های وی در ۳ دهه اخیر می‌داند،[۵۹] در ایران چندان با واکنش‌های تند داخلی مواجه نشده‌است.[۶۰][۶۱]
سفرهای استانی
    این بخش نوشتار نیازمند گسترش است.
سفر به استان قم در سال ۱۳۸۹
    این بخش نوشتار نیازمند گسترش است.

سید علی خامنه‌ای در ۲۷ مهر ۱۳۸۹ برای یک سفر ۹ روزه به شهر قم رفت.[۶۲]

وی در یکی از سخنرانی‌هایش گفت که تحریم‌های آمریکا و شورای امنیت اثر چندانی در زندگی مردم نخواهد داشت. وی دربارهٔ حوادث سال ۸۸ نیز گفت:

    دشمنان، قصد داشتند با فتنه‌انگیزی، این حضور پرشور را تحت‌الشعاع قرار دهند، اما موفّق نشدند و فتنه پارسال، کشور را در برابر میکروب‌های سیاسی واکسینه کرد.»[۶۳][۶۴][۶۵]

انتخابات ریاست‌جمهوری ۱۳۸۸
نوشتار اصلی: انتخابات ریاست‌جمهوری ایران (۱۳۸۸)

در انتخابات سال ۱۳۸۸، محمود احمدی‌نژاد با میرحسین موسوی و دو تن دیگر رقابت می‌کرد. در این انتخابات احمدی‌نژاد با ۶۳٪ رای در برابر ۳۴٪ رای موسوی به پیروزی رسید. انتخابات اعتراضات شدیدی را از سوی هواداران موسوی و کروبی در پی داشت و معترضان نظام را به تقلب گسترده در انتخابات متهم کردند. البته آیت‌الله خامنه‌ای، از نتیجهٔ اعلام شده حمایت و ساعاتی پس از اعلام نتایج به رئیس‌جمهور منتخب تبریک گفت.[۶۶] وی در انتخابات‌های گذشته نیز، فردای روز انتخابات پیام تبریکی برای رئیس جمهور ارسال کرده‌است.[۶۷][۶۸][۶۹]

موسوی پیش از اعلام نتیجه خود را پیروز انتخابات اعلام کرده‌بود. حامیان موسوی، صحت نتایج را به چالش کشیده و راهپیمایی‌های مردمی عظیمی را در تهران و چند شهر دیگر برگزار کردند.

علی خامنه‌ای خواستار شد که طبق روند قانونی شورای نگهبان موارد تقلب ادعایی بررسی شود. به‌رغم درخواست معترضان او با خروج از روند قانونی مخالفت کرد. (البته چند مورد را اجازه داد، مانند تمدید مهلت). شورای نگهبان تصمیم بازشماری رای‌ها را گرفت و بازشماری انجام شد، ولی مخالفان خودِ شورای نگهبان را از عاملان تقلب در انتخابات دانسته و بررسی انجام شده توسط آن را مقبول نمی‌دانستند.[نیازمند منبع]

پس از حدود یک هفته اعتراض، خامنه‌ای اولین واکنش علنی خود را به ناآرامی‌ها نشان داد. او با بعید خواندن احتمال تقلب ۱۱ میلیونی به مخالفان در مورد ادامهٔ اعتراضات خیابانی هشدار داد. وی در نماز جمعهٔ ۲۹ خرداد ۱۳۸۸ که یک هفته بعد از انتخابات برگزار شد در خطبه‌های پیش از نماز به صراحت اعلام کرد که از رئیس جمهور منتخب حمایت می‌کند، تمام توانش را برای ممانعت از تغییر خارج از روند قانون نتیجهٔ انتخابات به کار خواهد گرفت، و هشدار داد که «اگر چند نخبهٔ سیاسی بخواهند قانون را زیر پا بگذارند، یا برای اصلاح ابرو چشم را کور کنند، چه بخواهند و چه نخواهند مسئول خون‌ها و خشونت‌ها و هرج‌ومرج‌ها، آن‌هایند». وی ضمن تعریف از هاشمی در عبارتی اثرگذار و بسیارمهم گفت: «من البته در موارد متعددی با آقای هاشمی اختلاف‌نظر داریم، که طبیعی هم هست؛ ولی مردم نباید دچار توهم بشوند، چیز دیگری فکر کنند. البته بین ایشان و بین آقای رئیس جمهور از همان انتخاب سال ۸۴ تا امروز اختلاف‌نظر بود، الان هم هست؛ هم در زمینهٔ مسائل خارجی اختلاف‌نظر دارند، هم در زمینهٔ نحوهٔ اجرای عدالت اجتماعی اختلاف‌نظر دارند، هم در برخی مسائل فرهنگی اختلاف‌نظر دارند؛ و نظر آقای رئیس جمهور به نظر بنده نزدیکتر است.» این جمله وی بارتاب‌های کوتاه‌مدت و بلندمدت فراوانی در پی داشت و دارد.[۷۰]

سازمان عفو بین‌الملل در اطلاعیه‌ای این سخنرانی را «چراغ سبز رهبر ایران برای سرکوب» توصیف کرد. اعتراضات فردای آن روز با کشته شدن چند تن از معترضین همراه شد.[۷۱][۷۲]
پرونده:Tramping khamenei's image.jpg
لگدمال شدن تصویر علی خامنه‌ای توسط معترضان در ۱۳ آبان ۸۸

دیری نپایست که اعتراضات متوجه خامنه‌ای شد و معترضان با سردادن شعارهایی، عملکرد وی را مورد اعتراض قرار دادند.[۷۳]

او در پاسخ به درخواست موسوی اردبیلی، برای آزادی زندانیان سیاسی گفت:

    شما در زمان امام راحل عظیم الشان، رئیس شورای عالی قضائی بودید و من رئیس‌جمهور. در آن زمان که متولی قوهٔ قضائیه شما بودید به دستور رهبر فقید انقلاب، مخالفان نظام اعدام می‌شدند. اکنون من دستور نداده‌ام مخالفان نظام را اعدام کنند، آنها را فقط زندانی کرده‌اند، حالا شما به این هم اعتراض می‌کنید؟![۷۴][۷۵]

در پی حوادث سال ۸۸ او را در سال ۲۰۰۹ دانشگاه اسلو دیکتاتور سال شناخت.[۷۶]

در سال ۱۳۹۰ پس از انتشار اسنادی که جزئیات آن پس از یک سال و نه ماه پس از دیداری با نمایندگان اصولگرای مجلس داشته‌است، به مجلس توصیه کرده‌است که قوهٔ قضاییه باید میان معترضان و آشوبگران تمایز قایل شود، اما این تمایز به معنی مصونیت معترضان نیست و آنها نیز باید تاوان آنچه را که می‌گویند، بپردازند.[۷۷]
حادثهٔ کهریزک

پس از انتخابات، چند تن از دستگیر شدگان از جمله فرزند عبدالحسین روح الامینی از وفاداران به سید علی خامنه‌ای در بازداشتگاه کهریزک، جان خود را از دست دادند که حتی ادعای شکنجهٔ زندانیان نیز شده‌است. پس این ماجرا وی دستور تعطیلی بازداشتگاه را صادر کرد.[۷۸]

یکی از متهمان اصلی پرونده سعید مرتضوی از حامیان خامنه‌ای ذر گذشته بود که در مجلس ششم، وقتی نمایندگان به دلیل عملکرد و سوابق سعید مرتضوی، خواستار برکناری وی شدند سید علی خامنه‌ای در پاسخ گفت:

    یک جوان شجاع هم که در قوه قضائیه پیدا شده و قاطعانه عمل می‌کند، می‌خواهید عزل کنید؟[۷۹]

حمله به کوی دانشگاه

در دومین حمله به کوی دانشگاه (حملهٔ نخست در زمان ریاست‌جمهوری سید محمد خاتمی روی داده‌بود)، متجاوزان با شعار حمایت از رهبر به ضرب و شتم دانشجویان پرداختند، که خامنه‌ای در نماز جمعهٔ ۲۹ خرداد این عمل را تقبیح کرد.[۸۰] وی دستور به رسیدگی به وقایع کوی دانشگاه را صادر کرده‌بود.[۸۱]
دیدگاه‌ها
سید علی خامنه‌ای هنگام سخنرانی برای مسئولان نظام جمهوری اسلامی ایران
سید علی خامنه‌ای در کنار منصور ستاری در مراسم سردوشی
اعتقاد به تئوری توطئه و روحیه ضد آمریکایی
نوشتار اصلی: نظریه‌های توطئه در ایران

در اسفند ۱۳۵۹، هنگامی که بیش از ۱۰۰ هزار نفر برای گرامی داشت درگذشت مصدق و درخواست تشکیل جمهوری دموکراتیک به جای جمهوری اسلامی در دانشگاه تهران گردهم آمدند، سیدعلی خامنه‌ای به شکل تهدید آمیز گفت: «ما مثل آلنده و مصدق لیبرال نیستیم که C.I.A بتواند «ما را» سرکوب کند.»[۸۲]

سرژ میشل و پائولو وودز بر این باورند که سخنرانی‌های علی خامنه‌ای مجموعه‌ای است از «تهدیدها و شعارهای تو خالی» که با اعتقاد بر تئوری توطئه و روحیهٔ شدید ضد آمریکایی همراه است، او همه جا «دسیسهٔ دشمنان» را می‌بیند و قدرت‌های خارجی به ترتیب «مستکبر»، «شیطانی»، «آزمند»، «منفور»، «واپس‌گرا»، «برتری‌طلب»، «سرطانی»، «ستمکار»، «زهرآگین» و «تجسم شیطان» توصیف می‌شوند. این صفات هم به دولت‌های غربی و هم سرویس‌های اطلاعاتی‌شان سیا، موساد، اینتلیجنت سرویس، اطلاق می‌شود.[۸۳]
اعتقاد به برتری عقیده و صلاحدید ولی فقیه بر نظر مردم

علی خامنه‌ای، رهبر کنونی نظام جمهوری اسلامی ایران، معتقد است:

    اختیارات ولی فقیه در صورت تعارض با اراده و اختیار مردم، بر اختیارات و تصمیمات مردم، مقدم و حاکم است.[۸۴][۸۵]

او عقیده دارد در نظام تحت ولایت ایشان ولی فقیه همان حاکم اسلامی است و حکومتش تا قیامت ادامه پیدا می‌کند:[۸۶]

    مراد از ولایت مطلقه فقیه جامع‌الشرایط، این است که دین حنیف اسلام که خاتم ادیان آسمانی و باقی تا روز قیامت است، دین حکومت است و دین اداره شئون جامعه، پس در این حکومت چاره‌ای جز این نیست که تمام طبقات جامعه، یک ولی امر و حاکم شرع و رهبر داشته باشند، تا امت اسلام را از شر دشمنان اسلام و مسلمین حفظ کند و با جلوگیری تعدی قوی بر ضعیف، عدالت را در سیاست جامعه برپا دارند و وسایل پیشرفت فرهنگی، سیاسی و شکوفایی اجتماعی را فراهم سازد و چه بسا این کارها با خواسته‌ها، مطامع، منافع و آزادی بعضی اشخاص در تضاد باشد.

[نیازمند منبع]

از نظر او این حکومت و حاکمیت نه تنها اختیاری نیست،[نیازمند منبع] بلکه تحت عناوینی چون «مصلحت»، «حفاظت امت از دشمنان» و «اجرای حکم اسلام» گریز و چاره‌ای از آن نیست. او همچنین اعتقاد دارد دایره این حاکمیت می‌تواند تا آزادی شخصی افراد پیش رود. خامنه‌ای همچنین از «واجب بودن» اقدام علیه خواسته و صلاحدید مردم، در شرایطی که آنرا مخالف با آنچه که ایشان «مصالح عمومی اسلام و مسلمین» می‌نامند، سخن به میان می‌آورد و حتی بیان می‌دارد که این تشخیص مصالح بر دوش حاکم مسلمین یا همان «ولی فقیه» است:[۸۷]

    همچنین بر حاکم مسلمین پس از عهده‌دار گردیدن وظیفه مهم رهبری واجب است، که عنداللزوم دست به اقدامات مناسب بزند و باید خواسته و صلاحدید حاکم مسلمین در مواردی که به مصالح عامه اسلام و مسلمین مربوط می‌شود، برخاسته و صلاحدید عامه مردم، مقدم گردد.

به گفته حسن فیروزآبادی، خامنه‌ای در زمستان ۱۳۹۱ در برابر گفته عده‌ای که سخنان او را «فرمایش» می‌دانند، آن‌ها را «دستور» دانست و از مسوولان حکومتی گلایه کرد که بدان‌ها عمل نمی‌کنند.[۸۸]
فرهنگ ایرانی

علی خامنه‌ای بر این باور است، که به جای تأکید بر ایران قبل اسلام، باید بر ایران بعد از اسلام تاکید شود زیرا به عقیدهٔ او افتخارات ایران بعد از اسلام برجسته تر از افتخارات ایران قبل از اسلام است.

او همچنین بیان کرده که پیشرفت‌های حکومت‌های دیلمی، سلجوقی و صفوی با پیشرفت‌های ایران قبل اسلام، قابل مقایسه نیست.[۸۹]
موسیقی

علی خامنه‌ای، درباره موسیقی گفته‌است:

    موسیقی اگر انسان را از یاد خدا و معنویت غافل کند و به ابتذال، گناه و بیکارگی بکشاند، حرام است. ببینید، در مورد موسیقی دو حرف وجود دارد: یکی این که ببینیم، اساساً مشخصه‌های موسیقی حلال و حرام چیست و دیگر این که بیاییم، در مصداق، مرزهایی را مشخص کنیم تا جوانان بدانند که این یکی حرام و این یکی حلال است.[۹۰] البته این دومی کار آسانی نیست، کار دشواری است؛ که انسان از این اجراهای موسیقی‌های گوناگون ـ موسیقی خارجی، موسیقی ایرانی هم با انواع و اقسامش، با کلام، بی کلام ـ بخواهد، یکی یکی این‌ها را مشخص کند اما مشخصه‌های کلی یی دارد که آن را می‌شود، گفت. البته من هم در جاهایی به بعضی از اشخاصی که دست اندر کار بودند، آنچه را که می‌توانستم و می‌دانستم، گفته‌ام. حالا هم مختصری برای شما عرض می‌کنم. ببینید. موسیقی اگر انسان را به بیکارگی و ابتذال و بی حالی و واخوردگی از واقعیّت‌های زندگی و امثال این‌ها بکشاند، این موسیقی، موسیقی حلال نیست، موسیقی حرام است.[۹۰] موسیقی اگر چنانچه انسان را از معنویت، از خدا و از ذکر غافل کند، این موسیقی حرام است. موسیقی اگر انسان را به گناه و شهوترانی تشویق کند، این موسیقی حرام است.[۹۰]

وی همچنین در دیدار با اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی در ارتباط با موسیقی گفت:

    الان در دانشگاه‌های کشور ترویج موسیقی می‌شه، نباید بشود، ترویج موسیقی می‌شه؟! ترویج موسیقی یک کاری است بر خلاف مذاق اسلام. درسته که هر نوع موسیقی حرام نیست، اما ترویج موسیقی، معناش این نیست که یک موسیقی را که حرام نیست می‌گردند با دقت پیدا می‌کنند، اونو تعلیم می‌دهند به مردم و ترویج می‌کنند. این نیست، نخیر، درست عکس این است.[۹۱]

هوشنگ اسدی، یکی از هم‌سلولی‌های علی خامنه‌ای در زندان پهلوی می‌گوید:

    سید علی خامنه‌ای از همان ابتدا از موسیقی تنفر داشته‌است. هنگامی که اسدی در زندان آهنگی را از بنان، زمزمه می‌کرده‌است، خامنه‌ای به وی پیشنهاد داده که به جای زمزمه آهنگ بنان به زمزمه دعا و مناجات بپردازد.[۹۲]

زنان

خامنه‌ای در سخنرانی‌های خود به مناسبت‌های گوناگون دیدگاه خود درباره زنان و نقش آنان را در جامعه بیان کرده است. این دیدارها گاه به مناسبت روز زن در ایران بوده‌اند و گاه با فعالان زن در جهان عرب. دولت ایران اغلب به تبلیغ دیدگاه‌های او درباره زنان می‌پردازد و بسیج ایران نیز برپایه این دیدگاه‌ها منشوری تهیه کرده است تا به تبیین «زن مسلمان طراز انقلاب اسلامی» بپردازد.[۹۳]

در ژوئیه ۱۹۹۷، او اندیشهٔ مشارکت برابر زنان در جامعه را منفی و ابتدایی و کودکانه خواند.[۹۴] به باور وی، حضور زنان در پست‌های اجرایی کشور مایه افتخار نیست و نوعی انفعال در برابر گفتمان غربی به شمار می‌رود.[۹۵] او همچنین «خانه‌داری» و «فرزندآوری» را مجاهدت و هنر زنان دانسته است.[۹۶]

    ارزش راستین زن با این سنجیده می‌شود که او چه میزان محیط خانواده را برای همسر و فرزندانش همانند بهشت می‌کند.[۹۴]

همزمان با رهبری سید علی خامنه‌ای، سیاست‌های محدودیتی برای زنان ایران دنبال شد. این شامل جلوگیری از سفر به خارج زنان بی‌اجازه «ولی» (که اغلب شوهر یا پدر می‌باشد) و جداسازی جنسیتی می‌شود.[۹۴] سرکوب زنان از راه کنترل پوشش هر سال توسط گشت‌های ارشاد اعمال می‌شود و زنان ناچار به بر سر گذاشتن حجاب می‌شوند. سرپیچی از این قانون اغلب دستگیری و جریمه نقدی به همراه دارد.[۹۷] در ژوئن ۱۹۹۸، علی خامنه‌ای دستور به «سرکوب رفتارهای سرکشانه زنان» داد و تا میانه اوت همان سال، ۱۸۰۰ زن و مرد به دلیل آنچه «پوشش نامناسب و رفتار هرزه» خوانده شد توسط پلیس دستگیر شدند. این دوره همچنین شاهد سرکوب روزنامه‌نگاران زن و روزنامه‌ها و مجلات ویژهٔ زنان همچون مجله زنان بود.[۹۴]
اتهامات
ماجرای کرخه کور

بنا بر ادعای ابوالحسن بنی‌صدر که در آن زمان فرماندهی کل قوا را بر عهده داشته است، خامنه‌ای در جریان جنگ ایران و عراق و در نبرد کرخه کور در جبهه جنگ حضور یافته ولیکن فرار وی از منطقه عملیاتی موجب تضعیف روحیه و فرار سربازان شده است.[۹۸] از سوی دیگر سایت مشرق نیوز ادعا دارد که در جریان جنگ اساساً چنین اتفاقی نیافتاده است. همچنین سخنان خامنه‌ای علیه بنی‌صدر در مجلس نه در پاسخ نمایندگان سوال کننده از وی در مورد فرار از جنگ، بلکه در جریان جلسه رای عدم کفایت در تاریخ ۳۱ خرداد ۱۳۶۰ می‌باشد.[۹۹]
ترور میکونوس
نوشتار اصلی: ترور میکونوس


در ۲۱ فروردین ۱۳۷۶، دادگاهی در آلمان، که به پرونده ترور میکونوس رسیدگی می‌کرد، در طی حکمی کمیته امور ویژه جمهوری اسلامی را، که سید علی خامنه‌ای یکی از اعضای آن بود، به دادن دستور این ترور، متهم کرد.[۱۰۰]

مرتضی سرمدی معاون ارتباطات وزیر امور خارجه ایران، در آن زمان اتهامات دستگاه قضائی آلمان را به شدت رد کرد و گفت: «ایران معتقد است مقامات قضایی آلمان و دستگاه قضایی این کشور تحت نفوذ صهیونیست‌ها به مبارزه سیاسی کثیفی علیه جمهوری اسلامی ایران دست یازیده‌اند.»[۱۰۱]

پس از این حکم، آلمان و ایران سفرای خود در دو کشور را فرا خواندند و آلمان چهار دیپلمات ایرانی را از این کشور اخراج کرد، تمامی کشورهای عضو اتحادیه اروپا نیز، سفرای خود را از ایران فراخواندند.

ایران نیز در پاسخ به این حرکت اتحادیه اروپا، تمام سفیران خود را از کشورهای عضو این اتحادیه فرا خواند و روابط دو طرف دچار بحران شد.

که تا سه ماه بعد و پیروزی محمد خاتمی در انتخابات ریاست جمهوری ادامه داشت.[۱۰۲][۱۰۳]

این واقعه، موجی از اعتراضات را در میان مردم ایران علیه آلمان برانگیخت.[۱۰۴] صدهاتن از ایرانیان مخالف حکومت پس از اعلام حکم به شادمانی و رقص در خیابانهای آلمان پرداختند و آلمان به شهروندانش درمورد سفر به ایران هشدار داد.[۱۰۵]
دادگاه آرژانتین
در دیدار با لوئیس ایناسیو لولا داسیلوا رئیس جمهور وقت برزیل
نوشتار اصلی: بمب‌گذاری آمیا


نشریه نیویورک تایمز، مدعی است، که عبدالقاسم مصباحی، یکی از افراد بلندپایه وزارت اطلاعات ایران که درسال ۱۹۹۶ به آلمان گریخت، در مصاحبه‌ای با بازپرس دادگاه آمیا، که برای رسیدگی به پرونده بمب گذاری آمیا برگزار شده بود، خامنه‌ای را متهم کرد که عامل اصلی این ترور بوده و ۲۰۰ میلیون دلار ازحساب مشترک خود با احمد خمینی در بانک سوئیس را صرف این کار کرده‌است. در نهایت دادگاه آرژانتین هیچ حکمی درباره خامنه‌ای صادر نکرد[۱۰۶] ... و نیز مقامات ایرانی مدعی هستند که، تاکنون هیچ مدرکی علیه دخالت جمهوری اسلامی ایران در این خصوص ارائه نشده و سیستم قضایی آرژانتین را فاسد و موضوع را توطئه‌ای سیاسی از سوی صهیونیست‌ها و آمریکا تلقی می‌کنند.[۱۰۷]
اینترنت و حضور در شبکه‌های اجتماعی مجازی

در دوران رهبری خامنه‌ای بر ایران، این کشور شاهد ورود فناوری‌های نوین ارتباطی همانند اینترنت بود. با اینکه جمعیت زیادی از جوانان ایران به اینترنت دسترسی دارند، خدمات اینترنت در این کشور با محدودیت‌هایی روبرو است که اغلب از سوی نهادهای مرتبط با رهبر اعمال می‌شوند.[۱۰۸] به گفته احمد علم‌الهدی، خامنه‌ای مخالف بالا بردن سرعت اینترنت در ایران است و برای مقابله با آن دستور داده است.[۱۰۹]

با این حال دفتر خامنه‌ای در فضای مجازی فعالیت دارد و علاوه بر اداره یک سایت اینترنتی بسیار فعال و به لحاظ فنی پیشرفته، بر روی شبکه‌های اجتماعی فیس بوک،[۱۱۰] توییتر و اینستاگرام نیز حضور دارد.[۱۱۱][۱۱۲] به باور خامنه‌ای استفاده از فیس بوک در شرایطی که موجب «مفسده، تقویت دشمنان اسلام یا خوف ارتکاب گناه» نباشد بلامانع است.[۱۱۳]
انتقادها از رهبری
میرحسین موسوی و همسرش زهرا رهنورد از جمله منتقدان شیوه حکومتی آیت‌الله خامنه‌ای هستند که در حصر خانگی به سر می‌برند.

خامنه‌ای تاکنون چندین بار در زمینه چگونگی رهبری و اداره کشور مورد انتقاد قرار گرفته است. اغلب مخالفان وی در ایران توسط دستگاه‌های اطلاعاتی دستگیر، زندانی، محصور، یا حذف می‌شوند.[۱۱۴]

از نخستین مخالفان آیت‌الله خامنه‌ای، آیت‌الله گلپایگانی، از مراجع تقلید پرنفوذ، بود که رقیب خامنه‌ای در انتخاب شدن به منصب ولایت فقیه بود. پس از برگزیده شدن خامنه‌ای به این منصب، گلپایگانی از اعلام زمان آغاز ماه رمضان، حلول ماه شوال و اعلام روز عید فطر محروم شد.[۱۱۴] دیگر مخالفانی که در دوره خمینی دستگیر و به زندان افتاده بودند نیز در دوره خامنه‌ای به حصر انداخته شدند؛ از جمله آن‌ها نورالدین کیانوری، رهبر حزب توده ایران، بود که در نامه‌ای به خامنه‌ای پس از رسیدن او به قدرت در نامه‌ای به شرح شکنجه‌های زندان بر خودش، خانواده‌اش، و اعضای حزب توده پرداخت. او به همراه همسرش مریم فیروز پس از اعتراف اجباری در زیر شکنجه به «خانه امن» منتقل و تا هنگام مرگ در آنجا نگاه داشته شدند.[۱۱۵]

پس از مرگ خمینی و در پی انتشار فهرستی از سوی حوزه علمیه قم که در آن نام مراجع تقلید آورده شده بود، خامنه‌ای به عنوان مرجع تقلید معرفی شد. چنین چیزی واکنش تعدادی از مراجع تقلید را در برداشت. آن‌ها بر این باور بودند که خامنه‌ای درجه مرجعیت ندارد. در سال ۱۳۷۶ و چند ماه پس از انتخابات دوم خرداد، منتظری در یک سخنرانی به شدت از خامنه‌ای انتقاد کرد و گفت:

    آقای خامنه‌ای شما که در شان و حد مرجعیت نیستید... آیت‌الله مومن (عضو شورای نگهبان) به من گفت یکی از این آقایان (نماینده آیت‌الله خامنه‌ای در دفتر استفتائات) می‎رود در دفتر ایشان در قم می‎نشیند و مسائل را مطابق نظر آقای خامنه‌ای جواب می‎دهد به ایشان گفتم ایشان که رساله ندارد، شما چگونه فتاوا را بر طبق نظر ایشان جواب می‎دهید؟ گفت ما روی تحریر امام [خمینی] جواب می‎دهیم! گفتم مردم آخر مساله ایشان را می‎خواهند، گفت: می‎گویند ایشان فتوایش مثل فتوای امام است، ما روی تحریر امام جواب می‎دهیم! خوب این معنایش مبتذل کردن مرجعیت شیعه نیست؟[۱۱۴]

این سخنرانی حصر منتظری را در پی داشت. این حصر برای شش سال ادامه یافت تا آنکه سرانجام در دوران دولت اصلاحات در آن بازنگری شد. در رسانه‌های ایران برای سال‌ها از منتظری به بدی یاد می‌شد و او را «شیخ ساده‌لوح» می‌نامیدند. منتظری تا هنگام مرگ در سال ۱۳۸۸ منتقد رهبری خامنه‌ای باقی ماند و در سخنرانی‌هایش درخواست اتخابات آزاد، واگذاری قدرت، و اجازه انتقاد از او داشت.[۱۱۶]

پس از انتخابات جنجال‌برانگیز ۱۳۸۸ در ایران، انقاد از روش رهبری خامنه‌ای بالاتر گرفت. کسانی چون محمد نوری‌زاد و مهدی خزعلی از جمله کسانی بودند که با نوشتن نامه‌های انتقادی از او، روش برخورد نیروهای زیر فرمانش را در برخورد و کشتن معرضان به انتخابات زیر سوال بردند. پاسخ حکومت به این افراد دستگیری و شکنجه آن‌ها بوده است؛ به گونه‌ای که نوری‌زاد و خزعلی هر دو بارها توسط نیروهای اطلاعاتی دستگیر و مورد ضرب و شتم قرار گرفته‌اند.[۱۱۷] در یکی از واپسین نامه‌های خود به خامنه‌ای، نوری‌زاد او را به دلیل کارنامه سیاسیش به عدم کفایت سیاسی و توانایی رهبری کشور متهم کرد.[۱۱۸]
جراحی پروستات

در صبح ۱۷ شهریور ۱۳۹۳، وبسایت رسمی علی خامنه‌ای از عمل جراحی پروستات وی خبر داد. علیرضا مرندی، رئیس تیم معالج وی اعلام کرد: «مدتی بود که این عارضه در رهبر انقلاب ایجاد شده بود و نظر پزشکان این بود که اکنون زمان مناسبی برای عمل است و رهبر معظم انقلاب نیز از نظر پزشکان معالج تبعیت کردند ... رهبری پس از پنج یا شش روز از بیمارستان مرخص می‌شوند.» عمل جراحی پروستات رهبر ایران با موفقیت انجام شد.[۱۱۹]
کتاب‌شناسی
تالیف‌ها و پژوهش‌ها

    طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
    از ژرفای نماز
    گفتاری در باب صبر
    چهار کتاب اصلی علم رجال
    ولایت
    پیشوای صادق
    وحدت و تحزّب
    هنر از دیدگاه آیت‌الله خامنه‌ای
    اجوبة الاستفتائات
    درست فهمیدن دین
    عنصر مبارزه در زندگی ائمه
    روح توحید نفی عبودیت غیر خدا
    ضرورت بازگشت به قرآن
    سیره امام سجاد
    امام رضا و ولایتعهدی
    تهاجم فرهنگی
    حدیث ولایت

ترجمه‌ها

        صلح امام حسن، تألیف راضی آل یاسین.
        آینده در قلمرو اسلام، تألیف سید قطب.[۱۲۰]
        مسلمانان در نهضت آزادی هندوستان، تألیف عبدالمنعم نمری نصری.
        ادعانامه علیه تمدّن غرب، تألیف سید قطب.


سیاست در اسلام

سیاست در اسلام ساختار سیاسی ویژه و ثابتی نداشته است؛ اما قرآن اصل‌هایی را تعیین نموده که در جامعه اسلامی، قانون به شمار می‌آیند. از جمله این اصل‌ها شورا است.[۱] قانون محمد در مدینه، نخستین قانون‌گذاری در اسلام است.[نیازمند منبع] جمهوری اسلامی ایران، نخستین مورد در تاریخ اسلام است که در آن علمای مذهبی که نزدیک‌ترین طبقه به روحانیت در اسلام هستند، مستقیماً بر یک کشور اسلامی حکومت کرده‌اند.

در تاریخ اسلام، نخست حکومت خلفای راشدین و خلفای اموی و پس از آن، حکومت سلاطین رواج یافت. شیعیان، حکومت خلفا را نظام سیاسی مشروع و قانونی نمی‌دانستند؛ و معتقد به امامت بودند. شیعیان، پادشاهی را به عنوان نوع حکومت در زمان غیبت آخرین امام، مهدی پذیرفتند. این رأی در بین شیعیان، پیش از مطرح شدن نظریه حکومت ولایت فقیه توسط روح‌الله خمینی عمومیت داشت.[نیازمند منبع] خمینی در کشف‌الأسرار نوشته‌است:

    ما نگفتیم که ما شاه هستیم یا سلطنت حق ماست. ما این طور بیان کردیم که اگر سلطنتی تشکیل شود که هر خردمندی تصدیق می‌کند که آن خوب است و مطابق مصالح مردم و کشور است، البته تشکیلاتی که بر اساس احکام خدا و عدل الهی تأسیس شود، بهترین تشکیلات است. لکن اکنون نخواسته‌اند اساس حکومت را به هم بزنند. اگر گاهی هم با شخص سلطانی مخالفت کرده‌اند، مخالفت با همان شخص بوده، از باب آن که او را مخالف مصالح کشور می‌دانسته‌اند و مخالفت با اصل سلطنت نداشته‌اند.[۲]

در تاریخ اسلام، حفاظت از شریعت و برقراری نظم، وظیفه پادشاهان به شمار می‌رفت. با این حال پادشاهان تا حد بسیار زیادی از آموزه‌های شریعت که به آنان واجب بود، دور بودند.

در نظریه سیاسی اسلام، نقش دولت محدود بوده‌است و در عمل مسائل عمده‌ای همچون عدل، بهداشت و آموزش تا قبل از به وجود آمدن دولت‌های جدید در جهان اسلام، در اختیار بخش خصوصی قرار داشت. حکومت معمولاً شخصی بود و تا قبل از دوران معاصر خلفا و پادشاهان جلسات پیوسته‌ای با مردم عادی داشتند که در این نشست‌ها به شکایات و تقاضاهای مردم پاسخ می‌دادند.
فقه سیاسی

'فقه سیاسی دستگاه تفقیه سیاست اسلامی و تدبیر شرعی انسان مسلمان در قبال مسائل مدیریتی جامعه مسلمانان است'[۳]
فقه سیاسی از جمله مباحث جدید در سیاست اسلام است که برخی عمید زنجانی را به جهت تلاش های نخستین در این مورد پدر فقه سیاسی می‌دانند.[۴] ففه سیاسی بخشی ازفقه اسلامی است که به مسائل مربوط به حوزه مدیریت سیاسی می پردازد
برخی پیشینه این دانش میان رشته ای را به صده های قبل می دانند و نهضت تنباکو را نقطه عطفی در پیشینه آن قلمداد می کنند[۵]
در این میان حسن امرائی در کتاب مهندسی سیاست،به صراحت تاریخ فقه سیاسی را به عصر پیامبر اسلام دانسته و شخص ایشان را بنیانگذار فقه سیاسی می داند.[۳] بیشتر کارشناسان بر این امر وفاق دارند که آیت الله خمینی فقه سیاسی را در جریان انفلاب اسلامی ایران و بعد از آن متحول نمود و آن را در عمل به کار بست.

اصولاً فقه سیاسی جدای از فلسفه سیاسی است اما برخی نظرات سلسله مراتبی را برای ارتباط فقه،فقه سیاسی و فلسفه سیاسی قائل هستند. [۶] به عنوان نمونه حسن امرائی فقه سیاسی را منبعث از فلسفه سیاسی می داند.[۳]
اسلام و مردم‌سالاری

ساختارهای مردم‌سالاری در حکومت‌های اسلامی، پیشینه طولانی نداشته‌است؛ هرچند در سده اخیر بسیاری از کشورهای اسلامی سعی داشته‌اند که الگوهای مردم‌سالاری کشورهای اروپایی و آمریکایی را در کشور خود پیاده کنند.در ایران، نهادهایی چون مجلس، از ابتدا مخالفت بعضی روحانیون را برانگیخت.

شیخ فضل‌الله نوری در این باره گفته‌است:

    رأی شما چیست که امروز حرف از وکالت ملت می‌زنید؛ پس معنی ولایت چه می‌شود؟ موکل کیست و موکل‌فیه کیست؟ امور عامه را می‌خواهید به مجلس ببرید. خدا، امور مردم را به فقها و مجتهدین گذشته، شما می‌خواهید امور مردم را بروید به خراز و بقال و بزاز و طرار بدهید. رأی شما من‌البدایه باطل است؛ چرا که کثرت رأی دلیل صحت نمی‌شود.[۷]

آیت الله خمینی در توصیف حکومت اسلامی می‌نویسد:

    حکومت اسلامی سلطنت مطلقه و استبداد نیست، بلکه مشروطه‌است. البته نه مشروطه به معنی که امروز متعارف شده‌است. مقصود از مشروطه در حکومت اسلامی، این نیست که قوانین تابع آرای اشخاص و اکثریت مردم باشد. این که می‌گوییم مشروطه، از این جهت است که در حکومت اسلام، سلطان مقید است که در اجرا و اداره شرط‌هایی را رعایت بکند. این‌ها یک مجموعه شرط هستند که در قرآن‌کریم و سنت رسول اکرم- صلوات الله علیه- معین شده‌است. یعنی سلطان، باید مقید به احکام و قوانین اسلام باشد و این قوانین را رعایت کند و همین قوانین در جامعه اجرا شود.[۸]

آیت الله خامنه ای در مورد رابطه حکومت اسلامی و مردم‌سالاری، گفته‌است:

    این مردم‌سالاری به ریشه‌های دموکراسی غربی مطلقاً ارتباط ندارد. این یک چیز دیگر است. اولاً مردم‌سالاری دینی دو چیز نیست؛ این طور نیست که ما مردم‌سالاری را از غرب بگیریم و به دین سنجاق کنیم و بگوییم که ما مردم‌سالاری دینی داریم. نه؛ خود این مردم‌سالاری متعلق به دین است. مردم‌سالاری دینی یعنی همین که مردم، نظام را انتخاب کرده‌اند، دولت را انتخاب کرده‌اند، نمایندگان را انتخاب کرده‌اند، مسئولان را انتخاب می‌کنند و تشکیل نظام و دوام نظام تنها بر پایه اراده مردم و رأی مردم است. البته غرب هم چنین چیزی را ادعا می‌کند، ولی این یک ادعا بیش نیست. ما ادعای مردم‌سالاری دینی داریم. مردم بایستی انتخاب کنند، بخواهند، بشناسند و تصمیم بگیرند که تکلیف شرعی برای این‌ها قطعی بشود.[۹]

حسن امرائی عبدولی؛نویسنده و نظریه پرداز سیاسی معاصر ایران در کتاب مهندسی سیاست در مورد مردم سالاری گفته است:

    مردم سالاری یعنی مردم باید باشند چون مردم دارای اصالت وجودی می باشند.

    وی معتقد است که مردم سالاری مفهومی گسترده تر ازمسارکت دارد و اعم از آن است.

علوم اسلامی

علومی که موضوع و مسائل آن علوم، اصول یا فروع اسلام است و یا چیزهایی است که اصول و فروع اسلام به استناد آنها اثبات می‌شود، یعنی قرآن و سنت، مانند علم قرائت٬ علم تفسیر٬ علم حدیث، علم کلام نقلی٬ علم فقه٬ علم اخلاق نقلی.[۱]

در نگاه دیگر، به تمام علومی که در مسیر خداشناسی قرار گیرند و همه علومی که برای جامعه اسلامی لازم و ضروری است علوم مفروضه اسلامی اطلاق می‌شود.[۲]

محتویات

    ۱ تقسیمات علوم اسلامی
    ۲ علوم مستند به متون اسلامی
    ۳ علوم مرتبط با متون اسلامی
    ۴ علوم مرتبط با مسلمانان
    ۵ جستارهای وابسته
    ۶ منابع

تقسیمات علوم اسلامی

تقسیمات علوم اسلامی:
علوم مستند به متون اسلامی

زبان عربی . صرف . نحو . بلاغت . بدیع . معانی . بیان . علوم قرآنی . تجوید . قرائت . تفسیر . علم حدیث . علم اصول . علم فقه . علم حقوق . علم کلام . علم اخلاق . عرفان اسلامی . تاریخ اسلام .
علوم مرتبط با متون اسلامی

فلسفه: فلسفه اولیه، فلسفه مدرن، الهیات • ادبیات: شعر • اقتصاد، روان‌شناسی
علوم مرتبط با مسلمانان

هنر: معماری، خطاطی، موسیقی، سفالگری، اسلیمی، آفرینش •

علوم: در کشورهای اسلامی، کیمیاگری، ستاره‌شناسی، طب، ریاضیات،

جامعه‌شناسی: جامعه‌شناسی اولیه، شعوبیه، ورزش، تاریخچه اولیه اسلام، سیاست

حسین توفیقی

حسین توفیقی (متولد ۱۳۳۰) روحانی ایرانی و مترجم و پژوهشگر حوزه کلام و تاریخ ادیان است.[۱][۲][۳][۴] او عضو هیئت علمی دانشگاه ادیان و مذاهب و از اعضای هیئت مؤسس این دانشگاه است.[۵][۶] مهم‌ترین اثر او ترجمه فارسی کتاب «شهر خدا» اثر سنت آگوستین است که در سال 1390 منتشر گردید. دیگر تالیف ویی کتاب «آشنایی با ادیان بزرگ» است که انتشارات سمت آن را منتشر کرده و کتاب درسی به شمار می رود. این کتاب تا سال ۱۳۹۱ به چاپ پانزدهم رسیده است.[۷]

محتویات

    ۱ زندگی
    ۲ کتاب‌شناسی
    ۳ جستارهای وابسته
    ۴ منابع
    ۵ پیوند به بیرون

زندگی

به روایت خودش، «پنجاه سال پیش یعنی در یازده سالگی وارد حوزه شدم و در چهارده سالگی به حوزه قم، مدرسه حقانی رفتم. از همان موقع علاقه‌های فراحوزوی مانند مطالعات در باب مسیحیت داشتم و مشغول آموختن زبان عبری، انگلیسی و لاتین شدم.»[۸]
کتاب‌شناسی

    آشنایی با ادیان بزرگ، حسین توفیقی، ناشر: سمت[۹]
    شهر خدا، آگوستین قدیس، حسین توفیقی (ترجمه)، ناشر: دانشگاه ادیان و مذاهب، ۱۳۹۱
    یهودیت، مسیحیت و اسلام: اعمال روح، فرانسیس ادواردز پیترز، حسین توفیقی (مترجم)، ناشر: حوزه علمیه قم، مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب
    یهودیت، مسیحیت و اسلام: از عهد تا جامعه، فرانسیس ادواردز پیترز، حسین توفیقی (مترجم)، ناشر: حوزه علمیه قم، مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب
    یهودیت، مسیحیت و اسلام: کلمه و شریعت و قوم خدا، فرانسیس ادواردز پیترز، حسین توفیقی (مترجم)، ناشر: حوزه علمیه قم، مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب
    کلام مسیحی، توماس میشل، حسین توفیقی (مترجم)، ناشر: حوزه علمیه قم، مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب - ۱۳۸۱
    دروس فی تاریخ الادیان، حسین توفیقی، ناشر: انتشارات مرکز جهانی علوم اسلامی
    انتظار مسیحا در آیین یهود، جولیوس کرینستون، حسین توفیقی (مترجم) ، قم: مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب ، ۱۳۷۷

شهر خدا (کتاب)

شهر خدا (به لاتین: De Civitate Dei) کتابی در حوزه فلسفه مسیحی از آگوستین است که در اوایل قرن پنجم میلادی نوشته شد. این کتاب را حسین توفیقی به فارسی ترجمه کرده‌است.

محتویات

    ۱ انگیزه نگارش
    ۲ ساختار کتاب
    ۳ ترجمه فارسی
    ۴ منابع

انگیزه نگارش

رومی‌ها در قرن چهارم میلادی مسیحی شدند و ناگهان در سال ۴۱۰ میلادی مورد هجوم «گوت‌ها» قرار گرفتند. در این دوران کسانی که هنوز به بت‌پرستی گرایش داشتند، دلیل سقوط رم را دست برداشتن آنها از بت‌پرستی و گرویدن به مسیحیت دانستند.

آگوستین در آن زمان در شهر «هیپو» در الجزایر کنونی زندگی می‌کرد. فرستاده‌ای از پاپ نزد او می‌رود و برای مقابله با افرادی که چنین استدلالی می‌آوردند از او کمک می‌خواهد. آگوستین در پاسخ، مطلب مختصری را ارائه می‌کند اما قول می‌دهد که پاسخ مبسوط را در کتابی بنویسد که در واقع همین کتاب «شهر خدا»ست.[۱]
ساختار کتاب

این کتاب بیست و دو بخش دارد که از آن به بیست و دو کتاب یاد می‌شود. ده کتاب نخست به یک موضوع می‌پردازند و باقی کتاب به موضوعی دیگر. در ده کتاب اول، آگوستین بر این بحث متمرکز می‌شود که بت‌پرستی هیچ سودی برای دنیا و آخرت انسان ندارد. آگوستین در کتاب‌های یازدهم تا چهاردهم از شهر خدا در زمان گذشته سخن می‌گوید. کتاب‌های پانزده تا هجدهم نیز به شهر خدا در زمان مسیح تا آگوستین اختصاص دارد. چهار کتاب آخر نیز درباره آخرت است تا می‌رسد به رؤیت خدا که در مسیحیت به «رؤیت سعیده» معروف است. به گمان آگوستین، این دنیا شهر خدا وجود ندارد و مادامی که در جامعه این دنیایی هستیم باید از قوانین شهر زمینی تبعیت کنیم البته تا جایی که دین ما آسیبی نبیند. این تفکر نشان دهنده دیدگاه متعادل اوست.[۲]
ترجمه فارسی

این کتاب را حسین توفیقی به فارسی برگرداند و دانشگاه ادیان و مذاهب آن را در پاییز ۱۳۹۱ منتشر کرد. نشست بررسی کتاب در مرکز فرهنگی شهر کتاب در ۷ آذر ۱۳۹۱ با حضور فتح‌الله مجتبایی، پیروز سیار، شهرام پازوکی و حسین توفیقی بر‌گزار شد.

آگوستین

مارکوس اورلیوس اوگوستینوس معروف به اوگوستین قدیس (Saint Augustinus) از تأثیرگزارترین فیلسوفان و اندیشمندان مسیحیت در دوران باستان و اوایل قرون وسطی محسوب می‌گردد. او از شکل دهندگان سنت مسیحی غربی (کاتولیک و پروتستان) به حساب می‌آید.

محتویات

    ۱ زندگی
    ۲ آراء و نظریات مهم اوگوستین
        ۲.۱ عقل وایمان
        ۲.۲ نظریه شناخت
        ۲.۳ خداشناسی
        ۲.۴ تثلیث
        ۲.۵ خلقت
        ۲.۶ مسئله شر ازنظر اوگوستین
        ۲.۷ فلسفه تاریخ و سیاست
        ۲.۸ زیبایی
    ۳ آثار
    ۴ منابع

زندگی

وی از قوم بربر در شمال آفریقا بود و در شهر تاگاست واقع در ایالت سوق اهراس در الجزایر کنونی متولد گردید. او از یک مادر مسیحی و پدر مشرک به دنیا آمد. در طفولیت و جوانی در آموزشگاهی به تحصیل پرداخت که دروسش سنگین و معلمانش فوق‌العاده سختگیر بودند. او مدتی در کارتاژ زندگی کرد و در این شهر بود که غرق در لذات دنیوی گردید و قسمت اعظم اوقات خود را صرف لهو و لعب می‌کرد. بعد به رم رفت و چندی در این شهر به تدریس پرداخت. از رم به میلان مسافرت کرد و در این شهر بود که رسماً مسیحی شد و سرانجام در سالک کشیشان درآمد. آگوستین در آغاز جوانی نه علاقه‌ای به دین داشت و نه فلسفه، وتماماوقات خود را صرف مطالعه آثار ادبی می‌نمود، ولی پس از مطالعه آثار چیچرون به شدت به فلسفه علاقه‌مند گردید.

وی در ابتدا مانوی و یا ثنویت گرا بود ولی به اعتراف خودش چون به بیهودگی این مذهب در بسیاری از عقاید واندیشه‌هایش پی می‌برد به رم مهاجرت کرده و به مکتب فلسفی شکاکیون جدید ملحق می‌گردد. پس ازمدتی این مکتب فکری نیز او را اقناع نمی‌کند. در شهر میلان با شخصی با اندیشه‌های نوافلاطونی بنام «فلاویوس مائیوس تئودوروس» آشنا می‌گردد و از همین راه به مکتب نوافلاطونیان وارد می‌شود. پس از آن به دین مسیحیت می‌پیوندد. پس از مدتی به مقام اسقفی شهر هیپو انتخاب می‌شود و در همین شهر نیز از دنیا می‌رود.

وی تا پایان عمر خود نیز تحت اندیشه‌های نوافلاطونی و مانوی بوده است و این امر دربسیاری از نظریات وآثار وی به روشنی نمایان است. آگوستین در آثار خود که راجع به تثلیث، چگونگی خلقت، حقیقت، نفس، مسئله گناه و ثواب، جبر و اختیار، نجات انسان به فضل الهی و... می‌باشد می‌کوشد تا حکمت افلاطونی را با اصول آیین نصاری تطبیق دهد و از این دو معجونی که مورد قبول آبائ مسیحی باشد به وجود آورد.
آراء و نظریات مهم اوگوستین
عقل وایمان

در رابطه عقل و ایمان از دیدگاه اوگوستین باید دوجنبه را درنظر گرفت:

    منظور اوگوستین از عقل، عقلی اشراقی است که آن از ناحیه خداوند به انسان علوم حقیقی را اشراق کند.
    نظر اوگوستین در رابطه عقل و ایمان به دو شکل است که این دونظر متفاوت در دو دوره متفاوت از عمر وی ابراز می‌گردد. که شرح آن به قرار زیراست:

نظر ابتدایی اوگوستین این بود که ابتدا انسان باید ایمان آورد و پس از آن که ایمان آورد عقل آن تحت مقوله ایمان قرار می‌گیرد و درنتیجه عقل وسیله‌ای می‌گردد درخدمت ایمان و آن هم برای درک بهتر کتاب مقدس. همچنین به اعتقاد او انسان بدون ایمان نیز به مراحلی ازعلم و حقیقت می‌رسد که این همان علوم طبیعی می‌باشد. چرا که ما می‌بینیم که فی المثل ۴=۲+۲ که این امر در نزد تمام ریاضیدانان چه مسیحی و چه غیر مسیحی مشترک می‌باشد. و در نتیجه انسان بدون ایمان هم می‌تواند به کسب علوم و آن هم علوم طبیعی و ریاضی و... بپردازد ولی هیچگاه نمی‌تواند به حقیقت برسد مگر اینکه به مسیح ایمان بیاورد.

این اولین نظر اوگوستین در رابطه عقل و ایمان تا حدودی نظری معتدل به شمار می‌آید. ولی نظر دیگر اوگوستین که در اواخر عمر وی مطرح می‌شود از حالت اعتدال خارج می‌گردد و به نوعی حالت جزم گرایی سوق پیدا می‌کند. در نظر دوم اوگوستین درباره رابطه عقل و ایمان وی معتقد است که علم بدون ایمان روبه سوی انحراف دارد. وباعث گمراهی انسان‌ها می‌گردد، پس انسان باید ابتدا ایمان بیاورد و در پرتو این ایمان است که می‌تواند از عقل استفاده کند چرا که در غیر این صورت به گمراهی کشیده می‌شود. عقل پس از ایمان آوردن می‌تواند در سایه سار عقل الهی به حقیقت مطلق دست پیدا کند.

از دو دیدگاه بالا دیدگاه دومی دیدگاه غالب بر اوگوستین درباره عقل وایمان است.
نظریه شناخت

درباره نفس اوگوستین دو نظر را در جاهای مختلف آن می‌پذیرد. یکی مثل افلاطون نفس را جوهر بدن و امری که قبل از بدن نیز وجود داشته است می‌انگارد و معمولاً در مباحث فلسفی خودش درباره نفس از تعریف افلاطونی و افلوطینی نفس استفاده می‌کند. ولی درمقابل این تعریف، تعریف کتاب مقدس از نفس که آن عنصری است مجرد که پس از اینکه بدن به وجود آمد آن نیز به وجود می‌آید. این نظر مانند نظر افلاطون و افلوطین نیست که نفس را امری می‌دانستند که قبل از بدن نیز وجود داشته است. معمولاً اوگوستین در بحث‌های کلامی خودش از تعریف کتاب مقدس درباره نفس بهره می‌گیرد. ولی درمجموع او تعریف افلاطونی نفس را می‌پذیرد وآن را امری مجرد وبرتر از بدن می‌داند و معتقد است که حتی عمل شناخت نیز توسط همین نفس صورت می‌گیرد. درواقع حواس پنجگانه هنگامی که چیزی را درک کردند شکلی از این ادراک است که درنفس منتقش می‌گردد. وچون نفس نیز بر تمام بدن احاطه دارد پس کل بدن تحت شناخت و تأثیر نفس قرار دارد. این عمل شناخت حسی توسط نفس واز طریق بدن شکل می‌گیرد. ودر واقع حواس پنجگانه آدمی تنها وسیله‌ای است برای شناخت انسان از امور بیرونی که شناخت نهایی توسط نفس صورت می‌گیرد.

درباب شناخت حقیقی او نیز مانند افلاطون معتقد است که شناخت و معرفت حقیقی از طریق عقل جزئی انسان صورت نمی‌گیرد چراکه عقل امری است شخصی و جزئی و معرفتی نیز که به آن تعلق می‌گیرد نیز متعلق آن این جهان جزئی و متغیر است، پس شناخت حقیقی توسط این عقل استدلالی نمی‌تواند صورت بگیرد وبلکه توسط عقل اشراقی است که این معرفت حقیقی شکل می‌گیرد.

اوگوستین به پیروی از افلاطونیان میانه مثل را در عقل خداوند قرار می‌دهد. ومعرفت حقیقی معرفت به این مثل است که هیج گونه تغییری در آنها ایجاد نمی‌گردد و اموری کلی و ازلی هستند. درنتیجه انسان باید از طریق ایمان آوردن به مسیح این عقل اشراقی را کسب کند و از طریق این عقل اشراقی است که یتواند به حقایق عالم مثل دست پیدا کند. این عمل اشراق را اوگوستین تحت تأثیر گنوسیها گرفته است. از دیدگاه او خداوند مانند نوری است که به این عالم می‌تابد و عالم عدم را به عالم وجود مبدل می‌کند. همچنین از طریق این نور است که انسان به حقیقت می‌رسد. این نور حقیقیت در همه افراد وجود دارد ولی عده‌ای از آن کمتر بهره می‌برند و تنها در حیطه علوم طبیعی باقی می‌مانند ولی عده‌ای دیگر با ایمان به مسیح فراتر از علوم طبیعی رفته و با عالم مثل ارتباط برقرار می‌کنند.
خداشناسی

درباره اندیشه‌های اوگوستین درباره خداشناسی این امر را باید ذکر کرد که در نظر اوگوستین خدا را نمی‌توان با این عقل محدود و جزئی شناخت. خدا تنها و تنها از طریق عقل و آنهم عقل اشراقی است که مورد شناخت قرار می‌گیرد. خدا سرمدی، خیرمحض، وجود مطلق و...است. در اینجا اوگوستین از این سنت نوافلاطونی که به خداوند هیچگونه لقبی را نمی‌داد دور می‌گردد و القاب و صفات مختلفی را به خداوند نسبت می‌دهد. از دیدگاه او مهم‌ترین صفت خداوند وحدت می‌باشد. واین صفتی است که مشرکان را از مسیحیان متمایز می‌سازد. چرا که در تثلیث هر سه اقنوم یا شخص دارای وحدت جوهر هستند. زیرا اگر دارای وحدت جوهر نباشند پس دارای سه خدای متفاوت خواهیم بود واین امر مستلزم سه خدایی بودن و شرک در مسیحیت می‌گردد. تمام صفات خداوند عین ذات او هستند زیرا درغیر این صورت دوگانگی بین ذات و صفات پیش می‌آید و درنتیجه خداوند مرکب خواهد شد که برای خداوند این امر نقص محسوب می‌گردد. خدا جهان را بر اساس عقل خود ایجاد کرده است. وهمچنین او تمام موجودات را در یک آن می‌شناسد تا عرض زمان بر او حمل نگردد. وی تنها خداوند را لایق این امر می‌داند که اورا essentia بنامد. افلاطون عالم مثل را همان عالم معقول وعالم وجود مطلق یا ousia می‌دانست. اوگوستین ترجمه ousia را به essentia پذیرفت و خداوند را وجود مطلق نامید. وی ازسردمداران فلسفه ذات گرا essentaialist در مقابل فلسفه‌های جوهر گرا یا substantaialist است. معمولاً درتاریخ فلسفه کسانی که گرایش‌های ارسطویی را پذیرفته‌اند بیشتر جوهر گراهستند. وکسانی که اندیشه‌های افلاطونی را پذیرفته‌اند بیشتر ذات گرا می‌باشند. وجود حقیقی وجودی است که هیچ گونه تغییری در آن رخ نمی‌دهد. چرا که هر تغییر مستلزم نوعی عدم می‌باشد. برای مثال هنگامیکه شکوفه سیبی به یک سیب کامل تبدیل وتغییر می‌کند، پذیرفتن صورت سیب منوط است به عدم صورت شکوفه. پس وجود حقیقی در آن تغییری نمی‌باشد چرا که هر تغییر مستلزم نوعی عدم است. وچون خداوند وجود مطلق است نیز هیچ گونه تغییر و شدنی در آن ایجاد نمی‌گردد. این اصل رانیز اوگوستین وامدار افلاطون و پارمنیدس و افلاطونیان میانه می‌باشد.
نگاره‌ای از آگوستین
تثلیث

وی از نظریه پردازان بزرگ مسیحی در باب تثلیث می‌باشد. از دیدگاه او خدای واحد و حقیقی از سه شخص تحت عناوین: پدر، پسر و روح‌القدس تشکیل یافته است. و خداوند درحقیقت از این سه شخص تثلیث می‌باشد. آگوستین مهم‌ترین صفت خداوند را وحدت معرفی می‌کند. و بیان می‌کند که این امر است که مسیحیان را با مشرکان متمایز می‌کند. درواقع او این توجیه فلسفی را برای تثلیث بیان می‌کند که این سه شخص از نظر جوهر دارای وحدت می‌باشند تا ایجاد سه خدایی وشرک نشود. وی مقولات ارسطویی را درباره خداوند به سه بخش تقسیم می‌کند: مقولات مطلق، عرضی و حملی. سه مقوله جوهر، کم و کیف جزء مقولات مطلق می‌باشند. خداوند جوهر است و دو مقوله دیگر (کم و کیف) به صورت هم‌زمان بر او حمل می‌گردند. یعنی خداوند درعین اینکه جوهر است عظیم (کم) و خیر (کیف) نیز می‌باشد. و این دو مقوله چون بنا به جوهر بر خداوند حمل می‌شوند با آن یکی هستند و مطلق می‌باشند. همچنین این دو مقوله هم‌زمان بر سه شخص تثلیث و کل تثلیث به عنوان واحد حمل می‌گردند. اصولاً هنگامی که می‌گوییم خدا هست و می‌باشد، یعنی عظیم است خیر است و ... و در واقع بین بودن و عظیم بودن و خیر بودن او هیچ تفاوتی نیست. یعنی صفات خدا عین ذات اوست تا دوگانگی وترکیب بین ذات وصفات ایجاد نگردد. به عقیده اوگوستین رابطه بین سه شخص تثلیث بر اساس حمل اضافی است که صورت می‌گیرد. یعنی اگر یکی پدر است و یکی دیگر پسر این به واسطه روابطی است که بین این سه شخص درجریان می‌باشد. مثالی هم که در این زمینه می‌زند مثال برده و ارباب است. هنگامی که یکی برده و دیگری ارباب می‌باشد این در واقع به واسطه رابطه‌ای است که بین این دوشخص برقرار می‌باشد. و هنگامی که این رابطه از آنها گرفته شود دیگر این نسبت ارباب و بردگی نیز ازبین می‌رود. یکی ارباب است به واسطه اینکه به دیگری حکم می‌کند، و دیگری برده است به واسطه اینکه باید فرمانپذیر باشد. در تثلیث نیز همیطور است یکی پدر است چون پسر از اوست و یکی پسر چون مولود پدر است. یکی نیز روح‌القدس چون از پدر و پسر است. هنگامی که رابطه ارباب و بردگی از آن دوشخص گرفته می‌شود نه چیزی به جوهر آنها اضافه و نه کم می‌شود. بلکه رابطه آنهاست که فسخ می‌گردد. در تثلیث نیز همینطور می‌باشد. هیچ چیزی به واسطه این روابط بین سه شخص تثلیث نه به جوهر آنها اضافه می‌شود و نه از جوهر آنها کم می‌شود بلکه رابطه بین آنهاست که باعث ایجاد تثلیث می‌گردد. پس اوگوستین به این وسیله این امر را که این سه شخص باید دارای سه جوهر باشند را توجیه می‌کند. اوگوستین چون روح انسان را نیز امری خدایی می‌داند، آنرا نیز به تبعیت از تثلیث به سه بخش تقسیم می‌کند و در واقع تثلیث را درروح نیز جاری می‌کند و آنرا به سه بخش نفس، عقل و حیات و یا فکر، شناخت و عشق تقسیم می‌کند.
خلقت

از دیدگاه اوگوستین خلقت از یک موجود سرمدی وازلی یعنی همان خداوند می‌باشد. همانطوریکه قبلاً ذکر شد مثل در عقل خداوند قرار دارد واین عقل همان خدای پسر می‌باشد. خدای پدر با توجه به این مثل که شامل تمام حقایق در این جهان می‌باشد به ماده بی نظم جهانی (cahos) نظم می‌بخشد. همچنین این ماده در واقع همان علت مادی است که، مخلوق خداوند می‌باشد ونه موجودی ازلی و بلکه موجودی است ممکن وحادث. وی برای خلقت دو امر رابه عنوان اصول معتقدات مسیحی ذکر می‌کند که آنها عبارت‌اند از:

۱.خلقت از عدم می‌باشد: از دیدگاه اوگوستین خلقت از عدم می‌باشد و، خدای اوگوستین موجودی است که کافی است بگوید باش تا هرچیزی از جمله جهان موجود شود. پس خلقت امری ازلی نمی‌باشد، بلکه زمانی را هم می‌توان تصور کرد که ماسوی الله نبوده اند. و خداوند از این عدم و نیستی این جهان را آفریده است.

۲.خلقت همراه با زمان می‌باشد: چون خلقت از عدم است، پس زمانی بوده است که جهان نبوده است ودرواقع زمان هم نبوده است. یعنی اینکه قبل از اینکه خداوند اراده کند تا جهان بوجود آید زمانی نبوده است و با اراده خداوند برای خلقت جهان بوده است که جهان موجود شده وزمان نیز با آن پدید آمده است. پس خلقت با زمان بوده است و نه امری ازلی.

درباره مسئله خلقت امر دیگری نیز در فلسفه اوگوستین مهم است و آن استفاده اوگوستین از «نظریه عقول بذری» رواقیون می‌باشد. وی بیان می‌کند که هر نوع از موجودی در واقع دربردارنده بذر انواع بعد از خودش می‌باشد. یعنی اولین زوج انسانی که به وجود آمده بودند، بذر تمام انسان‌های بعد از خودشان را در درون خود دارا می‌بودند. و این امر یعنی دربر داشتن انواع بعد از خود از هر انسان تا انسان دیگر وجود دارد. اگر قرار است که خداوند برای مثال ...۳ انسان را در کره زمین بیافریند و بوجود آورد، بذر این ...۳ نوع انسان در همان انسان ابتدایی قرار دارد و با مرگ هر انسان و متولد شدن انسانی دیگر از این نوع بذر کاسته می‌گردد و آن از قوه بودن به فعلیت می‌رسد.
مسئله شر ازنظر اوگوستین

اوگوستین مسئله شر را به دو طریق وآن هم اندیشه سنت‌های گذشته فلسفی حل می‌کند که آن نیز بر دو قسم تقسیم می‌گردد وآن دو عبارت‌انداز:

۱.شر امری است عدمی: این نظریه را که شر امری است عدمی را اوگوستین از سنت نوافلاطونیان به وام گرفته است. و این نظریه بر این تاکید دارد که شر را خداوند به وجود نیاورده است، ودرواقع عدم وجود خیر همان شر است. برای مثال عالم مادی به ذاته امری شر نیست. بلکه در قیاس با عوالم دیگر است که در مرتبه‌ای پایین تر و نازل تر قرار می‌گیرد و شر محسوب می‌گردد. در واقع شر بودن یا نبودن عالم ماده به خاطر( نداشتن و عدم ) یاوجود عالم بالاتر از آن می‌باشد. و همچنین در مورد تاریکی وظلمت نیز همینطور می‌باشد. یعنی اینکه ظلمت به صورت امری خارجی واقعاً وجود ندارد بلکه ظلمت عدم نور می‌باشد.

۲.شر امری است نسبی: این نظریه را اوگوستین از رواقیان گرفته است. اگر انگشتان دست انسان ظریف است و ممکن است که در اثر ضربه‌ای شکسته شود، این امری شر و بد محسوب نمی‌شود. اگر این ظرافت را انگشتان دست دارا نبودند دیگر انسان نمی‌توانست که آثار هنری بیافریند و حتی غذا بخورد. اگر دندان درد برای انسان دردناک است این امر ذاتاً شر محسوب نمی‌گردد، بلکه این درد خود این هشدار را به ما می‌دهد که ضایعه‌ای در دندانهای ما وجود دارد و ما باید آنرا رفع کنیم. شر بودن درد دندان به خاطر درد آن امری است نسبی، چون در عین اینکه درد آن برای ما بد است وشر محسوب می‌گردد، از آن طرف هم مفید وخوب است که ما را از ضایعه‌ای آگاه می‌کند، واین همان نسبی بودن شر را نشان می‌دهد.
فلسفه تاریخ و سیاست

در باب فلسفه تاریخ و سیاست اوگوستین به جهان به شکل ثنوی و یا مانوی نگاه می‌کند. فلسفه تاریخ او در کتاب در باب شهر خدا یافت می‌شود. اوگوستین ملتها را در طول تاریخ به دو قطب شهر خدا و شهر دنیا تقسیم بندی می‌کند. مردم شهر خدا کسانی هستند که مرکزیت آنها همان اورشلیم یعنی زادگاه عیسی مسیح است. اینان مردمی خدایی اند که به توحید اعتقاد دارند و به خداوند عشق می‌ورزند. نقطه مقابل این شهر شهر دنیا قرار دارد که مرکزیت آنها شهر بابل است و این امر به خاطر فساد و فحشایی که در بابل آن زمان رایج بوده است می‌باشد. مردم شهر دنیا انسان‌های مغرور و متکبر هستند و دین اینان ادیان چند خدایی می‌باشد یعنی مشرک هستند. نکته جالب توجه در نظریات اوگوستین در این باره این امر است که او معتقد است که افرادی هستند که به ظاهر در شهر دنیا هستند ولی در واقع در شهر خدا هستند و همچنین عکس آن یعنی مردمی هستند که به ظاهر در شهر خدا اند ولی در باطن در شهر دنیا می‌باشند. این امر دیدگاه شمول گرایانه اوگوستین به مسیحیت را نشان می‌دهد که از پایه‌های شکل گیری نظریه پلورالیسم دینی جان هیک در عصر حاضر است. در واقع در اینجا اوگوستین صرف انجام اعمال ظاهری را مبتنی بر پذیرش مسیحیت نمی‌داند بلکه آنچه اهمیت دارد باطن و نیت اعمال است که برای عشق به خداوند صورت گیرد. همچنین این افراد شهر دنیا و شهر خدا در روز قیامت از یکدیگر جدا می‌گردند و در قیامت است که مشخص می‌گردد که کدام اهل شهر دنیا وکدام اهل شهر خدا هستند. این نظریات از این حیث در مقوله فلسفه تاریخ می‌گنجد که در واقع اوگوستین اقوام کل تاریخ را به دو قسمت تقسیم بندی می‌کند، یعنی به اقوام عالم از دیدی تاریخی می‌نگرد و همچنین به خاطر اینکه مسیحیت حاضر نتیجه گناه تاریخی است که از آدم تا حالا به افراد رسیده است. در مقوله فلسفه سیاست قرار می‌گیرد به این خاطر که اقوام و ملتهای جهان را با ذکر نام شهر به عنوان مرکزیت این اقوام در دو قسمت شهر دنیا و شهر خدا تقسیم بندی می‌کند.
زیبایی

به عقیده آگوستین در اشیاء زیبا نوعی آهنگ یا ریتم به چشم می‌خورد این ریتم بیانگر همان وحدت عددی و نظم دقیقی است که میان اجزاء و عناصر سازنده اشیاء برقرار است. این آهنگ یا ریتم آنچنان نزد او حائز اهمیت است که آن را منشاء همه زیبایی‌ها می‌داند اما این آهنگ نزد وی با معنای رایج آن تفاوت گسترده‌ای داشت. به زعم وی مفهوم ریتم یا آهنگ کیفیتی است که قابل کاربرد و قابل اعمال در خصوص پدیده‌های عینی، ملموس مادی و معنوی است. بنابراین این آهنگ حد و مرز قالب‌ها را در هم می‌شکند، یعنی تنها میان اصوات یا اجرام وجود ندارد بلکه میان اذهان و حالت‌ها نیز می‌توان به وجود ریتم یا آهنگ برخورد. به عبارتی دیگر، آهنگ کلید زیبایی هر پدیده‌ای به شمار می‌آید. از سویی دیگر، به عقیده وی، گرچه مفهوم کیفیت یا چونی یا حالت‌های مختلف موجود در اشیاء واجد اهمیت است اما زیبایی را صرفاً نباید و نمی‌تواند به کیفیت محدود ساخت. کیفیت منظور در این جا حضور وحدت تمامی یا حضور وحدت همه اجزاء سازنده یک شیء است. زیبایی در عین حال باید نشانگر تفاوت و تضاد نیز باشد. زیرا تضاد و تفاوت خود بیان مراحلی از درجات استکمالی شیء زیبا به شمار می‌رود. او همچنین امر زیبا را از امر شایسته و مناسب متمایز می‌دانست. به زعم وی امر شایسته و مناسب صرفاً کیفیتی است نسبی، یعنی هر چیز در مقایسه و نسبت با چیز دیگر شایسته و در خور حساب می‌آید. علاوه بر این، او امر زیبا را از امر مطبوع و لذت بخش متمایز می‌دانست. اساس زیبایی صرفاً بر انتقال لذت یا انطباع خاطر محدود نمی‌شود. آموزه‌های آگوستین در باب زیبایی را می‌توان با پاره‌ای آموزه‌های روان‌شناختی و انسان‌شناختی همراه دید. در تلقی آگوستین از زیبایی و آثار هنری وحدت و هماهنگی نقش بسیار تعیین کننده‌ای ایفا می‌کنند و به همین خاطر دیدگاه‌های زیباشناسی وی را اوج تکامل زیباشناسی قرون وسطی و مسیحیت به شمار می‌آورند.
آثار

از مهم‌ترین آثار وی می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:

    اعترافات: که زندگینامه فلسفی-اعتقادی وی می‌باشد. گفته می‌شود این اثر نخستین خودزندگی‌نامه‌ای است که در غرب نگاشته شده است.
    در باب تثلیث: که این اثر مهم به نوعی تبیین اعتقادی درباره تثلیث می‌پردازد.
    شهر خدا: کتابی است درباب فلسفه تاریخ وسیاست. اوگوستین ازپایه گذاران فلسفه سیاست درغرب محسوب می‌گردد.
    درباب معنی لفظی کتاب سفر پیدایش: نشان دهندهٔ عقاید وی درباره خلقت وشکل گیری جهان است.
    درباب اصول عقاید مسیحی
    درباب هشتادو سه سوال مختلف
    رسالات علیه دین مانوی.

قرون وسطا

قرون وسطا یا سده‌های میانه، (به انگلیسی: Middle Ages) نام یکی از چهار دوره‌ای است که برای تقسیم‌بندی تاریخ اروپا استفاده می‌شود. این چهار دوره عبارت بودند از دوران کلاسیک باستان، قرون وسطی، عصر نوزائی (رنسانس) و دوران جدید یا مدرن که از ۱۶۰۰ میلادی شروع می‌شود. معمولاً قرون وسطی را از پایان امپراتوری روم در قرن پنجم میلادی تا سقوط قسطنطنیه توسط دولت عثمانی و پایان امپراتوری روم شرقی (یا بیزانس) در ۱۴۵۳در نظر می‌گیرند.

محتویات

    ۱ اهمیت سده‌های میانه در تاریخ اروپا
    ۲ تقسیم بندی برهه‌های زمانی در سده‌های میانه
    ۳ سده‌های میانه اولیه
    ۴ قرون وسطی ثانویه
    ۵ قرون وسطی پایانی
    ۶ منابع

اهمیت سده‌های میانه در تاریخ اروپا
کلیسای وینچستر با معماری گوتیک متعلق به قرون وسطی

قرون وسطی در تاریخ اروپای غربی یکی از مهم‌ترین مراحل تاریخی است که از ۴۰۰ میلادی تا ۱۴۰۰ میلادی را در بر می‌گیرد. در بعضی از موارد از روزگار تاریک یا Dark age یاد می‌شود که از ویژگی‌های آن تاریک اندیشی، اختناق و حاکمیّت اولیاء و اصحاب دین در مناصب مختلف است. در این دوران دین به عنوان یک مکتب کلی بر تمام جامعه سیطره انداخته و هیچ حرکتی خارج از این مساله قابل تبیین نیست. دین نوعی اقتدار همه گیر دارد و حوزه سیاست، اقتصاد، جامعه و فرهنگ و افراد را تحت نظارت و کنترل دقیق خود دارد.
تقسیم بندی برهه‌های زمانی در سده‌های میانه

به‌طور معمول در تاریخ مغرب زمین سده‌های میانه را به سه دوره اساسی تقسیم می‌کنند.

۱. سده‌های میانه اولیه یا ماتقدم (سه سده نخست از ۳۵۰ م تا سده ششم یعنی ۵۵۰ میلادی)

۲. سده‌های میانه ثانویه یا میانه (از قرن ۶-۷ م تا ۱۲ و ۱۳ میلادی)

۳. سده‌های میانه متاخر یا عالی (از قرن ۱۴ تا ۱۶)
سده‌های میانه اولیه

در قرون وسطی اولیه که بعد از فروپاشی امپراتوری روم و یونان و یا تغییر کیش این نظام‌ها به مسیحیت آرام آرام شاهد تحول در ساختار اجتماعی و اقتصادی هستیم. عمده‌ترین تحول در زیر بنای اقتصادی این جوامع صورت می‌گیرد؛ یعنی نظام تولیدی مبتنی بر برده‌داری جای خود را به نظام تولید مبتنی بر ارباب و رعیتی یا فئودالیته می‌سپارد. در نظام فئودالیته همانند نظام برده‌داری دو طبقه اجتماعی اصلی در ارتباط با مناسبات تولید نقش تعیین کننده دارند.

۱. طبقه فئودال یا زمین‌داران، صاحبان املاک و اراضی، کشتزارها، مزارع، چمنزارها، مرغزارها، شکارگاه‌ها و حتی بیابان‌ها و کوه‌ها که در قالب قلعه‌ها، ده‌ها و قصبه‌های اربابی به عنوان اراضی تحت مالکیت این اشخاص محسوب می‌شوند.

۲. طبقه عظیم و گسترده دهقانان و کشاورزان و همراه با طبقات میانی و واسط دیگر.

در این دوران یک نوع تمایز بین نظام فئودالیته به عنوان نظام سیاسی با نظام کلیسا به عنوان نظام فکری- فرهنگی به چشم می‌خورد. کلیسا و دولت در موازات هم حرکت می‌کنند. گه‌گاه تضادها و همکاری‌هایی بین آنها دیده می‌شود. نظام فئودالیته برای تداوم خود نیازمند نوعی عقاید رسمی است تا بتواند به کمک آن ایدئولوژی به توجیه اعمال و رفتار خود پرداخته و اقدامات خود را مشروع سازد. بنابراین در این دوران ارباب دولت، مقامات و اولیاء سیاست متوجه کمک گرفتن از اصحاب کلیسا و روحانیون می‌شوند. یعنی نیاز دارند که پایه‌های فقهی و شرعی این ساختمان فراهم شود. کلیسا نظام سیاسی فئودالیته را تقدیس کرده، پس توده‌ها سر تعظیم فرود می‌آورند.
قرون وسطی ثانویه

در قرون وسطی ثانویه این مرزبندی (تفکیک دین و سیاست) از میان برداشته می‌شود. تا پیش از این، این دو طبقه جداگانه بودند و با هم کاری نداشتند. اما با ورود به قرون وسطی میانه کلیسا داعیه سیطره یافتن بر عالم سیاسی را در سر می‌پروراند. به عبارتی دیگر بین دین و سیاست نوعی وحدت ایجاد می‌شود. پاپ‌ها هستند که پادشاهان را تعیین می‌کنند و بر آنها نظارت کامل دارند.
قرون وسطی پایانی

مراحل پایانی قرون وسطی متأخر همراه با ظهور و برآمدن جنبش‌های اجتماعی و سیاسی مختلف همراه است. زمینه‌ها برای پیدایش نهضت‌های فکری و علمی و در نهایت سر بر آوردن دو سده ۱۴ و ۱۵ میلادی که از آن تحت عنوان دوران نوزایی یاد می‌شود. در این دوران دستگاه و نظام فلسفی کلیسا که از قرن ۱۱ شروع شده بود و همچنان تا قرن ۱۷ هم ادامه پیدا کرد یعنی نظام موسوم به اسکولاستیسم که به آیین مدرسی موسوم است مبنای اصلی توجیه و دفاع از حاکمیت و دستگاه دین و دولت محسوب می‌شد. این آیین مبتنی بر آموزه‌های مسیحیت، همراه با گرایش‌های فلسفی افلاطونی، فیثاغورث، آراء رواقیون و نقطه نظرات فلوطین یا نحله نو افلاطونی و دیدگاه‌های سن آگوستین است.

بلغارستان

بلغارستان (به بلغاری: България) کشوری در جنوب شرقی اروپاست. پایتخت این کشور شهر صوفیه است. جمعیت این کشور بالغ بر ۷٬۳۶۴٬۵۷۰ (در سال ۲۰۱۱ میلادی) نفر است که هر ساله ۱٪ از آن کاسته می‌شود. بلغارستان بیشترین رشد منفی جمعیت را در جهان دارد.[۱]

زبان رسمی این کشور بلغاری و واحد پول آن لِف با واحد جزء استونیکی است. حدود ۸۵ درصد از مردم آن بلغاری‌تبار و بقیه بیشتر ترک و کولی هستند. بلغارستان ۱۱۰٬۹۹۴ کیلومتر مربع مساحت دارد و چهاردهمین کشور بزرگ در اروپا است.

بلغارستان در سال ۲۰۰۴ به عضویت سازمان پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) درآمد و در سال ۲۰۰۵ اتحادیه اروپا، درخواست عضویت بلغارستان را در این اتحادیه پذیرفت و روز عضویت این کشور در اتحادیه اروپا را ۱ ژانویه ۲۰۰۷ اعلام کرد.

مهمترین صادرات بلغارستان اسانس گل رز است، همچنین شراب نیز از دیگر اقلام مهم صادراتی بلغارستان است، بلغارستان چهارمین صادرکننده شراب در جهان است، پوشاک، کفش، آهن و فولاد، ماشین آلات و تجهیزات و سوخت نیز از دیگر صادرات بلغارستان می‌باشد. جمهوری بلغارستان رسما کشوری سکولار است اما در قانون اساسی آن مسیحیت ارتودکس به عنوان دین سنتی کشور ذکر شده‌است.[۲] ۷۶٪ جمعیت پیرو آیین مسیحیت نوع ارتدوکس هستند و ۱۰٪ جمعیت را مسلمانان تشکیل می‌دهند و ۱۱٫۸ درصد بی‌دین هستند.[۳]

منطقه امروزی بلغارستان در قدیم در قلمرو تراکیه‌ای‌ها قرار داشت و بعدا یونانی‌ها و رومی‌ها بر این منطقه چیره شدند. ظهور قومیت بلغار به روزگار امپراتوری اول بلغار در قرون وسطی بازمی‌گردد. منطقه بلغارستان حدود پانصد سال در تصرف عثمانیان قرار داشت (از ۱۳۹۶ تا ۱۸۷۸ میلادی).

در اواخر سده نوزدهم، مداخله روسیه در سرزمین‌های امپراتوری عثمانی در بالکان منجر به تشکیل کشور خودمختار بلغاری در ۱۸۷۸ گشت. بلغارستان تا سال ۱۹۰۸ شاهزاده‌نشین و تا ۱۹۴۶ پادشاهی مستقلی بود. با این حال، مرزهایی که در کنفرانس برلین (۱۸۷۸) تعیین شده بود، بلغارها را راضی نکرد و برای به دست آوردن زمین‌هایی که برپایه پیمان سن استفانو (۱۸۷۷) به آنان وعده داده بودند پنج بار وارد جنگ شدند.

بلغارستان که در دو جنگ اول (۱۸۸۵ و ۱۹۱۲) پیروز گشت در جنگ نهایی بالکان (۱۹۱۳) و دو جنگ جهانی (۱۹۱۵ تا ۱۹۱۸ و ۱۹۴۴) مغلوب شد و سرزمین‌هایی را از دست داد. پس از اشغال کشور به دست ارتش سرخ (۱۹۴۴) و رژیمی کمونیستی برقرار و پادشاه تبعید شد (۱۹۴۶) و به دنبال تظاهرات مردمی در ۱۹۸۹، تئودور ژیفوک (زاده ۱۹۱۱) رهبر تندروی رژیم را اصلاح‌طلبانی برکنار کردند که یا وعده انتخابات آزاد، از نقش رهبری حزب کمونیست دست کشیدند. در ژوئن ۱۹۹۰ انتخابات آزاد برگزار شد و حزب سوسیالیست پیشین به قدرت بازگردانده شد. این حزب که با مشکلات شدید اقتصادی روبرو بود و نتوانست به تنهایی حکومت کند و در ۱۹۹۱ دولتی ائتلافی بدون برتری هیچ حزبی زمام امور را در دست گرفت و سه حزب اصلی روی کار آمده‌اند.

محتویات

    ۱ جغرافیا
    ۲ تاریخ
        ۲.۱ دو جنگ جهانی
        ۲.۲ دوره کمونیسم
        ۲.۳ به سوی دموکراسی
    ۳ سیاست
    ۴ اقتصاد
    ۵ مردم، زبان، دین
        ۵.۱ ترک‌های بلغارستان
    ۶ فرهنگ
    ۷ استان‌های بلغارستان
    ۸ جاذبه‌های گردشگری
    ۹ پیوند به بیرون
        ۹.۱ منابع

جغرافیا

در شمال این کشور جمهوری رومانی با ۶۰۸ کیلومتر مرز مشترک قرار دارد. در غرب با جمهوری پیشین یوگوسلاوی (صربستان با طول مرز ۳۱۸ کیلومتر و مقدونیه با مرز مشترک ۱۴۸ کیلومتری) همجوار می‌باشد. در جنوب با کشور یونان (۴۹۸ کیلومتر) و ترکیه (۲۴۰ کیلومتر) هم‌مرز است. در شرق جمهوری دریای سیاه قرار دارد.
نقشه توپوگرافیک بلغارستان.

دو رشته کوه مهم بلغارستان را فرا گرفته‌است، یکی رشته کوه‌های بالکان که شمال و مرکز این کشور را در بر گرفته و دیگری رشته‌کوه‌های رودوپ که غرب و جنوب کشور را شامل می‌شود، از دیگر رشته‌کوه‌های بلغارستان می‌توان به ریلا و پیرین اشاره کرد کوه‌های بالکان از شرق تا غرب و مرکز بلغارستان می‌گذرد. در شمال، تپه‌های کم‌ارتفاع به رود دانوب متمایل است. در جنوب، منطقه‌ای از زمین‌های پست کوه‌های بالکان را از گرانکوهی بلند و چین‌دار که بلندترین قله بلغارستان در آن است جدا می‌کند. بلندترین نقطه این کشور موسالا با ۲۹۲۵ متر ارتفاع است که در ارتفاعات ریلا در غرب بلغارستان واقع شده‌است.

شمال کشور تابستان‌های گرم و زمستان‌های سرد دارد، در حالی که جنوب شرق از آب و هوای مدیترانه‌ای برخوردار است. بیشتر اقلیم بلغارستان دارای آب و هوای سرد و کوهستانی است و نواحی ساحلی دریای سیاه نیز آب و هوایی معتدل و مرطوب دارد. مهمترین رود ماریتسا نام دارد که از رشته کوه‌های رودوپ در غرب بلغارستان سرچشمه گرفته و با گذر از مناطق مرکزی کشور راه جنوب را در پیش گرفته و وارد ترکیه می‌شود و سپس به دریای اژه می‌ریزد. رود دیگر دانوب نام دارد که در شمال بلغارستان جریان دارد.

پایتخت بلغارستان، شهر صوفیه است و از مهمترین شهرهای بلغارستان می‌توان به پلوودیف ۳۵۰ هزار نفر، وارنا ۳۱۵ هزار نفر، بورگاس ۱۹۰ هزار نفر و روسه ۱۶۰ هزار نفر اشاره کرد.
تاریخ

تاریخ تمدن در بلغارستان کنونی به ۳۵۰۰ سال پیش از میلاد مسیح بازمی گردد، ساکنان اولیه این منطقه اقوام تراکیه‌ای‌ها بودند. نام بلغارستان برگرفته از بلغارها است که از استپ‌های شمال دریای سیاه به آنجا مهاجرت کردند و بر قبایل اسلاو غلبه نمودند و در سال ۶۸۱ میلادی اولین پادشاهی بلغاری را بنا نهادند. بلغارها قومی آمیخته از مردمان ترک‌تبار و ایرانی‌تبار (شاخه سکایی-سرمتی) بودند.[۴][۵] که در مسیر مهاجرت، اقوام دیگری را نیز در خود حل کرده بودند.[۶][۷] و زبان آن قوم نیز زبان بلغار نام داشت که از شاخه زبان‌های ترکی‌تبار بود و امروزه منقرض شده‌است. بلغارها در جمعیت اسلاوها که افزون‌تر بودند حل شدند که این فرایند با پذیرش مسیحیت ارتدکس از سوی پادشاه بوریس یکم در سده نهم شتاب گرفت. پیدایش خط سیریلیک در سال ۸۵۵ میلادی و استقرار مسیحیت به عنوان مذهب رسمی در ۸۶۴ میلادی محرک‌هایی نیرومند در تحول فرهنگی کشور بودند. تحت حاکمیت شاه سیمئون یکم بلغارستان به اوج قدرت خود رسید و گفته می‌شد که پایتخت آن، پرسلاو، از لحاظ قدرت بازرگانی و حیات فکری با قسطنطنیه رقابت می‌کند.

نخستین پادشاهی بلغار در ۱۰۱۸ مغلوب حکومت بیزانس شد. پادشاهی دوم بلغاری که در سال ۱۱۸۶ در ولیکو تارنووو تأسیس شد، دوباره مرزهای پیشین را برقرار ساخت و عصر طلایی نوینی آغاز شد که در طی آن قلمرو بلغار با سه دریا هم مرز بود: دریای سیاه، دریای آدریاتیک و دریای اژه. در ۱۳۹۶ پس از یک جنگ طولانی و مقاومتی سخت، کشور به سلطه عثمانی‌ها درآمد. آغاز سده هجدهم سرآغازی بر دوره احیای بلغارستان بود که با شکوفایی کلیسا، ادبیات و فرهنگ بلغاری مشخص می‌گردد. پس از یک انقلاب ناموفق در ۱۸۷۶، بلغارستان در پی جنگ آزادی بخش اردو- ترکی در ۳ مارس ۱۸۷۸ به استقلال دست یافت.

در پی کنگره برلین در ۱۸۷۸، کشور به سه بخش یعنی بلغارستان شمالی، روملیای شرقی و مقدونیه تقسیم شد. کلیه این مناطق به نحوی تحت نفوذ عثمانی بودند اما نخستین پادشاه بلغارستان شمالی بنام الکساندر باتنبرگ، روملیای شرقی را تصرف کرده و به خاک خود ملحق کرد. جانشین وی شاهزاده فردیناند ساکس کوبورگ گوتا در ۲۲ سپتامبر ۱۹۰۸ میلادی بلغارستان را کاملاً مستقل از حکومت عثمانی اعلام کرد و به خود لقب تزار داد. ادعای صربستان بر ناحیه مقدونیه منجر به جنگ‌های دوم بالکان (در سال ۱۹۱۳) شد که در طی آن بلغارستان سرزمین‌های وسیعی را که در جنگ اول بالکان تصرف کرده بود از دست داد. پس از جنگ دوم بالکان پیمان آشتی بخارست در ۱۰ اوت ۱۹۱۳ به امضاء طرفین جنگ رسید. بنا به این معاهده بلغارستان از تمام فتوحات خود (از سال ۱۹۱۲ تا این زمان) تنها به ترانس و دره استرومیتسا اکتفا نمود، ولی صربستان، مونیستار و دره واردار و قسمتی از سن ژاک و نوی بازار (نوی‌بازار را بین خود و مونته‌نگرو تقسیم کرد) را به دست آورد.
دو جنگ جهانی

با آغاز جنگ جهانی اول، بلغارستان به امید بازپس‌گیری دوبارهٔ مقدونیه به آلمان پیوست. پس از دومین شکست، فردیناند ساکس کوبورگ در سال ۱۹۱۸ از حکومت کناره‌گیری نموده و قدرت را به پسرش بوریس سوم واگذار کرد. بوریس سوم ضمن ایجاد حکومتی استبدادی منابع طبیعی کشور را نیز بر باد داد. بلغارستان با آغاز جنگ جهانی دوم متحد آلمان نازی و در جبهه نازی‌ها علیه متفقین می‌جنگید ولی روسیه در ۵ سپتامبر ۱۹۴۴ به این کشور اعلان جنگ داد و این کشور جهت خود را به زیان نازی‌ها تغییر داد و به متفقین پیوست و چهار روز بعد در ۹ سپتامبر ۱۹۴۴ حکومتی کمونیستی در کشور ایجاد شد و کیمون گئورگیف دبیرکل حزب کمونیست بلغارستان شد.
دوره کمونیسم

از سال ۱۹۴۷ حکومتی در بلغارستان به سبک حکومت شوروی سوسیالیست برقرار شد. به زودی بلغارستان به سبب سرسپردگی و وابستگی کامل به شوروی به مطیع‌ترین منطقه تحت سیطره کمونیسم در اروپای شرقی بدل شد، بدین دلیل نیز بود که فعالیت ضد کمونیستی چشمگیری در دوره نفوذ شوروی بر بلغارستان به وقوع نپیوست. تودور ژیکوف، دبیرکل حزب کمونیست بلغارستان، پس از ۳۵ سال در سال ۱۹۸۹ از قدرت کناره گرفت، بلافاصله پتر ملادنوف جانشین او شد، ملادنوف، پولیت بورو (دفتر سیاسی حزب کمونیست) بلغارستان را پاکسازی کرد و به بیش از چهار دهه انحصار قدرت در دست حزب کمونیست پایان بخشید.
به سوی دموکراسی

انتخابات آزاد در ماه مه ۱۹۹۰ در بلغارستان برگزار شد و حزب کمونیست بلغارستان که به حزب سوسیالیست بلغارستان (BSP) تغییر نام داده بود پیروز انتخابات شد. ملادنوف در ژوئیه ۱۹۹۰ مجبور به استعفا شد. در اکتبر ۱۹۹۱ یک ائتلاف از یک جریان غربگرا موسوم به اتحاد نیروهای دموکراتیک (UDF) و یک حزب نماینده اقلیت ترک‌های کشور جای سوسیالیست‌ها را گرفتند. در ژانویه ۱۹۹۲ ژلیو ژلف، روشنفکری از سنخ واسلاو هاول در چکسلواکی با شعار «دموکراسی یا کمونیسم» دست به مبارزه زد و رئیس جمهور بلغارستان شد. بلغارستان با مشکلات همیشگی رو به رو بود: تورم، نرخ بیکاری هجده درصدی در اوایل ۱۹۹۴ و بدهی خارجی یازده میلیارد دلاری که با دستمزد دو سال تمام بلغارها برابری می‌کرد. اما بلغارستان پس از کمونیسم وجوه مثبتی نیز داشت، خصوصی‌سازی مزارع و کسب و کار با موفقیت انجام شد و بازارهای کشور از فراوانی مواد غذایی جلوه تازه‌ای یافت. حکومت پیشین کمونیست، اقلیت ترک کشور را که حدود ۹ ٪ از جمعیت بلغارستان را تشکیل می‌دادند مورد اذیت و آزار قرار می‌داد، اما آنها اینک زندگی بهتری داشتند، طی یک نظرسنجی که در سال ۱۹۹۲ انجام شد، نود درصد ترک‌های بلغارستان از مناسبات قومی در این کشور اظهار رضایت کردند.
سیاست

۲۴۰ عضو مجمع ملی هر پنج سال تحت نظام تعیین تعداد نمایندگان به نسبت جمعیت هر منطقه با رای تمامی افراد بالغ انتخاب می‌شوند. رئیس جمهور که مستقیما برای پنج سال اننتخاب می‌گردد نخست وزیر و شورای وزیرانی را انتصاب می‌کند که از حمایت اکثریت در محمع برخوردارند. احزاب عمده سیاسی بلغارستان عبارتند از: اتحاد نیروهای دموکراتیک (میانه‌رو)، حزب سوسیالیست (کمونیست سابق)، جنبش برای حقوق و آزادی (ترکی).

بلغارستان در سازمان ملل متحد، کنفرانس امنیت و همکاری اروپا، و شورای اروپا عضویت دارد.
ژلیو ژلف نخستین رئیس‌جمهور بلغارستان که به صورت دموکراتیک انتخاب شد در دیدار با جورج واکر بوش (سمت راست) در سال ۱۹۹۰.

حزب ائتلاف دموکراتیک بلغارستان (UDF) در سال ۱۹۹۷ مجدداً پیروز انتخابات شده و مأمور تشکیل کابینه گردید. پس از آن ایوان کوستوف نخست وزیر بلغارستان شد. کوستوف توانست با ایجاد اصلاحاتی سیستم فاسد اقتصادی بلغارستان را تا حدودی ترمیم کند. با این وجود، این پیشرفت‌ها بسیار کند و ناچیز به نظر می‌رسید. در انتخابات ۲۰۰۱، حزب ائتلاف دموکراتیک شکست سختی خورد و حزب جدید یعنی حزب جنبش ملی سیمئون دوم (SNM) به رهبری پادشاه پیشین سیمئون ساکس کوبورگ گوتا ملقب به سیمئون دوم پسر بوریس سوم که ۵۵ سال پیش از آن به دنبال نفوذ کمونیسم بر کشور از سلطنت خلع شده بود به عنوان نخست وزیر بلغارستان انتخاب شد. در انتخابات ریاست جمهوری ۲۲ ژانویه ۲۰۰۲ گئورگی پاروانوف با اکثریت آراء به عنوان رئیس جمهور بلغارستان انتخاب شد، پاروانوف در انتخابات ژانویه ۲۰۰۶ نیز مجدداً با کسب اکثریت قاطع ۷۷ درصدی پیروز انتخابات شد، رقیب جدی او در این انتخابات وولن سیدروف بود که تنها توانست ۲۲ ٪ آراء را از آن خود کند.

در انتخابات عمومی سال ۲۰۰۵، هیچ کدام از احزاب شرکت‌کننده در انتخابات نتوانستند به اکثریت قاطع دست یابند، بنابراین یک دولت ائتلافی توسط حزب سوسیالیست به رهبری سرگئی استانیشف به عنوان نخست وزیر مأمور تشکیل کابینه شد. در سال ۲۰۰۷ بلغارستان به عضویت اتحادیه اروپا درآمد. در ۲۳ ژوئیه ۲۰۰۸ کمیسیون اروپا اعطای کمک ۵۰۰ میلیون دلاری اتحادیه اروپا را به بلغارستان به علت جنایت‌های سازمان یافته و فساد لجام‌گسیخته در این کشور به حالت تعلیق درآورد. کمبود شدید انرژی برای چندین هفته در ژانویه ۲۰۰۹ به دنبال مناقشه روسیه و اوکراین بر سر قیمت گاز وارداتی از روسیه، بلغارستان را نیز تحت تأثیر قرار داد که اعتراضات گسترده و خشم مردم بلغارستان در قبال سیاست‌های مربوط به انرژی دولت را به دنبال داشت.

در انتخابات عمومی که در ژوئیه ۲۰۰۹ در بلغارستان برگزار شد، حزب راست میانه موسوم به «شهروندان برای توسعه اروپایی بلغارستان» یا (GERB) به رهبری بویکو بوریسوف پیروز انتخابات شد و بوریسوف به عنوان نخست وزیر بلغارستان برگزیده شد، بوریسوف کار خود را به عنوان نخست وزیر از روز ۲۷ ژوئیه ۲۰۰۹ آغاز کرد.

روسن پلونلیوف وزیر پیشین توسعه منطقه‌ای و شهرسازی بلغارستان آبان ماه سال ۱۳۹۰ در دومین مرحله انتخابات ریاست جمهوری با کسب ۵۴٫۸ درصد آرا به عنوان رئیس جمهوری جدید این کشور انتخاب شد.
اقتصاد

در حال حاضر و پس از فروپاشی بلوک شرق، علی رغم همه تلاش‌های صورت گرفته سیستم اقتصادی این کشور همچنان کشاورزی‌محور است و صنعت در آن جایی ندارد. همین مسئله باعث بروز فقر شده‌است.

بلغارستان با خاکی حاصلخیز و اندکی منابع طبیعی دیگر، اقتصادی استوار بر کشاورزی دارد. تولید در تعاونی‌های بزرگ مکانیزه متمرکز است. فرآورده‌های عمده شامل: غلات (گندم، ذرت، جو.) و میوه (انگور) و به طور فزاینده‌ای تنباکو است. تولیدات کشاورزی اساس صنایع غذایی و شراب‌سازی و تنباکو را تشکیل می‌دهد. وامهای بلوک شرق در توسعه صنایع ازجمله مهندسی و کود سازی و شیمیایی نقش داشته‌است. به دنبال آشوب‌های اجتماعی اقتصادی و سیاسی که اروپایی شرق را پس از ۱۹۹۰ در بر گرفت الکوهای تجارت در این منطقه مختل گشت. بلغارستان که روابط بازرگانی‌اش با شوروی به ویژه نزدیک بود، با کمبودهای شدید بسیاری از کالاها و از جمله نفت، بیشتر از اغلب کشورهای اروپای شرقی لطمه دید. تولید صنعتی کاهش یافت ولی پیشرفت در امر خصوصی کردن صنعت و کشاورزی حاصل شده‌است.

اقتصاد بلغارستان به طور کلی در سال ۲۰۱۱ به میزان ۱٫۷ درصد نسبت به سال قبل رشد داشت. پیش‌بینی اقتصادی کمیسیون اروپا برای رشد کلی بلغارستان در سال ۲۰۱۲ میلادی ۰٫۵ درصد بود درحالیکه صندوق بین‌المللی پول رشد تولید ناخالص ملی این کشور را در سال ۲۰۱۲ رقم ۰٫۸ درصد اعلام کرده بود.[۸]

نیروگاه هسته‌ای دو هزار مگاواتی کازلودی بیش از ۳۵ درصد برق بلغارستان را تامین می‌کند و افزایش طول عمر دو راکتور هزار مگاواتی این نیروگاه تا بیش از ۲۰ سال به یکی از اولویت‌های دولت بلغارستان تبدیل شده‌است.[۹]
مردم، زبان، دین
نمودار تغییر جمعیت میان سال‌های ۱۹۶۱ تا ۲۰۰۹.

٪۸۳/۹ جمعیت بلغارستان را بلغارها و ۱۰٪ را ترک‌ها و کولی‌ها تشکیل می‌دهند. بسیاری از دانشمندان ریشه بلغارها را از قبایل ترک زبان آسیای میانه (احتمالا به همراه رگه‌های ایرانی) می دانند.[۱۰] همچنین گروه‌هایی از روس‌ها، رومانی‌ها، ارمنی‌ها، یونانی‌ها و سایر اقلیت‌های کوچک نیز در این کشور به سر می‌برند. کمتر از ۰/۱٪ درصد از مردم این کشور به ایدز مبتلا هستند.[۱۱] زبان رسمی کشور، بلغاری است اگرچه جوانان بلغاری امروزه تکلم به انگلیسی را ترجیح می‌دهند.

۷۶٪ جمعیت پیرو آیین مسیحیت نوع ارتدوکس هستند و ۱۰٪ جمعیت را مسلمانان تشکیل می‌دهند و ۱۱٫۸ درصد بی‌دین هستند.[۳] در بلغارستان هشتاد هزار مسلمان علوی وجود دارد. گسترش اسلام در بلغارستان را می‌توان در تصرف این کشور توسط امپراتوری عثمانی ریشه‌یابی کرد.

زبان بلغاری زبانی هندواروپایی و از شاخه اسلاوی جنوبی است که نزدیک‌ترین به آن زبان مقدونی است و گویشوران آن با گویشوران زبان مقدونی درک مطلب می‌کنند. در زبان بلغاری کهن و معاصر صدها واژه فارسی وجود دارد که در مکالمات روزمره به‌کار می‌رود. تعداد این واژه‌ها حدود ۱۰۰۰ عدد است که بیشتر از طریق زبان ترکی و در دوره تسلط ۵۰۰ ساله عثمانی بر این کشور، وارد این زبان شده‌است.[۱۲]
ترک‌های بلغارستان
توزیع پوشاک در میان آوراگان ترک بلغارستان (۱۸۷۷).
آوارگان ترک ولیکو ترنوو به شوملا وارد می‌شوند در سال ۱۸۷۷ میلادی.

ترک‌ها یکی از اقلیت‌های قومی بلغارستان هستند که در تخمینی در سال ۲۰۱۱ جمعیت آنان در این کشور بالغ بر ۵۸۸٬۳۱۸ نفر بوده است.[۱۳]جمعیت ترک‌های کشور بلغارستان پیش از شکل گرفتنش در سال ۱۸۷۸ میلادی تقریبا یک سوم از کل جمعیت آن بود.[۱۴]با این وجود برخی پژوهش‌گران (عمدتا ترک) بر این باور هستند که ترک‌ها در اکثریت بودند.[۱۵]در سال ۱۸۷۶ تقریبا ۷۰٪ از زمین‌های کشاورزی به ترک‌ها تعلق داشت. یک تاریخ نگار ترک به نام تورهان چتین بر این باور بود که جنگ‌های روسیه و ترکیه (۱۸۷۷–۱۸۷۸) به معنای پاکسازی ترک‌ها از بالکان بود.[۱۶]ادعا شده است در میان سال‌های ۱۹۲۳ تا ۱۹۴۹ بالغ بر ۲۲۰٬۰۰۰ نفر از ترک‌ها به ترکیه مهاجرت کردند. هرچند که دولت ترکیه تشویق به مهاجرت می‌کرد. سپس موج دیگری از ترک‌ها بلغارستان را ترک کردند. در میان سال‌های ۱۹۴۱ تا ۱۹۵۱ بالغ بر ۱۵۵٬۰۰۰ نفر از بلغارستان به صورت اختیاری یا اجباری خارج شدند. اگرچه مهاجرت‌های انجام شده طبق توافق با دولت ترکیه انجام شد.[۱۵][۱۷]
ترک‌های بلغارستان (سال ۲۰۱۱))

در سال ۱۹۸۴ دولت بلغارستان یک سیاست بلغاری کردن را آغاز کرد که طی آن ویژگی‌های فرهنگی و قومی ترک‌های بلغارستان محدود می‌شد. تقریبا ۸۰۰٬۰۰۰ ترک مجبور به تغییر نام خود به یک نام بلغاری شدند. همچنین ترک‌ها دیگر حق شرکت در مراسم مذهبی اسلامی را نداشتند.[۱۸]همینطور نمی‌توانستند در مکان‌های عمومی ترکی صحبت کنند یا پوشاک سنتی ترکی بر تن کنند.[۱۹]از سال ۱۹۸۶ ترک‌ستیزی در بلغارستان بار دیگر شدت گرفت.[۲۰]این اقدامات در نهایت منجر به بزرگترین مهاجرت دست جمعی در اروپا پس از پایان جنگ جهانی دوم شد و در میان آن ۳۵۰٬۰۰۰ ترک به کشور ترکیه وارد شدند. این اتفاق میان ژوئن تا آگوست ۱۹۸۹ افتاده است و از آن به عنوان سیر بزرگ یاد می‌شود.[۲۱]پس از برکناری تئودور زیوکوف بیش از ۱۵۰۰۰۰ نفر از ترک‌ها به بلغارستان برگشتند. اما بیش از ۲۰۰ هزار نفر به طور دائم در ترکیه باقی ماندند.[۲۲]

بوکو بوریسو که متهم به داشتن تمایلات ترک‌ستیزانه شده بود.[۲۳]در انتخابات جولای ۲۰۰۹ به قدرت رسید. در دسامبر ۲۰۰۹ وی پشتیبانی خود را از حرکتی که حزب ATAKA و رهبرش در مورد پخش اخبار روزانه به زبان ترکی از تلویزیون ملی بلغارستان مطرح شده بود اعلام کرد. اما پس از آن وی این پشتیبانیش را پس گرفت.[۲۴]نخست وزیر ترکیه نگرانی خود را از افزایش احساس‌های ترک‌ستیزانه در بلغارستان به نخست وزیر بلغارستان ابراز کرد.[۲۵]وزیر امور خارجه ترکیه هم نگرانیش در مورد داغ شدن بحث‌ها در مورد اخبار به زبان ترکی در بلغارستان را بیان کرد.[۲۶]ایوان دیکوف اعلام کرد نه همه حزب ATAKA ولی بسیاری از مردم بلغارستان از طرح اخبار به زبان ترکی خشمگین شدند.[۲۴]
فرهنگ
کاخ فرهنگ ملی در صوفیه، ساخته‌شده در سال ۱۹۸۱.

عناصر اصلی فرهنگ سنتی بلغارستان از میراث تراکیه‌ای، اسلاوی و بلغار تشکیل شده‌اند و نفوذ فرهنگی یونانی، رومی، عثمانی، ایرانی و سلتی نیز در فرهنگ این کشور دیده می‌شود.[۲۷][۲۸]

نمونه سازهای بلغارستان عبارتند از کاوال (فلوتی که از ته دمیده می‌شود)، دودوک (سوت بلغاری)، کاباگیوا (نی‌انبان)، گادولکا (ساز زهی قوس‌دار) و توپان (طبل استوانه‌ای دو سر).

هفتاد درصد عطر رز در بازارهای بین‌المللی از بلغارستان می‌آید و جشن رزها در نیمه اول ژوئن در دره گل سرخ برگزار می‌شود. (در بلغارستان مرکزی در نزدیکی شهرهای کازانلوک و کارلوود). این جشن شامل یک گردهمایی شاد همراه با رزچینی همگانی است.
استان‌های بلغارستان



























بلاگووگراد
بورگاس
دوبریچ
گابرووو
خاسکوو
کرجالی
کیوستندیل
لووچ
مونتانا
پازارجیک
پرنیک
پلون
پلوودیو
رازگراد
روسه
شومن
سیلیسترا
اسلیون
اسمولیان
صوفیه
استان صوفیه
استارا زاگورا
ترگوویشته
وارنا
ولیکو ترنوو
ویدین
وراتسا
یامبول
دریای سیاه
دانوب
جمهوری
مقدونیه
یونان
رومانی
صربستان
ترکیه

از سال ۱۹۹۹ بدین سو کشور بلغارستان به ۲۸ استان (منطقه) بخش شده‌است. نام آن‌ها بدین شرح است:

    استان بلاگووگراد
    استان بورگاس
    استان دوبریچ
    استان گابرووو
    استان خاسکوو
    کرجالی
    استان کیوستندیل
    استان لووچ
    استان مونتانا
    استان پازارجیک
    استان پرنیک
    استان پلِون
    استان پلوودیو
    استان رازگراد
    استان روسه
    استان شومن
    استان سیلیسترا
    استان اسلیوِن
    استان اسمولیان
    استان صوفیه
    استان منطقه سوفیا
    استان استارا زاگورا
    استان تورگوویشته
    استان وارنا
    استان ولیکو ترنوو
    استان ویدین
    استان وراتسا
    استان یامبول

جاذبه‌های گردشگری
نمایی از کلیسای بویانا
نمایی از کلیسای هاگیا صوفیا

یکی از شهرهای بندری و زیبای این کشور، وارنا نام دارد که منطقهٔ ساحلی گلدن سندز (golden sands) را در کنار خود دارد. این منطقه از نظر اقتصاد گردشگری، نقش بسیار مهمی برای مردم منطقه و مردم کشور بلغارستان دارد. اهالی این منطقه از انواع و اقسام شگردها برای کسب درآمد بهره می‌برند. اجاره دادن سایه‌بان و تخت در حاشیهٔ ساحل و همینطور اجاره دادن خودرو، موتورسیکلت، دوچرخه و اسب‌های کوتاه قد از جملهٔ این شگردهاست. در بازارچه‌های اطراف این منطقهٔ ساحلی، انواع و اقسام جانوران (نظیر طوطی، میمون، تمساح و مارهای کوچک و بزرگ) موجود است تا گردشگران در ازای پرداخت مبلغی آن‌ها را در اختیار بگیرند و عکس یادگاری بیندازند.

بناهای تاریخی:

    کلیسای بویانا: این کلیسا متعلق به قرن چهاردهم میلادی است کلیسا و باغ آن در فهرست آثار جهانی یونسکو است.[۲۹]
    کلیسای هاگیا صوفیا: این کلیسا در قرن ششم میلادی ساخته شد و بارها تغییراتی در آن رخ داد این کلیسا در زمان تسلط عثمانی‌ها بر بلغارستان به عنوان مسجد استفاده می‌شد.[۲۹]

منطقه تاریخی «پریریکون»، از قدیمی‌ترین مجموعه‌های باستان‌شناسی بلغارستان است که به گفته پژوهشگران نیایشگاه ایزدبانو دیونیسوس که در جهان باستان از شهرت فراوانی برخوردار بوده، در آن قرار دارد. برپایه اسناد موجود فعالیت‌های بشری در این منطقه متعلق به ۵ هزار سال پیش از میلاد بوده و این صومعه نیز از جمله قلعه‌های مهم دفاعی شهر در سده‌های میانه به شمار می‌رفته‌است.

صومعه ریلا که در دل کوهستان ریلا واقع است، بزرگترین صومعه بلغارستان است. این بنا در قرن دهم ساخته شده و در فهرست میراث فرهنگی جهانی یونسکو قرار دارد. مقبره گنبد تراسی کازانکوک که قدمت آن به انتهای سده چهارم و ابتدای قرن سوم قبل از میلاد می‌رسد، حاوی نقاشی‌های دیواری منحصر به فرد است، تنها آثار باقیمانده از نقاشی هلنی که جزء فهرست میراث فرهنگی جهانی است.

گورستان باستانی وارنا که حاوی شواهد اولین تمدن اروپایی و قدیمی ترین طلای جهان است به ۴۶۰۰ تا ۴۲۰۰ سال پیش از میلاد برمی گردد. کلیسای جامع الکساندر نفسکی قدیس در صوفیه بزرگترین کلیسای جامع ارتدکس در شبه جزیره بالکان است. گنبد سنت جرج، قدیمی ترین بنای صوفیه است. سه لایه نقاشی دیوار در آن کشف شده‌است که قدیمی‌ترین آنها به سده دهم می‌رسد.

عزیز نسین

مَحمَت نُصرَت معروف به عَزیز نَسین (۲۰ دسامبر ۱۹۱۵- ۶ ژوئیه ۱۹۹۵) نویسنده، مترجم و طنزنویس اهل ترکیه است.

پس از خدمت افسری حرفه‌ای، نسین سردبیری شماری گاهنامه طنز را عهده‌دار شد. دیدگاه‌های سیاسی او منجر به چند بار به زندان رفتن شد. بسیاری از آثار نسین به هجو دیوان‌سالاری و نابرابری‌های اقتصادی در جامعهٔ وقت ترکیه اختصاص دارند. آثار او به بیش از ۳۰ زبان گوناگون ترجمه شده‌اند. بسیاری از داستان‌های کوتاه او را ثمین باغچه‌بان، احمد شاملو، رضا همراه و صمد بهرنگی به فارسی ترجمه کرده‌اند.

در سال‌های پایانی زندگی، عزیز نسین به مبارزهٔ روزافزون با آن‌چه نادانی و افراطی‌گری دینی می‌خواند پرداخت. او به آزادی بیان و حق انتقاد بدون چشم‌پوشی از اسلام معتقد بود. بعد از فتوای خمینی برای قتل سلمان رشدی، نسین ترجمهٔ کتاب آیات شیطانی را آغاز کرد. این مهم منجر به مورد هدف قرار گرفتن وی از سوی گروه‌های افراطی اسلامی شد. در ۱۹۹۳ هتلی را در شهر سیواس آتش زدند و سبب مرگ ۳۷ نفر در واقعهٔ کشتار سیواس شدند. خود نسین از این جریان جان سالم بدر برد.

محتویات

    ۱ آثار
        ۱.۱ داستان کوتاه
        ۱.۲ رمان
        ۱.۳ خاطرات
        ۱.۴ افسانه
        ۱.۵ قصه
        ۱.۶ شعر
        ۱.۷ متفرقه
    ۲ جوایز
    ۳ منابع
    ۴ پیوند به بیرون

آثار

داستان‌های عزیز نسین گاه به صورت جدا و بیرون از مجموعه‌های خود و گاه در قالب اصلی کتاب‌ها به فارسی ترجمه شده‌اند. از داستان‌هایی که به فارسی ترجمه شده می‌توان به این داستان‌ها اشاره کرد: پخمه، حقه‌باز، خری که مدال گرفت، زن بهانه‌گیر، عروس محله، گردن‌کلفت، یک خارجی در استانبول، نابغه هوش، مگر تو مملکت شما خر نیست؟، خانه‌ای روی مرز، داماد سرخانه، چگونه حمدی فیل دستگیر می‌شود؟، غلغلک، زن وسواسی، موخوره، مرض قند، طبق مقررات، گروهک کرامت و گروهک سلامت، چاخان(زوبوک) و شارلاتان. ما آدم نمی‌شویم.

کتاب‌ها و آثار عزیز نسین در قالب اصلی خود که در ترکیه انتشار یافته‌است از این قرار است:
داستان کوتاه

    Geriye Kalan (چیزهای بجامانده، ۱۹۴۸)
    İt Kuyruğu (دم سگ، ۱۹۵۵)
    Yedek Parça (قطعه یدکی، ۱۹۵۵)
    Fil Hamdi (حمدی فیل، ۱۹۵۵)
    Damda Deli Var (دیوانه‌ای روی بام، ۱۹۵۶)
    Koltuk (صندلی دسته‌دار، ۱۹۵۷)
    Kazan Töreni (مراسم دیگ، ۱۹۵۷)
    Toros Canavarı (هیولای توروس، ۱۹۵۷)
    Deliler Boşandı (دیوانه‌ها طلاق گرفتند، ۱۹۵۷)
    Mahallenin Kısmeti (قسمت محله، ۱۹۵۷)
    Ölmüş Eşek (خر مرده، ۱۹۵۷)
    Hangi Parti Kazanacak (کدام حزب می‌برد؟ ۱۹۵۷)
    Havadan Sudan (حرف از اینجا و آن‌جا، ۱۹۵۸)
    Bay Düdük (آقای سوت، ۱۹۵۸)
    Nazik Alet (دستگاه حساس، ۱۹۵۸)
    Gıdıgıdı (غلغلک، ۱۹۵۹)
    Aferin (آفرین، ۱۹۵۹)
    Kördöğüşü (دعوای کور، ۱۹۵۹)
    Mahmut ile Nigar (محمود و نگار، ۱۹۶۰)
    Gözüne Gözlük (عینک چشمانت، ۱۹۶۰)
    Ah Biz Eşekler (آه، ما خرها، ۱۹۶۰)
    Yüz Liraya Bir Deli (یک دیوانه برای صد لیره، ۱۹۶۱)
    Biz Adam Olmayız (ما آدم نمی‌شویم، ۱۹۶۲)
    Bir Koltuk Nasıl Devrilir (چطور می‌شود حکومت را برانداخت، ۱۹۶۱)
    Sosyalizm Geliyor Savulun (بروید کنار! سوسیالیسم دارد می‌آید، ۱۹۶۵)
    İhtilali Nasıl Yaptık (چطور شورش کردیم؟ ۱۹۶۵)
    Rıfat Bey Neden Kaşınıyor (رفعت بیگ چطور خودش را در دردسر انداخت، ۱۹۶۵)
    Yeşil Renkli Namus Gazı (گاز سبزرنگ ناموس، ۱۹۶۵)
    Bülbül Yuvası Evler (خانه‌های مثل لانه بلبل، ۱۹۶۸)
    Vatan Sağolsun (سر وطن سلامت، ۱۹۶۸)
    Yaşasın Memleket (زنده‌باد میهن، ۱۹۶۹)
    Büyük Grev (اعتصاب بزرگ، ۱۹۷۸)،
    Hayvan Deyip Geçme (حیوان را دست کم نگیر، ۱۹۸۰)
    Yaşım Merhaba ‏70‎ ‏(۷۰سالگی‌ام، سلام!، ۱۹۸۴)
    Kalpazanlık Bile Yapılamıyor (حتی جعل هم نمی‌شود کرد، ۱۹۸۴)
    Maçinli Kız İçin Ev (خانه‌ای برای دختر ماچین، ۱۹۸۷)
    Gülmece Öyküleri (داستان‌های طنز، ۲۰۰۱).

رمان

    Kadın Olan Erkek (مردی که زن شد، ۱۹۵۵)
    Gol Kralı Sait Hop Sait (آقای گل، سعید، بپر بالا، سعید!، ۱۹۵۷)
    Erkek Sabahat (زیبایی مردانه، ۱۹۵۷)
    Saçkıran (طاسی، ۱۹۵۹)
    Zübük (زوبوک، ۱۹۶۱)
    Şimdiki Çocuklar Harika (بچه‌های امروزی معرکه‌اند، ۱۹۶۷)
    Surname (لقب، ۱۹۷۶)
    Tek Yol (تنها راه، ۱۹۷۸).

خاطرات

    Bir Sürgünün Hatıraları (خاطرات یک تبعیدی، ۱۹۵۷)
    Böyle Gelmiş Böyle Gitmez (این‌طور شد، این‌طور نخواهد شد، ۱۹۶۶-۱۹۷۷)
    Poliste (در اداره پلیس، ۱۹۶۷)
    Yokuşun Başı (اول صعود، ۱۹۸۲)
    Benim Delilerim (دیوانگان من، ۱۹۸۴)
    Çağımızın Nasreddin Hocası Aziz Nesin (عزیز نسین، ملانصرالدین زمانه ما، ۱۹۸۴)
    Salkım Salkım Asılacak Adamlar (یک مشت آدم اعدامی، ۱۹۸۷)
    Ben de Çocuktum (من هم بچه بودم، ۱۹۸۹)
    Rüyalarım Ziyan Olmasın (رؤیاهایم را خراب نکن، ۱۹۹۰).

افسانه

    Memleketin Birinde (روزی در سرزمینی، ۱۹۵۳)
    Hoptirinam (ورجه وورجه، ۱۹۶۰)
    Uyusana Tosunum (گوساله جان بخواب، ۱۹۷۱)،
    Aziz Dededen Masallar (افسانه‌های بابا عزیز، ۱۹۷۸).

قصه

    Nutuk Makinası (ماشین سخنرانی، ۱۹۵۸)
    Az Gittik Uz Gittik (رفتیم نزدیک، رفتیم دور، ۱۹۵۹)
    Merhaba (سلام، ۱۹۷۱)
    Suçlanan ve Aklanan Yazılar (نوشته‌های محکوم و تبرئه شده، ۱۹۸۲)
    Ah Biz Ödlek Aydınlar (امان از ما روشن‌فکرهای بزدل، ۱۹۸۵)
    Soruşturmada (تحت بازپرسی، ۱۹۸۶)
    Korkudan Korkmak (ترس از ترس، ۱۹۸۸)
    Bulgaristan’da Kürtler، Türkiye’de Kürtler (کردهای بلغارستان، کردهای ترکیه، ۱۹۸۹)
    Nah Kalkınırız (پیشرفت نمی‌کنیم، ۱۹۸۹).

شعر

    Sondan Başa (از اول پایان، ۱۹۸۴)
    Sevgiye On Ölüme Beş Kala (ده مانده به عشق، پنج مانده به مرگ، ۱۹۸۶)
    Kendini Yakalamak (گیر انداختن خود، ۱۹۸۸)
    Hoşçakalın (خوش آمدید، ۱۹۹۰)
    Sivas Acısı (درد سیواس، ۱۹۹۵).

متفرقه

هزلیات:

    Azizname (عزیرنامه، ۱۹۷۹).

سفرنامه‌ها:

    Duyduk Duymadık Demeyin (نگویید شنیدیم و نشنیدیم، ۱۹۷۶)
    Dünya Kazan Ben Kepçe (دنیا دیگ است و من ملاقه، ۱۹۷۷).

نمایشنامه:

    Biraz Gelir misiniz (می‌شود لطفاً بیایید؟ ۱۹۵۸)
    Bir şey Yap Met ( مت، کاری بکن، ۱۹۵۹)
    Toros Canavarı (هیولای توروس، ۱۹۶۳)
    Düdükçülerle Fırçacıların Savaşı (دعوای نی‌زن‌ها و برس‌زن‌ها، ۱۹۶۸)
    Çiçu (چیچو، ۱۹۷۹)
    Tut Elimden Rovni (رونی، دستم را بگیر، ۱۹۷۰)
    Hadi Öldürsene Canikom (عزیزم بیا من را بکش، ۱۹۷۰)
    Beş Kısa Oyun (پنج نمایش کوتاه، ۱۹۷۹)
    Bütün Oyunlar (تمام نمایشنامه‌ها، ۱۹۸۲).
    Barbaros’un Torunu (نوهٔ بارباروس)
    Hakkımı Ver Hakkı (حقی، حقم را بده)
    Yaşar Ne Yaşar Ne Yaşamaz (یاشار نه زنده است نه مرده)

گلچین:

    Cumhuriyet Döneminde Türk Mizahı (طنز ترکی در دورهٔ جمهوری، ۱۹۷۳).

سخنرانی:

    İnsanlar Konuşa Konuşa (آدم‌ها با صحبت است که آشنا می‌شوند، ۱۹۸۸).

مقاله:

    Sivas Acısı (درد سیواس، ۱۹۹۵)
    Çuvala Doldurulmuş Kediler (گربه‌ها درون کیسه، ۱۹۹۵)
    Sizin Memlekette Eşek Yok mu? (مگر تو مملکت شما خر نیست؟ ۱۹۹۵)* Okuduğum Kitaplar (کتاب‌هایی که می‌خوانم، ۲۰۰۱).

مجموعه:

    Cumhuriyet Döneminde Türk Mizahı (طنز ترکی در دورهٔ جمهوری، ۲۰۰۱).

نامه:

    Mektuplaşmalar 1 / Aziz Nesin Ali Nesin (مکاتبات ۱ / عزیز نسین، علی نسین، ۱۹۹۴)
    Canım Oğlum، Sevgili Babacığım، Aziz Nesin-Ali Nesin Mektuplaşmaları ۱۹۶۶-۱۹۸۱ (پسر عزیزم، پدر عزیزم، نامه‌نگاری میان عزیز نسین و علی نسین ۱۹۶۶-۱۹۸۱، ۲۰۰۲).

جوایز

    ۱۹۵۶، نخل طلا، جایزهٔ مسابقهٔ بین‌المللی طنز در ایتالیا برای داستان حمدی فیل.
    ۱۹۵۷، نخل طلا، جایزهٔ مسابقهٔ بین‌المللی طنز در ایتالیا برای داستان مراسم دیگ.
    ۱۹۶۶، خارپشت طلایی، جایزهٔ مسابقهٔ بین‌المللی طنز در بلغارستان.

ثمین باغچه‌بان

ثمین باغچه‌بان (۱۳۰۴ تبریز - ۲۹ اسفند ۱۳۸۶، استانبول) آهنگساز، شاعر، نویسنده و مترجم ایرانی است.[۱]

محتویات

    ۱ زندگی
    ۲ آثار
    ۳ گزیده آثار
    ۴ منابع
    ۵ پیوند به بیرون

زندگی

ثمین باغچه‌بان در سال ۱۳۰۴ در تبریز به دنیا آمد. او کودکی خود را در شیراز گذراند و در ۷ سالگی با خانواده‌اش به تهران رفت و تحصیلاتش را در آنجا گذراند. ثمین باغچه‌بان علاقه به یادگیری پیانو داشت ولی به علت نبود پیانو در خانه و عدم استطاعت مالی خانواده، و از آن‌جا که مادرش ویلون داشت، مجبور به برگزیدن ویلون شد؛ ولی ویلون مادرش هم به علت تعمیر نامناسب صدای مناسبی نداشته و مورد قبول هنرستان موسیقی نبود. از آنجا که می‌توانست ساز ابوا را از هنرستان قرض بگیرد، این ساز را در نهایت برگزید. او طی طرحی که رضاشاه با آتاترک برای اعزام دانشجو امضا شده بود به ترکیه رفت. طی این طرح، ۱۲۰ دانشجو در گروه‌های ۲۰ نفری به ترکیه اعزام می‌شدند. او در گروه آخر اعزام شد.[۲]

او در آنکارا با اِولین باغچه‌بان که خواننده و پیانیست اهل ترکیه[۳] آشنا شد و با او ازدواج کرد. شعر زیر بخشی از سروده جبار باغچه‌بان (پدر ثمین باغچه‌بان) در وصف عروسش اِولین است:[۲]
ای خندهٔ تو گل روانم اِولین         آواز خوشت صفای جانم اِولین
بازی کند انگشت تو در پردهٔ ساز         با نالهٔ دلسوز نهانم اِولین
روشن شده از شمع قدت خانهٔ ما         تابد رخ تو چو ماه در لانهٔ ما

پس از پایان تحصیل در کنسرواتوار دولتی آنکارا، آنها به ایران آمدند و در هنرستان عالی موسیقی (کنسرواتوار تهران) استخدام شدند. ثمین آهنگسازی درس می‌داد و اِولین آواز و پیانو.[۱]

ثمین فرزند جبار باغچه‌بان (جبار عسکرزاده) بود و کتابی درباره پدرش در ایران منتشر کرده‌است که «چهره‌هایی از پدرم» نام دارد و در تیراژ محدود ۱۱۰۰ نسخه منتشر شده‌است.[۴]
آثار

یکی از نخستین و مشهورترین آثار ثمین باغچه‌بان، «سوییت سمفونیک بومی‌وار» (برای ارکستر سمفونیک) است که در سال ۱۳۳۲ خورشیدی به پایان رسید و برای نخستین بار به رهبری فرشاد سنجری، رهبر میهمان ارکستر سمفونیک تهران به اجرا در آمد. این اثر در سه بخش و با الهام از چند ترانه محلی ایرانی آفریده شده است.[۵]

از دیگر آثار معروف باغچه‌بان، آلبوم «رنگین کمون»، برای کودکان است که با همکاری ارکستر سمفونیک رادیو وین به رهبری توماس کریستین داوید، گروه همسرایان میترا (فرح) به رهبری اِولین باغچه‌بان اجرا و ضبط شده است. تکخوانان این آلبوم، بهجت قصری (سوپرانو) و اِولین باغچه‌بان (متسوسوپرانو) هستند.[۴]

ثمین باغچه‌بان و خانواده‌اش چند سال پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران برای همیشه به ترکیه مهاجرت کردند. او در ۲۹ اسفند ۱۳۸۶ در استانبول درگذشت.
آرامگاه ثمین باغچه‌بان در گورستان ایرانیان استانبول

باغچه‌بان کتابهایی از عزیز نسین نویسنده طنزنویس ترک و یاشار کمال را نیز به فارسی ترجمه کرده‌است.[۶][۷]
گزیده آثار

    سوییت سمفونیک «بومی‌وار» برای ارکستر سمفونیک
    «رباعی» روی سروده‌های باباطاهر (برای آواز و پیانو)
    «تو بیو» بر پایه ترانه محلی بختیاری (برای آواز گروهی)
    مجموعه رنگین کمون برای تکخوانان، آواز گروهی و ارکستر.
    «شُلیل» و «ویرانه» (برای ارکستر زهی)
    ترجمه کتاب‌های یاشار کمال
    ترجمه و معرفی عزیز نسین