سیاست در اسلام ساختار سیاسی ویژه و ثابتی نداشته است؛ اما قرآن اصلهایی را تعیین نموده که در جامعه اسلامی، قانون به شمار میآیند. از جمله این اصلها شورا است.[۱] قانون محمد در مدینه، نخستین قانونگذاری در اسلام است.[نیازمند منبع] جمهوری اسلامی ایران، نخستین مورد در تاریخ اسلام است که در آن علمای مذهبی که نزدیکترین طبقه به روحانیت در اسلام هستند، مستقیماً بر یک کشور اسلامی حکومت کردهاند.
در تاریخ اسلام، نخست حکومت خلفای راشدین و خلفای اموی و پس از آن، حکومت سلاطین رواج یافت. شیعیان، حکومت خلفا را نظام سیاسی مشروع و قانونی نمیدانستند؛ و معتقد به امامت بودند. شیعیان، پادشاهی را به عنوان نوع حکومت در زمان غیبت آخرین امام، مهدی پذیرفتند. این رأی در بین شیعیان، پیش از مطرح شدن نظریه حکومت ولایت فقیه توسط روحالله خمینی عمومیت داشت.[نیازمند منبع] خمینی در کشفالأسرار نوشتهاست:
ما نگفتیم که ما شاه هستیم یا سلطنت حق ماست. ما این طور بیان کردیم که اگر سلطنتی تشکیل شود که هر خردمندی تصدیق میکند که آن خوب است و مطابق مصالح مردم و کشور است، البته تشکیلاتی که بر اساس احکام خدا و عدل الهی تأسیس شود، بهترین تشکیلات است. لکن اکنون نخواستهاند اساس حکومت را به هم بزنند. اگر گاهی هم با شخص سلطانی مخالفت کردهاند، مخالفت با همان شخص بوده، از باب آن که او را مخالف مصالح کشور میدانستهاند و مخالفت با اصل سلطنت نداشتهاند.[۲]
در تاریخ اسلام، حفاظت از شریعت و برقراری نظم، وظیفه پادشاهان به شمار میرفت. با این حال پادشاهان تا حد بسیار زیادی از آموزههای شریعت که به آنان واجب بود، دور بودند.
در نظریه سیاسی اسلام، نقش دولت محدود بودهاست و در عمل مسائل عمدهای همچون عدل، بهداشت و آموزش تا قبل از به وجود آمدن دولتهای جدید در جهان اسلام، در اختیار بخش خصوصی قرار داشت. حکومت معمولاً شخصی بود و تا قبل از دوران معاصر خلفا و پادشاهان جلسات پیوستهای با مردم عادی داشتند که در این نشستها به شکایات و تقاضاهای مردم پاسخ میدادند.
فقه سیاسی
'فقه سیاسی دستگاه تفقیه سیاست اسلامی و تدبیر شرعی انسان مسلمان در قبال مسائل مدیریتی جامعه مسلمانان است'[۳]
فقه سیاسی از جمله مباحث جدید در سیاست اسلام است که برخی عمید زنجانی را به جهت تلاش های نخستین در این مورد پدر فقه سیاسی میدانند.[۴] ففه سیاسی بخشی ازفقه اسلامی است که به مسائل مربوط به حوزه مدیریت سیاسی می پردازد
برخی پیشینه این دانش میان رشته ای را به صده های قبل می دانند و نهضت تنباکو را نقطه عطفی در پیشینه آن قلمداد می کنند[۵]
در این میان حسن امرائی در کتاب مهندسی سیاست،به صراحت تاریخ فقه سیاسی را به عصر پیامبر اسلام دانسته و شخص ایشان را بنیانگذار فقه سیاسی می داند.[۳] بیشتر کارشناسان بر این امر وفاق دارند که آیت الله خمینی فقه سیاسی را در جریان انفلاب اسلامی ایران و بعد از آن متحول نمود و آن را در عمل به کار بست.
اصولاً فقه سیاسی جدای از فلسفه سیاسی است اما برخی نظرات سلسله مراتبی را برای ارتباط فقه،فقه سیاسی و فلسفه سیاسی قائل هستند. [۶] به عنوان نمونه حسن امرائی فقه سیاسی را منبعث از فلسفه سیاسی می داند.[۳]
اسلام و مردمسالاری
ساختارهای مردمسالاری در حکومتهای اسلامی، پیشینه طولانی نداشتهاست؛ هرچند در سده اخیر بسیاری از کشورهای اسلامی سعی داشتهاند که الگوهای مردمسالاری کشورهای اروپایی و آمریکایی را در کشور خود پیاده کنند.در ایران، نهادهایی چون مجلس، از ابتدا مخالفت بعضی روحانیون را برانگیخت.
شیخ فضلالله نوری در این باره گفتهاست:
رأی شما چیست که امروز حرف از وکالت ملت میزنید؛ پس معنی ولایت چه میشود؟ موکل کیست و موکلفیه کیست؟ امور عامه را میخواهید به مجلس ببرید. خدا، امور مردم را به فقها و مجتهدین گذشته، شما میخواهید امور مردم را بروید به خراز و بقال و بزاز و طرار بدهید. رأی شما منالبدایه باطل است؛ چرا که کثرت رأی دلیل صحت نمیشود.[۷]
آیت الله خمینی در توصیف حکومت اسلامی مینویسد:
حکومت اسلامی سلطنت مطلقه و استبداد نیست، بلکه مشروطهاست. البته نه مشروطه به معنی که امروز متعارف شدهاست. مقصود از مشروطه در حکومت اسلامی، این نیست که قوانین تابع آرای اشخاص و اکثریت مردم باشد. این که میگوییم مشروطه، از این جهت است که در حکومت اسلام، سلطان مقید است که در اجرا و اداره شرطهایی را رعایت بکند. اینها یک مجموعه شرط هستند که در قرآنکریم و سنت رسول اکرم- صلوات الله علیه- معین شدهاست. یعنی سلطان، باید مقید به احکام و قوانین اسلام باشد و این قوانین را رعایت کند و همین قوانین در جامعه اجرا شود.[۸]
آیت الله خامنه ای در مورد رابطه حکومت اسلامی و مردمسالاری، گفتهاست:
این مردمسالاری به ریشههای دموکراسی غربی مطلقاً ارتباط ندارد. این یک چیز دیگر است. اولاً مردمسالاری دینی دو چیز نیست؛ این طور نیست که ما مردمسالاری را از غرب بگیریم و به دین سنجاق کنیم و بگوییم که ما مردمسالاری دینی داریم. نه؛ خود این مردمسالاری متعلق به دین است. مردمسالاری دینی یعنی همین که مردم، نظام را انتخاب کردهاند، دولت را انتخاب کردهاند، نمایندگان را انتخاب کردهاند، مسئولان را انتخاب میکنند و تشکیل نظام و دوام نظام تنها بر پایه اراده مردم و رأی مردم است. البته غرب هم چنین چیزی را ادعا میکند، ولی این یک ادعا بیش نیست. ما ادعای مردمسالاری دینی داریم. مردم بایستی انتخاب کنند، بخواهند، بشناسند و تصمیم بگیرند که تکلیف شرعی برای اینها قطعی بشود.[۹]
حسن امرائی عبدولی؛نویسنده و نظریه پرداز سیاسی معاصر ایران در کتاب مهندسی سیاست در مورد مردم سالاری گفته است:
مردم سالاری یعنی مردم باید باشند چون مردم دارای اصالت وجودی می باشند.
وی معتقد است که مردم سالاری مفهومی گسترده تر ازمسارکت دارد و اعم از آن است.