اس ام اس موزیک / دانلود آهنگ های جدید

اس ام اس موزیک / دانلود آهنگ های جدید

اس ام اس موزیک / دانلود آهنگ های جدید

اس ام اس موزیک / دانلود آهنگ های جدید

فرید زکریا

فرید رفیق زکریا (به انگلیسی: Fareed Rafiq Zakaria) متولد ۱۹۶۴ در بمبئی، هندوستان، خبرنگار، مقاله نویس، ویراستار نشریه تایم، نظریه پرداز، و از اساتید شناخته شده مسائل سیاست خارجی در آمریکا است. او مجری برنامه شبانگاهی GPS در سی ان ان است. وی همچنین بعنوان کارشناس مسائل سیاستگذاری در کانال‌های تلویزیونی سراسری سی ان ان، پی بی اس، و شبکه‌ای بی سی نیز حضوری پر تعداد داشته‌است. وی دکترای خود را از دانشگاه هاروارد زیر نظر ساموئل هانتینگتون دریافت نمود. وی تا قبل از اشتغال در نشریه نیوزویک، از ویراستاران نشریه فارن افرز بوده‌است جایی‌که برای اولین‌بار از واژهٔ دموکراسی غیرلیبرال نام می‌برد.[۱] زکریا در خانواده‌ای مسلمان بزرگ شده‌است.

محتویات

    ۱ زکریا و بالا گرفتن منازعه ساخت مسجد در مرکز تجارت جهانی نیویورک
    ۲ فعالیت علمی
    ۳ نقادی
    ۴ منابع
    ۵ پیوند به بیرون

زکریا و بالا گرفتن منازعه ساخت مسجد در مرکز تجارت جهانی نیویورک
زکریا در مصاحبه با دیمیتری مدودف

بدنبال مخالفت اتحادیه ضد افترا در سال ۲۰۱۰ با ساخت یک مسجد در مکانی که پیشتر مرکز تجارت جهانی در آن قرار داشت و در حادثه ۱۱ سپتامبر از میان رفت، زکریا جایزهٔ ۱۰۰۰۰ دلاری که قبلاً توسط آنان به او داده شده بود را به آن اتحادیه به نشان اعتراض پس فرستاد. این عمل او در رسانه‌های ملی باعث بروز بحث‌های فراوانی گردیده. پیشنهاد طرح ساخت یک مسجد در جوار مکان واقعهٔ حملات ۱۱ سپتامبر حساسیت‌های حادی را برانگیخته‌است. در حالیکه بسیاری ساخت یک مسجد در آن مکان را توهینی به آمریکا و قربانیان آن حادثه می‌دانند، بسیاری دیگر همانند شهردار مایکل بلومبرگ از حامیان ساخت مسجد هستند، و منازعه و بحث سر ساخت آن مسجد کماکان ادامه دارد.[۲]
فعالیت علمی

فرید زکریا صاحب چندین عنوان مقالهٔ تخصصی در موضوع سیاست خارجی آمریکا و همچنین نظام بین‌الملل است. وی در دو کتاب پر مخاطب با عنوان جهان بعد از آمریکا و آیندهٔ آزادی به بررسی موضوعات بسیار مهمی می‌پردازد که چشم انداز روشنی را از آیندهٔ پرشکوه دمکراسی و آزادی و همچنین اوج کشورهای نوظهور دیگر بهمراه آمریکا ارائه می‌دهد. نشر نی، کتاب‌های فرید زکریا را در ایران منتشر می‌کند
نقادی

در اوت ۲۰۱۲ او به اتهام دزدی ادبی به مدت یک ماه از کار در مجلهٔ «تایم» و شبکهٔ «سی. ان. ان» (CNN) معلق شد. او در یادداشتی با عنوان «کنترل اسلحه در آمریکا» که در ستون اش در تایم منتشر کرد، بخش‌هایی از مقالهٔ «ژیل لپور» در هفته‌نامهٔ «نیویورکر» را منتشر گرده بود. او در ۱۰ اوت به این دزدی ادبی اعتراف و عذرخواهی کرد. پیش از این در سال ۲۰۰۹، روزنامه‌نگاری به نام «جفری گلدبرگ» زکریا را به دزدی ادبی متهم کرده بود.

جرج سوروس

جرج سوروس (زاده ۱۲ اوت ۱۹۳۰) تاجر ارز، سرمایه‌گذار و بازرگان آمریکایی است. سوروس رییس هیات مدیره بنیاد سوروس و موسسه جامعه باز است. وی همچنین بنیانگذار و رییس هیئت مدیره شرکت مدیریت سرمایه سوروس می‌باشد.

مجله فوربز، جرج سوروس را با ثروت خالص ۱۱٫۰ میلیارد دلار به عنوان نفر ۲۹ ام فهرست ثروتمندترین افراد جهان رده بندی نموده‌است. از سال ۱۹۷۹ تا کنون، سوروس بیش از ۶ میلیارد دلار به دلائل مختلف کمک مالی کرده‌است. او همچنین یکی از سه بنیانگذار اصلی مرکز پیشرفت آمریکا، و عضو هیئت امنای آن است. بنیانگذاری و سازمان دهی انقلاب گل سرخ در گرجستان توسط او به نظر روسیه و دیگر ناظران غربی نقش حیاتی در پیروزی آن جنبش داشت، هرچند که خود سوروس معتقد است نقش او بزرگ نمایی شده‌است. در ایالات متحده آمریکا، او را به خاطر تلاش نا موفق اش پس از اختصاص مقادیر عظیم پول در مبارزات انتخاباتی سال ۲۰۰۴ علیه جورج بوش، می‌شناسند.

محتویات

    ۱ زندگی و فعالیت‌ها
    ۲ بنیاد جامعه باز
    ۳ مخالفت با سیاست‌های بوش
    ۴ ادعای ارتباط با سید محمد خاتمی
        ۴.۱ دفاعیه کیان تاجبخش
        ۴.۲ ادعای ایرنا
        ۴.۳ ادعای سایت تابناک در رد ادعای ایرنا
        ۴.۴ تکذیب ادعاها توسط دفاتر سورس و خاتمی
    ۵ پیش‌بینی
    ۶ جستارهای وابسته
    ۷ منابع
    ۸ پیوند به بیرون

زندگی و فعالیت‌ها

او در سال ۱۹۳۰ در بوداپست در خانواده‌ای یهودی غیر ملتزم زاده شد. در سال ۱۹۴۷، پس از روی کار آمدن کمونیست‌ها، زادگاه خود را به مقصد انگلستان ترک کرد. او در سال ۱۹۵۲ از مدرسه اقتصادی لندن فارغ‌التحصیل شد. در این دانشگاه او با کارل پوپر آشنا شد و به شدت تحت تأثیر افکار او قرار گرفت.[۱]

او در سال ۱۹۶۵ به آمریکا مهاجرت کرد و در ۱۹۶۹ شرکت مدیریت سرمایه سوروس را بنا نهاد که موسسه‌ای خصوصی است و در زمینه سرمایه‌گذاری و مدیریت مالی مشاوره می‌دهد و از آغاز تاکنون، مشاور اصلی کوانتوم فاند بوده که در ۳۰ سال گذشته به طور متوسط سود سالانه‌اش ۳۱ درصد بوده‌است.[۲]

پول وولکر، رئیس سابق ذخیره فدرال آمریکا، در سال ۲۰۰۳ در پیش گفتار کتاب سوروس کیمیای دارائی نوشت:

«جورج سوروس خود را به عنوان نشانه‌ای از یک ارزباز بسیار موفق به ثبت رسانده‌است، کسی که با هوشیاری تمام، مقادیر عظیم پول را زمانی که هنوز وقت برای ادامه بازی زیاد به نظر می‌رسد بیرون می‌کشد. حجم قابل توجهی از آنچه را برده‌است امروزه به تشویق ملت‌های نو ظهور و در حال تغییر اختصاص داده تا بتوانند در راه تبدیل شدن به یک «جامعه باز» قدم بردارند. جامعه باز نه تنها در زمینه تجارت آزاد بلکه (و از آن مهم تر) در تحمل افکار جدید و اشکال متفاوت تفکر و زندگی.»
بنیاد جامعه باز

جورج سوروس در گرامی داشت استاد خود کارل پوپر، نویسنده کتاب جامعه باز و دشمنان آن، نام موسسه خود را بنیاد جامعه باز گذاشت. هدف این موسسه، ایجاد و حفظ ساختارها و نهادهای جامعه باز است.
مخالفت با سیاست‌های بوش

این موسسه در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا در سال ۲۰۰۴، تعهد کرد ۷۵ میلیون دلار به مخالفان بوش کمک کند. جورج سوروس شخصاً ۵ میلیون دلار در این راه هزینه کرد.[۳]
ادعای ارتباط با سید محمد خاتمی
دفاعیه کیان تاجبخش

به عنوان اولین مدعی، کیان تاج‌بخش نماینده سابق بنیاد سوروس در دفاعیه خود در دادگاه متهمان پرونده کودتای مخملی در ایران گفت: «اگر یکی از اولین نمونه‌های براندازی را ارتباط سفر عطریانفر به بنیاد سوروس قبل از ۱۳۷۶ بدانیم می‌توان نهایت آن را ملاقات مستقیم سید محمد خاتمی همراه با سورس در نیویورک در سال ۱۳۸۵ دانست که این یک ارتباط مستمر بوده و ادامه داشته‌است».[۴]
ادعای ایرنا

در مهرماه ۱۳۸۸، خبرگزاری ایرنا مدعی شدکه جورج سوروس در مراسمی که به مناسبت هشتمین سالگرد حوادث یازدهم سپتامبر در نیویورک برگزار شد، ضمن تاکید بر لزوم تقویت رویکردهای روادارانه در جهان اسلام، دیدار خود با محمد خاتمی در سال ۲۰۰۶ را در همین راستا ارزیابی کرد. سخنرانی آقای سوروس در هتل ترامپ اینترنشنال نیویورک تحت تدابیر شدید امنیتی و بدون حضور خبرنگاران صورت گرفت. در این جلسه جمعی از مدیران نهادهای مدنی امریکا حضور داشته‌اند که اسناد سخنان آقای جورج سوروس از سوی یکی از حضار علاقه‌مند به ایران در اختیار رابط خبری ایرنا در نیویورک قرار گرفت.[۵]

به ادعای ایرنا، سوروس در این مراسم گفت «یکی از بهترین جلساتی که من در ارتباط با پیشبرد دمکراسی در جهان اسلام و به ویژه ایران در آن حضور یافتم، ملاقاتی بود که در روز سه شنبه ۱۴ سپتامبر ۲۰۰۶ با محمد خاتمی رییس جمهور سابق ایران برگزار کردم». وی افزود «خاتمی به من گفت با حکومت مذهبی نمی‌توان به دمکراسی دست یافت».[۶]
ادعای سایت تابناک در رد ادعای ایرنا

خبرنگار سایت تابناک در واشنگتن مدعی شد با وجود آنکه مجموعه هتل‌های با نام داده شده در ایرنا در نیویورک وجود دارد ولی هتلی با مشخصات داده شده در گزارش ایرنا در شهر نیویورک وجود ندارد بلکه در شیکاگو موجود است همچنین این خبرنگاراعلام کرده‌است که مدیر هتل «ترامپ» در شیگاگو جلسه‌ای با حضور سورس در این هتل را منکر شده است و مدیر ارتباط عمومی و رسانه‌ای پرومت اینترنشنال هتل در نیویورک نیز هرگونه برگزاری مراسم در روز یازدهم سپتامبر را رد کرد[۷]
تکذیب ادعاها توسط دفاتر سورس و خاتمی

پس از انتشار مطلب ایرنا، دفتر محمد خاتمی و دفتر جرج سورس هرگونه آشنایی شخصی و تماس بین محمد خاتمی و جورج سورس را تکذیب کردند. دفتر خاتمی همچنین در اطلاعیه اعلام کرد که سخنرانی‌ها و اظهار نظرهای خاتمی در مجامع بین‌المللی بصورت مکتوب موجود است.[۸]

عبدالرضا داوری معاون خبری سازمان خبرگزاری جمهوری اسلامی با اشاره به تکذیب خبر دیدار سوروس و خاتمی از سوی خاتمی اظهار داشت: «تمامی اسناد سخنرانی جورج سوروس درباره دیدارش با محمد خاتمی که در ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۹ در هتل ترامپ اینترنشنال نیویورک ایراد شده‌است را در اختیار داریم.»[۹]
پیش‌بینی

جرج سوروس اول اسفند ۱۳۸۹ در سی‌ان‌ان در برنامه تلویزیونی فرید زکریا گفت که نظام جمهوری اسلامی تا یک سال دیگر بیشتر دوام نخواهد آورد چرا که رفتار مردم نسبت به گذشته تفاوت کرده است. او گفت:

    «مسئله این است رفتار مردم نسبت به زمان‌های عادی بسیار متفاوت شده است. وقتی مردم زندگی خود را با انگیزه‌های مشترک به خطر می‌اندازند. آنچه که غیر ممکن به نظر می‌رسد در واقع امکان‌پذیر است.»

او هم‌چنین گفت حاضر است بر سر این که رژیم جمهوری اسلامی تا یک سال دوام نخواهد آورد شرط‌بندی کند.

سرمایه‌دار

سرمایه‌دار، (به انگلیسی: financier) به شخص یا سرمایه‌گذار اطلاق می‌گردد، که زندگی خود را از طریق سرمایه‌گذاری می‌گذراند، که اغلب حجم زیادی پول را در زمینه‌هایی چون مبادلات سهام اختصاصی، سرمایه‌گذاری خطرپذیر، تملک‌های اهرمی، بانکداری سرمایه‌گذاری و یا مدیریت دارایی سرمایه‌گذاری می‌نمایند. از مشهورترین سرمایه‌داران می‌توان به: وارن بافت، هایم سولومون، جرج سوروس، جی‌پی مورگان، کالوست گلبنکیان و کارل آیکان اشاره نمود.

امروزه بیشتر سرمایه‌داران پول و دارایی‌های خود را در سهام شرکت‌ها سرمایه‌گذاری می‌کنند، که از یک سو از سود حاصل از حقوق صاحبان سهام بهره‌مند می‌شوند، از سوی دیگر با مبادله این برگه‌های سهام، سود می‌برند. گروهی نیز از طریق مدیریت سرمایه‌گذاری و کمیسیون حاصل از مبادلات، سود می‌برند.
سرمایه‌داران شاخص

    وارن بافت
    کالوست گلبنکیان
    کارل آیکان
    جی‌پی مورگان
    هایم سولومون
    جرج سوروس

انقلاب ۱۳۵۷ ایران

انقلاب ۱۳۵۷ ایران در بهمن ماه سال ۱۳۵۷ هجری خورشیدی با مشارکت طبقات مختلف مردم، بازاریان، احزاب سیاسی مخالف حکومت پهلوی، روشنفکران، دانشجویان و روحانیون شیعه در ایران انجام پذیرفت، و نظام پادشاهی این کشور را سرنگون، و زمینهٔ روی کار آمدن نظام جمهوری اسلامی، به رهبری روحانی شیعه، روح‌الله خمینی را فراهم کرد. تفکرات و شخصیت‌های اسلامی، در این انقلاب ضدسلطنتی حضور برجسته‌ای داشتند و خمینی آن را انقلاب اسلامی خواند.[۱] این انقلاب، با نام انقلاب بهمن ۵۷ نیز شناخته می‌شود.

پس از کودتای ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲، محمدرضا شاه به تثبیت قدرت خود پرداخت و طرح‌های جنجال‌برانگیز موسوم به انقلاب سفید که محور اصلی آن‌را اصلاحات ارضی تشکیل میداد، به اجرا گذاشت. اجرای این طرح‌ها و افزایش چند برابری درآمدهای نفتی، موجب توسعه اقتصادی و دگرگونی ساختار اجتماعی ایران و در عین حال افزایش اختلاف طبقاتی و تنشهای اجتماعی در دهه‌های ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰ گشت. شاه با معطوف کردن اقدامات امنیتی و اطلاعاتی خویش بر سرکوب طبقه متوسط جدید و احزاب سکولار، خود را در مقابل روحانیون و تفکرات مبارز جدید اسلامی آسیپ‌پذیر ساخت. اصلاحات او و نیز جانبداری وی از دولتهای آمریکا و اسرائیل، با مخالفت روحانیون به ویژه خمینی روبرو شد. در این دوران شماری از روشنفکران ایران (از همه مهمتر علی شریعتی) بر احیای تفکر سیاسی شیعه تاثیری عمیق نهاده و تفسیری انقلابی از شیعه را به عنوان یک ایدئولوژی رهایی‌ساز، در اذهان مردم به ویژه محصلان و دانشجویان به جای گذاشتند. خمینی نیز در سالهای تبعید خود، اگرچه خواهان ایجاد یک حکومت اسلامی به رهبری فقها به جای سلطنت موروثی بود، بیشتر به طرح نقطه ضعفهای رژیم و مسائلی که توده مردم مسلمان ایران را خشمگین میساخت، میپرداخت. همچنین شماری سازمانهای چریکی مارکسیست و اسلام‌گرا شکل گرفتند که به مبارزه مسلحانه با رژیم پرداختند. نهایتاً با سیاست‌های نادرست حزب حکومتی رستاخیز در خصوص بازار و مذهب در اواسط دهه ۱۳۵۰، بازاریان و روحانیون محافظه کار و غیر سیاسی نیز به عنوان دو متحد تاریخی، به صفوف مخالفان پیوستند.

تنش‌ها و نارضایتی‌های مذکور، با بازتر شدن فضای سیاسی در سال ۱۳۵۶ که به دلیل فشارهای دولت آمریکا و نهادهای مدافع حقوق بشر صورت پذیرفته بود، خود را نشان داد و از پاییز و زمستان همان سال، به صورت تظاهرات خیابانی نمود یافت. معترضان برای برگزاری راهپیمایی، از سنت‌های شیعی چون مراسم چهلم جانباختگان اعتراضات، استفاده سیاسی به عمل آوردند.[۲][۳][۴] رویدادهایی چون فاجعه آتش‌سوزی سینما رکس آبادان، کشتار معترضان در برخی از تظاهرات‌ها (از جمله در واقعه جمعه سیاه در شهریورماه)، و امتیازهای دیرهنگام شاه به مخالفان، موجب تشدید اعتراضات و از دست رفتن امکان مصالحه شد.[۵] رکود اقتصادی به وقوع اعتصابات گسترده و پیوستن طبقه کارگر به تظاهرات‌ها و در نتیجه فلج شدن اقتصاد کشور انجامید. با پیوستن کارگران و همچنین تهیدستان شهری به تظاهرات‌ها، دامنه اعتراضات از ده‌ها هزار نفر به صدها هزار و حتی میلیونها تن رسید.[۶] سرانجام با خروج شاه از کشور، عدم موفقیت دولت شاپور بختیار، دو روز نبرد مسلحانه سازمان‌های چریکی و هزاران داوطلب مسلح با گارد شاهنشاهی و اعلام بیطرفی ارتش در ۲۲ بهمن ۱۳۵۷، انقلاب به پیروزی رسید.[۷][۸] سپس نظام «جمهوری اسلامی» در قالب حکومتی دینی برپایهٔ تفسیر خاصی از شیعه به نام ولی فقیه جایگزین نظام پیشین گردید.[۹][۱۰]

محتویات

    ۱ ریشه‌های انقلاب
        ۱.۱ ریشه‌های انقلاب از دیدگاه داخلی
        ۱.۲ ریشه‌های انقلاب از دیدگاه جهانی
    ۲ تثبیت قدرت، توسعهٔ اقتصادی، تنش‌های اجتماعی
        ۲.۱ آغاز به کار دولت کودتا و انقلاب سفید
        ۲.۲ نوسازی و توسعه اقتصادی
        ۲.۳ عدم توسعه سیاسی و نارضایتی‌های اجتماعی
    ۳ تنش‌های سیاسی؛ مخالفان حکومت پهلوی
        ۳.۱ حزب توده ایران
        ۳.۲ جبهه ملی و نهضت آزادی
        ۳.۳ روحانیون مخالف
        ۳.۴ سازمانهای چریکی
    ۴ دولت تک‌حزبی، حزب رستاخیز و تشدید نارضایتی‌ها
    ۵ بازتر شدن فضای سیاسی، آغاز اعتراضات
        ۵.۱ بحران فشارهای خارجی
        ۵.۲ جرقه اعتراضات
        ۵.۳ اعتراضات سیاسی و سنتهای شیعی
    ۶ گسترش اعتراضات و اعتصابهای گسترده کارگری
        ۶.۱ جمعه سیاه
        ۶.۲ اعتصاب‌های سراسری، محرم و تضعیف شاه
    ۷ سرنگونی رژیم شاه و پیروزی انقلاب
    ۸ پس از انقلاب؛ کشمکش لیبرال‌ها و روحانیون؛ آزادی زودگذر
        ۸.۱ برخورد با مطبوعات
        ۸.۲ قوانین اسلامی
    ۹ تاثیر انقلاب ۱۳۵۷ بر طبقات اجتماعی ایران
    ۱۰ نگارخانه
    ۱۱ پانویس
    ۱۲ پانویس
    ۱۳ جستارهای وابسته
    ۱۴ منابع
    ۱۵ پیوند به بیرون
        ۱۵.۱ پرونده

ریشه‌های انقلاب
مخالفان محمد مصدق و شرکت کنندگان در کودتای ۲۸ مرداد، سوار بر تانکهای «شِرمَن» ارتش شاهنشاهی.
ریشه‌های انقلاب از دیدگاه داخلی
نوشتار اصلی: کودتای ۲۸ مرداد

محققان معتقدند در جستجوی ریشه اصلی انقلاب ۱۳۵۷ ایران، می‌توان به کودتای ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ بازگشت.[۱۱][۱۲][۱۳] پس از برکناری رضاشاه پهلوی توسط متفقین در هنگامه جنگ جهانی دوم، ایران در بین سالهای ۱۳۲۰ تا ۱۳۳۲، طولانی‌ترین زمان فضای باز سیاسی در تاریخ معاصر را به خود دید. در این دوره روشنفکران و نه روحانیون، دست‌اندرکار بسیج و سازماندهی توده‌ها علیه ساختار قدرت بودند و سازمانهای غیر مذهبی - نخست حزب توده و سپس جبهه ملی به رهبری محمد مصدق - با موفقیت، طبقه متوسط و طبقه کارگر شهری را جذب کردند.[۱۴] در طی این دوران، مصدق به عنوان یک ملی‌گرای محبوب، خواستار اصلاح سیاست خارجی نادرست و خاتمه بخشیدن به دادن امتیازهای عمده به ابرقدرتهای خارجی شد.[۱۵] او به یاری تظاهرات‌های گسترده طبقه متوسط و همچنین اعتصابات بزرگ کارگری در بخش صنعت نفت به سازماندهی حزب توده، به عنوان اهرم فشاری بر حکومت، توانست نهضت ملی شدن صنعت نفت ایران را با موفقیت به پیش ببرد و تحت تاثیر شور و اشتیاق عمومی به نخست وزیری رسیده و حتی تسلط و اختیار محمدرضاشاه بر ارتش را به خطر افکند. ملی شدن صنعت نفت برای انحصارات نفتی و دولت بریتانیا ضربه‌ای جبران ناپذیر بود، به ویژه که این جنبش، می‌توانست به نیروی محرکه‌ای برای مردم دیگر کشورهای منطقه به منظور کسب حقوق خویش، تبدیل شود و بدین‌سان منفعت دیگر ابرقدرت وقت، ایالات متحده را نیز به مخاطره افکند. سرانجام بریتانیا توانست موافقت آمریکا را برای به راه‌اندازی یک کودتای نظامی علیه دولت مصدق به دست آورده و آمریکا به کمک نیروهای هوادار سلطنت در ارتش ایران و با پشتوانه دستگاه مذهبی (علما و روحانیون طراز اول و وعاظ و پیروان آنها) و برخی از زمینداران و سیاستمداران محافظه‌کار، دولت وی را سرنگون نمود.[۱۶][۱۷][۱۱] این رویداد تاثیری به سزا و طولانی مدت بر فضای جامعه به جای گذاشت و در عصر جمهوری خواهی، ملی‌گرایی، گرایش به سوسیالیسم و سیاست خارجی بیطرفانه، اکنون سلطنت پهلوی و ارتش، در افکار عمومی، به عنوان سرسپرده ابرقدرتهای غربی، سرمایه‌داری و سازمانهای اطلاعاتی آمریکا و بریتانیا شناسانده شدند. با وقوع کودتا، سازمانهای سیاسی چون جبهه ملی و حزب توده سرکوب شده و اعضای آنها به حبسهای کوتاه و یا بلند مدت و حتی اعدام محکوم شدند و علاوه بر بریتانیا، ایالات متحده نیز به عنوان دشمن جدید امپریالیستی ایران شناخته شد. از سوی دیگر، سرکوبی نیروهای سکولار و غیر روحانی، راه را برای پیدایش جنبشهای جدید اسلامی هموار نمود.[۱۲]
ریشه‌های انقلاب از دیدگاه جهانی
نوشتار اصلی: نظریه دومینو

با یک دیدگاه جهانی نسبت به انقلاب ایران بین تئوری دومینو، کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، صادرات انقلاب و پذیرفته نشدن قطعنامه صلح ۵۱۴ شورای امنیت در جنگ ایران و عراق و حمایت امریکا از بعث در بمب باران‌های شیمیایی ایران[۱۸] ارتباط محکمی برقرار می‌شود. پیشنهاد می‌شود در صورت گیج شدن، مقاله تئوری دومینو و مارکسیسم را مطالعه نمایید.
تئوری دومینو و نتیجه آن درباره خاورمیانه و ایران به دلیل پتانسیل‌های متنوع انقلابی با جزئیات و پیچیدگی‌های خاصی همراه است از جمله پتانسیل اختلافات مذهبی و دینی و گاه مارکسیستی و کمونیستی گاهی در کنار مذهب و گاهی مقابل آن، همچنین وجود کشورهای نفت خیزی که همواره از نظر پیشرفت فناوری و تولید و توان نظامی از کشورهای غربی و روسیه بسیار ضعیف تر بودند و هستند و درباره نفت صادراتی، یا استعمار شده بودند یا بر سر قیمت رقابت می‌کردند و می‌کنند.
پس برای درک بهتر تئوری دومینو در سیاست خاورمیانه به عنوان یک اصطلاح امپریالیستی جهانی لازم است انقلاب ایران را از دیدگاه جهانی بشکافیم:
کاریکاتور سیاسی اثر کارلوس لاتوف که اجرا کردن تئوری دومینو برای بهار عربی را نمایش می‌دهد

از دیدگاه خارجی و سی آی ای، کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ در پی روابط دکتر محمد مصدق با حزب توده یا حداقل مقابله ضعیف او در برابر رشد کمونیسم رخ داد.[۱۹][۲۰] که از دیدگاه داخل ایران طی سال‌های ۱۳۲۰ تا ۱۳۳۲ ایران باز ترین فضای سیاسی را به خود دید. دکتر محمد مصدق در روزهای پایانی عمرش گفت «کمونیسم را بهانه کرده‌اند که نفت ما را ۱۰۰ سال دیگر هم غارت کنند». محمد رضا پهلوی در خاطراتش در کتاب پاسخ به تاریخ می‌گوید مصدق بدبین بوده است و مانع صادرات و فروش نفت شده بود که باعث تورم شدید می‌شد و انگلیس نفت خود را از کویت با قیمتی ارزانتر تامین می‌کرد.
مرزهای اطراف شوروی و کشورهایی که سیاست مشابه دارند یعنی پیشروی سیاسی مرزها به صورت دومینو (برخلاف ارسال مستقیم نیروهای نظامی)، همواره برای غرب مهم بوده است. موضوع بحران ۲۰۱۴ اوکراین در حال حاضر گواه این موضوع است. غائله کمونیستی آذربایجان(جمهوری خلق آذربایجان) یکی از استدلال‌های تئوری دومینوی کمونیستی در ایران در کنار حزب توده و مجاهدین خلق بود. با توجه به پتانسیل مذهبی در خاورمیانه، می‌توان ارتباط بین تئوری دومینو و شعار صادر کردن انقلاب اسلامی پس از سال ۱۳۵۷، برقرار نشدن صلح در جنگ ایران و عراق در سال ۱۳۶۱ و در پی آن کمک دولت‌های غربی به بعث، تنش‌های بین حزب الله، اسرائیل و فلسطین و ربط دادن بهار عربی به تئوری دومینو توسط کارلوس لتوف را مد نظر گرفت که هرچند ظاهرا دلایل و ریشه‌های متفاوتی مثل دین و مذهب یا استبداد دارند اما مداخله مستقیم دولت‌های غربی و مداخله غیر مستقیم شوروی در بازار سیاه قاچاق سلاح پس از جنگ سرد همواره یک موضوع واضح بوده است که در فیلم ارباب جنگ(Lord of War) نیز به خوبی بر اساس واقعیت به تصویر کشیده شد.
در مناظره ۲۱ اکتبر ۱۹۸۴(۲۹ مهر ۱۳۶۳) بین رئیس جمهور رونالد ریگان و نائب رئیس جمهور سابق(۴۲مین) والتر اف ماندیل در کانزاس میزوری، مورتون کاندرک ویراستار اجرایی مجله هفتگی جمهوری جدید می‌پرسد:[۲۱][۲۲]

    سوالی درباره مذاکرات تان با دوستان دارم، شما از رئیس جمهور کارتر برای کمک کردن به براندازی دو دیکتاتور دوست که با ملت هایشان دچار مشکل شده بودند به سختی انتقاد کردید یکی شاه ایران و دیگری رئیس جمهور سوموزا از نیکاراگوئه. و اکنون رهبران دیگری مشکل ساز شده‌اند شامل رئیس جمهور پینوشه از شیلی و رئیس جمهور مارکوس از فیلیپین. برای پیشگیری از اینکه فیلیپین یک نیکاراگوئه دیگر شود چه کاری باید انجام دهید، و چه می‌توانید انجام دهید؟[۲۱][۲۲]

و ریگان در پاسخ می‌گوید:

    من از رئیس جمهور به خاطر اینکه چیزی را ارزان فروختیم که برای ما یک هم پیمان قدرتمند بود انتقاد کردم یعنی شاه ایران؛ و من کاملا متقاعد نشدم که او تا این حد از خط مردمش دور بوده باشد یا اینکه آنها چیزی را که رخ داد خواسته باشند. شاه پیشنهاد ما را انجام داده بود و بار سنگین وظیفه ما را برای یک دوره زمانی کامل ادامه داده بود، و من واقعا فکر می‌کنم این که ما اجازه دادیم تا شاه سقوط کند یک لکه و نقطه تاریک در رکورد ما بود. آیا اوضاع بهتر شده است؟ شاه، آنچه او می‌توانست انجام داده باشد، داشت مسکن و زندگی را کم هزینه می‌کرد، سرزمین را از ملاها پاک می‌کرد و آن را در بین رعیت‌ها تقسیم می‌کرد تا مالک باشند-چیزهایی از این قبیل. اما ما آن را با یک شخص دیوانه وار متعصب تعویض کردیم با کسی که هزاران هزار نفر از مردم را کشت، منظورم اعدام هاست.[۲۱][۲۲]

این نقطه تاریک به عنوان انتقاد در کنار مساله افغانستان در دسامبر ۱۹۷۹ و موضوع جنگ سرد جدید با اتحاد شوروی در کارنامه جیمی‌کارتر در شرح جایزه صلح نوبل او یادآوری شد و همچنین در شبکه‌های خبری انتشار یافت.[۲۳][۲۴] جزیره ثبات یکی از مباحث پیرامون این موضوع بود.[۲۵]

ضعیف شدن چهره شاه در بین مردم ایران به عنوان کشوری با قدرت نظامی مطرح در منطقه (در آن زمان) با پتانسیل هم کمونیستی هم مذهبی یکی از دلایلی می‌توانست باشد که موجب تحریک غرب برای مداخله شود. با توجه به:

    تشکیل حزب رستاخیز در سال ۱۳۵۳ و فشار بر بازار و فعالیت روحانیون، و اینکه شاه هم‌زمان هم در بین مردم معتقد به روحانیت و هم روشنفکران یعنی هم جبهه سکیولار نیشنالیست دموکرات ملی، هم حزب مارکسیستی توده(مانیفست کمونیست) که هر سه سرکوب شده بودند روز به روز بیشتر به یک دیکتاتور مستبد تبدیل می‌شد، این از یک طرف
    و از طرف دیگر فعالیت‌های متداوم تروریستی یا انقلابی قدیمی مانند ماجرای ترور ناموفق شاه توسط ناصر فخرآرایی در ۴ فوریه ۱۹۴۹(۱۵ بهمن ۱۳۲۷)،[۲۶] واقعه سیاهکل، غائله آذربایجان و بسیاری دیگر، و نگرانی امریکا از سیاست دومینوی شوروی و صادرات اسلحه‌های روسی به کشورهای دارای پتانسیل انقلابی و به قدرت رسیدن شخصیت‌های انقلابی با ایدئولوژی‌های خاص در آن کشورها از طرف دیگر
    و همچنین قیمت بالای نفت ایران و اوپک در شرایط بحران اقتصادی اروپا (کشورهایی چون انگلیس و فرانسه که پیشتر تمایلات قدیمی برای استعمار کردن منابع طبیعی کشورهایی چون ایران بواسطه تامین کردن فناوری انحصاری استخراج نفت داشتند)؛ و شاه که در پاسخ می‌گوید «شما کالاهایتان را ۳۵ درصد گرانتر برای ما می‌فروشید پس در واقع چیزی را از دست نمی‌دهید».[۲۷] طبق مستندی از شبکه منوتو، ۱۲ کشور از جمله انگلیس و فرانسه از ایران وام دریافت کرده بودند و همچنین ایران اقدام به سرمایه‌گذاری در کشورهای اروپایی و امریکایی کرد همچون شرکت فولاد کروپ آلمان غربی و هواپیمایی پان امریکن.[۲۵]

همه اینها باعث می‌شد تا سیاست‌های غرب درباره ایران به سمتی دیگر گرایش پیدا کند یعنی تخریب چهره شاه؛ و بدین صورت پیش از انقلاب ۱۳۵۷ گوش کردن به رادیوهای خبری انگلیسی در ایران ممنوع شده بودند و فعالیت سیاسی-مذهبی روح‌الله خمینی از فرانسه همچنان به صورتی عجیب ادامه داشت.
حفاظت فرانسه از ابوالحسن بنی صدر افکار را به سمت اطلاعاتی سوق می‌دهد که احتمال دارد او درباره انقلاب ایران بداند[نیازمند منبع] و شاید به همین دلیل خیمینی از او حمایت می‌کرد و در پایان شرایط گریختن او از ایران فراهم بود زیرا حتی اختلافات بنی صدر و خمینی از نظر سیاسی اجازه چنین افشا گری بزرگی را نمی‌داد هر چند این موضوع یک احتمال بدون پشتوانه است اما مستندات این بخش از مقاله درباره دخالت غرب در انقلاب ایران این موضوع را تقویت می‌کند.
با توجه به شعار صادرات انقلاب در ایران، با دیدگاهی منطقی نسبت به طرز فکر رهبر انقلاب اسلامی و کتاب‌های وی مانند تحریر الوسیله، این گفته از محمدرضا پهلوی که مدیریت و هزینه تبلیغات گستردهٔ انقلابی که رخ داد نمی‌توانست کار یک نفر به تنهایی باشد را تقویت می‌کند، هر چند نحوه برخورد سرکوبگرانه شاه نیز قطعا به این امر کمک کرد. سیاست‌های پیچیده صادرات انقلاب، سلاح و پول و شکستن اتحاد مردم یک کشور به بهانه کمونیسم (صادرات انقلاب پرولتاریای کارگری) یا اختلافات دینی و مذهبی یا برهم زدن صلح و تحریک آتش جنگ در یک منطقه به منظور پیشروی سیاسی و افزایش متحدان یک امپراطوری موضوعی ست که همواره شفاف بوده است. صادرات انقلاب اسلامی طی جنگ ایران و عراق (ماجرای صلح سال ۱۳۶۱) و پس از آن (اهمیت درگیری‌های لبنان، فلسطین، ترکیه و سوریه و کلا بهار عربی برای ایران و ادعای صادرات موفقیت آمیز انقلاب ایران و شعارهای مرگ بر امریکا) از یک طرف هم شبیه سیاست صادرات انقلاب‌های کمونیستی ست که برای نیروهای انقلابی کشورهای دیگر، سلاح، ایدئولوژی و هزینه صادر می‌کردند هم از طرف دیگر درباره ترکیب سیاسی-دینی انقلاب اسلامی و صادرات آن، ظاهرا رهبر این انقلاب با حمایت دولت‌های غربی به قدرت رسید نه حمایت رهبران کمونیسم.[۲۸][۲۲]
همه اینها ما را به یاد یان سمیت نخست وزیر سابق رودزیا(در افریقای جنوبی) می‌اندازد که در خاطراتش، رشد موفق استبداد دولت‌های جناح چپ در افریقای سیاه در طول دوران استقلال کشورهای مستعمراتی(مبارزه با استعمار) را با عنوان «تاکتیک دومینوی کمونیست‌ها» "the communists' domino tactic" شرح می‌دهد.[۲۹] تاسیس دولت‌های طرفدار کمونیست در تانزانیا (۱۹۶۱-۶۴)(۱۳۴۰ تا ۱۳۴۳) و زامبیا(۱۹۶۴)(۱۳۴۳) و دولت‌های به وضوح مارکسیست لنینی در آنگولا(۱۹۷۵)(۱۳۵۴)، موزامبیک(۱۹۷۵)(۱۳۵۴) و در نهایت خود رودسیا (در ۱۹۸۰)(۱۳۵۹)[۳۰] توسط سمیت به عنوان گواه "تصاحب‌های حیله گرانه و پر توطئه امپریالیسم (امپراتور گستری) شوروی در پایین قاره افریقا." ذکر می‌کند.[۳۱] و مجدد مانند ماجرای چین در تئوری دومینو سوال مشترک آنجاست که «انقلاب ایران برای منافع کدام جناح بود و واقعا به نفع کدام یک شد؟»
تثبیت قدرت، توسعهٔ اقتصادی، تنش‌های اجتماعی
آغاز به کار دولت کودتا و انقلاب سفید
محمدرضا شاه به همراه علی امینی نخست‌وزیر و حسن ارسنجانی وزیر کشاورزی، در حال اعطای سند مالکیت زمین‌ها به کشاورزان، به عنوان آغاز برنامه اصلاحات ارضی.

در دهه نخست پس از کودتای ۲۸ مرداد، محمدرضا شاه آنچه را که پس از برکناری پدرش، رها شده بود، ادامه داد. او با شتاب هر چه تمامتر، سه ستون حافظ حکومت خود، «ارتش»، «نظام حمایتی مالی دربار» و «دیوانسالاری» را گسترش داد و به یُمن افزایش چشمگیر درآمد نفت، موفق شد تا رویای رضاشاه در خصوص ایجاد یک ساختار دولتی عظیم را، تحقق بخشد.[۳۲] شاه نخست رهبران کودتا را به مقامهای کلیدی گمارد، کمکهای مالی از آمریکا دریافت کرد و از همکاریهای فنی سازمان اطلاعات اسرائیل و آمریکا (موساد و سیا) و اف‌بی‌آی پلیس آمریکا، برای تشکیل پلیس مخفی جدیدی در سال ۱۳۳۶، با عنوان ساواک (مخفف سازمان اطلاعات و امنیت کشور)، بهره برد.[۳۳][۳۴] اما در سالهای ۱۳۳۹ تا ۱۳۴۲، اقتصاد ایران که مبتنی بر کشاورزی بود، با بحران شدیدی روبرو شد و ایران را به کمکهای خارجی محتاج کرد. دولت آمریکا به ریاست جان اف کِندی، پرداخت وام‌های آینده را به اجرای اصلاحات ارضی و لیبرالی که آنرا بهترین سد محافظ در برابر وقوع انقلاب کمونیستی می‌دانست، مشروط کرد. در نتیجه شاه، علی امینی شخص مورد اعتماد آمریکا را به مقام نخست وزیری رساند و وزیر کشاورزی امینی، حسن ارسنجانی، برنامه اصلاحات ارضی را با هدف از بین بردن اتکای ایران به کشاورزی و ایجاد طبقه کشاورزان مستقل به پیش برد.[۳۵][۳۶] گرچه اصلاحات ارضی از اقدامات دولت امینی بود، شاه پس از تعدیل آن، اصلاحات را ابتکار خود معرفی کرد و با بوق و کرنای تمام آنرا در منشور شش ماده‌ای جنجال برانگیز خود موسوم به «انقلاب سفید» یا «انقلاب شاه و مردم» منظور نمود. پنج ماده دیگر آن شامل، ملی کردن جنگلها، فروش کارخانه‌های دولتی به بخش خصوصی، سهیم شدن کارگران در سود کارخانه‌ها، اعطای حق رای به زنان و ایجاد «سپاه دانش» می‌شد.[۳۷]

طرحهای انقلاب سفید، با مخالفتهایی از سوی جبهه ملی و همچنین محافل مذهبی، روبرو شد. در فاصله کمتر از یک دهه پس از کودتا، روابط شاه و روحانیون، مسالمت‌آمیز بود، اما اتخاذ این طرحها و همچنین به رسمیت شناختن دولت اسرائیل توسط حکومت وقت، بر این دوره کوتاه از روابط حسنه شاه و علما، مهر پایان گذاشت. در میان معترضان، چهره مخالف جدیدی به نام روح‌الله موسوی خمینی خود را در اذهان مطرح ساخت. این روحانی مجتهد که در مدرسه معروف فیضیه قم به تدریس فلسفه و فقه می‌پرداخت، سخنرانیهای انتقادی خود را از سال ۱۳۴۱ آغاز کرده بود و در آن هنگام بیش از شصت سال داشت. خمینی ضمن دوری جستن از طرح موضوعاتی چون اصلاحات ارضی و حق رای زنان که موضوع اصلی مورد مخالفت دیگر روحانیون بود، به مسائلی که توده مردم را بیشتر خشمگین می‌ساخت، می‌پرداخت و مرکز ثقل مخالفتش با شاه بر سر نفوذ آمریکا در ایران بود. اعتراضات که در خرداد ۱۳۴۲، در شهرهای بزرگ ایران به وقوع پیوست، با دستور شاه و توسط ارتش، با سرکوبی خونین پایان یافت. پس از قیام ۱۵ خرداد، رهبران جبههٔ ملی دستگیر و خمینی به ترکیه تبعید شد که پس از چندی از آنجا به عراق رفت.[۳۸][۳۹][۴۰][۴۱]
نوسازی و توسعه اقتصادی

در باقی سالهای دهه ۱۳۴۰، شاه همچون فرمانروایی خودکامه و متکی به نفس حکومت کرد و خود را پادشاهی اصلاح‌اندیش و متحد نزدیک آمریکا و غرب نشان داد.[۴۲] با افزودن بر شمار نظامیان، بودجه سالانه ارتش و خرید تسلیحات بسیار، ارتش ایران را در سال ۱۳۵۵ به پنجمین نیروی نظامی بزرگ جهان تبدیل کرد[۴۳] سازمان امنیتی خود ساواک را بسیار گسترش داد چنانکه می‌توانست به خبرچینی از بسیاری از افراد و سانسور رسانه‌های گروهی پرداخته و از هر شیوه‌ای از جمله شکنجه برای از بین بردن مخالفان استفاده کند.[۴۴]

سالهای دهه ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰ همچنین شاهد توسعه اجتماعی-اقتصادی بود که بیشتر به واسطه درآمدهای روزافزون نفت میسر گشت. همزمان با گسترش بنادر و راه‌ها، سدهای بزرگی در دزفول، کرج و منجیل بنا شد و بیش از ۸۰۰ کیلومتر ریل راه‌آهن احداث گشت که تهران را به شهرهای اصلی دیگر متصل می‌ساخت. ایران در سالهای ۱۳۴۲ تا ۱۳۵۵ شاهد «انقلاب صنعتی» کوچکی بود که در نتیجه آن، سهم تولید ناخالص ملی، شمار کارخانه‌ها و تولید برخی صنایع مادر، رشد یافت.[۴۵] توسعه در بخش منابع انسانی نیز، افزایش شمار مدارس، درمانگاه‌ها، پرستاران و پزشکان را در پی داشت. همچنین رونق اقتصادی دهه ۴۰ به طرز شگفت‌آوری به سود بنیادهای مذهبی بود، چرا که در پی این رونق، بازاریان به عنوان متحد قدیمی روحانیت، امکان یافتند تا هزینه نهادهای پرشمار و رو به رشد مذهبی مانند مساجد، موقوفه‌ها، چند حسینیه و شش حوزه علمیه بزرگ را تامین کنند و در اواسط دهه ۵۰، نهادهای مذهبی تا آن اندازه قدرت داشتند که شاید برای نخستین بار در تاریخ ایران، واعظانی را به طور منظم به محلات فقیرنشین شهری و روستاهای دورافتاده بفرستند.[۴۶]
عدم توسعه سیاسی و نارضایتی‌های اجتماعی

با وجود آنکه شاه در حوزه اقتصادی-اجتماعی نوسازی کرد و در نتیجه طبقه متوسط جدید و طبقه کارگر صنعتی را گسترش داد، اما نتوانست در حوزه دیگر - حوزه سیاسی - دست به نوسازی زند.[۴۷] در واقع، با توسعه و مدرن‌سازی کشور، شمار دو گروهی که در بین سالهای ۱۳۲۰-۱۳۳۲ (پیش از کودتا) مخالفان اصلی حکومت پهلوی محسوب می‌شدند، یعنی کارگران شهری و روشنفکران به چهار برابر رسید و منع کردن آنها از داشتن نهادها و ابزارهای سیاسی سابق خود، چون اتحادیه‌های کارگری، روزنامه‌های مستقل و احزاب سیاسی، بر شدت مخالفتشان افزود. برنامه اصلاحات ارضی، کشت تجاری را رونق بخشید و شمار دهقانان صاحب زمین را، بسیار افزایش داد، اما مقدار زمین اعطا شده به بیشتر آنان، برای راه‌اندازی کار مستقل کشاورزی کافی نبود. این امر، لشکری از کشاورزان مستقل و مزدبگیران بی‌زمین به وجود آورد که به آسانی می‌توانستند، کانونهای سیاسی نامنسجمی را تشکیل دهند.[۴۸][۴۹]

دیگر آنکه، شیوه توسعه اقتصادی رژیم، بر اختلاف طبقاتی افزود که در شهر تهران بسیار بارز بود. هرچند سطح زندگی خانواده‌هایی که به آپارتمانهای مدرن، مزایای اجتماعی و همچنین کالاهای مصرفی جدید دسترسی داشتند، بهبود یافت، ولی گسترش حلبی‌آبادها، ترافیک و آلودگی هوا، کیفیت زندگی بیشتر خانوارها را به سطح نازلتری رساند. ۴۲ درصد خانوارهای تهرانی، فاقد مسکن مناسب بودند و در حالی‌که برخی ثروتمندان در قصرهای شمال شهر به سرمی‌بردند، تهیدستان در حلبی‌آبادها و زاغه‌های اطراف شهر زندگی می‌کردند.[۵۰][۵۱] این زاغه نشینان، مهاجران روستایی فقیری بودند که با مشقت فراوان، از راه عملگی، بنایی، تکدی‌گری و دستفروشی امرار معاش می‌کردند. «سان‌کولوت‌ها» یا پابرهنه‌های انقلاب سال ۱۳۵۷، همین افراد بودند که بعدها به «مستضعفین» مشهور شدند.[پانویس ۱][۵۲] این شکاف بین پایتخت و شهرهای دیگر استانها نیز به روشنی قابل مشاهده بود و برای نمونه در حالی‌که ساکنان تهران از فرصت دست‌یابی بهتر به آموزش، امکانات بهداشتی، رسانه‌ها، شغل و درآمد برخوردار بودند، ۹۶ درصد روستاییان، برق در اختیار نداشتند.[۵۳]

عامل دیگر افزایش تنشها این بود که با پنج برابر شدن ناگهانی درآمدهای نفتی، انتظارات مردم بالا رفت و در نتیجه شکاف میان وعده‌ها، ادعاها و دستاوردهای رژیم از یک سو و انتظارات تحقق نیافته جامعه از سوی دیگر، عمیق تر شد. اگرچه در سایه برنامه‌های رفاه اجتماعی، پیشرفتهای چشمگیری در بخشهای بهداشت و نظام آموزشی به دست آمد، ایران همچنان بدترین نسبتهای آماری را در میزان مرگ و میر کودکان، امکانات رفاهی و نیز میزان افراد دارای تحصیلات عادی، در بین کشورهای خاورمیانه داشت.[۵۴][۵۵]

افزون بر این، زوال سیاستمدارن واقع گرا تر و با تجربه تر از جمله علم، علامه اقبال، ساعد، حکیمی، بیات، سید ضیا، قوام سهیلی و فضل الله زاهدی باعث شد تا حلقه مشاوران شاه به گروه کوچکی از بله قربان گوی‌های جوان تبدیل شود که برای به عرض رساندن مطالب مورد علاقه شاه با یکدیگر رقابت می‌کردند. چنین مشاوران درباری ناآگاهانه به شاه کمک می‌کردند تا تاج شاهی را بیشتر و بیشتر بروی دیدگان خود بکشد و کم کم به گرداب انقلاب نزدیکتر شود.[۵۶]
تنش‌های سیاسی؛ مخالفان حکومت پهلوی

با وقوع کودتای ۱۳۳۲، بر حیات سیاسی ایران، پرده‌ای آهنین کشیده شد که رهبران مخالفان و احزاب سیاسی را از پایگاه اجتماعی خود و توده مردم جدا کرد. این پرده آهنین به ظاهر، تنشهای اجتماعی و مخالفتهای سازمان یافته را پنهان نمود، اما بی‌گمان در نابودی و محو آنها ناکام ماند. بررسی مطبوعات زیرزمینی، نسل جوانی از روشنفکران را نشان می‌داد که ضمن توجه به نظریات و تاکتیکهای پیشینیان، با کامیابی سرگرم طرح و تدوین اندیشه‌های جدید در مطابقت با فرهنگ شیعی خود بودند.[۵۷] دانشجویان به عنوان یک عامل مهم از عوامل وقوع انقلاب ۱۳۵۷، هر سال در شانزده آذرماه اعتصابهای دانشجویی به راه می‌انداختند. این روز، به یاد سه دانشجو (دو هوادار حزب توده و یک هوادار جبهه ملی) که هنگام اعتراض به دیدار رسمی نیکسون رئیس جمهور آمریکا، در تاریخ ۱۶ آذر ۱۳۳۲ در دانشگاه تهران کشته شده بودند، گرامی داشته می‌شد. ۱۶ آذر، توسط کنفدراسیون دانشجویان ایرانی خارج از کشور که مرکز اجتماع و مباحثه مخالفان حکومت در خارج از مرزهای ایران بود، روز دانشجو نامیده شد.[۵۸][۵۹]
حزب توده ایران

حزب توده گرچه به حیات خود ادامه داد تا نقشی هرچند کوچک در انقلاب ایفا کند، پس از کودتا، هدف سرکوب و ضربه‌های سخت نیروهای امنیتی، جنگ روانی شدید و شایعه سازی رژیم علیه آن قرار گرفت و در اواخر دهه ۱۳۳۰ تنها شبحی از قدرت پیشینش بازماند. دگرگونیهای اجتماعی حاصل از نوسازی، موجب شد تا رفته رفته، هواداران حزب توده به خانواده‌هایی با پیشینه چپ‌گرایانه محدود شوند. رهبری حزب نیز در نتیجه مرگ رهبران، سستی حاصل از کهولت و کناره‌گیری آنان، تضعیف شد.[۶۰] افزون بر این، مسئله مناقشات چین و شوروی، پیدایش گرایشهای «مائوئیستی» و انتقاد از سیاستهای گذشته حزب از جمله آنچه منتقدان، پیروی «کورکورانه» آن از شوروی مینامیدند، موجب وقوع انشعاباتی در این حزب شد.[۶۱] با اینحال، حزب توده در سالهای نخست دهه پنجاه فعالیتهای موفقی را آغاز کرد. از جمله اداره ایستگاه رادیویی پیک ایران، انتشار منظم دو مجله «مردم» و «دنیا» و بعدها نشریه نوید و همچنین ایجاد هسته‌های زیرزمینی کوچکی در دانشگاه تهران و مناطق نفتی.[۶۲]
جبهه ملی و نهضت آزادی
(از سمت راست) محمود طالقانی و مهدی بازرگان، دو تن از بنیان‌گذاران نهضت آزادی ایران.

بیشتر رهبران جبهه ملی بازداشت شده در شهریور ۱۳۳۲، سال بعد آزاد شدند، ولی بسیاری از آنان یا از سیاست کنار کشیده و یا از ایران رفتند. اما برخی چون کریم سنجابی، شاپور بختیار، داریوش فروهر و خلیل ملکی به صحنه فعالیت سیاسی بازگشته[۶۳] و در سالهای ۱۳۳۹-۱۳۴۲ با کاهش نسبی نظارتها و سخت گیریهای رژیم، به سازماندهی چند اعتصاب و راهپیمایی و انتشار یک روزنامه پرداختند. همچنین دو هوادار جبهه ملی، به نامهای محمود طالقانی و مهدی بازرگان به همراه چند تن از اصلاح‌طلبان همفکرشان مانند یدالله سحابی، نهضت آزادی ایران را تشکیل دادند.[۶۴] بازرگان که فرزند یک بازاری ثروتمند و بسیار مذهبی بود، پس از تحصیل در پاریس، برای تدریس در دانشکده فنی به ایران بازگشت و در دوران مصدق، به عنوان نخستین مدیرعامل شرکت نفت ایران، راهی آبادان شد. او که عقایدی عمیقاً ضد کمونیستی داشت، نظریه جدایی امور معنوی و دنیوی را رد می‌کرد و بر این باور بود که سیاست باید توسط مذهب، هدایت شود.[۶۵][۶۶] طالقانی که بعدها به مقام آیت‌اللهی رسید و به خاطر مخالفت با حکومت رضاشاه، سابقه زندانی شدن داشت، پس از کودتا، بر خلاف دیگر روحانیون، به عنوان روحانی سرشناس پشتیبان جبهه ملی در تهران شناخته میشد. او به عنوان رابط و حلقه ارتباطی دو گروه مخالف متفاوت، یعنی روحانیون و جبهه ملی نقش مهمی ایفا کرد و شاید به دلیل هم‌بند بودن با انقلابیون غیرمذهبی در دوران حبس‌های طولانیش، قادر به درک آنان بود. طالقانی در آثارش بر این هدف بود تا نشان دهد که تشیع اساساً با استبداد مغایر و با دموکراسی و همچنین سوسیالیسم موافق و سازگار است. در واقع او نیز مثل بازرگان، به دنبال از بین بردن شکافهای اسلام با جهان معاصر و همچنین اختلاف بین طبقه سنتی و محافظه کار با طبقه روشنفکر و مدرن (اختلافی که در شکست نهضت مشروطه و مبارزات ملی، اثری به سزا داشت) بود.[۶۷][۶۸]

نهضت آزادی همچون دیگر گروه‌های وابسته به جبهه ملی، پس از قیام خرداد سال ۴۲، منحل و فعالیت آن غیرقانونی شد، با این وجود، همچنان به برگزاری گردهمایی‌های مخفی در تهران و سازماندهی نیروها در خارج از کشور، به ویژه آمریکای شمالی و فرانسه ادامه داد. از بین گروه‌های وابسته به جبهه ملی، نهضت آزادی بیشترین نقش را در انقلاب سال ۵۷ داشت و این موفقیت بیشتر مرهون روابط نزدیک نهضت با خمینی و تا حدودی هم تواناییهای بازرگان و طالقانی در جذب گروهی از متخصصان جوان و تکنوکراتهای رادیکال بود که درصدد تلفیق علوم جدید با اسلام بودند.[۶۹] نهضت آزادی را در آمریکای شمالی، چهار روشنفکر مقیم خارج به نامهای محمد نخشب، ابراهیم یزدی، مصطفی چمران و عباس امیرانتظام، رهبری می‌کردند و در فرانسه نیز صادق قطب‌زاده و ابوالحسن بنی‌صدر از سازماندهان اصلی این نهضت بودند که می‌بایست مثل بازرگان، نقشهای حساسی را در سالهای نخست پس از انقلاب ۱۳۵۷، ایفا کنند.[۷۰]
علی شریعتی روشنفکر تاثیرگذار و ستایشگر ایده «اسلام مترقی و سیاسی». برخی او را نظریه‌پرداز اصلی انقلاب ۱۳۵۷ می‌دانند.[۷۱][۷۲]

اما روشنفکر برجسته نهضت آزادی و به عقیده برخی نظریه پرداز اصلی انقلاب ۱۳۵۷، علی شریعتی بود. شریعتی که از یک خانواده مذهبی و زمیندار خراسانی برخاسته بود، با استفاده از بورس دولتی برای تحصیل در زبان‌شناسی تطبیقی و جامعه‌شناسی به پاریس رفت و در آنجا همزمان با اوج گرفتن انقلابهای کوبا و الجزایر، به فعالیتهای سیاسی و شرکت در تظاهراتها پرداخت و به عضویت نهضت آزادی و کنفدراسیون دانشجویان ایرانی درآمد. او در کلاسهای درس شماری از استادان مارکسیست مثل ژرژ گورویچ و خاورشناسان علاقه‌مند به عرفان اسلامی چون لویی ماسینیون و هانری کوربَن شرکت جست و پس از مطالعه آثار ژان پل سارتر، ارنستو چه‌گوارا، وو نوین جیاپ و فرانتس فانون، آثاری از سارتر و فانون را به صورت کامل و یا ناتمام به فارسی ترجمه کرد. پس از بازگشت به ایران، در سال ۱۳۴۴، برای سخنرانی در حسینیه ارشاد، (که توسط گروهی از خیرخواهان مذهبی، تامین مالی میشد) به تهران رفت. نوار سخنرانیهای او در سطح گسترده پخش شد و مورد استقبال فراوان دانشجویان و دانش‌آموزان دبیرستانی به ویژه شهرستانیهای مذهبی قرار گرفت. ساواک با هراس روزافزون از محبوبیت وی، شریعتی را در اوایل دهه ۱۳۵۰ دستگیر و پس از مدتی حبس خانگی، مجبور به خروج از کشور نمود. شریعتی یک ماه پس از رفتن به لندن در سال ۱۳۵۶، به علت حمله شدید قلبی درگذشت، مرگی که توسط برخی به ساواک نسبت داده شد.[۷۱][۷۲] یگانه پیام روشن آثار و سخنان شریعتی این بود که اسلام - به‌ویژه تشیع - باوری «محافظه‌کارانه» و «قضا و قدری» که بیشتر روشنفکران غیر مذهبی بیان می‌کنند و یا ایمانی «شخصی و غیر سیاسی» که برخی علمای مرتجع ادعا می‌کنند، نیست؛ بلکه یک ایدئولوژی انقلابی است که باید با هرگونه ستمگری، استثمار و بی‌عدالتی به ویژه فئودالیسم، کاپیتالیسم و امپریالیسم مبارزه کند. به گفته او، رسالت محمد پیامبر اسلام نه تنها برقراری دین، بلکه تشکیل امتی پویا، انقلابی و در حال پیشرفت بود که به سمت جامعه‌ای بی‌طبقه و ایده‌آل حرکت کند. از دید شریعتی، امامان شیعه به ویژه حسین ابن علی، پرچم قیام و مبارزه را به این خاطر برافراشتند تا خلفای فاسد وقت را که اهداف اصلی اسلام و نظام توحیدی را به فراموشی سپرده بودند، گرفتار سازند. بسیاری بر این باور بودند که شریعتی خواهان تبدیل و دگرگونی اسلام از یک «دین» به یک «ایدئولوژی سیاسی» است، آنچه که در غرب، «اسلام رادیکال» یا «اسلام سیاسی» نامیده می‌شد.[۷۳][۷۴]

شریعتی هرچند روش و دیدگاه مارکسیستی تقسیم جامعه را برای درک تاریخ مدرن لازم می‌دانست و تاحدود زیادی می‌پذیرفت، اما همچون فانون از برخی جنبه‌های مارکسیسم به ویژه مارکسیسم «نهادینه شده» احزاب کمونیست اُرتدوکس به شدت انتقاد می‌کرد و ضمن تاکید بر اهمیت اسلام در فرهنگ ایرانی، تنها راه شکست امپریالیسم برای ایران و سایر ملتهای جهان سوم را بازگشت به ریشه، میراث ملی و فرهنگ بومی خود، می‌دانست.[۷۵] او حتی هنگام تاکید بر بازگشت به اسلام، همواره روحانیون محافظه‌کار را هدف انتقادهای صریح و غیر مستقیم قرار می‌داد و آنان را به همکاری با طبقه حاکم، «نهادینه‌کردن» تشیع انقلابی و در نتیجه تبدیل آن به مذهبی محافظه‌کارانه، متهم می‌کرد. شریعتی مشکل اصلی اسلام امروزی را پیوند نامقدس آن با «خرده-بورژوازی» می‌دانست. پیوندی که طبق آن، روحانیت، دین را برای بازاریان سهل و هموار می‌نمود و بازار نیز، دنیا را برای روحانیون مکانی خوشایند می‌ساخت. از اینرو وی، پدیدآورندگان «رنسانس» و «رفرماسیون» اسلامی در آینده را، بیشتر روشنفکران می‌دانست تا روحانیون سنتی.[۷۶][۷۷] شریعتی بین هزاران جوان شهرستانی که هرساله از دانشگاه‌های جدید، دبیرستانها، مدارس فنی حرفه‌ای و تربیت معلم فارغ‌التحصیل می‌شدند و همچون خود او، از طبقه متوسط سنتی جامعه (خانواده‌های بازاری، روحانی و خرده‌مالک) برخاسته و در محیطی مذهبی رشد یافته بودند، پیروانی پرشمار پیدا کرد و پس از بازترشدن فضای سیاسی در سال ۱۳۵۶ و خارج شدن آثارش از قید سانسور، صدها هزار جلد از کتابهای او به فروش رفت.[۷۸][۷۹]
روحانیون مخالف
کاظم شریعتمداری مجتهد سرشناس آذری و از روحانیون منتقد میانه‌رو.

در سالهای پس از قیام سال ۱۳۴۲، سه گروه متغیر، متداخل و در عین حال قابل تشخیص، در بین روحانیون شکل گرفت. گروه نخست که شاید بزرگترین گروه بود، از علمای غیر سیاسی تشکیل می‌شد که با وجود نارضایتی از برخی مشکلات اجتماعی مثل فساد، فحشا و الکلیسم، معتقد بودند که روحانیت باید از کار پلید سیاست دوری جسته و به مسائل معنوی و آموزش در حوزه‌ها بپردازد. با این حال این گروه، در سالهای ۱۳۵۴ تا ۱۳۵۶، به دلیل اجرای سیاستهای نامطلوب حکومت در خصوص بازار و نهادهای مذهبی به عرصه سیاست کشیده شدند.[۸۰] گروه دوم یعنی روحانیون مخالف میانه‌رو، گرچه در مسائل مربوط به حق رای زنان و اصلاحات ارضی مخالف رژیم بودند، ترجیح می‌دادند که همچنان با شاه در ارتباط باشند تا سیاستهای وی را تعدیل کنند. کاظم شریعتمداری عالم بلندپایه قم، مجتهد سرشناس آذری و سخنگوی غیررسمی روحانیون آذربایجان، چهره شاخص این گروه بود که تنها خواستار اجرای کامل قانون مشروطه بودند.[۸۱]
روح‌الله خمینی روحانی مخالف سازش ناپذیر و طرفدار ایجاد حکومت اسلامی که با افزایش محبوبیتش در سالهای ۵۷-۱۳۵۶، رهبری انقلاب را به دست گرفت.[۸۲][۸۳]

اما گروه سوم، که می‌توان آنان را روحانیون مخالف نافرمان یا تندرو نامید، توسط خمینی از عراق رهبری می‌شدند و شبکه‌ای مخفی و غیررسمی در کشور داشتند. چهره‌های شاخص این گروه عبارت بودند از: حسینعلی منتظری، مدرس برجسته فقه اسلامی در قم، که به عنوان مخالف آشتی‌ناپذیر رژیم، سه بار به زندان افتاد؛ محمد بهشتی هوشیارترین عضو سیاسی گروه؛ مرتضی مطهری متفکر و نظریه پرداز عمده گروه؛ و دو روحانی جوانتر سازمان دهنده گروه به نامهای اکبر هاشمی رفسنجانی و علی خامنه‌ای. خمینی که از سال ۱۳۴۲، در نجف می‌زیست، به تدریج تعبیر خود از اسلام شیعه را گسترش داد. او چارچوب نظریه سیاسی خود را در سخنرانیهایش، در اواخر دهه ۱۳۴۰، تدوین و تنظیم کرد و سپس آنرا با عنوان «ولایت فقیه: حکومت اسلامی» بدون ذکر نام مولف، منتشر نمود. طبق نظریه جدید او، اقتدار سیاسی و مسئولیت حفظ امت اسلامی، از طرف امام دوازدهم شیعیان به مجتهدان متخصص در فقه اسلامی (فقها) واگذار شده‌است. استدلال وی این بود که خداوند، پیامبران و ائمه را به منظور وضع قوانین شرع برای هدایت امتها فرستاده‌است و در غیاب امام غایب، روحانیون به ویژه فقها، تنها مفسران و نگاهبانان حقیقی شریعت می‌باشند که حکومت باید به آنان سپرده شود. از دید روحانیون سنتی، ولایت فقیه، زمامداری فقها، تنها بر نهادها و مدارس مذهبی و همچنین افراد «محجور» یا ناتوان محسوب میشد، ولی خمینی این اصطلاح را بسط داد به طوری‌که تمام جامعه را در بر می‌گرفت.[۸۴][۷۷] نظریات سنت‌شکنانه خمینی تنها به ولایت فقیه محدود نمی‌شد؛ او برخلاف عقیده گذشته خود که همچون دیگر روحانیون از نظام مشروطه سلطنتی حمایت می‌کرد، اظهار داشت که نظام سلطنتی، سنتی «طاغوتی» است که از دوران «شرک» به ارث رسیده و با اسلام ضدیت دارد، چرا که پیامبر اسلام، پادشاهی موروثی را شیطانی و کفرآمیز خوانده‌است و حسین امام سوم شیعیان، پرچم قیام را برای نجات مردم از یوغ خلفا و سلاطین موروثی برافراشته‌است. او در تشریح دیدگاه سیاسی خود، حتی روحانیون غیرسیاسی و میانه‌رو را مورد بازخواست قرار می‌داد و گروه نخست را به ترک تکالیف شرعی خود، پناه بردن به حوزه‌های علمیه و پذیرفتن نظریه جدایی دین از سیاست که از دید او توطئه «امپریالیستها» بود، متهم می‌کرد.[۸۵][۸۶]

خمینی در سخنرانیهای خود برای طلاب، از حکومت روحانیون حمایت می‌کرد، اما در اعلامیه‌های عمومی بحث روشنی از اینگونه حکومت به میان نمی‌آورد و از کاربرد ولایت فقیه خودداری می‌نمود. حتی اطرافیان او بعدها مدعی شدند که کتاب ولایت فقیه از جعلیات ساواک و یا یادداشتهای اصلاح‌نشده یکی از طلاب بوده‌است. در عوض، او استراتژی سال ۱۳۴۲، یعنی حمله به نقطه‌ضعفهای اصلی رژیم را ادامه می‌داد. شاه را به خاطر فروش کشور به امپریالیست‌ها و کمک به اسرائیل؛ نقض مشروطیت و زیرپانهادن قانون اساسی؛ حمایت از ثروتمندان و استثمار فقرا؛ نابودی فرهنگ ملی؛ تشویق و اشاعه فساد و هدر دادن منابع باارزش کشور در قصرها؛ خرید تسلیحات؛ نابودی کشاورزی و درنتیجه وابسته ساختن هرچه بیشتر ایران به غرب، مورد انتقاد قرار می‌داد. او ضمن مقایسه شاه با یزید، مومنان را به سرنگونی رژیم پهلوی و بیرون راندن امپریالیستها، فرامی‌خواند.[۸۷] خمینی می‌کوشید تا بیشتر گروه‌های مخالف را با خود همراه کند، برای مثال هنگام اعتراض مطهری به سخنرانیهای «ضد روحانی» شریعتی در حسینیه ارشاد، سکوت کرد و حتی بدون نام بردن از شریعتی، به استفاده از شعارها و عباراتی که سخنرانان حسینیه ارشاد رواج داده بودند (مثل «مستضعفین، وارثان زمین خواهند بود»، «مردم، استثمارگران را به زباله‌دان تاریخ خواهند انداخت» و «دین افیون توده‌ها نیست»)، ادامه داد. بسیاری از جوانان متفکر، با شنیدن این عبارات ولی غافل از سخنرانیهای او در نجف، بی درنگ نتیجه گرفتند که خمینی با تفسیر شریعتی از اسلام انقلابی موافق است. در اواخر سال ۵۷ و هنگام نابودی حکومت پهلوی، محبوبیت خمینی در بین طرفداران شریعتی آنچنان بود که آنان - نه روحانیون - گامی برداشتند که احتمال تعبیر «کفر» در آن بود و به خمینی لقب «امام» که فقط مختص دوازده امام شیعه بود، را دادند. بدینسان، خمینی با تبلیغ پیام مبهم اما دلخواه توده‌ها، طیف گسترده‌ای از نیروهای اجتماعی و همچنین سازمانهای سیاسی مذهبی و سکولار را با خود همراه کرد.[۸۸][۸۹]
سازمانهای چریکی
بیژن جزنی نظریه‌پرداز تاثیرگذار مارکسیست و پایه‌گذار فکری سازمان چریکی «فداییان خلق». سازمانهای چریکی در تلاشی ناموفق برای شعله‌ور ساختن قیام سراسری، به یک رشته عملیات مسلحانه علیه حکومت دست زدند که معروفترین آنها قیام سیاهکل نام گرفت.[۹۰][۹۱]

در سالهای خفقان پس از سرکوب سال ۱۳۴۲ ،شماری از دانشجویان دانشگاه‌ها که روشهای پیشین و مسالمت‌آمیز جبهه ملی و حزب توده را برای مبارزه با حکومت موفقیت آمیز نمی‌دانستند، گروه‌های مباحثه مخفی و کوچکی را برای بررسی تجربیات آنزمان چین، ویتنام، کوبا و الجزایر و ترجمه آثار مائو، جیاپ، چه‌گوارا و فانون تشکیل دادند. دستاورد این مباحثات و بررسیها، شکل‌گیری شماری گروه‌های کوچک مارکسیست و اسلامی بود که «تنها رَه رهایی» را «جنگ مسلحانه» و نبرد چریکی می‌دانستند. اصلی‌ترین این گروه‌ها، سازمان چریکهای فدایی خلق ایران و سازمان مجاهدین خلق ایران بودند.[۹۲] پایه‌گذار فکری و شخصیت برجسته سازمان مارکسیستی چریکهای فدایی که به «فداییان خلق» نیز شهرت داشتند، بیژن جَزَنی بود. جزنی که در اواسط دهه ۳۰ چندبار به زندان افتاده بود، پیش از تشکیل گروه مخفی خود، در شاخه جوانان حزب توده فعالیت می‌کرد. او که تسلط بسیاری بر تاریخ ایران معاصر داشت، سالها بعد هنگام گذراندن محکومیت پانزده ساله‌اش در زندان، جزوه‌هایی برای سازمان فدایی نوشت. اعتقاد جزنی به مبارزه انقلابی شیفته‌وار بود و سخنان شورانگیز او درباره حزب پیشاهنگ طبقه کارگر، شاید به بهترین وجهی، بیانگر احساسات انقلابیون جوان به هنگام آغاز جنبش چریکی در سال ۴۹ باشد.[۹۰][۹۱]

چهار سال پس از تشکیل گروه، ساواک در آن نفوذ کرد و موفق شد تعدادی از اعضا از جمله جزنی را دستگیر کند. اما اعضای باقی‌مانده به منظور آغاز نبرد چریکی و زدن جرقه قیام سراسری علیه حکومت، تیمی را به کوهستانهای پوشیده از جنگل گیلان (که منطقه مناسبی برای جنگ چریکی و جذب نیرو از روستاییان) بود فرستادند. برنامه گروه با دستگیر شدن دو تن از یارانشان به هم خورد و فداییان تصمیم گرفتند تا برای آزاد ساختن آنها، به محل حبس، یعنی پاسگاه ژاندارمری روستای سیاهکل حمله کنند. شاه پس از شنیدن خبر، نیروی عظیمی را برای مقابله به منطقه فرستاد و مهاجمان همگی کشته شدند. گرچه این رویداد یک شکست نظامی بود، فداییان و سایر گروه‌های چریکی، آنرا «قیام سیاهکل» نامیده و پیروزی تبلیغاتی بزرگی قلمداد کردند که توانسته بود کل رژیم را به هراس افکند.[۹۳][۹۴]

پیشینه دیگر گروه چریکی اصلی «سازمان مجاهدین خلق» نیز همچون فداییان خلق به اوایل دهه ۱۳۴۰ بازمی‌گشت، با این تفاوت که افراد سازمان فدایی اغلب از اعضای سابق حزب توده و یا جناح مارکسیست جبهه ملی بودند، اما سازمان اسلامگرای مجاهدین را اعضای سابق جناح مذهبی جبهه ملی به ویژه نهضت آزادی تشکیل می‌دادند. نظریات «مجاهدین» شباهت بسیاری به اندیشه‌های شریعتی داشت، ازاینرو بسیاری، شریعتی را الهام‌بخش مجاهدین می‌دانستند، هر چند که مجاهدین پیش از آغاز سخنرانیهای شریعتی در سال ۴۶، چارچوب و مبانی نظری خود را فراهم ساخته بودند. با اینحال در سالهای بعدی، دیدگاه‌ها و تعبیرهای شریعتی درباره جنبه‌های انقلابی تشیع، تاثیری غیر مستقیم و چشمگیر بر سازمان مجاهدین گذاشت.[۹۵]

در نیمه نخست دهه ۱۳۵۰، فداییان، مجاهدین و سایر گروه‌های چریکی، به یک رشته عملیات مسلحانه جسورانه چون بمب‌گذاری در سفارتخانه‌های انگلیس و ایالات متحده و همچنین دفاتر آژانس هواپیمایی اسرائیل و مراکز پلیس؛ دستبرد زدن به بانکها؛ ترور برخی مقامات نظامی و انتظامی ایرانی و آمریکایی؛ و نیز تلاش برای ربودن اعضای خانواده سلطنتی، دست زدند.[۹۶] به نظر می‌رسد که افزایش شمار زندانیان سیاسی، شکنجه، سرکوب و سانسور توسط ساواک در نیمه نخست دهه ۱۳۵۰، حاصل اینگونه عملیات چریکی بوده باشد.[۹۷] در اواخر سال ۱۳۵۵، هر دو سازمان چریکی مجاهدین و فداییان خلق که بسیاری از اعضایشان دستگیر و یا اعدام شده و متحمل تلفات سنگینی شده بودند، به تجدیدنظر در تاکتیکهای خود پرداختند. گرچه جنبش چریکی نتوانست رژیم را سرنگون کند، در اواخر سال ۱۳۵۶، با به حرکت درآمدن موج انقلاب و آزادی زندانیان سیاسی، چریکها به ویژه فداییان، در موقعیت بهتری قرار گرفته و به جذب نیروهای جدید و انبارکردن سلاح پرداختند و در ۲۰- ۲۲ بهمن ماه ۱۳۵۷ (تقریباً در هشتمین سالگرد حماسه سیاهکل)، هنگام پایان کار رژیم پهلوی، آخرین تیرهای خلاص خود را به جسد نیمه جان رژیم شلیک کردند.[۹۸][۹۹]
دولت تک‌حزبی، حزب رستاخیز و تشدید نارضایتی‌ها
دومین کنگره حزب رستاخیز ایران
نوشتار اصلی: حزب رستاخیز

در سال ۱۳۵۳، شاه با وجود مخالفت پیشینش با ایجاد نظام تک حزبی، ضمن انحلال دو حزب «ایران نوین» و «مردم»، «حزب رستاخیز» را تشکیل داد. وی اعلام کرد که در آینده، یک دولت تک حزبی خواهد داشت و هرکس که به آن نپیوندد باید «کمونیست» و «خائن» باشد. حزب رستاخیز ترکیبی ناهمگون و شگفت‌آور داشت و توسط دو گروه بسیار متفاوت طراحی شده بود. گروه نخست از کارشناسان جوان علوم سیاسی و دارندگان درجه دکترا از دانشگاه‌های آمریکایی تشکیل می‌شد که طبق نظریه ساموئل هانتینگتون، استاد برجسته علوم سیاسی، اعتقاد داشتند که تنها راه رسیدن به ثبات سیاسی در کشورهای در حال توسعه، ایجاد حزب دولتی منضبط است. گروه دوم را کمونیست‌های سابق تشکیل می‌دادند که در اوایل دهه ۳۰، به دلیل همکاری با رژیم، از حزب توده اخراج شده بودند و معتقد بودند تنها سازمانی با ساختار لنینیستی می‌تواند توده‌ها را بسیج کند.[۱۰۰][۱۰۱] حزب رستاخیز، با جذب دو حزب پیشین و همه نمایندگان مجلس، تشکیل کمیته مرکزی و برگزیدن امیرعباس هویدا به دبیر کلی، در سراسر سال ۱۳۵۴، به ایجاد سازمانی گسترده پرداخت و حدود ۵ میلیون نفر را در شعبه‌های محلی خود پذیرفت. حزب، شاه را با القابی چون «شاهنشاه آریامهر» و «آموزگار خیرخواه و رهبر سیاسی و معنوی ایران» مورد خطاب قرار داد و اعلام کرد که او را برای تکمیل انقلاب سفید و بردن ایران به سوی «تمدن بزرگ جدید»، یاری خواهد کرد. همچنین ضمن انتشار پنج روزنامه و سازماندهی راهپیماییهای روز کارگر، تهدید کرد که کسانی‌که در حزب ثبت نام نمی‌کنند، مسئله‌دار هستند، بدینسان موفق شد حدود هفت میلیون رای دهنده را برای ثبت نام در انتخابات مجلس آینده، به صندوقهای رای بکشاند و چندین نویسنده، هنرمند و یا استاد دانشگاه را به دلیل انتقاد و یا صرفاً عدم همکاری، بازداشت کرده و یا مورد ضرب و شتم قرار دهد.[۱۰۲]

اما مهمترین اقدام حزب رستاخیز، نفوذ به درون طبقه متوسط مرفه (سنتی) - مهمتر از همه بازار و روحانیت - بود. چنانکه، مسئولیت تورم شدید بین سالهای ۱۳۵۲ تا ۱۳۵۵ را به گردن جامعهٔ تجاری انداخت و به سراغ مغازه‌داران و تجار خرده‌پا رفت. حزب با گشودن شعبه‌هایی در بازار، بر قیمت بیشتر کالاها نظارت دقیقی اعمال کرد و برای کوتاه ساختن دست واسطه‌ها و دلالان داخلی، میزان زیادی گندم، قند و شکر و گوشت وارد کرد. بدین‌سان رژیم با اعلان جنگ به بازار، به حوزه‌ای حمله‌ور شده بود که دولتهای پیشین، جرات گام گذاشتن در آنرا نداشتند. حزب رستاخیز ۱۰٬۰۰۰ دانش‌آموز را در دسته‌های منظمی با نام «تیمهای بازرسی»، برای جهاد بیرحمانه‌ای علیه سودجویان، متقلبان، محتکران و سرمایه‌داران بی‌ملاحظه، روانه بازار کرد. همچنین شوراهای صنفی تعداد بسیاری از تاجران را جریمه، تبعید و یا محکوم به زندان نمودند و روزنامه‌های در نظارت دولت نیز از ضرورت ریشه‌کن کردن بازار و حجره‌های پوسیده و جایگزین کردن سوپرمارکتهای کارآمد با قصابیها، بقالیها و نانواییهای بی‌ثمر سخن به میان آوردند. این حملات فاحش موجب شد تا بازاریان، در جستجوی پشتیبان، بار دیگر به متحد سنتی خود، علما روی آورند.[۱۰۳][۱۰۴] رژیم حمله گسترده و همزمانی را نیز علیه مذهب آغاز کرد. حزب رستاخیز، علما را «مرتجعین سیاه قرون وسطایی» نامید و تقویم جدیدی را به نام گاهشماری شاهنشاهی به جای تقویم اسلامی به کار برد. نیروی تازه تاسیس «سپاه دین» را برای آموزش آنچه «اسلام راستین» نامیده شد، به روستاها فرستاد و با افزایش سن ازدواج دختران، از قضات خواست تا در اجرای قانون حمایت از خانواده سال ۱۳۴۶ کوشاتر باشند. به گفته یک روزنامه نزدیک به روحانیون در خارج از کشور، حزب رستاخیز درصدد «ملی کردن» مذهب بود.[۱۰۵] بسیاری از مجتهدان برجسته، علیه حزب رستاخیز فتوا صادر کرده و آنرا برخلاف قوانین مشروطه، مصلحت کشور و اصول اسلام دانستند. خمینی نیز با انتشار اعلامیه‌ای، همکاری با حزب را «حرام» خواند و آنرا نابودکننده نه تنها بازاریان و کشاوزران، بلکه ایران و اسلام دانست. چند روزی پس از انتشار این اعلامیه، بیشتر روحانیون نزدیک به وی مانند مطهری، بهشتی، منتظری و خامنه‌ای دستگیر شدند.[۱۰۶]

به نقل از یرواند آبراهامیان، اهداف حزب رستاخیز با دستاوردهای آن به شدت تعارض پیدا کرد و هرچند هدف آن نهادینه کردن بیشتر حکومت سلطنتی و فراهم ساختن پایگاه اجتماعی گسترده‌تری برای آن بود، رژیم را تضعیف و نارضایتی اقشار مختلف جامعه را شدیدتر کرد.[۱۰۷] اعلان جنگ حکومت علیه بازاریان و نهادهای دینی، مخالفان میانه رو و حتی روحانیون غیر سیاسی را نیز به آغوش مخالف نافرمان و سازش ناپذیر رژیم، خمینی (که به زبان آنان سخن میگفت) انداخت و آنان امکانات مالی بسیار و یک شبکه سازمانی گسترده را در اختیار خمینی قرار دادند. بازاریان همچنین، پشتیبانی مالی بسیاری از اعتصاب‌های دانشجویی و بعد از آن اعتصاب‌های گسترده کارگری و همچنین حمایت مالی خانواده‌های کشته‌شدگان درگیری‌های سال ۵۷ را برعهده گرفتند.[۱۰۸][۱۰۹]
بازتر شدن فضای سیاسی، آغاز اعتراضات
بحران فشارهای خارجی

در اواسط دهه ۱۳۵۰، همزمان با شدت گرفتن بحران اقتصادی در قالب تورم حاد و اقدامات مخرب حزب رستاخیز در مقابله با آن، بحران دیگری به شکل اعمال فشارهای خارجی بر رژیم شاه، به منظور وادار ساختن آن به تعدیل کنترل‌های پلیسی و رعایت حقوق بشر در ایران، به وقوع پیوست. در اواخر سال ۱۳۵۴، سازمان عفو بین‌الملل، کمیسیون بین‌المللی قضات در ژنو و همچنین کمیسیون بین‌المللی حقوق بشر وابسته به سازمان ملل، هر یک رژیم شاه را به نقض شدید حقوق بشر محکوم کردند.[۱۱۰] همزمان با انتقاد سازمانهای هوادار حقوق بشر، دانشجویان ایرانی و گروه‌های مخالف خارج از کشور به منظور افشای جنایتهای ساواک، اقدام به تشکیل کمیته‌های ویژه و برگزاری راهپیمایی کردند. در پی آن، روزنامه‌های بانفوذ غربی مانند «ساندی تایمز» لندن، مطالب افشاگرانه‌ای را درباره نحوه شکنجه‌های ساواک به انتشار رساندند. در همین اوان، جیمی کارتر در کمپین انتخاباتی خود برای انتخابات ریاست جمهوری آمریکا در سال ۱۹۷۶ میلادی (۱۳۵۵)، بر اهمیت مسئله حقوق بشر در ایران برای ایالات متحده، تاکید کرد. شاه که نمی‌خواست تصویر اصلاحگری پیشرو و مشتاق به آوردن مزایای تمدن غربی را به ایران از دست دهد، نسبت به فشارهای خارجی واکنش مثبت نشان داد. در نتیجه در اواخر سال ۱۳۵۵، ۳۵۷ زندانی را بخشید، به صلیب سرخ جهانی اجازه داد تا از زندان‌ها بازدید کند و به کمیسیون بین‌المللی حقوقدانان قول داد که در آینده بیشتر محاکمه‌ها در دادگاه‌های مدنی صورت گیرد.[۱۱۱]
جوانی در حال برافراشتن تابلو خیابان پهلوی (ولیعصر کنونی) در خلال انقلاب ۱۳۵۷. عبارت "سرنگون شد" به صورت دست‌نویس به پایین کلمه پهلوی اضافه شده‌است.

فروکش کردن نظارتها و سختگیریها، مخالفان را تشویق کرد تا با صدای بلندتری به اعتراض بپردازند. در اردیبهشت ۱۳۵۶، ۵۳ حقوقدان - بیشتر از هواداران مصدق - با فرستادن نامه‌ای سرگشاده به کاخ شاه، از دخالت او در کار دادگاه‌ها و قوه قضائیه انتقاد به عمل آوردند. در تیرماه نیز چهل تن از شخصیتهای ادبی و روشنفکران در نامه‌ای به هویدا، از سرکوبی و سانسور فعالیتهای فرهنگی و ادبی توسط ساواک، انتقاد کردند و کانون نویسندگان ایران را که از سال ۴۳ سرکوب شده بود، احیا نمودند. در تابستان و پاییز همان سال، حقوقدانان، روشنفکران و نویسندگان و همچنین بازاریان تهران و طلاب قم با نوشتن نامه‌های انتقادی سرگشاده، صراحت بیشتری به خرج دادند.[۱۱۲] در بحبوحه این اتفاقات، اول آبان سال ۱۳۵۶ فرزند خمینی (مصطفی خمینی) به شکل مشکوک و غیر منتظره‌ای درگذشت که منجر به برگزاری جلسات سوگواری اعتراض آمیز در قم، تهران، یزد، مشهد، شیراز و تبریز شد و مرگ او به‌طور گسترده‌ای به ساواک نسبت داده شد.[۳]
جرقه اعتراضات

تا اواخر آبان ۱۳۵۶ مخالفان حکومت، به فعالیتهای محصور به پشت درهای بسته، نوشتن بیانیه، تشکیل گروهای جدید، احیای گروه‌های قدیم، صدور نامه و انتشار نشریات اقدام می‌کردند، اما پس از آن تاریخ، مرحله جدیدی در روند انقلاب رخ داد و فعالیت مخالفان به صورت تظاهرات خیابانی خود را نشان داد. نقطه عطف در ۲۵ آبان رخ داد که پس از نه شب جلسات شعرخوانی آرام با مضمون سیاسی که توسط کانون نویسندگان در انجمن فرهنگی ایران و آلمان و در دانشگاه آریامهر در آبان ماه سال ۱۳۵۶ تشکیل شده بود، پلیس اقدام به برهم زدن جلسه شب شعر دهم و متفرق کردن حدود ده هزار دانشجوی شنونده در آن کرد که تظاهرات خشمگینانه دانشجویان و سرازیر شدن آنان در خیابانها با سردادن شعارهای ضد حکومتی را به دنبال داشت. در این درگیری یک دانشجو کشته، هفتاد تن مجروح و یکصد تن بازداشت شدند. در ده روز پس از آن، تظاهرات‌های دانشجویی افزایش یافت و دانشگاه‌های اصلی تهران در اعتراض به درگیری ۲۵ آبان تعطیل شدند. پس از آن، دانشگاههای بزرگ کشور به یادبود ۱۶ آذر (روز غیر رسمی دانشجو) دست به اعتصاب زدند. ولی معترضان دستگیر شده در ناآرامیهای پیشین، پس از محاکمه‌های کوتاهی در دادگاه‌های مدنی تبرئه شدند و اینگونه محاکمات به روشنی به جامعه نشان داد که ساواک، دیگر توان استفاده از دادگاه‌های نظامی را برای سرکوب مخالفان ندارد.[۱۱۳]

در دی ماه همان سال اتفاق دیگری به تظاهرات خیابانی شدت بخشید. در تاریخ ۱۷ دی، روزنامه اطلاعات مقاله نیشداری برضد روحانیت مخالف نوشت. آنان‌را «ارتجاع سیاه» نامید و به همکاری پنهان با کمونیسم بین‌الملل برای محو دستاوردهای انقلاب سفید متهم ساخت. همچنین خمینی را به بیگانه بودن و جاسوسی برای بریتانیا در دوران جوانی متهم کرد و او را بی بندوبار و نویسنده اشعار شهوت‌انگیز صوفیانه نامید. این مقاله شهر قم را به خشم آورد. حوزه‌های علمیه و بازار تعطیل و خواستار عذرخواهی علنی حکومت شدند. حدود ۴۰۰۰ نفر از طلاب و هواداران آنان در روز ۱۹ ماه دی در تظاهرات به سردادن شعار پرداخته و با پلیس درگیر شدند. در این درگیریها بنا به اعلام حکومت دوتن و به گفته مخالفان هفتاد تن کشته و بیش از پانصد نفر زخمی شدند.[۱۱۴] روز بعد خمینی خواستار تظاهرات بیشتر شد و به شهر قم و آنانکه «روحانیت مترقی» نامید، به خاطر ایستادگی در برابر حکومت تبریک گفت و شاه را به همکاری با آمریکا برای نابودی ایران متهم کرد. آیت‌الله شریعتمداری نیز در مصاحبه‌ای نادر با خبرنگاران خارجی، از حکومت گلایه کرد و رفتار پلیس و حکومت با روحانیون را توهین‌آمیز خواند. شریعتمداری همچنین به همراه ۸۸ تن از روحانیون، بازاریان و دیگر مخالفان از ملت خواست که چهلم کشتار قم را با دست کشیدن از کار و حضور آرام در مساجد بر‌گزار کنند.[۱۱۵] بعدها در جستجوی جرقه یا سرآغاز انقلاب ایران، روزنامه‌نگاران، چاپ مقاله اطلاعات و پیامدهای آن در قم را عنوان کردند[۴] و برخی چون حامد الگار و هنری مانسون کشته شدن مصطفی خمینی را شروع زنجیره اتفاقاتی می‌دانند که منجر به انقلاب ایران شد[۳][۱۱۶] اما آبراهامیان، بر این باور است که درواقع نقطه آغازین انقلاب پیچیده تر از این بوده و نخستین جرقه را می‌توان به پیشتر از چاپ مقاله و به جلسات شعرخوانی و ناآرامیهای دانشگاه آریامهر نسبت داد. در مجموع این دو حادثه، تجلی دو نیروی حاضر در جنبش انقلابی محسوب می‌شد که یکی طبقه متوسط حقوق بگیر و جایگاه اعتراض سیاسی آن یعنی دانشگاه‌های مدرن و دیگری طبقه متوسط متمول و سنتی و مراکز سازمانهای اجتماعی-سیاسی آن یعنی مدارس علوم دینی سنتی (حوزه‌های علمیه) و بازار بود.[۱۱۵]
اعتراضات سیاسی و سنتهای شیعی

از این زمان به بعد یک دوره از مراسم چهلم (هرکدام به منظور یادبود کشته‌شدگان مراسم قبلی) در سطح کشور بر‌گزار شد که نمونه‌ای عالی از استفاده سیاسی از یک سنت شیعی محسوب می‌شد و فرصتی را برای معترضان فراهم می‌ساخت تا به جمع شدن گرد هم، اطلاع رسانی شفاهی و برانگیختن بیشتر احساسات مذهبی مخالفان حکومت بپردازند. در روز ۲۹ بهمن ۱۳۵۶ به عنوان چهلم کشتار قم، مراسم یادبود در شهرهای بزرگ ایران به آرامی بر‌گزار شد، اما در تبریز معترضان به کلانتریها، دفاتر حزب رستاخیز، بانکها، هتلهای لوکس، سینماها و مشروب‌فروشی‌ها (که نماد وابستگی به غرب به شمار می‌رفتند) حمله کردند و برای نخستین بار فریاد «مرگ بر شاه» شنیده شد. شورش تبریز دو روز طول کشید و با توسل حکومت به نیروهای کمکی ارتش از جمله تانک و هلیکوپترهای جنگی، فروکش کرد.[۱۱۷][۱۰۸] دهم فروردین ۱۳۵۷، مراسم چهلم کشته‌شدگان تبریز بود که در ۵۵ شهر برپاشد و در این مدت، اکثر بازارها و دانشگاه‌ها تعطیل بودند. این مراسم در برخی شهرها به‌ویژه در یزد به خشونت کشیده شد و عده‌ای توسط نیروهای پلیس کشته شدند که مراسم چهلم آن در روز نوزدهم اردیبهشت ماه بر‌گزار گشت. در این روز، بازار و موسسات آموزشی مهم اعتصاب کردند و مراسم در برخی شهرها به خشونت گرایید. در قم، نیروهای امنیتی برای سرکوب تظاهرات به تیراندازی و قطع برق شهر روی آوردند و با تعقیب گروهی از تظاهرکنندگان و زیرپا گذاشتن حق و حرمت قدیمی تحصن در خانه علمای دینی، دو تن از طلاب را که در خانه شریعمتداری پناه گرفته بودند، کشتند.[۱۱۸] آمار رسمی حکومت و مخالفان از تعداد کشته‌شدگان و مجروحان سه دوره روزهای چهلم پرآشوب، (مثل همه وقایع بعدی) تفاوت بسیاری داشت. برپایه اعلامیه‌های حکومتی، ۲۲ نفر کشته و تقریباً ۲۰۰ تن زخمی شدند و اما مخالفان، شمار کشته‌ها را ۲۵۰ و شمار زخمیها را بیش از ۶۰۰ نفر دانستند.[۱۱۹]

رژیم برای رویارویی با این بحران، نخست با ایجاد کمیته مخفی انتقام توسط ساواک، به فرستادن نامه‌های تهدید آمیز و حتی بمب گذاری در دفاتر برخی روشنفکران و حقوقدانانی که نامه‌های اعتراضی نگاشته بودند - از جمله سنجابی، فروهر، بازرگان و عبدالکریم لاهیجی - اقدام کرد. حزب رستاخیز هم گروهی متشکل از افراد پلیس با لباس غیر نظامی به نام «نیروی پایداری» تشکیل داد تا به گردهماییهای سازمان یافته گروه‌های دانشجویی، کانون نویسندگان و جبهه ملی حمله کند. در همین حال، رژیم برخی سیاستهای ضدتورمی را که موجب خشم بازاریان و علما شده بود کنار گذاشت و ضمن پوزش خواستن از شریعتمداری از بابت حمله به خانه او و برکناری ارتشبد نعمت‌الله نصیری رئیس بدآوازه ساواک، نمایش فیلمهای شهوت انگیز غربی را ممنوع ساخت. شاه نیز برای زیارت به مشهد رفت و جمشید آموزگار نخست وزیر وقت با معوق گذاشتن بسیاری از طرحهای توسعه اقتصادی، برای مهار کردن تورم تلاشهایی به عمل آورد.[۱۲۰] چهلم کشته‌شدگان اردیبهشت ماه، با توصیه شریعتمداری و دیگر روحانیون میانه‌رو به آرامی بر‌گزار شد و برای دو ماه، تا پیش از پایان تیرماه، ناآرامی عمده‌ای روی نداد. به نظر می‌رسید که استراتژی جدید دولت، کارساز واقع شده‌است و یا شاید مخالفان خود را برای ماه رمضان، که بسیج جمعیت برای تظاهرات آسانتر بود، آماده می‌کردند. در طی این دوره از آرامش، بسیاری از جمله نخست وزیر به این نتیجه رسیدند که بحران پایان یافته‌است.[۱۲۱][۱۲۲]
گسترش اعتراضات و اعتصابهای گسترده کارگری
صحنه‌هایی از درگیری‌های خیابانی
صحنه‌هایی از مردم مسلح انقلابی

پس از دو ماه آرامش، و وقوع دو ناآرامی در ۳۱ تیر و ۶ مرداد، در چند روز نخست ماه رمضان که از ۱۴ مرداد آغاز می‌شد، تظاهرات خشونت باری در تهران، تبریز، قم، اصفهان و شیراز برپا شد و در اصفهان تظاهرکنندگان خشمگین، برخی مجهز به سلاح کمری، بیشتر مناطق شهر را تصرف کردند.[۱۲۳] دولت، تنها پس از اعلام حکومت نظامی و با کشتن برخی مهاجمان توسط نیروهای ارتش، توانست کنترل شهر را دوباره در دست گیرد. پس از این ناآرامیها، رژیم خود را برای دور دیگری از مراسم چهلم آماده می‌کرد که فاجعه بزرگی کشور را تکان داد. در ۲۸ مرداد ماه (همزمان با سالگرد کودتای سال ۱۳۳۲)، سینما رکس آبادان که در یک منطقه کارگرنشین قرار داشت به طرز مشکوکی در آتش سوخت و بیش از چهارصد مرد، زن و کودک در آن جان باختند. رژیم بی‌درنگ با یادآوری حملات مشابه مخالفان به سینماها، مسئولیت این رویداد را به گردن آنان انداخت. اما مخالفان، ساواک را به تدارک این «آتش سوزی رایشتاگ»، قفل کردن درهای سینما و کارشکنی در آتش‌نشانی محل متهم کردند. فردای آنروز ۱۰٬۰۰۰ تن از بستگان قربانیان که در مراسم تشییع گرد هم آمده بودند، ساواک را مسئول این حادثه دانسته و شعارهای تندی علیه حکومت سر دادند. (بعدها در دادگاهی که پس از انقلاب بر‌گزار شد، گروهی شامل افراد متعصب مذهبی مسئول این حادثه شناخته شدند و به همراه چند افسر پلیس به جرم کوتاهی در جلوگیری از وقوع حادثه، محاکمه شدند. طبق گفته برخی، این گروه با روحانیون عالی رتبه ارتباطاتی داشته‌اند.)[۱۲۴][۱۲۵][۱۲۲][۱۲۶]
جمعه سیاه

شاه کوشید تا با دادن امتیازات بیشتر به مخالفان چون عفو ۲۶۱ زندانی دیگر، بیرون بردن نیروهای نظامی از دانشگاه‌ها و وعده انتخابات آزاد، از شدت بحران بکاهد. او برای جلب نظر روحانیون، جعفر شریف امامی را به نخست وزیری تعیین کرد. در دوران تصدی دولت شریف امامی که «دولت آشتی ملی» نام گرفته بود، آزادی مطبوعات بیشتر شد و احزاب و تشکلهای سیاسی قدیمی به صحنه بازگشتند. همچنین تقویم شاهنشاهی لغو گردید، بیشتر روحانیون عالی رتبه از زندان آزاد شدند و ۵۷ قمارخانه تعطیل گشت. شریف امامی پس از توافق با رهبران میانه رو مخالفان، مانند سنجابی، بازرگان و فروهر، اجازه راهپیمایی عید فطر را صادر کرد و از آنان قول گرفت که از شعار دادن علیه شخص شاه و دعوت به تظاهرات بیشتر، خودداری کنند. در مراسم عید فطر تقریباً در همه شهرها شمار بسیاری از اقشار مختلف مردم شرکت کردند.[۱۲۷][۱۲۲] گرچه در روز عید فطر مشکلی پیش نیامد، طی سه روز پس از آن بحران شدت گرفت. خمینی در اعلامیه شب عید فطر خود، به عنوان وظیفه‌ای برای همه مسلمانان، خواستار عدم سازش با شاه و ایستادگی در مقابل او تا زمان اخراجش از کشور شده بود. علی‌رغم فراخوان مخالفان میانه‌رو در خودداری از تظاهرات، شمار جمعیت تظاهرکننده بیشتر و بیشتر شد چنانکه در ۱۶ شهریور در تهران، بیش از نیم میلیون نفر به تظاهرات پرداختند و ضمن سر دادن شعار «حسین سرور ماست، خمینی رهبر ماست» و «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» برای نخستین بار خواستار برقراری حکومت جمهوری اسلامی شدند و خواسته مخالفان میانه‌رو مبنی بر اجرای قانون مشروطه، تحت‌الشعاع قرار گرفت. شاه برای حفظ تسلط خود بر اوضاع، کوشید تا قاطعانه عمل کند از اینرو با ممنوعیت تظاهرات خیابانی برای نخستین بار پس از سال ۱۳۴۲، در تهران و یازده شهر دیگر حکومت نظامی اعلام کرد. صبح روز بعد، جمعه ۱۷ شهریور، درگیریهای شدیدی در جنوب تهران رخ داد، کارگران ضمن سنگربندی در خیابان، به سوی کامیونهای ارتش کوکتول مولوتف پرتاب می‌کردند و در میدان ژاله، حدود پنج هزار نفر - اغلب دانشجو - که بسیاری از آنان از اعلام حکومت نظامی در سحرگاه آن روز خبر نداشتند، به صورت نشسته به تظاهرات پرداختند.

حضور فقرای شهری، نسبت به دیگر طبقات در تظاهرات این روز بسیار چشمگیرتر بود و برای پراکنده کردن مردم در محله‌های پرجمعیت جنوب شهر از هلیکوپترهای جنگی استفاده شد. در میدان ژاله نیز کماندوها و تانکها به سوی جمعیت شلیک کردند. در شب همان روز، مقامات نظامی، شمار کشته شدگان را ۸۷ و شمار زخمی‌ها را ۲۰۵ نفر اعلام کردند. اما مخالفان شمار کشته‌ها را بیش از ۴۰۰۰ نفر دانستند. (پس از انقلاب، در تحقیقات به عمل آمده، اما رسماً منتشر نشده توسط بنیاد شهید، تعداد کشته‌شدگان شناسایی شده، ۸۸ نفر اعلام شد)[۱۲۸][۱۲۹][۸۳][۱۳۰]
صحنه‌ای از حوادث ۱۷ شهریور ۱۳۵۷ معروف به جمعه سیاه.

حادثه ۱۷ شهریور که به جمعه سیاه معروف شد تاثیری بسیار نهاد و دریایی از خون بین شاه و مردم پدید آورد. با تحریک احساسات عمومی و تشدید نفرت، تنها یک راه‌حل روشن یعنی یک انقلاب بنیادی باقی‌ماند. شاه به این موضوع پی برد که مخالفان میانه‌رو و غیرمذهبی، پیروان شخصی و سازمانهای سیاسی لازم را برای جلوگیری از شور و احساسات مردمی ندارند. دیگر آنکه، تظاهرات پی در پی، صحنه سیاست را از برنامه‌ریزی و میزهای مذاکره به خیابانها و محله‌های فقیرنشین پرجمعیت کشانده بود و با هر کشتار، فرصت دست‌یابی به سازش از راه گفتگو کاهش می‌یافت. برای ساکنان محلات فقیرنشین و حلبی‌آبادهای تهران که همگی دهقانان مهاجری بودند که به تازگی زمین خویش را از دست داده بودند، مذهب، احساس همبستگی گروهی و اجتماعی را فراهم می‌کرد. آنان مذهب را جانشین جامعه روستایی از دست رفته‌شان قلمداد می‌کردند و با اشتیاق در مساجد شهری، به سخنان روحانیون گوش می‌سپردند. با افزایش شدید محبوبیت خمینی در سالهای ۵۶ و ۵۷ و شدت گرفتن شور و تحرکات انقلابی، سخنان او در خصوص سازش ناپذیری با رژیم و حل مشکلات با بازگشت به اجرای کامل احکام اسلامی، با استقبال بسیاری از سوی توده‌های مسلمان و فقرای شهری روبرو شد و موجب از دست رفتن تاثیر سخنان دیگر روحانیون محبوب مثل شریعتمداری و طالقانی که خواستار اجرای کامل قانون مشروطه بودند، گشت.[۸۲][۸۳]
اعتصاب‌های سراسری، محرم و تضعیف شاه

اما فردای پس از جمعه سیاه، موج گسترده اعتصابات کارگری آغاز شد. در واقع با پدیدار شدن اثرات دوره رکود اقتصادی، تعیین سقف برای افزایش دستمزدها و همچنین کاهش حقوق و دستمزد کارگران در نیمه‌های تابستان ۱۳۵۷، کارگران کارخانه‌ها، علاوه بر برپایی اعتصاب به تظاهراتها نیز پیوستند. مشارکت کارگران کارخانه‌ها و همچنین کارگران ساختمانی و فقرای شهری، راهپیماییهای چند ده هزار نفری را به چندصد هزار نفری و حتی میلیونی تبدیل کرد و پیروزی نهایی انقلاب را ممکن ساخت.[۱۳۱] تقاضاهای اعتصاب کنندگان در ابتدا عمدتاً اقتصادی بود اما به تدریج به صورت تقاضاهای سیاسی درآمد، چنانکه در مهرماه، حدود ۴۵ درصد تقاضاهای اعتصاب کنندگان سیاسی شده بود که در آبان به ۸۰ درصد و در ماه بهمن به ۱۰۰ درصد رسید.[۱۳۲]

در ۱۸ و ۲۰ شهریور ماه، کارگران پالایشگاه‌های تهران و سایر شهرها اعتصاب کردند. شمار و گستره اعتصابات در مهرماه بیشتر شد و در ۱۴ و ۲۴ مهر (چهلمین روز جمعه سیاه) درگیریهای خونینی در شهرهای اصلی روی داد. در اواخر مهر، به دنبال اعتصابات پی‌درپی، تقریباً همه مراکز بازار، دانشگاه‌ها، دبیرستانها، تاسیسات نفتی، بانکها، وزارت‌خانه‌ها، روزنامه‌ها، بیمارستانهای دولتی و کارخانه‌های بزرگ کشور تعطیل شد و اعتصابگران، علاوه بر خواستهای صنفی، انحلال ساواک، لغو حکومت نظامی، آزادی زندانیان سیاسی و بازگشت خمینی را خواستار شدند.[۱۳۳]

شاه در رویایی با بحران، تصمیماتی ضد و نقیض گرفت، از یک سو به برقراری حکومت نظامی در دیگر شهرها، دستگیری رهبران جبهه ملی و تحت فشار قرار دادن عراق برای اخراج خمینی پرداخت و از سوی دیگر به آزادی ۱۱۲۶ تن از زندانیان سیاسی، (از جمله منتظری و طالقانی و همچنین هشت توده‌ای که از سال ۱۳۳۴ همچنان در زندان بودند)، بازداشت ۱۳۲ تن از دولتمردان پیشین از جمله هویدا و نصیری، انحلال حزب رستاخیز و پذیرفتن بیشتر درخواستهای اقتصادی کارمندان و کارگران صنعتی دست زد و ضمن وعده انتخابات آزاد و جبران اشتباهات گذشته، از تلویزیون سراسری به مردم گفت که «پیام انقلاب» آنان را شنیده‌است.[۱۳۴] خمینی که در این زمان از عراق به پاریس تبعید شده بود، از آنجا پیام فرستاد که اگر شاه واقعاً صدای انقلاب مردم را شنیده‌است، باید بیدرنگ استعفا داده و در دادگاه اسلامی حاضر شود. او هرگونه سازش با «سلطنت منفور» را خیانت به اسلام دانست و از مردم خواست تا آنرا به «زباله‌دان تاریخ» نیفکنده‌اند، از پای ننشینند. هنگامی که روزنامه‌نگاران اروپایی از او پرسیدند که چه چیز جایگزین رژیم سلطنتی خواهد شد، خمینی برای نخستین بار به جای پاسخ همیشگی خود «حکومت اسلامی»، واژه «جمهوری اسلامی» را به کار برد. روشن بود که او می‌کوشید طبق توصیه اعضای نهضت آزادی، جبهه ملی و سازمانهای دانشجویی مخالف (مانند قطب‌زاده، بنی‌صدر و یزدی) که به محض ورود او به فرانسه به وی پیوسته بودند، به زبان آنان سخن گوید.

در اوایل آبان، سنجابی و بازرگان نیز برای دیدار با خمینی به فرانسه رفتند و ضمن اعلام پشتیبانی از او، با زبانی اندک متفاوت، خواستار جایگزینی یک «حکومت ملی و اسلامی، مبتنی بر اصول اسلام، دموکراسی و حاکمیت ملی» با نظام سلطنتی شدند. بدین‌سان با سفر سنجابی و بازرگان به پاریس، پیوند نیروهای سکولار و مذهبی احیا شد و امکان مطرح کردن هر گزینه دیگری بین «جمهوری اسلامی» و «سلطنت» از بین رفت.[۱۳۵][۱۳۶] با استحکام پیوند و ائتلاف رهبران مخالفان، راهپیمایی‌ها و اعتصابات شدت یافته و در ماه محرم به خشونت کشیده شد. در تهران در سه روز نخست ماه محرم در آذرماه، صدها هزار نفر به فراخوان رهبران مخالف به پشت‌بامها رفته و فریاد «الله‌اکبر» سر دادند و هزاران کفن‌پوش نیز با زیرپاگذاشتن مقررات منع رفت‌وآمد در شب، به خیابانها ریختند. در قزوین نیز عده‌ای با منع مقررات، زیر تانکها مانده و کشته شدند. رژیم از بیم وخیم‌تر شدن اوضاع، امتیازهای دیگری داد و با آزاد ساختن ۴۷۰ زندانی سیاسی دیگر، اجازه برگزاری مراسم سوگواری را به شرط حفظ نظم و عدم حمله مستقیم به شاه، صادر کرد. در راهپیمایی روز تاسوعا به رهبری طالقانی و سنجابی، بیش از نیم میلیون نفر حضور یافتند و در روز عاشورا تعداد جمعیت به حدود دو میلیون نفر رسید. روزنامه‌ها و نشریات معروف غربی این راهپیمایی‌ها را نشانی از خواست و توانایی توده عظیم مردم برای بیرون راندن شاه و برقراری حکومت جدید دانستند.[۱۳۷]
خمینی در فرانسه و در جمع خبرنگاران.

موقعیت شاه در دو هفته پس از عاشورا وخمیتر شد. بیشتر سربازان و افسران در شهرهای مختلف، از هدف قراردادن مردم اجتناب ورزیده و به مخالفان می‌پیوستند. اعتصابات گسترده و درگیریهای روزمره مخالفان با ارتش، موجب فلج شدن اقتصاد کشور و توقف صدور نفت شد. سازمانهای چریکی با آزادشدن اعضایشان از زندان و بازگشت برخی مخالفان تبعیدشده به کشور، جانی تازه گرفته و با جذب نیرو از مردم (به ویژه جوانان) به نیروهای قابل توجهی تبدیل شدند. این سازمانها به چند عملیات مسلحانه مانند بمبگذاری و ترور افسران ارتش و پلیس دست زدند. همزمان گروه‌های حامی خمینی نیز در کشور بسیار افزایش یافتند و مثل دیگر گروه‌ها، برای گسترش تفکر انقلابی، به انتشار روزنامه، پوستر و نشریاتی با تیراژ بالا پرداختند.[۱۳۸][۱۳۹] بی‌اعتماد شدن واشینگتن نسبت به شاه نیز عامل دیگر تضعیف بیشتر رژیم بود. چنانکه کارتر از شاه خواست تا قدرت خود را تعدیل کرده و از حضور نظامیان در خیابانها بکاهد. همچنین دولت فرانسه، امکان بقای شاه را منتفی دانست. در همین زمان، خمینی سرگرم مبارزه‌ای تبلیغاتی علیه نیروهای چپ و مارکسیست‌ها بود و اعلام داشت که ایران، پس از سرنگونی شاه، همچنان نفت مورد نیاز غرب را تامین نموده و با شرق هم‌پیمان نخواهد شد. پس از این اتفاقات، شاه پیشنهاد جدیدی به سنجابی و دیگر رهبران جبهه ملی داد و از آنان خواست ریاست یک دولت آشتی ملی را بپذیرند. این پیشنهاد به علت عدم توافق شاه در کناره‌گیری از سمت فرماندهی کل نیروهای مسلح و ترک کشور، رد شد. با اینحال شاپور بختیار یکی از رهبران جوانتر و کم تجربه‌تر جبهه ملی که خطر روحانیون را بیشتر از ارتش می‌دانست، پیشنهاد داد که اگر شاه کشور را ترک کند، ۱۴ نظامی سرسخت را تبعید نماید و قول دهد تنها سلطنت کند و نه حکومت، ریاست یک دولت غیرنظامی را به عهده خواهد گرفت. شاه نیز بیدرنگ این پیشنهاد را پذیرفت و در ۹ دی ماه، بختیار را به نخست وزیری تعیین کرد.[۱۴۰]
سرنگونی رژیم شاه و پیروزی انقلاب
یک تظاهرات گسترده در میدان آزادی تهران در سال ۱۳۵۷
از راست به چپ در ردیف پشت: ابوالحسن بنی‌صدر، صادق طباطبایی، حسن لاهوتی (پشت سر وی صادق قطب زاده) مرتضی مطهری. در جلو: روح‌الله خمینی، احمد خمینی در بازگشت خمینی به ایران در سال ۵۷

بختیار پس از نشستن بر کرسی نخست‌وزیری، برای خشنود نمودن مخالفان اقداماتی انجام داد. او علاوه بر وعده لغو حکومت نظامی، خروج شاه، انحلال ساواک و اجازه به خمینی برای بازگشت به کشور، داراییهای بنیاد پهلوی را ضبط، شماری از وزرای پیشین را دستگیر و زندانیان سیاسی بیشتری را آزاد کرد. در همین حال به مخالفان هشدار داد که در صورت ایجاد مانع برای برقراری حکومت مشروطه، با توسل به ارتش، دیکتاتوری نظامی و خشنی به وجود خواهد آورد. هر چند شریعتمداری و دیگر روحانیون میانه‌رو از بختیار حمایت کردند، سنجابی و فروهر دو همقطار وی، با اخراج بختیار از جبهه ملی، خواستار برکناری شاه شدند و خمینی نیز با دعوت دوباره مردم به اعتصاب و راهپیمایی، پیروی از دولت بختیار را پیروی از ارباب او «شیطان» خواند.[۱۴۱]
تیتر روزنامه اطلاعات هنگام خروج شاه از کشور.
تیتر روزنامه اطلاعات هنگام ورود خمینی به کشور.

در اوایل دی ماه، اعتصابات فلج کننده دوباره از سر گرفته شد و در ۱۵ و ۱۸ دی، صدهاهزار نفر در شهرهای بزرگ به راهپیمایی پرداختند. در ۲۳ دی، حدود دو میلیون نفر در سی شهر دست به راهپیمایی زده و خواستار بازگشت خمینی، برکناری شاه و استعفای بختیار شدند. در ۲۶ دی ماه، هنگام خروج شاه از کشور به مقصد قاهره (که به گفته دولت، برای «استراحت» صورت گرفت)، صدها هزار نفر به خیابانها ریختند تا این رویداد را جشن بگیرند. در ۲۹ دی، پس از فراخوان خمینی به برگزاری «همه‌پرسی خیابانی» برای تعیین تکلیف سلطنت و دولت بختیار، تنها در تهران بیش از یک میلیون نفر به خیابانها آمدند. روز سوم بهمن فرودگاه‌ها برای جلوگیری از ورود خمینی بسته شدند و در ۷ و ۸ بهمن ماه، در جریان اعتراض به بسته شدن فرودگاه چندین نفر کشته شدند. ۹ بهمن بختیار اعلام کرد که فرودگاه باز است و سرانجام در ۱۲ بهمن، بیش از سه میلیون نفر برای استقبال از بازگشت خمینی به خیابانها ریختند. هنگامی که خمینی برای در دست گرفتن سکان انقلاب به کشور بازگشت، رژیم پهلوی سرنگون شده بود و سه ستون سابق نگاهدارنده آن، ارتش مدرن، نظام حمایتی و مالی دربار، دیوانسالاری حجیم و غول پیکر و همچنین حزب رستاخیز، بر اثر شانزده ماه درگیریهای خیابانی، شش‌ماه راهپیمایی مردمی و پنج ماه اعتصاب فلج کننده، کاملاً ویران گشته بود.[۱۴۲] به محض فروپاشی دولت، قدرت به دست سازمان‌هایی موسوم به «کُمیته» افتاد. بیشتر این کمیته‌ها را به ویژه در استانهای مرکزی شیعه‌نشین و فارسی زبان، روحانیون محلی هوادار خمینی اداره می‌کردند. کمیته‌های شهرها، با پخش مواد غذایی، تعیین قیمتها، اجرای قوانین راهنمایی رانندگی و احیای دادگاه‌های شرع، می‌کوشیدند تا نظم و قانون را اجرا کنند. روحانیون دیگری نیز، نزدیک به یکهزار تن از جوانان، اغلب از محلات پایین شهر را گرد آورده و یک نیروی شبه‌نظامی تشکیل دادند که بعدها به «پاسداران انقلاب» معروف شد. خمینی ضمن دعوت به ادامه تظاهرات‌ها تا کناره‌گیری بختیار، بازرگان را مامور تشکیل دولت موقت نمود و یک شورای انقلاب مخفی را، برای مذاکره مستقیم با رؤسای ارتش تعیین کرد.[۱۴۳]

همزمان با گفتگوی پنهانی این شورا با رؤسای ستاد ارتش، حادثه‌ای سرنوشت ساز رخ داد و سازمانهای چریکی چون «چریکهای فدایی خلق» و «مجاهدین خلق»، دو سازمان منشعب شده از آنها (فداییان متمایل به حزب توده و مجاهدین مارکسیست) و همچنین حزب توده، آخرین ضربه را بر پیکر رژیم وارد آوردند. در عصر جمعه بیستم بهمن، گارد جاویدان شاهنشاهی کوشید تا شورش تکنیسین‌ها و همافران نیروی هوایی، در پایگاه نظامی نزدیک به میدان ژاله را سرکوب کند که سازمانهای چریکی با خبردار شدن از این نبرد مسلحانه، به کمک همافران محاصره‌شده شتافته و پس از شش ساعت درگیری، گارد شاهنشاهی را پس راندند. آنان با توزیع سلاح در بین مردم - از پیر تا جوان - مناطق اطراف میدان ژاله را چنانکه لوموند نوشت، به «کمون پاریس» دیگری تبدیل کردند. صبح روز بعد چریکها و شورشیان، به نه مرکز پلیس و بزرگترین کارخانه اسلحه سازی شهر حمله کردند. سرانجام روز یکشنبه ۲۲ بهمن ماه، که درگیریها به اوج خود رسید، سازمانهای چریکی، حزب توده و ارتشیان فراری به یاری هزاران داوطلب مسلح، اکثر انبارهای مهمات، پادگانها و همچنین زندان اوین و دانشکده افسری را به تصرف در آوردند. ساعت ۲ بعداز ظهر همان روز، رئیس ستاد کل ارتش، اعلام کرد که در مبارزه میان بختیار و شورای انقلاب، ارتش بیطرف خواهد ماند. ساعت ۶ بعد از ظهر رادیو اعلام کرد: «اینجا تهران است، صدای راستین ملت ایران، صدای انقلاب». بدینسان پس از دو روز درگیری شدید، انقلاب تکمیل و سلطنت ۲۵۰۰ ساله نابود شد. حکومت جدید تعداد جانباختگان انقلاب را ۶۰٬۰۰۰ نفر اعلام کرد، اما در تحقیقات رسماً منتشر نشده بنیاد شهید که سالها بعد توسط یکی از اعضای آن (عمادالدین باقی) به اطلاع همگان رسید، مشخص شد که در فاصله آبان ۱۳۵۶ تا پیروزی انقلاب در بهمن ۱۳۵۷، ۲۷۸۱ تن جان خود را از دست داده‌اند. بیشتر قربانیان از مردم محلات کارگرنشین جنوب شهر تهران بودند.[۱۴۴][۱۴۵][۱۴۶]
پس از انقلاب؛ کشمکش لیبرال‌ها و روحانیون؛ آزادی زودگذر
(از سمت راست) خمینی، بازرگان و بنی‌صدر پس از بازگشت به کشور و در آستانه انقلاب.

در ۱۰ فروردین مردم ایران در یک همه‌پرسی به دعوت خمینی شرکت کردند و با اکثریت (بیش از ۹۸ درصد) به جمهوری اسلامی (به عنوان تنها گزینه موجود برای نظام حکومتی آینده) رای دادند. در ۱۸ فروردین امیر عباس هویدا، نخست وزیر سابق ایران با حکم صادق خلخالی قاضی دادگاه انقلاب به اعدام محکوم شد. همچنین بیش از ۲۰۰ تن از مقامات بلند پایه رژیم سابق در خلال دو ماه بعد از انقلاب طی حکمهای دادگاه‌های انقلاب اعدام گشتند.[۱۴۷][۱۴۸] در تاریخ ۱۳ آبان ماه دانشجویان پیرو خط امام به سفارت آمریکا در تهران حمله کردند و افراد حاضر در سفارت را به گروگان گرفتند و این واقعه استعفای دولت موقت و لیبرال مهدی بازرگان را در پی داشت. (مقاله مرتبط در این زمینه: اشغال سفارت آمریکا)

پیش از برگزاری اولین انتخابات ریاست جمهوری در ایران خمینی مجاهدین خلق را به سبب عدم اعتقاد به قانون اساسی از شرکت در انتخابات ریاست جمهوری ایران منع کرد[۱۴۹] که موجب انتقاد شدید این سازمان از نیروهای مکتبی حاکم در جمهوری اسلامی گردید. در پنجم بهمن ماه ابوالحسن بنی‌صدر با حمایت خمینی و با پیروزی در انتخابات به عنوان اولین رییس جمهور ایران انتخاب شد. در اواخر فروردین ماه سال ۱۳۵۹ شورای انقلاب با حکم خمینی و با هدف تصفیه دانشگاه‌ها از اساتید و دانشجویان دگراندیش، به اپوزیسیون یا گروه‌های سیاسی منتقد و مخالف نیروهای مذهبی حاکم در جمهوری اسلامی که عمدتاً خاستگاه دانشجویی داشته و دانشگاه را فضای امن سیاسی و کانون فعالیتهای خود به شمار می‌آوردند، برای تخلیه دفاتر خود در دانشگاه‌ها مهلتی سه روزه داد. در طی این روزها درگیری و خشونت در دانشگاه‌های ایران به ویژه در دانشگاه تهران به اوج خود رسیده و چند تن کشته و صدها نفر مجروح شده و این سرآغاز رویدادی شد که ازآن به عنوان «انقلاب فرهنگی» یاد می‌شود.[۱۵۰][۱۵۱] روز دوم اردیبهشت حکم شورای انقلاب در دانشگاه تهران توسط بنی‌صدر ابلاغ شد که تعطیلی دانشگاهها به مدت بیشتر از دو سال و اخراج صدها تن از اساتید و دانشجویان دگراندیش را در پی داشت.[۱۵۱][۱۵۲][۱۵۳]
پوستری درباره انقلاب ایران

به دنبال کشمکشها و اختلاف نظرهای بنی‌صدر با حزب جمهوری اسلامی و تلاش ناموفقش در جهت سلب اختیارات آنان و در نتیجه از دست دادن حمایت خمینی، از آنجاکه او به تنهایی توان مقابله با مخالفانش را نداشت و پیشتر هیچگاه به ایجاد یک حزب و یا ائتلاف اقدام نکرده بود، با مجاهدین خلق که در آنزمان تشکیلاتی سازمان یافته داشت و منتقد حکومت وقت بود، متحد شد[۱۵۴] و در اواخر ماه خرداد او که برای حفظ جان خویش در خفا به سر می‌برد مردم را به قیام فراخواند.[۱۵۵] در سی‌ام خرداد ۱۳۶۰ تظاهرات خشونت آمیزی در شهرهای مختلف کشور توسط هوادران مجاهدین خلق و بنی‌صدر به راه افتاد به‌طوریکه در تهران تعداد معترضان به حدود نیم میلیون نفر رسید و در پی عکس‌العمل خمینی و دیگر روحانیون و درگیری معترضان با نیروهای حزب‌اللهی و سپاه پاسداران تنها در اطراف دانشگاه تهران حدود ۵۰ نفر کشته، ۲۰۰ نفر مجروح و ۱۰۰۰ نفر دستگیر شدند.[۱۵۶] روز بعد، بنی صدر برکنار و دستور بازداشت او توسط روح‌الله خمینی به اتهام خیانت و توطئه علیه نظام صادر شد و به این ترتیب رقابتهای سیاسی وارد عرصه خشونت آمیزی گشت.[۱۵۷]
برخورد با مطبوعات

در آگوست سال ۱۹۷۹، (مرداد ۱۳۵۸)روزنامه آیندگان تعطیل شد و در ۲۰ اگوست همان سال نیز چهل و یک نشریه ممنوع‌الانتشار شدند.[۱۵۸]
قوانین اسلامی

پس از انقلاب، مشروبات الکلی ممنوع شد، همچنین جداسازی زنان از مردان در مدارس، استخرها، مناطق ساحلی به مرحله اجرا درآمد. همچنین محدودیت‌هایی برای پخش موسیقی در رادیو و تلویزیون مقرر شد.[۱۵۹]
نوشتار اصلی: ۸ مارس ۱۳۵۷

پس از فرمان خمینی مبنی بر پوشش کامل برای زنان، تظاهراتی از سوی هزاران زن بدون حجاب علیه این دستور، در پایتخت برگزارشد.[۱۶۰]
تاثیر انقلاب ۱۳۵۷ بر طبقات اجتماعی ایران
تمبری که به مناسبت نخستین سالگرد انقلاب منتشر شد.
سکه ۲۰ ریالی با طرح گل لاله که به مناسبت سومین سالگرد پیروزی انقلاب ایران ۱۳۵۷ و در سال ۱۳۶۰ ضرب شد.

در جریان انقلاب ۱۳۵۷ و دههٔ اول پس از آن، به دلیل مخالفت آن با نظم سرمایه‌دارانهٔ پیش از انقلاب، اقتصاد ایران دچار درون‌تابی ساختاری شد. وجوه مشخصهٔ این دوره اختلال گسترده در فرایند تولید و انباشت سرمایه و برهم‌خوردن مناسبات تولید سرمایه‌دارانه بود که این، به نوبهٔ خود موجب «پرولتاریا زدایی» اقتصاد شهری، دهقانی شدن کشاورزی و افزایش شدید فعالیت‌های خدماتی کوچک شد.[۱۶۱]

میانگین نرخ رشد سالانه که طی سال‌های ۱۳۴۵ تا ۱۳۵۵ برابر با ۱۳٫۲٪ بود در دورهٔ ده سالهٔ بعدی (۱۳۵۵ تا ۱۳۶۵) به ۰٫۷٪ کاهش یافت. در طی همین دوره نسبت خرده بورژوازی به کل نیروی کار شاغل ایران، از ۳۱٫۹٪ به ۳۹٫۹٪ بسط یافت و نسبت طبقه کارگر به کل نیروی کار شاغل کشور، از ۴۰٫۲٪ به ۲۴٫۶٪ کاهش پیدا کرد. طبقه کارگر ایران در این دوره به صورت مطلق نیز کوچک شده و جمعیت آن از ۳٬۵۳۵٬۰۰۰ نفر به ۲٬۷۰۲٬۰۰۰ نفر کاهش یافت.[۱۶۱]

تعداد سرمایه‌داران از ۱۸۲ هزار نفر (۲٫۱٪ نیروی کار شاغل) در سال ۱۳۵۵، به ۳۴۱ هزار نفر (۳٫۱٪ نیروی کار شاغل) در سال ۱۳۶۵ افزایش یافت. این بسط دو ویژگی عمده داشت: نخست این‌که تنها شامل سرمایه‌داران سنتی می‌شد و تعداد سرمایه‌داران مدرن حتی کاهش یافته بود. دوم این‌که این روند با کاهشی قابل توجه در میانگین اندازهٔ بنگاه‌های تولیدی همراه بود. به طوری که میانگین تعداد کارگران به ازای هر سرمایه‌دار از ۱۶٫۳ در سال ۱۳۵۵، به ۵٫۳ در سال ۱۳۶۵ کاهش پیدا کرد.

سینما نفت

ساختمان سینما نفت پیش از جنگ جهانی دوم آغاز و با نام سینما تاج در سال 1323 گشایش یافت. این سینما که نمای آجر قرمز دارد در آبادان، محله بوارده جنوبی واقع شده و در تاریخ ۱۰ دی ۱۳۸۱ با شمارهٔ ثبت ۷۰۴۲ به‌عنوان یکی از آثار ملی ایران به ثبت رسیده است.[۱]

سینما تاج با 1178 نفر گنجایش، تا مدت های طولانی فقط در انحصار رؤسا و کارکنان شرکت قرار داشت . در سال های پیش از اانقلاب ۱۳۵۷ این سینما محل برگزاری کنسرت ها و برنامه های فرهنگی بوده است.

استان خوزستان

استان خوزستان با مساحت ۶۴٬۰۵۷ کیلومتر مربع در جنوب غربی ایران در کرانه خلیج فارس و اروندرود قرار دارد و مرکز استخراج نفت ایران به‌شمار می‌آید. شهر اهواز مرکز استان خوزستان است. این استان پنجمین استان پرجمعیت ایران است.

خوزستان از شمال به استان لرستان، از شمال شرقی و شرق به استان چهارمحال و بختیاری، از شمال غربی به استان ایلام، از شرق و جنوب شرقی به استان کهگیلویه و بویراحمد، از جنوب به استان بوشهر و خلیج فارس و از غرب به کشور عراق محدود می‌شود.[۲] این استان با جمعیّت ۴٬۵۳۱٬۷۲۰ نفر (سرشماری ۱۳۹۰) دارای ۱،۰۸۳،۳۴۱ خانوار است که این تعداد شامل ۷۹۳ هزار و ۲۸۹ خانوار شهری و ۲۹۰ هزار و ۵۲ خانوار روستایی است.[۳] استان خوزستان در محدوده ۴۷ درجه و ۴۲ دقیقه تا ۵۰ درجه و ۳۹ دقیقه طول شرقی از نصف‌النهار گرینویچ و ۲۹ درجه و ۵۸ دقیقه تا ۳۲ درجه و ۵۸ دقیقه شمالی از خط استوا قراردارد.

استان خوزستان دارای ۱۸ نماینده در مجلس شورای اسلامی و ۶ نماینده نیز در مجلس خبرگان رهبری می‌باشد. شرکت ملی مناطق نفت‌خیز جنوب؛ بزرگترین تولیدکننده نفت ایران، در استان خوزستان و در شهر اهواز مستقر می‌باشد. این شرکت بطور متوسط ۸۵٪ درصد از نفت خام و ۱۶٪ درصد از گاز طبیعی ایران را تولید می‌کند.

دانشنامه بریتانیکا اکثریت جمعیت خوزستان را متشکل از دو قوم بختیاری و عرب دانسته که بطور تقریبی هر یک کمتر از نیمی از جمعیت این استان را به خود اختصاص می‌دهند، همچنین دزفولی‌ها، قشقایی‌ها و ارامنه نیز در بخش‌هایی از استان خوزستان سکونت دارند.[۴] در حال حاضر عبدالحسن مقتدایی به‌عنوان استاندار خوزستان، بالاترین مقام اجرایی این استان، فعالیت می‌نماید.

محتویات

    ۱ نام
    ۲ تاریخ خوزستان
        ۲.۱ دوران باستان
        ۲.۲ خوزستان در آغاز اسلام
        ۲.۳ نام عربستان در دوره‌ای از تاریخ
    ۳ جمعیت شناسی
        ۳.۱ زبان
        ۳.۲ ترکیب قومی
    ۴ اقتصاد و منابع طبیعی
    ۵ شهرستان‌های خوزستان
    ۶ میراث فرهنگی و گردشگری استان خوزستان
    ۷ مشاهیر استان خوزستان
    ۸ خوزستان در جنگ ایران و عراق
    ۹ باستان‌شناسی خوزستان
    ۱۰ منبع و پیوند به بیرون
    ۱۱ منابع

نام
نوشتار اصلی: زبان خوزی
خوزستان در نقشه‌ای از اصطخری (سدهٔ ۱۰م)
خوزستان در نقشه‌ای اثر محمود کاشغری (سدهٔ ۱۱م)

خوزستان، سرزمین مردمان خوزی یا هوزی یا حوزی (که استرابون و پلینیوس از آن به اسم اوکسی[۵]ذکر کرده‌اند) است. این استان با عیلامیان باستان و شوش کم و بیش مرتبط است. نام اهواز، شوش و هویزه منعکس‌کننده ساکنین این منطقه در زمان عیلامیان بوده‌است[۶]

به گفته سوات سوجک در کتاب‌های تاریخ کلاسیک اسلامی، نام این استان خوزستان بود. ابن حوقل- جغرافی دان قرن ۱۰ میلادی - در کتاب خودش صورت الارض در فصلی جداگانه این استان را همراه با نقشه توصیف می‌کند و یاقوت در سده ۱۳ میلادی در مجعم البلدان جزئیاتی از استان خوزستان نوشته‌است[۷]

ریچارد فرای درمورد خوزستان می‌نویسد: "خوزستان (به عربی الاهواز) استانی ثروتمند و کم ارتفاع بود که دست کم به هفت کوره تقسیم می‌شد؛ بزرگترین جز آن هرمزداردشیر یا هرمزدشهر بود که عرب‌ها بدان سوق‌الاهواز می‌گفتند "[۸]

واژه خوزستان به معنای سرزمین «خوزها» است و خوز را به صورت‌های «هوز» و «حوز» نیز می‌نوشتند و جمع هوز در زبان عربی اهواز است که نام کرسی ایالت خوزستان است.[۹] البته ابن خردادبه (متوفای حدود ۳۰۰ ق) خوزستان را با همان اهواز یکی می‌داند و آنجا را سرزمینی وسیع، مشتمل بر هفت کوره بر می‌شمارد که با نام کور الاهواز می خواندش.[۱۰]

ابن خردادبه نظر دیگری درباره نام اهواز دارد. او نه فقط اهواز بلکه کل موقعیت جغرافیایی خوزستان امروزی را اهواز می‌داند. (متوفای حدود ۳۰۰ ق) خوزستان را با همان اهواز یکی می‌داند و آنجا را سرزمینی وسیع، مشتمل بر هفت کوره بر می‌شمارد و به آن اکوار الاهواز می‌گوید.[۱۱] سبب وجود همین هفت کوره در این سرزمین، عضدالدوله دیلمی، آنجا را اقلیم هفت حوزه نام گذارده تا آنجا که مقدسی در قرن چهارم هجری، از رواج این نام خبر داده و پیروی خود را از آن، اعلام می‌دارد. همچنین او یادآور می‌شود که برخی از این حوزه‌ها از میان رفته‌است.[۱۲][۱۳]
تاریخ خوزستان
نوشتار اصلی: تاریخ خوزستان


دوران باستان

«خوزستان» در دوران باستان، به‌ویژه، در دوره هخامنشی به دو ناحیه تقسیم می‌شد: بخش‌های شمال و شمال شرقی که انشان (انزان) نام داشت و سرزمینهای باصفا و کوهستانها و جنگلهای فراوانی را شامل بود، و ناحیه جنوبی که دارای آب و هوای گرم و مرطوب و دشتهای حاصلخیز و جلگه‌ای جنوبی که دارای آب و هوای گرم و مرطوب و دشتهای حاصلخیز و جلگه‌ای سرسبز و پرآب بوده که به قاره‌ای کوچک و مستعد می‌مانست. بخش‌های جنوبی که «عیلام» نام داشته یادآور تمدنهای دیرینه خوزستان است و بشدت تحت تأثیر فرهنگ «میان‌رودان» بوده و جغرافیای وسیعی را شامل می‌شده که حد فاصل لرستان و خوزستان و سواحل خلیج فارس امروزی است.

«استرابون» جغرافی‌دان عهد باستان، خوزستان را از حاصلخیزترین جلگه‌های جهان می‌داند. زیرا رودخانه‌های زیادی این دشت را آبیاری می‌کرده که امکان کشاورزی و آبادانی را در این منطقه میسر می‌ساخته‌است. شاید بر همین اساس بوده که عده‌ای بر این باورند که نام این سرزمین «هند» یا «اند» بوده که به معنی «جایی با آب‌های فراوان» است.

درباره آبادی مرکز خوزستان در کتاب «احسن التقاسیم فی معرفه الاقالیم» تألیف «ابو عبدالله محمد بن احمد مقدسی» جهانگردی از بیت‌المقدس آمده‌است:

    «شوشتر در همه این سرزمین، خوشتر، استوارتر و مهم‌تر از آن شهری نباشد. نهر به دور آن می‌چرخد نخلستان و باغها آن را فرا گرفته‌اند. بافندگان ماهر پنبه و دیبا در آن بسیارند از همه شهرها برتر است، اضداد را در خود جمع و در نزد جهانیان شهرت دارد؛ و درباره‌اش گفته‌اند آن همچون بهشتی است. باغهایش پر از ترنج و انار خوب، انگور و گلابی عالی و خرما می‌باشد. بهشت خوزستان است دیبای آن را به مصر وشام می‌برند، مردمش با خوشی عمر می‌گذرانند.»

همچنین در سفرنامه «ابن بطوطه» جهانگرد مراکشی می‌خوانیم:

    «سر انجام به شهر تستر (شوشتر) رسیدم که در قلمرو اتابک و سر حد بین دشت وکوهستان است. شهری بزرگ، زیبا، خرم و دارای پالیزهای نیکو و باغهای عالی است این شهر محاسن زیاد و بازارهای معتبر دارد و از شهرهای قدیمی است. در دو طرف رودخانه باغ قرار دارد و محاذی دروازه دسبول مانند بغداد و حله جسری از کشتیهای کوچک درست کرده‌اند، میوه در تستر فراوان است، خیرات و برکات این شهر بسیار و بازارهای آن در خوبی بی‌مانند می‌باشد.»

وجود مراکز علمی و فرهنگی همچون دانشگاه جندی شاپور در این استان دال بر اهمیت و رونق این منطقه‌است که‌استادان بزرگ دانش پزشکی را از یونان، مصر، هند و روم گرد هم آورده بوده‌است. این دانشگاه را ساسانیان بنیان گذاردند. این دانشگاه پزشکی که به دستور شاپور اول (۲۴۱-۲۷۱ م) به سبب وجود آب و هوا و طبیعت پر نعمت و مناسب در گندی شاپور (نزدیک دزفول) ساخته شد. توسط شاپور دوم (ذوالاکتاف) مرمت و بازسازی گشت و در زمان انوشیروان تکمیل و توسعه یافت. دانشمندان و شاعران بزرگی همچون ابونواس حسن بن هانی اهوازی، که از ارکان شعر عرب است، عبداله بن میمون اهوازی، نوبخت اهوازی منجم و فرزندانش، جورجیس پسر بختشوع گندیشاپوری و شاعران شیعی، مانند ابن سکیت و دعبل خزائی که با اشعار خود ولایت و امامت را پاس داشته‌اند و زبان به مقاومت گشوده‌اند از همین منطقه برخاسته و در این دیار زندگی می‌کرده‌اند.
خوزستان در آغاز اسلام

والی بصره در اوایل سال ۱۶ مغیره بن شعبه را از طرف خود مامور فتح بلاد خوزستان کرد و مغیره به آسانی دهقانان ایرانی اهواز را به تسلیم و قبول جزیه وادار ساخت، اما عمر به علت حرکت زشتی که از مغیره روایت کردند او را از حکومت بصره برداشت و ابوموسی اشعری را به جای او فرستاد. ابوموسی دنباله فتوحات پیشینیان خود را گرفت و پس از چند رشته جنگ بلاد رامهرمز و شوش را مفتوح کرد. اما چون به شوشتر رسید به مقاومت هرمزان والی آنجا که در قلعه شهر متحصن بود برخورد، ناچار از خلیفه کمک خواست و عمر دستور داد که از کوفه عمار بن یاسر با لشگریانی به یاری ابوموسی برود.[۱۴]

هرمزان و ایرانی‌های شوشتر سخت مقاومت کردند و عرب با وجود کثرت عدد بر ایشان پیروزی نیافتند تا آنکه به دلیل یک نفر خائن ایرانی بر مقام زنان و اطفال مدافعین راه یافتند و این کیفیت پای هرمزان و اصحاب او را در مقاومت سست کرد و جمعی از ایشان برای آنکه به دست مسلمین نیفتند خود و عزیزان خود را کشتند. سرانجام هرمزان از ابوموسی امان خواست و ابوموسی قبول این تکلیف را به امر خلیفه موکول ساخت و هرمزان به مدینه فرستاد. هرمزان به ظاهر پیش خلیفه اسلام آورد و عمر برای او وظیفه‌ای نیر مقرر داشت، اما چون بعدها به شرکت در قتل خلیفه و همدستی با ابولولو متهم شد مسلمین او را کشتند.[۱۵]

پس از تسلیم هرمزان، شوشتر و جندیشاپور و بلاد دیگر خوزستان همه مسخر ابوموسی شدند و به این ترتیب فتح قسمت جلگه‌ای ایران تماما به دست مسلمین به انجام رسید.[۱۶]
نام عربستان در دوره‌ای از تاریخ

به گفته ریچارد فرای به خاطر تاثیر قوی عرب زبان‌های مهاجر به جنوب غربی این استان-مخصوصاً مهاجرت بنی کعب و بنی لام-از قرن ۱۶ تا ۱۹ میلادی، نام عربستان به این ناحیه‌استان از زمان صفویه اطلاق گردید تا اینکه در زمان رضا شاه پهلوی با نام خوزستان جایگزین شد که خط پایانی بر آرزوهای تجزیه طلبانه شیخ خزعل، رئیس قبیله کعب بود[۱۷]

در اواخر قرن ۱۶ میلادی قبیله کعب از عراق به جنوب خوزستان مهاجرت کردند. در طی قرون موفقیت آمیز[۱۸]قبایل عرب بیشتری از جنوب عراق به نوار مرزی جنوب غربی خوزستان مهاجرت کرده‌اند.[۱۹]

در گویشهای فارسی باستان و زبان پهلوی که در خوزستان و جنوب غربی ایران تکلم میشده (و هنوز می‌شود) «او» به «هو» قابل تغییر است؛ مانند «اورمزد» - «هورمزد» و «اوشمند» - «هوشمند» همچنانکه «هورداد و حورداد» را «خرداد» و «خورتات» نیز گفته‌اند. البته تا سالهای اخیر این اسامی را با حرف (ح) نیز می‌نوشته‌اند. از سوی دیگر «یاقوت حموی» واژه «خوز» را با نامهای «خوز» و «هوز» و «اهواز» و «هویزه» هم ریشه می‌داند. «اهواز» محرف واژه «اواز» و «اوجا» نیز هست که در کتیبه داریوش بیستون آورده شده و این نام در کتیبه نقش رستم «خواجا» یا «خوجا» حک شده که هزار سال پیش، مرکز حکومت نشین استان خوزستان بوده‌است. پس از هخامنشی، در دوران اشکانی، ساسانی و تمام دوران اسلامی شوشتر مرکز حکومتی خوزستان بوده‌است. در سال ۱۳۰۳ در پی شیوع بیماری وبا در شوشتر مرکز حکومتی خوزستان به شهر تازه تاسیس اهواز که در ان زمان به نام ناصرالدین شاه ناصریه خوانده می‌شد منتقل شد و تا کنون نیز اهواز است. «به هر حال به وسیله بیگانگان برای تعمیم نام عربستان و فراموش شدن کلمه خوزستان سعی بسیار به کار رفت. این وضع تا سال ۱۳۰۳ه. ش؛ که حکومت مرکزی موفق شد پس از چندین سال غفلت از امور خوزستان به آن ناحیه توجه کند، باقی بود. در این تاریخ نام عربستان به کلی از فرمانها و مکاتبه‌های دولتی حذف و به {نام قدیمی آن} خوزستان تغییر نام یافت.»[۲۰]

در شاهنامهٔ فردوسی به تصحیح جلال خالقی مطلق از این خطه با نام خوزیان یاد شده‌است. برای نمونه:
بشد تیز با لشکر خوزیان         برآن سود جستن سرآمد زیان[۲۱]
وزان پس بر کشور خوزیان         فرستاد بسیار سود و زیان[۲۲]
همی‌رفت تا کشور خوزیان         ز لشکر کسی را نیامد زیان[۲۳]

«ابن منظور» به سال ۷۱۱ ه. ق. در «لسان العرب» اشاره دارد: و الخوز جیل من الناس، اعجمی معرب، یعنی: «خوز» قوم یا قبیله‌ای از مردم عجمند. از سوی دیگر «خوز» را به معنی «شکر» و «نیشکر» نیز معنا می‌کنند. زیرا خاک حاصلخیز و بارور خوزستان، استعداد ویژه‌ای برای رشد این گیاه داشته و آنجا بهترین محصول نیشکر را به دست می‌داده‌است.

در کتاب «مجمع التواریخ و القصص» خوزستان به نام «حجوستان» و «حبوجستان و اجار» آمده‌است که به نظر می‌آید، برگرفته از زبان پهلوی با عناوین «حبوجستان» و حوجستان است. همچنانکه در بعضی از گویشهای رایج در این استان «بختیاری» برای ادای حرف «خ» از «ح» نیز بهره می‌گیرند؛ بنابراین واژگان «اوج»، «هوز»، «هوج»، «حوز» و «خوز» در سیر تحول و تطور لفظی با پسوند «ستان» و «اوجستان» به تدریج بر اثر سایش تلفظ، از «هوجستان» به «خوزستان» تغییری یافته‌است.[نیازمند منبع] در متون پارتی نیز واژه هوزستان اشاره به همان نام خوزستان در دوران نوین دارد.[۲۴]

در گویشهای فارسی باستان و زبان پهلوی «او» به «هو» قابل تغییر است؛ مانند «اورمزد» - «هورمزد» و «اوشمند» - «هوشمند» همچنانکه «هورداد و حورداد» را «خرداد» و «خورتات» نیز گفته‌اند.
جمعیت شناسی

دانشنامه بریتانیکا اکثریت جمعیت خوزستان را متشکل از دو قوم بختیاری و عرب دانسته که بطور تقریبی هر یک کمتر از نیمی از جمعیت این استان را به خود اختصاص می‌دهند، همچنین قشقایی‌ها و ارامنه نیز در بخش‌هایی از استان خوزستان سکونت دارند.[۲۵]

برپایه نتایج نهایی سرشماری عمومی نفوس و مسکن آبان‌ماه ۱۳۷۵ جمعیت استان خوزستان ۳۷۴۶۷۷۲ نفر بوده‌است که از این تعداد ۶۴ درصد در سکونتگاه‌های شهری و ۳۵ درصد در سکونتگاه‌های روستایی زندگی می‌کردند و ۱ درصد کوچرو بوده‌اند. شمار عرب‌ها در نواحی روستایی استان خوزستان در سال ۷۸ تعداد ۴۲۹۱۹۷ نفر برآورد شده که حدود ۳۷٫۸ درصد کل جمعیت روستایی استان را دربر می‌گرفت. جمعیت تخمینی عرب‌های استان خوزستان برپایه آمار ذکر شده در آن سال یک و نیم میلیون نفر بوده‌است.[۲۶]

عرب‌ها فقط در شهرستان‌های شادگان، دشت آزادگان، هویزه و باوی اکثریت مطلق جمعیت را تشکیل می‌دهند، در شهرستان‌های اهواز، خرمشهر، آبادان و ماهشهر به خصوص در مناطق روستایی عرب‌ها جمعیت قابل ملاحظه‌ای تشکیل می‌دهند اگرچه در مرکز شهرستان‌های مزبور اقلیت کوچک هستند. بقیه شهرستان‌های استان از اقوام فارس، لر و بختیاری است، از جمله دزفول، شوشتر، شوش، اندیمشک، مسجد سلیمان، ایذه، آغاجاری، بهبهان، باغ ملک، رامهرمز، گتوند، لالی، هفتکل و هندیجان که از قدیمی‌ترین و بزرگ‌ترین و نفت‌خیزترین شهرهای استان به شمار می‌روند،

از میان ۲۵ شهرستان این استان بیشترین تراکم عرب‌های خوزستان در شهرستان‌های دشت آزادگان، شادگان، ماهشهر، خرمشهر و آبادان است.[۲۷] بیش از ۹۹ درصد از عرب‌های خوزستان شیعه هستند.[۲۸]
زبان

گویش‌های بومی خوزستان، مانند هرجای دیگر ایران، از سوی زبان معیار تحت فشار قرار دارند. عوامل تهدید کنندهٔ موجودیت آنها افزایش باسوادی، گسترش رسانه‌های جمعی، از جمله اینترنت، و رشد اقتصادی است. مورد آخر منجر به یک‌جانشینی عشایر، مهاجرت از روستا به شهر، و مهاجرت گسترده از دیگر نواحی کشور به درون استان شده است. باید به جابجایی جمعیت در نتیجهٔ جنگ ایران و عراق و انقلاب اسلامی سال ۱۳۵۷ نیز اشاره کرد. همهٔ این عوامل منجر به کاهش سخنگویان به گویش‌های بومی می‌شود. پیش از وقوع مهاجرت گسترده در جریان قرن بیستم و پس از آن، جمعیت خوزستان غالباً از دو گروه زبانی تشکیل می‌شد: سخنگویان به عربی، که در نواحی کشیده شده از خلیج فارس و شط العرب به سوی شهر اهواز زندگی می‌کردند، و سخنگویان به گویش‌های ایرانی که در نواحی به سوی شمال غرب و کوهپایه‌های رشته کوه زاگرس ساکن بودند. عربی خوزستانی از نوع خلیج فارسی است، که به طور بنیادین فرقی با عربی کویتی ندارد. گرچه ارزیابی زبانی از خوزستان تاکنون انجام نشده، گویش‌های صحبت شده توسط ایرانی زبانان استان به نظر بر دو نوع می‌رسد: دزفولی-شوشتری، که در آن دو شهر بدان صحبت می‌شود، و بختیاری که توسط عشایری که در مناطق کم ارتفاع خوزستان قشلاق می‌کنند و کسانی که در روستاها و شهرهایی چون آغاجاری، مسجدسلیمان، و رامهرمز زندگی می‌کنند، صحبت می‌شود.[۲۹]
ترکیب قومی

استان خوزستان تیره‌های گوناگون انسانی را در بر می‌گیرد. خوزستان از لحاظ خرده فرهنگها متکثر ترین استان کشور است.

بومیان خوزستان، مردم بومی فارس زبان شوشتر، دزفول، بهبهان، ماهشهر، رامهرمز، هندیجان، رامشیر (رام اردشیر)، زیدون، سربندر (قنواتی) از بازماندگان مردم شهرنشین باستان خوزستان هستند و هر کدام گویش مخصوص به خود دارند که با هم متفاوتند.[۳۰]

بختیاریها که از هزاره‌های دور در خوزستان و عراق (تا سده‌های اولیه اسلامی) حضور داشته‌اند. شهرهای ایذه ،مسجد سلیمان، هفتکل ،باغملک ،اندیکا، لالی، سالند(سردشت دزفول)، صفی آباد، قلعه خواجه، دهدزو.. بصورت اصلی و سایر شهرهای خوزستان نیز جمعیت قابل توجهی از ایشان را در خود دارند. طرح لباس اینان، ترسیمی از معبد چغازنبیل شوش است. ایذه به نام پایتخت بختیاری ایران شناخته می‌شود. بر خلاف نام استان چهار محال و بختیاری، مرکزیت جمعیتی اینان خوزستان است. در نقشه‌های زمین‌شناسی، زمینهای وسیعی از نیمه مرکزی خوزستان به سمت شمال و شرق، به نام کنگلومرای بختیاری[۳۱] شناخته می‌شود. اوکسیان (هوزیان) زمان هخامنشی که از سپاهیان ویژه امپراتوری ایران بوده‌اند تطبیق با ایشان دارد که براویتی نام خوزستان نیز از نام ایشان گرفته شده است:پارسیها (۲۷۰۰ سال قبل) با عیلامی‌ها (هالتامتی‌ها) در آمیختند و نژاد واحدی به وجود آوردند که بعدها در دوره‌های هخامنشی و ساسانی «هسی یا اوکسی یا خوزی یا هوزی» نامیده شدند و در سده ۶ هجری قمری به نام لر بزرگ، و در اوایل دوره صفویه، بختیاری خوانده شدند.[۳۲]

عرب‌های خوزستان، طوایف عرب خوزستان همگی از دسته کوچ نشین، غیر ثابت و با اصل و نسب مشخص در شبه جزیره عربستان بودند. مهاجرت ایشان به جنوب غربی خوزستان از سده نهم ه. ق پس از دعوی سید محمد مشعشع از روئسای قبایل عرب شبه جزیره عربستان، پس از فتح هویزه شروع گردید و تا زمان معاصر ادامه یافت. بزرگترین این طوایف بنی طرف است که حدود سیصد سال پیش پس از گذر از اروند رود وارد خوزستان شدند.[۳۳]در دهه‌های اخیر بویژه از زمان جنگ به این سو، در برخی از شهرهای این منطقه نیز ساکن گردیدند. تا پیش از جنگ ایران و عراق عمده تمرکز جمعیتی عربهای خوزستان، شادگان، سوسنگرد، هویزه و روستاهای جنوب غربی خوزستان بود که پس از شروع جنگ، جنگزدگان عرب در (بیشتر شهرکهای اطراف) شهرهای امیدیه، ماهشهر و اهواز سکنی یافتند. شهر صنعتی و تجاری خرمشهر که پس از جنگ کاملا خالی از سکنه بوده است نیز محل اسکان جمعیت زیادی از عشایر عرب شد.[۳۴]

لرها (لر کوچک)، قلمرو اینان که در سده‌های اولیه اسلامی نیز حضورشان در این منطقه گزارش شده، در منطقه شمال غرب خوزستان، ازشوش تا الوار در شمال اندیمشک امروزی بوده است و امروزه نیز تمرکز شهری جمعیتی ایشان نیز در اندیمشک، شوش، حسینیه و الواراست.(رج:همان منبع)

قشقایی‌ها، در حدود شهرستان هفتکل زندگی می‌کنند.(رج:همان منبع)

شهرهای صنعتی تجاری و نوبنیان خوزستان مانند اهواز، آبادان و خرمشهر و بندر امام خمینی (شاهپور سابق) نیز ترکیب جمعیتی از تمام مردم یاد شده در خود دارند. (رج:همان منبع)

همچنین با اینکه بیشینه مردم این استان مذهب شیعه دارند، از دیرباز پیروان دیگر آیین‌ها نیز در این استان زیسته‌اند و می‌زیند. در شهر اهواز گروه اندکی صابئین (در خوزستان به آنها صُبّی می‌گویند) در کرانه رود کارون ساکنند و بیشتر به کار زرگری مشغولند.

همچنین پیروان آیین‌های کهن زرتشتی و نیز کلدانی در این استان و به ویژه شهر اهواز زندگی می‌کنند که پس از انقلاب ۵۷ از شمارشان کاسته شده‌است. در شهر آبادان شماری از ارمنیان می‌زیند. این گروه تا پیش از انقلاب جمعیت بیشتری داشتند ولی امروزه تنها چند خانوار از اینان در شهرهای آبادان می‌زیند. پیروان دیگر آیین‌ها و مردمان دیگری نیز در اینجا می‌زیسته‌اند که امروزه به جا نمانده‌اند. تا پیش از انقلاب شماری از پیروان آیین‌های هندو و سیک و... نیز در بخش‌های صنعتی این استان می‌زیستند که امروز تنها بازمانده معبدهایشان در شهر آبادان مانده‌است.
اقتصاد و منابع طبیعی

در سال ۱۲۸۷ خورشیدی نخستین چاه نفت ایران و خاورمیانه، توسط گروهی بریتانیایی به سرپرستی ویلیام ناکس دارسی در شهر مسجد سلیمان در خوزستان حفر و نفت از آن استخراج شد. این چاه که به «چاه شماره یک» مشهور است، نخستین چاه نفت در جهان است که از آن در مقیاس صنعتی، نفت استخراج شده، و اولین گام در تاسیس صنعت نفت ایران و شرکت نفت انگلوپرشین بوده‌است. چاه شماره یک هم‌اکنون بصورت موزه تحت مدیریت شرکت ملی مناطق نفتخیز جنوب ایران (NISOC) اداره می‌شود. استان خوزستان غنی‌ترین استان ایران در زمینهٔ منابع نفت و گاز است که در حال حاضر عمدهٔ درآمد کشور از راه صدور این دو محصول حاصل می‌شود.

اهواز، مرکز صنایع پخش نفت و گاز در خوزستان و تمامی مناطق نفتخیز در جنوب، غرب و شرق ایران است. پالایشگاه آبادان و پتروشیمی بندر امام و پتروشیمی ماهشهر از جمله صنایع وابسته به نفت در این استان هستند.

کارخانجات ذوب و فولادسازی و محصولات آهنی و فولادی و لوله‌سازی از جمله صنایعی هستند که تأثیر بسزایی در اقتصاد منطقه و استان دارند. از جملهٔ این مجموعه‌ها می‌توان به لوله‌سازی خوزستان، گروه ملی صنعتی فولاد ایران، شرکت فولاد خوزستان، نورد کاویان اشاره کرد.

گرمای بیش از حد و تمرکز صنایع بزرگ در استان خوزستان باعث شده است که این استان پس از استان تهران بزرگترین مصرف‌کنندهٔ انرژی در ایران باشد.[۳۵]

نیروگاه‌های حرارتی و گازی استان عبارتند از رامین، زرگان، آبادان، خرمشهر و فجر.[۳۶]

تا چندی پیش قابلیت کشتی‌رانی تجاری در رود کارون تا بندری در شهر اهواز وجود داشت و بخشی از بار ترانزیت تجاری از این راه منتقل می‌شد. اما در پی عدم رسیدگی این کاربرد درحال حاضر منتفی است و کشتی‌رانی تجاری عملاً انجام نمی‌گیرد. بندرهای آبادان و خرمشهر (با دسترسی از رود بهمن‌شیر) و ماهشهر و بندر امام پیش از جنگ ایران و عراق از لحاظ تجاری اهمیت فراوانی داشتند و مجموعهٔ این بنادر با خط آهن خرمشهر-تهران، مسیر پر اهمیتی برای حمل و نقل تجاری بود، اما در طول جنگ ایران و عراق، آسیب فراوانی دیدند و عملاً مخروبه و متروکه شدند و امروز با روندی بسیار کُند، به کسری از وضعیت سابق خود نزدیک می‌شوند... !

آب فراوان رودهای کارون، کرخه و هندیجان (زهره)، جراحی، مارون، اروند و دز که اکثراً جزو پرآب ترین رودهای ایران هستند و ساختار جلگه‌ای استان خوزستان، قابلیت بالقوهٔ کشاورزی فراوانی در آن ایجاد کرده‌است. جدا از کشاورزی سنتی و نیمه مکانیزهٔ محصولات سنتی (مثل برنج، گندم، مرکبات و صیفی‌جات)، نیشکر هم به صورت صنعتی در قالب طرح توسعه نیشکر و صنایع جانبی استان خوزستان در ابعاد جغرافیایی وسیعی کاشته شده و مورد بهره‌برداری قرار می‌گیرد.

از جمله صنایع جانبی قدیمی نیشکر در خوزستان، مجتمع کاغذسازی هفت‌تپهاست که از دیرباز با استفاده از ضایعات نیشکر به تولید کاغذ می‌پردازد.
شهرستان‌های خوزستان

استان خوزستان دارای ۲۴ شهرستان و ۵۴ شهر و ۵۲ بخش و ۱۱۲ دهستان و ۳۸۸۰ آبادی مسکونی و ۲٬۵۱۴ آبادی غیر مسکونی می‌باشد. نگاه کنید به: فهرست کامل شهرهای خوزستان.
شهرستان‌های استان خوزستان نام‌شهرستان     جمعیت     زبان
شهرستان اهواز     ۱٬۳۱۷٬۳۷۷     فارسی، عربی، گویش بختیاری
شهرستان آبادان     ۲۷۵٬۱۲۶     فارسی در شهر؛ عربی در بیشتر روستاها
شهرستان خرمشهر     ۱۵۵٬۲۲۴     عربی، فارسی
شهرستان آغاجاری     ---     فارسی، لری
شهرستان دزفول     ۴۲۰٬۰۰۰     فارسی دزفولی، لری بختیاری
شهرستان امیدیه     ۸۵٬۱۹۵     فارسی، عربی، لری
شهرستان اندیکا     ---     لری بختیاری
شهرستان اندیمشک     ۱۵۴٬۰۸۱     لری
شهرستان ایذه     ۱۹۳٬۵۱۰     لری بختیاری
شهرستان باغ‌ملک     ۱۰۳٬۲۱۷     لری بختیاری
شهرستان باوی     ---     عربی
شهرستان ماهشهر     ۲۴۶٬۸۰۴     فارسی، عربی، لری
شهرستان بهبهان     ۲۱۰٬۰۰۰     فارسی بهبهانی، فارسی معیار، لری
شهرستان دشت آزادگان     ۱۲۶٬۸۶۵     عربی
شهرستان رامشیر     ۴۹٬۲۳۸     عربی، لری، فارسی
شهرستان رامهرمز     ۱۲۰٬۱۹۴     لری
شهرستان شادگان     ۱۳۸٬۲۲۶     عربی
شهرستان شوش     ۱۸۹٬۷۹۳     فارسی،عربی، لری
شهرستان شوشتر     ۱۹۲٬۳۶۱     فارسی شوشتری، لری بختیاری
شهرستان گتوند     ۵۸٬۳۱۱     لری بختیاری، لری بختیاری، عربی
شهرستان لالی     ۸۸٬۸۹۵     لری بختیاری
شهرستان مسجدسلیمان     ۱۹۷٬۲۲۶     لری بختیاری
شهرستان هفتکل     ۲۳٬۶۳۳     لری بختیاری
شهرستان هندیجان     ۳۵٬۹۳۲     لری، فارسی
شهرستان هویزه     ---     عربی

نظرسنجی سال ۱۳۸۹

طی پژوهشی که شرکت پژوهشگران خبره پارس به سفارش شورای فرهنگ عمومی در سال ۸۹ انجام داد و براساس یک بررسی میدانی و یک جامعه آماری از میان ساکنان ۲۸۸ شهر و حدود ۱۴۰۰ روستای سراسر کشور، درصد اقوامی که در این نظر سنجی نمونه‌گیری شد در استان خوزستان به قرار زیر بود: ۳۱٫۹ فارس (۲۷٫۸٪ مرد، ۳۶٫۷٪ زن)، ۳۰٫۲ لر (۳۲٫۴٪ مرد، ۲۸٪ زن)، ۲٫۵ ترک (۱٫۹٪ مرد، ۲٫۴٪ زن)، ۱ کرد (۰٫۸٪ مرد، ۱٫۱٪ زن)، ۳۳٫۶٪ عرب (۳۵٫۶٪ مرد، ۳۱٫۹٪ زن)، ۰٫۲ سایر و ۰٫۵ بدون جواب بودند.[۳۷]
میراث فرهنگی و گردشگری استان خوزستان
نوشتار اصلی: فهرست آثار باستانی استان خوزستان


مشاهیر استان خوزستان

برای دیدن اهالی سرشناس این استان رده:اهالی استان خوزستان را ببینید.
خوزستان در جنگ ایران و عراق

این استان از ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ تا واپسین روز جنگ ایران و عراق همواره صحنه عملیاتهای گوناگون ایران برای بازپس گیری مناطق اشغال شده توسط نیروهای ارتش عراق بود. در آغاز جنگ شهرهایی چون آبادان، سوسنگرد، بستان،دزفول، اندیمشک، خرمشهر، و اهواز که مرکز استان بود مرتبا هدف حملات موشکی و توپخانه ارتش عراق قرار داشتند.

خوزستان از جمله استان‌هایی است که در طول جنگ هشت ساله دچار آسیب و خسارت فراوانی شد. اشغال طولانی‌مدت برخی مناطق استان، موشک‌باران دایمی برخی شهرها و حملات هوایی و زمینی به شهرهای دزفول، بستان، هویزه، سوسنگرد، اهواز، شوش، شوشتر، شادگان، اندیمشک و بسیاری از مناطق دیگر، همه و همه باعث آسیب‌های فراوان به سرمایه‌های طبیعی و انسانی و زیرساخت‌های فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی آن شد.
باستان‌شناسی خوزستان
نوشتار اصلی: فهرست آثار باستانی استان خوزستان

شهرستان مسجد سلیمان

    معبد بردنشانده
    صفه سر مسجد
    پل قدیم (دزفول)(با ۱۷ قرن سایقه)[۳۸]
    چغازنبیل ثبت شده در فهرست آثار میراث جهانی یونسکو
    سازه‌های آبی شوشتر (مجموعه آبشارها، آسیابها، پلها و سدهای باستانی) ثبت شده در فهرست آثار میراث جهانی یونسکو
    قلعه سلاسل شوشتر(شوشتر)
    کاخ آپادانا
    بند میزان(شوشتر)
    پل لشکر(شوشتر)
    مسجد جامع شوشتر
    آرامگاه دانیال نبی
    قلعهٔ باستانی شوش
    برج کلاه فرنگی شوشتر(شوشتر)
    پل شادروان(شوشتر)
    آرامگاه یعقوب لیث
    الیماییس
    ارجان
    تپهٔ چغا در گتوند
    آتشگاه مسجدسلیمان
    شیرهای سنگی بختیاری

شهر باستانی ایذه (آیاپیر، آنزان، انشان، مالمیر)

    منطقه باستانی کول فرح ایذه
    منطقه باستانی اشکفت سلمان ایذه

آبادان

    کلیسای ارامنه (آبادان)
    مسجد رنگونی‌ها (آبادان)
    موزه آبادان
    سینما تاج آبادان
    خانه بچاری‌ها

گندم

گندم از مهم‌ترین غلات است. این گیاه در گونه‌های وحشی و اهلی موجود است. گندم از گیاهان گلدار تک‌لپه‌ای‌ یک ساله و تیره گندمیان و از خانواده گرامینه‌ها است.[۱]

گندم، گل آذین سنبله‌ای دارد. از هر گره آن یک برگ به وجودمی آید. سنبلچه گندم متشکل از دو گلوم و سه گلچه می باشد. گاهی تعداد گلچه‌ها به ۹ هم می‌رسد. دانه گندم بین دو پوشش قاشق مانند به نامهای پوشک بیرونی (لما) و پوشک درونی (پالئا) قرار گرفته‌است. برگهای گندم مانند برگهای سایر غلات (به جز ذرت و ارزن)، نازک و کم عرض بوده و زبانه‌های کوچکی دارند.

محتویات

    ۱ دانه گندم
    ۲ انواع گندم
    ۳ شرایط مناسب برای رشد گندم
    ۴ آفات و بیماریهای گیاه گندم
        ۴.۱ سن گندم
        ۴.۲ زنگ گندم
        ۴.۳ سیاهک گندم
        ۴.۴ پوسیدگی جوانه و ریشه
    ۵ زمان برداشت محصول
    ۶ محصولات گندم
    ۷ تاریخچه کشت گندم
    ۸ تولیدکنندگان
    ۹ رنگ گندم
    ۱۰ جستارهای وابسته
    ۱۱ پانویس
    ۱۲ منابع
    ۱۳ پیوند به بیرون

دانه گندم

دانه گندم از این مواد تشکیل شده‌است: ۷ تا ۱۸ درصد پروتئین (بستگی به نوع گندم دارد)، ۶۰ تا ۷۰ درصد نشاسته، ۲ تا ۲/۵ درصد سلولز (فیبر خام)، ۱/۵ تا ۲ درصد چربی و مابقی مرکب از رطوبت و مواد کانی[۲]. ظاهر فیزیکی دانه‌های گندم بسیار متنوع است. طول دانه‌های گندم از ۵ تا ۸ میلیمتر، پهنایشان از ۲/۵ تا ۴/۵ میلیمتر و وزنشان از ۲۰ تا ۶۰ میلی‌گرم متغیر است. گستره رنگ گندم از بژ یا نخودی (معروف به گندم سفید) تا قرمز قهوه‌ای (معروف به گندم سرخ) است. بسته به عوامل مختلف اجزای تشکیل دهنده اندوسپرم دانه‌ها می‌توانند بافت نرم یا سفتی داشته باشند. ساختار دانه گندم مرکب است از اجزای زیر:[۳]

گیاهک: (نامهای دیگر گیاهک عبارتند از: جوانه، جنین و رویان) تقریباً ۵/۲ درصد وزن دانه را تشکیل می‌دهد و سرشار از چربی و ویتامینها به خصوص ویتامین‌های گروه ب است. ویژگی منحصر به فرد جوانه میزان بالای چربی می‌باشد. اما به دلیل سهم کم جوانه از کل دانه، درصد چربی کل موجود در دانه کم و بین ۱ تا ۱٫۵ درصداست. از آنجایی که این بخش را معمولاً در تهیه آرد گندم همراه با سبوس جدا می‌کنند، سبوس را نمی‌توان مدت زیادی انبار کرد.[۴]
مدل سه بعدی دانه گندم

سبوس: همان پوسته دانه‌است و تقریباً ۱۴ درصد از وزن دانه را تشکیل می‌دهد. سبوس را هم همچون گیاهک در مرحله آرد سازی از دانه جدا می‌کنند و معمولاً برای خوراک دام مورد استفاده قرار می‌گیرد.سبوس سرشار از سلولز می‌باشد.

سبوس عملا از ۷ لایه مجزا تشکیل شده‌است که مهمترین آنها لایه تستا می‌باشد. تستا محل حضور رنگریزه‌ها به خصوص کارتنوئیدها می‌باشد، از این جهت این لایه از اهمیت فوق العاده بالایی برخوردار است.[۴]

آندوسپرم: حاوی مواد نشاسته‌ای دانه گندم است و تقریباً ۸۳ تا ۸۷ درصد از کل دانه را شامل می‌شود. آندوسپرم دارای دانه‌های نشاسته‌ای و مواد پروتئینی می‌باشد که دانه‌های نشاسته آن به‌وسیله گلوتن که یکی از پروتئینهای موجود در دانه‌است، بهم چسبیده‌اند به طوری که ماتریکس پروتئین-نشاسته را تشکیل می‌دهند. میزان گلوتن موجود در دانه بر حسب نوع و نژاد گندم تفاوت می‌کند. لایه‌ای از آندوسپرم درست زیر سبوس واقع شده‌است که آلورون نام دارد.این لایه تک سلولی است که این لایه در فرآیند آرد سازی جدا می‌شود.آندسپرم بین ۱۰ تا ۱۵ درصد پروتئین دارد و بخش قابل توجهی از آن نشاسته می‌باشد.[۴]

میزان گلوتن گندم است که مرغوبیت آن را تعیین می‌‌کند. گندمهای قرمز سخت بهاره و پاییزه گلوتن بیشتری دارند و به همین دلیل، ارزش تهیه نان از آنها بیشتر است. چون خمیر حاصل از آردی که از لحاظ گلوتن غنی است، به دلیل داشتن حالت کشدار، قادر است که گازهای ناشی از تخمیر را بیشتر در خود نگهدارد و برای همین، خمیر بهتر ورآمده و حجمش بیشتر می‌گردد. کیفیت پخت نان به طور عمده به دو فاکتور بستگی دارد : کیفیت وکمیت گلوتن خمیرنان.

کمیت گلوتن در ری کردن و افزایش حجم نان موثر است. گندمهایی که دارای مقدار بیشتری گلوتن هستند، از لحاظ نانوایی نیز کیفیت مطلوبتری دارند. کیفیت گلوتن نمی‌تواند جانشین کمیت آن شود، زیرا گندمهایی با کیفیت خوب گلوتن ممکن است آردی که از نظر نانوایی ناپایدار و سست باشد بوجود آورند. میزان گلوتن گندم بستگی فراوانی به شرایط آب و هوایی دارد، ولی به کمک اصلاح بذر گندم می‌توان کمیت آن را افزایش داد. شرایط جوی بیش از ارقام مختلف گندم در تغییر میزان مواد سفیده‌ای موثر و حداکثر میزان گلوتن را می‌توان در نواحی گرم به دست آورد. آب و هوا به میزان ۷۰ درصد و نوع رقم به میزان ۳۰ درصد در مقدار گلوتن دانه موثر می‌باشد. در نانوایی کیفیت گلوتن نیز مانند کمیت آن قابل اهمیت می‌باشد. کیفیت گلوتن به استقامت آن در برابر فشار گازهای ایجاد شده از تخمیر و همچنین پایداری آن در مقابل ازدیاد حجم و شل شدن خمیر (بدون آنکه پاره شود) بستگی دارد. به عبارت دیگر خمیر بایستی هنگام خمیرگیری مدتی پایداری کرده وبزودی شل نشود. بدین ترتیب جدار حبابهای هوای داخل خمیر زود پاره نشده و بالنتیجه نان حجم بیشتری پیدا می‌کند. در ورآمدن خمیر بایست تخمیر زیادی صورت گیرد تا مقدار گازهای حاصله فراوانتر شده و حجم نان افزایش یابد.[۵]

کیفیت گلوتن گیاه عمدتا به وسیله پیشینه ژنتیکی آن تعیین می‌شود: کیفیت گلوتن نمی‌تواند بوسیله تغییرات در شرایط محیط یا با استفاده از کودها تغییر یابد. سطوح بالاتر پروتئین که عمدتا سبب افزایش کیفیت نانوایی می‌شود، از خوب بودن کیفیت گلوتن حکایت دارد. سطوح بالاتر آن در رقم با کیفیت پائین پروتئین، فقط سبب پیشرفت بسیار محدودی در کیفیت نانوایی می‌شود. [۵]

جهت افزایش کیفیت نانوایی آرد باید از یک طرف درصد رشد و نمو را که موجب بهبود کیفیت گلوتن می‌گردد زیاد نمود (مانند کیفیت گندم Manitoba) و از طرف دیگر کمیت گلوتن را با کمک روشهای به نژادی فزونی داد (برای نمونه در آلمان غربی میزان گلوتن از ۱۹درصد به۲۵ -۲۳ درصد افزایش یافته‌است) و بالاخره باید درصد بلغور یا سبوس را کاهش داد(۶٪). همچنین در اثر افزودن نمک طعام (به مقدارکم) به خمیر، ثبات و استحکام گلوتن زیاد می‌شود وتحمل خمیر در هنگام زدن و مخلوط کردن افزایش می‌یابد (غلظت زیاد نمک سبب تضعیف پایداری و استحکام خمیر می‌گردد).[۵]

گلوتن از دو جزء گلوتنین (محلول در باز ضعیف) و گلیادین (محلول در الکل نسبتا قوی) تشکیل شده‌است که گلوتنین عامل چسبندگی خمیر و گلیادین عامل الاستیسیته (کشش) خمیر می‌باشد، برای جداسازی گلوتن از نشاسته از دستگاه گلوتن شوی گلوتامیک استفاده می‌شود و جداسازی گلوتنین و گلیادین با سانتریفیوژ گلوتن در دورهای بالا انجام می‌شود . خمیر خوب خمیری است که دارای مقادیر متناسبی از هر دو جزء باشد. بنابرنظر ایرانی (۱۳۸۵) درصد گلوتن مرطوب باید از ۲۷ کمتر نباشد و شاخص گلوتن (عددکیفیت گلوتن) باید در رنج ۹۰-۵۰ باشد. به‌نظر می‌رسد که در شرایط تنش، بدلیل افزایش شدید انباشت پروتئین‌های گلیادین (پروتئین‌های گلیادین، پروتئین‌های شبه شوک حرارتی بوده و مقاومت گیاه را در برابر تنش‌های غیر زنده بالا می‌برند) و کاهش اندک مقادیر پروتئین‌های گلوتنین، شاخص گلوتن (نسبت گلوتنین به کل گلوتن) با کاهش مواجه شده و در نتیجه قدرت و کیفیت خمیر کاهش یابد.[۵]
انواع گندم
کشت گندم به روش‌های صنعتی در امریکا

از لحاظ گیاه‌شناسی گندم عضوی از گونه‌های تریتیکوم (Triticum) است که به سه گروه متمایز تقسیم می‌شود و هر گروه تعدادی مشخص کروموزم دارد که تمام خصوصیات ژنتیکی خانواده را با خود دارند.[۶]

ژن‌شناسی گندم از بیشتر محصولات دیگر دشوارتر است زیرا برخی از گونه‌های گندم دیپلوئید هستند و دو رشته کروموزوم دارند در حالی که بسیاری از گونه‌های دیگر گندم پلی‌پلوئید هستند و چهار رشته کروموزوم (تتراپلوئید) یا شش تا (هگزاپلوئید) دارند.[۷]

    دیپلوئیدها که تنها در مناطق جنگلی و بیابانی هستند و گندمهای تک دانه زراعی نیز در این گروه قرار دارند.
    تتراپلوئیدها که به حالت وحشی هستند و گندمهای اِمِر (emer) و دوروم (durum) زراعی در این گروه هستند.
    هگزاپلوئیدها که شامل گندم نان می‌شوند.[۶]

از لحاظ نوع کشت معمولاً گندمها را به دو دسته کلی گندم بهاره و گندم پاییزه تقسیم بندی می‌کنند. این دو نوع علاوه بر آن که دانه‌هایشان از نظر رنگ، بافت، شکل و ... باهم فرق دارد شرایط رشد و نمو آنها نیز باهم تفاوت می‌کند. این دو نوع گندم را در دو زمان مختلف در سال کشت می‌نمایند. دانه گندم، دارای شیاری است که در طول دانه قرار می‌گیرد. عمق این شیار در گندمهای پاییزه زیاد و در گندمهای بهاره کم است. طرفین این شیار در گندمهای بهاره گرد و در گندمهای پاییزه گوشه‌دار می‌باشد[نیازمند منبع].

    گندم بهاره: در اوایل بهار کاشته می‌شود. پس از جوانه زدن، گیاه جوان در بهار و اوایل تابستان رشد نموده و محصول آن را تا اواخر تابستان برداشت می‌کنند. گندم بهاره را معمولاً در نواحیی کشت می‌کنند که گندم پاییزه نمی‌تواند در برابر سرمای سخت زمستانی آن مناطق، مقاومت نماید. البته میزان محصول‌دهی گندم پاییزه از بهاره بیشتر است. معمولاً پس از تهیه بذر و زمانی که دمای خاک به یک درجه سانتیگراد بالای صفر رسید، گندم بهاره را می‌کارند. اگر شرایط آب و هوایی اجازه دهد می‌توان گندم را زودتر هم کاشت تا دوره رشد آن طولانی‌تر شده و میزان محصول دهی آن بیشتر شود. گندم پاییزه برای آن که به مرحله گلدهی برسد، باید به مدت طولانی در معرض هوای سرد قرار گیرد. اگر گندم پاییزه را در بهار بکارند، چون دوره سرما را پشت سر نمی‌گذارد، نمی‌تواند گل آذین خوبی تشکیل دهد.

    گندم پاییزه: این نوع گندم در نیم کره شمالی، در فصل پاییز موقعی که دمای خاک از ۱۳ درجه سانتیگراد کمتر باشد کشت می‌شود. ابتدا بذر گندم پاییزه جوانه می‌زند. سپس در فصل زمستان، گیاه به صورت گیاه جوان کوچکی باقی می‌ماند و با آغاز فصل بهار، مجدداً رشد و نمو خود را آغاز می‌کند. معمولاً در یکی از ماههای خرداد، تیر یا نهایتا مرداد، دانه می‌رسد و آماده برداشت می‌شود. گندمهای پاییزه به نسبت گندمهای بهاره ریشه‌های عمیق‌تر و پرپشت‌تری دارند که تا ۲۰۰ سانتیمتر در خاک نفوذ می‌کنند. این امر ناشی از آن است که گندمهای پاییزه فصل رشد طولانی‌تری دارند.

شرایط مناسب برای رشد گندم
گل گندم

خاک شنی و رسی عمیق با زهکشی خوب، برای رشد گندم مناسب است. اصولا میزان عملکرد گندم در شرایط دیم (آبیاری با باران)، در خاکهای ریز بافت بیشتر است. چون این قبیل خاکها قادرند آب را بهتر و به مدت طولانی‌تر در خود نگهدارند. اما در شرایط آبی (که کشاورز خود گیاه را آبیاری می‌کند)، معمولاً گندم زیاد تحت تأثیر بافت خاک خود قرار نمی‌گیرد. گندم هم مانند سایر گیاهان نمی‌تواند در خاک خشک جوانه بزند.

گندم بهاره به دلیل ذخیره شدن رطوبت زمستانی در خاک، همواره رطوبت مورد نیاز خود را دارد. اما رطوبت خاک گندمهای پاییزه معمولاً فرایند جوانه‌زنی را با مشکل مواجه می‌نماید. اگر برای جوانه زنی یا رشد اولیه جوانه، خاک رطوبت کافی نداشته باشد بذرها ممکن است بپوسند یا در معرض صدمات ناشی از سرما قرار گیرند.

آب و هوای مناسب برای رشد گندم

شرایط ایده‌آل برای رشد گندم، آب و هوای خنک در دوره رشد رویشی، آب و هوای معتدل در دوران تشکیل دانه و آب و هوای گرم و خشک در زمان برداشت محصول می‌باشد. بنابراین در مناطقی که زمستانهای سخت دارند، کشت گندم با مشکلاتی از قبیل سرمازدگی زمستانی مواجه می‌شود. البته باید بدانیم که گندم در برابر خشکی مقاومت چندانی ندارد و نمی‌تواند به مدت طولانی، خشکی و کم آبی را تحمل نماید. اما قادر است خود را با شرایط خشک تا حدی تطبیق داده و با تشکیل یاخته‌های کوچک‌تر که در نهایت سبب تشکیل برگهای کوچک شده و در نتیجه روزنه‌ها کوچک‌تر می‌شود، سطح تعریق را کاهش دهد و از اثرات سوء کم آبی تا حدی محفوظ بماند.
آفات و بیماریهای گیاه گندم
مقایسه گندم سالم و بیمار
سن گندم

سن گندم (Eurygaster integriceps) پس از ملخ یکی از خطرناکترین آفات گندم می‌باشد و سالیانه خسارت زیادی به مزارع گندم وارد می‌سازد.

خسارت سن در دو مرحله مختلف صورت می‌گیرد : درنخستین مرحله و در فصل بهار حشرات کامل به مزارع غلات مخصوصا گندم روی می‌آورند و با مکیدن شیره سلولی گیاه باعث پژمردگی آن می‌گردند. در مرحله دوم پوره‌ها پس از خروج از تخم روی خوشه‌ها می‌روند و دانه‌ها را نیش زده و از محتوای دانه تغذیه می‌کنند و سبب کوچک شدن دانه می‌شوند. این حشره با نیش زدن دانه‌ها آنزیم پروتئاز را وارد آنها نموده ودر نتیجه پروتئین گندم در محل نیش تجزیه شده و گلوتن سیال و آبکی می‌شود که این امر سبب ریختن و ضایع شدن خمیر در هنگام پخت می‌شود و اگر نان به صورت نان حجیم تهیه شود، چون گلوتن قدرت نگهداری گازکربنیک حاصل ازتجزیه گلوتن را ندارد و در مغز نان خلل و فرج تشکیل نمی‌شود، مغز اینگونه نانها اغلب نپخته‌است و حالت پوکی نان سالم را ندارد و در صورت دیدن حرارت بیشتر، سخت و استخوانی می‌شود. بررسیها نشان می‌دهد که بیشترین مقدار تغذیه سن ازگندم در زمان ظهور سن‌های نسل جدید بوده و خسارت کیفی سن در مرحله زایشی (عمدتا در مراحل شیری وخمیری دانه وبا شدت کمتری در مرحله سخت شدن دانه) وارد می‌شود. همچنین گفته می‌شود که زودرسی گیاه و متعاقب آن امکان برداشت زودهنگام محصول، چنانچه سبب عدم همزمانی زمان رسیدگی گیاه با ظهور نسل جدید سن گردد می‌تواند سبب کاهش خسارت کمی وکیفی سن به سنبله‌های گندم گردد . بطورکلی درصد سن زدگی گندم از ۲ تا ۳ درصد نباید تجاوز کند. گندمهای با درصد سن زدگی بیش از این مقدار به تنهایی قابل مصرف نبوده و باید با نمونه‌های با کیفیت بالا مخلوط شوند و یا اینکه مواد بهبود دهنده مثل اسیداسکوربیک ویا گلوتن به آنها اضافه شود و سپس مورد استفاده قرار گیرند.[۵]

امروزه اثبات شده‌است که بین مقدار سختی دانه و درصد سن زدگی دانه‌ها ارتباط معکوس وجود دارد، یعنی هرچه سختی دانه‌ها بیشتر باشد درصد سن زدگی کمتراست، همچنین تنش سبب افزایش درصد سن زدگی می‌شود. برای تعیین درصد سن زدگی ابتدا۱۰۰گرم دانه گندم را وزن کرده، سپس دانه‌های سن زده را جدا و با توزین آنها درصد سن زدگی نمونه را محاسبه می‌کنیم. شایان ذکر است که محل نیش حشره به صورت یک لکه کوچک که اطراف آن به رنگ کرم روشن درآمده، قابل مشاهده و شناسایی است.[۵]
زنگ گندم
زنگ گندم

زنگ گندم را، قارچی به نام Puccinia ایجاد می‌کند. مهم‌ترین بیماری گندم به شمار می‌رود که شامل زنگ ساقه، زنگ برگ، زنگ خطی و زنگ نواری می‌شود. شرایط محیطی مساعد برای ایجاد این نوع آفت، آب و هوای گرم تا گرم مرطوب می‌باشد. تشکیل حفره‌های قرمز یا سیاه که حاوی اسپورهای تولید مثل در سطح ساقه، برگ، غلاف و … از علائم این بیماری می‌باشند. این قارچها از کارآیی گیاه در مصرف آب می‌کاهند، بافتهای گیاه را تخریب می‌کنند و تعداد دانه‌های موجود در سنبله را مانند زمانی که گیاه به کمبود آب دچار شده، کاهش می‌دهند.
سیاهک گندم

سیاهک گندم یکی از بیماریهای قارچی گندم است که می‌تواند به صورت سیاهک آشکار، سیاهک برگ، سیاهک پنهان معمولی و ... ظاهر گردد. سیاهک پنهان، مهم‌ترین و رایج‌ترین و در عین حال، مخرب‌ترین نوع سیاهک است که خسارت زیادی مخصوصا به گندم پاییزه وارد می‌آورد.
پوسیدگی جوانه و ریشه

بیماریهایی هستند که قارچها آنها را بوجود می‌آورند. این بیماریها هم خسارات زیادی را به محصول گندم وارد می‌کنند. در گذشته، ضدعفونی نمودن بذر با ترکیبات جیوه‌ای تا حدی از این بیماریها جلوگیری می‌نمود. اما امروزه اغلب از کاربامات و هگزا کلرو بنزن برای نابودی این بیماریها استفاده می‌کنند.
دستگاه کمباین مدرن
زمان برداشت محصول
دستگاه کمباین مدرن

زمان برداشت گندم تحت تأثیر عواملی از جمله بارندگی، رطوبت نسبی، دمای هوا و همچنین رسیدن دانه قرار می‌گیرد. برداشت گندم در ایران از اوایل بهار (در مناطق گرمسیری) آغاز شده و تا اواخر تابستان (در مناطق سردسیری) ادامه دارد. امروزه در سراسر جهان از وسایل مکانیکی خاصی برای برداشت گندم استفاده می‌نمایند، ولی هنوز هم گندم به طریق سنتی که کند و پر هزینه‌است، برداشت می‌شود. در روش سنتی، بوته‌های گندم را از فاصله چند سانتی سطح خاک، درو نموده و به صورت دسته‌های کوچک درمی‌آورند. سپس این دسته‌ها را به خرمنگاه منتقل نموده و طی مراحل خاصی می‌کوبند. زمان صحیح برداشت گندم، وقتی است که رطوبت دانه بین ۱۴ تا ۱۶ درصد باشد.
محصولات گندم

برخلاف سایر غلات، گندم را می‌توان از طرق مختلف از جمله در تهیه نان، بیسکویت، شیرینی، کیک، پاستا، ماکارونی و... مورد مصرف قرار داد. از گندم در صنایع کاغذ سازی، چسب سازی و همچنین در تهیه پودر لباسشویی هم استفاده می‌گردد. از سبوس و کاه آن نیز به عنوان خوراک دام استفاده می‌کنند. انواع مختلف گندم برای مصارف مختلف مورد استفاده قرار می‌گیرند. مثلاً گندمهای نرم بهاره یا پاییزه برای مصرف در صنایع بیسکویت سازی، شیرینی‌پزی و کیک‌پزی مناسبند. در حالی که از گندمهای سخت پاییزه و بهاره در نانوایی استفاده بیشتری دارند.
تاریخچه کشت گندم
نقش گندم روی سکه‌های تاریخی

«در حدود پنج هزار سال پیش از میلاد مردم غارنشین فلات ایران بر اثر تغییراتی که از لحاظ آب و هوا و تشکیل مزارع و چمنزارها به وجود آمد به دشت‌ها روی آوردند و زندگی تازه‌ای را آغاز کردند و در تمدن آن‌ها نسبت به دوران‌های پیشین پیشرفت بیشتری دیده شد. قدیمی‌ترین مردم دشت‌نشین، مردم محل سیلک (Sialk) نزدیک کاشان بودند که آثار زندگی ایشان را در آن‌جا به دست آورده‌اند. ..... تحقیقاتی که در محل مزبور انجام گرفته است نشان می‌دهد که مردم فلات ایران به امر کشاورزی پرداختند و حیوانات اهلی را نیز پرورش دادند. در هزاره چهارم پیش از میلاد مردم دشت‌نشین فلات ایران در کار زندگی پیشرفت بیشتری کردند ..... در این دوره تجارت نیز رو به پیشرفت نهاد. اما دادوستد بیش‌تر مربوط به محصولات کشاورزی مانند گندم و جو بود. مسئله دیگر که اهمیت دارد این است که کشت گندم و جو نخستین بار در ایران متداول شد.»[۸]

از حفاریهای باستانشناسی چنین استنباط می‌شود که منشاء کشت گندم یا در سوریه و فلسطین یا کمی دورتر به سمت شمال در امتداد بخش جنوبی آناتولی بوده‌است. کشت گندم از فلسطین به مصر و از شمال بین‌النهرین به ایران گسترش یافت. در ایران گندم نان برای نخستین بار تکامل یافت. گندم نان از ایران به همه سو، به جنوب بین‌النهرین، هندوستان، ترکمنستان روسیه و از آنجا به چین و جنوب روسیه گسترش یافت. در مصر باستان ۲۶٬۰۰۰ تا ۳۰٬۰۰۰ کیلومتر مربع زیر کشت گندم بوده است[۹].
تولیدکنندگان
نقشه کشت گندم
ده تولیدکننده اصلی گندم — ۲۰۰۸ (میلیون تن)
 چین     ۱۱۲
 هند     ۷۹
 ایالات متحده آمریکا     ۶۸
 روسیه     ۶۴
 فرانسه     ۳۹
 کانادا     ۲۹
 آلمان     ۲۶
 اوکراین     ۲۶
 پاکستان     ۲۱
 استرالیا     ۲۱
تمام جهان     ۶۹۰
منبع: فائو [۱۰]


تولیدکنندگان بزرگ گندم در ایران، استان فارس در شهرهای اقلید، فسا و مرودشت مهم‌ترین تولیدکنندگان گندم در ایران هستند. استان خوزستان نیز تولید کنندهٔ عمدهٔ گندم ایران می‌باشد.
رنگ گندم
نقاشی از کشت گندم، سده ۱۴ م

    رابطه رنگ با واریته گندم

رنگریزه‌های موجود در لایه تستا در واریته‌های مختلف متفاوت است. به طور مثال؛ واریته بزوستایا قرمز رنگ و واریته روشن سفید رنگ می‌باشد.[۱۱]

    رابطه رنگ با نوع گندم

برخی دانه‌های گندم نرم و برخی سخت اند. رنگ گندم می‌تواند ملاکی برای تعیین نرمی و سختی گندم باشد. به طوری که عموما گندم‌های قرمز داری مقطع شیشه‌ای می‌باشند درنتیجه سخت اند و گندم‌های سفید دارای مقطع آردی می‌باشندو درنتیجه نرم اند.[۱۲]

    رابطه رنگ با قیمت گندم

عموما گندم‌های قرمز سختر و گران قیمت تر از گندم‌های سفید می‌باشند.[۱۳]

    رابطه رنگ با کیفیت

کیفیت گندم در درجه اول تابع کیفیت و کمیت پروتئین آن است.عموما گندم‌های قرمز رنگ از کیفیت بالاتری نسبت به گندم‌های سفید برخوردار می‌باشند.

یمن

یَمَن (به عربی: الجمهوریة الیمنیة) کشوری عربی در جنوب غربی آسیا و در جنوب شبه جزیره عربستان واقع در خاورمیانه، و پایتخت آن شهر صنعا است. یمن ۵۲۷٬۹۶۸ کیلومتر مربع گستردگی دارد. یمن دارای دو ساحل مهم است، ساحلی غربی در کرانهٔ دریای سرخ و ساحلی جنوبی در کرانهٔ دریای عرب، همچنین دارای چند جزیره‌است که مهم‌ترین آنها: جزیره سقطره در دریای عرب و جزیره حنیش در دریای سرخ است. یمن تا قبل از سال ۱۹۹۰ میلادی دو کشور متجاور بوده به نام‌های: جمهوری عربی یمن (یمن شمالی) و جمهوری دمکراتیک یمن (یمن جنوبی). در سال ۱۹۹۰ طی پیمانی این دو کشور با هم متحد شدند و جمهوری یمن بوجود آمد.

اما در سال ۱۹۹۴ جنگ خونینی بین دو طرف رخ داد، که سرانجام شمالی‌ها بر جنوبی‌ها چیره شدند و اتحاد پابرجا ماند.

محتویات

    ۱ محدودهٔ یمن
    ۲ تاریخ
    ۳ سیاست
    ۴ جغرافیا
    ۵ تقسیمات کشوری
    ۶ اقتصاد
    ۷ مردم
        ۷.۱ شیعیان یمن
    ۸ نگارخانه
    ۹ جستارهای وابسته
    ۱۰ منابع

محدودهٔ یمن

محدودهٔ یمن: از شمال عربستان سعودی، از جنوب باب‌المندب، از مغرب ساحل دریای سرخ و از سمت مشرق به سلطنت عمان و خلیج فارس محدود می‌شود.
تاریخ

یمن کشوری است در همسایگی عربستان که از زمان‌های قدیم موقعیت خاص داشته‌است. یمن از قدیم ناحیه‌ای آباد و خرم و با نعمت بسیار و دارای جنگل‌ها در نقاط کوهستانی و در نقاط دیگر نخلستان‌ها و باغ‌ها میوه گوناگون می‌باشد. داستان سد تاریخی اش که بنام سد مأرب مشهور است در کتب تاریخ ذکر شده‌است. در آن دوران کشور یمن «یمن السعید» (یمن خوشبخت) نامیده می‌شده‌است. در دوران باستان منطقه یمن قلمرو حکومت‌هایی همچون:
قلعه القاهرة (استان حَجّه)

    دولت قتبان
    معین
    سبا
    حِمیر بوده‌است.

در زمان خسرو انوشیروان کار یمن یکسره شد و در رقابت میان ایران و روم، ایران پیروزی یافت. [۱] با چیرگی ایران بر جنوب عربستان در سال ۵۹۸-۵۹۷ میلادی یمن نیز به‌وسیله شاهنشاهان ساسانی به تصرف ایران در آمد و تا ظهور اسلام تابع حکومت ایران بود. شَهرَب (ساتراپ) ساسانیان در کل منطقه جنوب عربستان، باذان بود.

در دوران‌های پیش، نخستین تماسی که یمنی‌ها با خارج یافتند، در شمال عربستان بود و آن هنگامی بود که آشوریان راه بازرگانی یمن را به خطر انداخته بودند. همچنین فتوحات عظیم هخامنشی نیز ایشان را دچار خطر کرد. اما این حوادث صدمه‌ای به یمن وارد نکرد و اصولاً روابط یمن و اکثر اعراب جنوب با ایران بیشتر دوستانه بوده و انتشار دین مسیح در آن نواحی این دوستی را استوار کرد. . [۱]

تا ظهور دین اسلام پس از مدتی اسلام در این سرزمین نفوذ یافت که عبدالله بن اسحاق بن ابراهیم یکی از حاکمان یمن در این دوران است.

همچنین در سال ۱۷۵۰ میلادی جزو قلمرو دولت عثمانی در آمد و با سقوط امپراتوری عثمانی، در سال ۱۹۳۴ میلادی با انعقاد قراردادی با انگلستان به استقلال رسید.

سابقاً حکومت یمن در دست امیری بود که او را امام یمن می‌خواندند و او شخصاً کشور را اداره می‌کرد ولی از سال ۱۹۶۲ میلادی برابر ۱۳۴۱ شمسی به جمهوری تبدیل شد.
سیاست

سیاست خارجی یمن بر پایه بی طرفی حسن معاشرت با همسایگان می‌باشد.
جغرافیا
تقسیمات کشوری

کشور یمن به ۲۰ استان و یک محدوده پایتختی بخش شده‌است:
Yemen governorates.png
Yemen-map.gif

    عَدَن
    عَمران
    اَبیَن
    ضالع
    بیضاء
    حُدَیده
    جَوف
    مَهره
    مَحویت
    استان صَنعاء
    ذَمار
    حضرموت
    حَجّه
    إب
    لَحِج
    مأرب
    رَیمه
    صَعده
    استان صَنعاء
    شبوه
    تَعِز

جزایر سوکوترا مهم‌ترین جزایر این کشور هستند.
اقتصاد

فراورده‌های عمده آن قهوه، دام، چوب‌های جنگلی، جو و گندم است.
مردم

۴۲درصد جمعیت ۲۲ میلیون نفری یمن را شیعیان تشکیل می‌دهند.
شیعیان یمن
نوشتار اصلی: شیعیان یمن
    این بخش نوشتار نیازمند گسترش است.

یمن دارای اقلیت ۴۲درصدی شیعه و اکثریت سنی میباشد

خاورمیانه

خاورمیانه منطقه‌ای است که سرزمین‌های میان دریای مدیترانه و شاخاب پارس را شامل می‌شود. خاورمیانه بخشی از آفریقا-اوراسیا یا به طور خاص آسیا شمرده می‌شود و در برخی موارد جزیی از آفریقای شمالی را در برمی‌گیرد. این ناحیه گروه‌های فرهنگی و نژادی گوناگونی از قبیل فرهنگ های عربی، ترکی، بربرها،اقوام ایرانی(فارسی ، کردی، آذری و بلوچی)، اسراییلی و آشوری را در خود جای داده‌است. زبان‌های اصلی این منطقه عبارت است از عربی،فارسی ، کردی، آذری، بلوچی، ترکی، عبری و زبان آشوری. در بعضی زمینه‌ها واژه بسط یافته خاورمیانه به تازگی شامل کشورهای افغانستان، پاکستان، قفقاز، آسیای مرکزی و آفریقای شمالی شده است که علاوه بر آنچه یاد شد زبان اردو و زبان ایرانی پشتون را نیز در بر می‌گیرد.
نگاره هوایی از جنوب آسیا، اقیانوس هند، خاورمیانه و قسمت اعظم قاره‌ی آفریقا توسط ناسا

بسیاری از تعریف‌های «خاورمیانه» - چه در کتابهای مرجع و چه در اصطلاح عامیانه - آن را ناحیه‌ای در جنوب غربی آسیا و دربرگیرنده‌ی کشورهای بین ایران و مصر معرفی می‌کنند. با این که بخش بیش‌تر کشور مصر (به جز صحرای سینا) در آفریقای شمالی واقع شده ولی آن را جزو «خاور میانه» می‌دانند. کشورهای شمال آفریقا از قبیل لیبی، تونس و مراکش بر خلاف خاورمیانه، در رسانه‌های عمومی کشورهای آفریقای شمالی خوانده می‌شوند.
منطقهٔ جغرافیایی خاور میانه، واقع در جنوب غربی قاره آسیا که دربرگیرندهٔ کشورهای بین مصر و ایران است.

محتویات

    ۱ تاریخ
    ۲ مرزها
    ۳ اصطلاح اروپایی
    ۴ نواحی خاورمیانه
    ۵ اقتصاد
    ۶ پیوند به بیرون

تاریخ

خاورمیانه از نخستین خاستگاه‌های تمدن جهان بوده‌است. بسیاری از باورها و آیین‌های جهان از اینجا برخاسته‌اند، نخستین یافته‌های آدمی در اینجا بوده، و نخستین قانون‌های جهان در اینجا نوشته شده‌است.

خاورمیانه از میانه قرن بیستم، مرکز توجه جهانی و شاید حساسترین منطقه جهان از نظر استراتژیکی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی بوده‌است و مکان کشمکشهای دراز مدت اعراب و اسرائیل است. خاورمیانه زادگاه ادیان مهمی چون اسلام، یهودیت، مسیحیت و ادیان غیر ابراهیمی مثل زرتشت، آیین مهر و مانویاست.
مرزها
نقشه کشورهایی که مجموعا به آنها خاورمیانه گفته می‌شود.

اصطلاح خاورمیانه شناسندهٔ منطقه‌ای فرهنگی است، در نتیجه مرز مشخصی برای آن وجود ندارد. به طور کلی کشورهای این منطقه عبارت‌اند از:

 اردن،  امارات متحده عربی،  اسرائیل،  ایران،  بحرین،  ترکیه،  سوریه،  عراق،  عربستان سعودی،  عمان،  قطر،  کویت،  لبنان،  مصر،  یمن، و  فلسطین (که دربرگیرندهٔ کرانه باختری رود اردن و نوار غزه است.)

کشورهای غربی این منطقه ( الجزایر،  تونس،  لیبی و مراکش) به دلیل وابستگی شدید تاریخی و فرهنگی پیشتر بخشی از خاورمیانه شمرده می‌شوند. سودان نیز یکی از این کشورها به شمار می‌آید. کشورهای آفریقایی  موریتانی و  سومالی نیز پیوندهایی با خاورمیانه دارند.  ترکیه و  قبرس که از نظر جغرافیایی درون و یا نزدیک این منطقه هستند، خود را بخشی از اروپا می‌دانند. ایران را مرز شرقی خاورمیانه می‌انگارند، البته  افغانستان را نیز از کشورهای این بخش بندی به شمار می‌آورندکه درقلب آسیا موقعیت دارد.
اصطلاح اروپایی

خاورمیانه واژه‌ای است که اروپاییان به این منطقه با توجه به موقعیت جغرافیایی خودشان اطلاق کرده‌اند در حالی که این منطقه تقریباً در مرکز خشکی‌های زمین و نقشهٔ سیاسی جهان است و نه در شرق مرکزی یا همان خاورمیانه. خاورمیانه از نظر جغرافیایی و به طور حقیقی باید در مرکز آسیا باشد نه جنوب غربی آسیا به علاوهٔ مصر.

برخی افراد از واژهٔ خاورمیانه به دلیل اروپامحوری بودن آن انتقاد می‌کنند. این منطقه تنها از دید اروپای غربی، در مشرق واقع شده در حالیکه همین منطقه برای یک هندی منطقه‌ای غربی و برای یک روسی در جنوب واقع شده‌است.

واژهٔ «میانه» نیز بدلیل برداشتهای مختلف باعث سردرگمی‌هایی شده‌است. قبل از جنگ جهانی اول اصطلاح خاور نزدیک در انگلیسی به مناطق بالکان و امپراتوری عثمانی اطلاق می‌شد در حالیکه اصطلاح خاورمیانه شامل سرزمینهای ایران، افغانستان، آسیای مرکزی، ترکستان و قفقاز بود. همچنین اصطلاح خاور دور به کشورهای شرق آسیا نظیر چین، ژاپن، دو کره، هنگ‌کنگ، تایوان و غیره اطلاق می‌شد.

با نابودی امپراتوری عثمانی در سال ۱۲۹۷ خورشیدی، دیگر اصطلاح خاور نزدیک کاربرد زیادی نداشت و این در حالی بود که اصطلاح خاور میانه به کشورهای تازه بنیاد جهان اسلام اطلاق شد. با این حال استفاده از اصطلاح خاور نزدیک توسط برخی رشته‌های دانشگاهی نظیر باستان‌شناسی و تاریخ کهن زنده شد. (مراجعه کنید به خاور نزدیک باستان).

اصطلاح خاورمیانه آنگاه رواج یافت که بخش‌های انگلیسی و فرانسوی‌زبان از آن استفاده کردند. در زبان فارسی نیز در دهه‌های گذشته همین اصطلاح اروپامحور را بی‌چون‌وچرا و بدون در نظر گرفتن دیدگاه خود در اینباره که اصطلاح «جنوب غربی آسیا» که بامعنا و از نظر جغرافیایی درست است برای این منطقه مناسب است. اما ایران و سایر کشورهای جهان بدون هیچ دلیل موجهی اصطلاح خاورمیانه را به به طور مستقیم از فرانسوی و انگلیسی کپی کردند.
نواحی خاورمیانه
نقشه‌ای از محورهای تاریخی-فرهنگی خاورمیانه

    قفقاز - گرجستان، آذربایجان، ارمنستان
    فلات ایران
    آناتولی - ترکیه
    دریای مدیترانه - قبرس
    شبه جزیره عربستان، نگاه کنید به:حاشیه خلیج فارس - عربستان سعودی، قطر، امارات متحده عربی، عمان، عراق، بحرین، یمن
    خاور - اسرائیل، اردن، سوریه، لبنان، فلسطین، شبه جزیره سینا

نقشه خاورمیانه جدید
اقتصاد

خاورمیانه از مناطقی است که به دلیل برخورداری از ذخایر عظیم نفت، یک منبع انرژی برای جهان به شمار می‌رود. عربستان، ایران، عراق، کویت، امارات متحده عربی از کشورهایی هستند که دارای بزرگترین منابع نفت در جهان هستند. خاورمیانه همچنین دارای ذخایر عظیم گاز طبیعی است. ایران و قطر به ترتیب اولین و دومین ذخایر گاز طبیعی در جهان را دارند. اقتصاد کشورهای نفت خیز خاورمیانه بیشتر تک محصولی و به صادرات نفت وابسته است و کمتر از منابع نفت در بخش صنعتی این کشورها استفاده می‌شود. یمن یکی از کشورهای فقیر این منطقه به شمار می‌رود.

تمامی کشورهای تولیدکننده نفت خاورمیانه در گروه کشورهای منا دسته‌بندی می‌شوند.

تورم

تورم (به انگلیسی: Inflation) از نظر علم اقتصاد اشاره به افزایش سطح عمومی تولید پول، در آمدهای پولی و یا قیمت است. تورم عموماً به معنی افزایش غیرمتناسب سطح عمومی قیمت در نظر گرفته می‌شود.[۱] تورم، روند فزاینده و نامنظم افزایش قیمت‌ها در اقتصاد است. هر چند بر پایه نظریه‌های گوناگون، تعریف‌های متفاوتی از تورم ارائه می‌شود، اما، تمامی آنها به روند فزآینده و نامنظم افزایش در قیمت‌ها اشاره دارند. مفهوم امروزی تورم، در سده نوزدهم میلادی رواج یافت. پیش از آن، مفهوم دیگری از تورم وجود داشت که جهت نشان دادن افزایش حجم اسکناس‌های غیرقابل تبدیل به طلا به کار برده می‌شد.

نرخ تورم برابر است با تغییر در یک شاخص قیمت که معمولاً شاخص قیمت مصرف کننده‌است.

محتویات

    ۱ تعریف
    ۲ انواع
        ۲.۱ تورم مطلق و شبه تورم
        ۲.۲ تورم حاد
        ۲.۳ تورم آشکار و نهان
    ۳ ریشه‌های تورم
    ۴ پیامدهای تورم
        ۴.۱ آثار سیاسی و اجتماعی تورم
    ۵ تورم از دیدگاه عرضه
    ۶ وضعیت تورم در ایران
    ۷ جستارهای وابسته
    ۸ پیوند به بیرون
    ۹ پانویس
    ۱۰ منابع

تعریف

    تورم دلالت بر وضعیتی دارد که در آن تقاضای پولی برای محصول نسبت به تولید رشد می‌کند، وضعیتی که، در نبود کنترلی موثر، به صورت افزایش بهای یک واحد از کالای تولید شده آشکار می‌شود. تورم معمولاً با افزایش واقعی یا بالقوهٔ سطح عمومی قیمت‌ها، یا به سخن دیگر، با کاهش قوهٔ خرید واحد پولی همراه است. در بعضی مواقع تورم زمانی به وجود می‌آید که سطح عمومی قیمت‌ها به میزانی که افزایش در بازدهی عوامل و فرایندهای اقتصادی ایجاب می‌کنند تنزل نیابد. تورم آن طور که معمولاً فهمیده می‌شود، رابطه‌ای با افزایش نامعمول قیمت‌ها دارد.[۲]
    زمانی که اقتصاددانان درباره تورم صحبت می‌کنند، به رشد سطح عمومی قیمت‌ها اشاره دارند؛ تورم یعنی باید برای خرید کالاها و خدمات، پول بیشتری پرداخت شود.[۳]
    پاره‌ای دیگر از تعاریف، تورم را سیر تراکمی افزایش قیمت‌ها و برگشت‌ناپذیری آن تعریف کرده‌اند. صاحب‌نظران دیگری همچون ریمون بار، ژان مارشال و گونار میردال تورم را افزایش زیاد و مداوم قیمت‌ها تعریف کرده‌اند. اگر رشد دستمزدها با رشد بهره‌وری در اقتصاد یکسان باشد، تورم به وجود نخواهد آمد.

انواع
تورم مطلق و شبه تورم

کینز تلاش می‌کرد که میان «شبه تورم» و «تورم مطلق» یا واقعی تفاوت قائل شود. نوع اول، وقتی پدید می‌آید که در یک جریان بهبود دوره‌ای، افزایش در تقاضاهای پولی برای کالا تا حدی به صورت هزینه‌ها، منجر به افزایش اشتغال و بازده واقعی کالاها شود و تا اندازه‌ای نیز بها و هزینهٔ تولید یک واحد از کالا را بالا برد. نوع بعدی هنگامی پدید می‌آید که «افزایش در مقدار تقاضای موثر، موجب افزایش بازده نشده و تماماً خود را در افزایش هزینه هر واحد تولید منعکس می‌سازد که کاملاً متناسب با افزایش در تقاضای موثر است.[۲]
تورم حاد

اغلب تعیین درجه یا میزان تورم مفید واقع می‌شود. بدین ترتیب «تورم حاد» (برخی اوقات تورم مهارناپذیر) واژه‌ای است که دربارهٔ تجاربی چون تجربهٔ آلمان در سال‌های ۱۹۱۹-۲۳ بکار می‌رود. می‌توان تورم حاد را وضعیتی تعریف کرد که در آن افزایش مدام قیمت‌ها انتظار افزایش باز هم بیش تر را پیش می‌آورد به نحوی که جوش و خروش برای کالاها وضعیتی را پدید می‌آورد که پایان آن سقوط کامل پول است، در حالت تورم حاد سرعت گردش پول نقش مهمی ایفا می‌کند و به آن چنان سطحی ارتقا می‌یابد که واحد پول نخست نقش خود را به صورت ذخیره ساز ارزش و بالاخره ضابطهٔ تعیین ارزش و واسطهٔ مبادله از دست می‌دهد. «تورم خزنده» از سوی دیگر، افزایش تدریجی اما دائمی هزینه‌ها و قیمت‌ها را می‌نمایاند که کم و بیش به وسیلهٔ سیاست‌های پولی و مالی با آن برخورد می‌شود.[۲]
تورم آشکار و نهان

تجربهٔ کنترل‌های فوری که معمولاً در زمان جنگ و نیز بلافاصله بعد از آن اعمال می‌شوند، منجر به ایجاد تمایز بین «تورم نهان» و «تورم آشکار» شده‌است. بدین ترتیب «مشخصهٔ وضعیت تورم نهان این است که قیمت‌ها و احتمالاً نیزحقوق‌ها از طریق اعمال کنترل‌های مستقیم ثبت می‌شوند، حال آن که در وضعیت تورم آشکار چنین کنترل‌هایی اعمال نمی‌شود.[۲]
ریشه‌های تورم

دیدگاه کینز دو دلیل عمده برای تورم ذکر می‌کند: کاهش عرضه کل و یا افزایش تقاضای کل. دیدگاه پول‌گرایان[۴] رشد عرضه پول مازاد بر رشد اقتصادی را عمده‌ترین دلیل تورم می‌داند. به عبارت دیگر، تورم، تناسب نداشتن حجم پول در گردش، با عرضهٔ خدمات و کالاهاست. تقریباً تمام اقتصاددانان بر این نکته توافق دارند که تورم پایدار و درازمدت، ریشه‌ای جز عرضهٔ پول و افزایش نقدینگی ندارد. هر چه میزان تورم بیش‌تر شود، قدرت خرید یک واحد پول کم‌تر می‌گردد.

یکی از ریشه‌های تورم نبود تعادل میان درآمدها و هزینه‌های دولت است. به این ترتیب که وقتی هزینه‌های دولت از درآمدهای آن در بودجه سالانه بیش‌تر باشد، دولت با کسری بودجه مواجه می‌شود. اگر دولت برای حل مشکل کسری بودجه اقدام به استقراض از بانک مرکزی یا فروش درآمدهای ارزی (مثلاً حاصل از فروش نفت) به بانک مرکزی کند، پایه پولی و به دنبال آن نقدینگی کل در اقتصاد افزایش می‌یابد که این افزایش نقدینگی آثار تورمی به دنبال خواهد داشت.

نگاهی به شاخصهای رسمی اقتصاد نشان می‌دهد که طی دوره ۱۳۹۱-۱۳۸۴، بدهی بانکها به بانک مرکزی ایران ۱۳٫۶ برابر و بدهی بخش دولتی به بانک مرکزی ۲٫۶ برابر گردیده که این امر در اثر عدم توازن مالی دولت و عدم کفایت منابع خزانه رخ داده است. نتیجه چنین رویکردی ۴٫۴ برابر شدن پایه پولی و ۵٫۰ برابر شدن نقدینگی در کشور بوده که ضمن تغذیه تورم ۴۰ درصدی و ایجاد بی‌ثباتی، باعث ایجاد رشد منفی سرمایه‌گذاری شده‌است.[۵]
پیامدهای تورم

تورم از جمله پدیده‌هایی است که می‌تواند آثار و تبعاتی مثبت و منفی به دنبال داشته باشد و مهمترین اثر آن توزیعی است به نحوی که به نفع گروه‌های پردرآمد و به ضرر گروه‌های فقیر و کم‌درآمد و حقوق‌بگیر است. به عبارت دیگر تورم به افراد دارای درآمدهای پولی ثابت، ضرر می‌زند و از قدرت خرید آنان می‌کاهد و در مقابل، به نفع اغلب کسانی تمام می‌شود که درآمدهای پولی متغیر دارند. گزارش مرکز پژوهش‌های مجلس تصریح می‌کند: تورم همچنین هزینه‌های عمومی دولت را افزایش داده و در نتیجه دولت را مجبور به کسب درآمد بیش‌تر یا استقراض از بانک مرکزی می‌کند که در هر دو حالت ضربات جبران ناپذیری را به اقتصاد کشور وارد می‌کند. این گزارش در ادامه به طرح راهکارهای مبارزه با تورم پرداخته و تاکید می‌کند که حل معضل تورم در کشور کار خیلی پیچیده‌ای نیست و کافی است ریشه‌های تورم، که قابل شناسایی نیز هستند، به گونه‌ای از میان برداشته شوند.
آثار سیاسی و اجتماعی تورم

علاوه بر آثار اقتصادی، تورم بر ساختار اقتصاد و متغیرهای کلان اقتصادی تاثیرگذار است. تورم، در عصر حاضر، ابعاد اجتماعی و سیاسی گسترده‌ای پیدا کرده‌است. دلیل این مسئله، ارتباط تنگاتنگ تورم با زندگی افراد جامعه‌است. علاوه بر آن، ثبات سیاسی و اقتصادی یک کشور از طریق شاخص‌های متفاوتی سنجیده می‌شود که تورم از جمله آنهاست. شعار بسیاری از نامزدهای ریاست جمهوری در کشورهای در حال توسعه، کنترل و پایین آوردن روند رشد قیمت‌هاست. از این‌رو، تورم را می‌توان یکی از پیچیده‌ترین، مهم‌ترین و حساس‌ترین مقولات اقتصادی و اجتماعی عصر حاضر دانست و بررسی و تحلیل آن، می‌تواند نقش بسزایی در تحلیل و تبیین مسائل اقتصادی داشته باشد.
تورم از دیدگاه عرضه

تولیدات داخلی: با اجرای سیاستهای کنترلی در سال ۱۳۷۴ و برقراری ثبات نسبی در بازار، اقتصاد کشور با افزایش تولید ناخالصی داخلی و زیر بخش‌های آن (صنعت و معدن، کشاورزی، نفت و خدمات) مواجه گردید.

طی سالهای ۷۸-۱۳۷۶ تولید تحت تأثیر کاهش شدید درآمدهای ارزی کاهش یافت. در طی سالهای۸۲-۱۳۷۹ تولید از رشد قابل ملاحظه‌ای تحت تأثیر افزایش درآمدهای ارزی قرار گرفت (کتاب خلاصه تحولات اقتصادی کشور –بانک مرکزی جمهوری اسلامی ایران) و این امر افزایش عرضه و کاهش تورم را به دنبال داشته است.

واردات: وابستگی به مواد و قطعات منفصله وارداتی از نارسائیهای مربوط به عرضه در بخش صنعت و معدن بوده است، لذا بر این اساس تراز ارزی بخش صنعت و معدن منفی بوده و متکی به ارز حاصل از فروش نفت می‌باشد، این نارسایی بخش صنعت و معدن را شدیداً در برابر نوسانات قیمت و فروش نفت آسیب پذیر می‌کند.

وجود ظرفیت خالی در بخش تولید، باعث افزایش هزینه‌های سربار شده و در نتیجه افزایش هزینه تمام شده تولیدات صنعتی و معدنی می‌گردد. ضعف‌های ساختاری که منجر به محدودیت عرضه در بخش تولید می‌گردد بقرار زیر است:

    پایین بودن سهم سرمایه‌گذاری بخش خصوصی
    ناچیز بودن سرمایه‌گذاری خارجی
    پایین بودن سهم صادرات در کل صادرات کشور
    بالا بودن قیمت محصولات صنعتی

وضعیت تورم در ایران
نرخ تورم در نقاط مختلف دنیا در سال ۲۰۰۷ میلادی

بر اساس گزارش صندوق بین‌المللی پول، ایران در سطح خاورمیانه بالاترین نرخ تورم را داراست. در حالی که میانگین نرخ تورم در کشورهای خاورمیانه برابر با ۳٫۳ درصد است.

ایران، دومین نرخ بالای تورم را در سطح جهان دارد. بر اساس این گزارش، زیمباوه با نرخ تورم ۱۸۷٫۲ درصد، بالاترین نرخ تورم را در دنیا دارد.

به گزارش صندوق بین‌المللی پول، ژاپن با تورم منفی ۰٫۲ درصد، صاحب پایین‌ترین نرخ تورم در سطح جهان است. این گزارش حاکی است در سطح جهان، ۲۶ کشور دارای نرخ تورم دو رقمی، یک کشور دارای نرخ تورم سه رقمی، ۱۵۲ کشور دارای نرخ تورم یک رقمی و یک کشور (ژاپن) دارای نرخ تورم منفی هستند.[۶]

صندوق بین‌المللی پول در جدیدترین گزارش خود از وضعیت شاخص‌های اقتصادی منطقهٔ خاورمیانه، نرخ تورم سال جاری ایران را معادل ۲۶ درصد پیش‌بینی کرد که براساس آمار این نهاد بین‌المللی، بالاترین میزان تورم ایران در سال‌های اخیر بوده و تا پایان سال ۱۳۹۲ نیز بالاترین نرخ تورم خواهد بود.[۷]

جدول شاخص بهای کالاها و خدمات مصرفی در ایران، سال پایه: ۱۰۰=۱۳۹۰[۸]
سال     شاخص کل (بدون واحد)     درصد رشد سالانه (تورم)
۱۳۱۵     ۰٫۰۰۷     ---
۱۳۱۶     ۰٫۰۰۸     ۲۱٫۲
۱۳۱۷     ۰٫۰۰۹     ۸٫۸
۱۳۱۸     ۰٫۰۱     ۸٫۰
۱۳۱۹     ۰٫۰۱۱     ۱۳٫۸
۱۳۲۰     ۰٫۰۱۷     ۴۹٫۵
۱۳۲۱     ۰٫۰۳۳     ۹۶٫۲
۱۳۲۲     ۰٫۰۷     ۱۱۰٫۵
۱۳۲۳     ۰٫۰۷۲     ۲٫۷
۱۳۲۴     ۰٫۰۶۲     ۱۴٫۴-
۱۳۲۵     ۰٫۰۵     ۱۱٫۵-
۱۳۲۶     ۰٫۰۵۸     ۶٫۶
۱۳۲۷     ۰٫۰۶     ۱۱٫۱
۱۳۲۸     ۰٫۰۷     ۲٫۳
۱۳۲۹     ۰٫۰۵     ۱۷٫۲-
۱۳۳۰     ۰٫۰۶     ۸٫۳
۱۳۳۱     ۰٫۰۶۴     ۷٫۲
۱۳۳۲     ۰٫۰۷     ۹٫۲
۱۳۳۳     ۰٫۰۸۱     ۱۵٫۹
۱۳۳۴     ۰٫۰۸۲     ۱٫۷
۱۳۳۵     ۰٫۰۸۹     ۸٫۸
۱۳۳۶     ۰٫۰۹۳     ۴٫۴
۱۳۳۷     ۰٫۰۹۵     ۱٫۰
۱۳۳۸     ۰٫۱۱     ۱۳٫۰
۱۳۳۹     ۰٫۱۲     ۷٫۹
۱۳۴۰     ۰٫۱۲     ۱٫۶
۱۳۴۱     ۰٫۱۲     ۰٫۹
۱۳۴۲     ۰٫۱۲     ۱٫۰
۱۳۴۳     ۰٫۱۳     ۴٫۵
۱۳۴۴     ۰٫۱۳     ۰٫۳
۱۳۴۵     ۰٫۱۳     ۰٫۸
۱۳۴۶     ۰٫۱۳     ۰٫۸
۱۳۴۷     ۰٫۱۳     ۱٫۵
۱۳۴۸     ۰٫۱۳     ۳٫۶
۱۳۴۹     ۰٫۱۴     ۱٫۵
۱۳۵۰     ۰٫۱۴     ۵٫۵
۱۳۵۱     ۰٫۱۵     ۶٫۳
۱۳۵۲     ۰٫۱۷     ۱۱٫۲
۱۳۵۳     ۰٫۱۹     ۱۵٫۵
۱۳۵۴     ۰٫۲۱     ۹٫۹
۱۳۵۵     ۰٫۲۵     ۱۶٫۶
۱۳۵۶     ۰٫۳۱     ۲۵٫۱
۱۳۵۷     ۰٫۳۴     ۱۰
۱۳۵۸     ۰٫۳۸     ۱۱٫۴
۱۳۵۹     ۰٫۴۷     ۲۳٫۵
۱۳۶۰     ۰٫۵۸     ۲۲٫۸
۱۳۶۱     ۰٫۶۹     ۱۹٫۲
۱۳۶۲     ۰٫۷۹     ۱۴٫۸
۱۳۶۳     ۰٫۸۸     ۱۰٫۴
۱۳۶۴     ۰٫۹۴     ۶٫۹
۱۳۶۵     ۱٫۱۶     ۲۳٫۰۷
۱۳۶۶     ۱٫۴۸     ۲۷٫۷
۱۳۶۷     ۱٫۹۱     ۲۸٫۹
۱۳۶۸     ۲٫۲۴     ۱۷٫۴
۱۳۶۹     ۲٫۴۴     ۹٫۰
۱۳۷۰     ۲٫۹۵     ۲۰٫۷
۱۳۷۱     ۳٫۶۷     ۲۴٫۴
۱۳۷۲     ۴٫۵     ۲۲٫۹
۱۳۷۳     ۶٫۰۹     ۳۵٫۲
۱۳۷۴     ۹٫۰۹     ۴۹٫۴
۱۳۷۵     ۱۱٫۲۱     ۲۳٫۲
۱۳۷۶     ۱۳٫۱۴     ۱۷٫۳
۱۳۷۷     ۱۵٫۵۲     ۱۸٫۱
۱۳۷۸     ۱۸٫۶۴     ۲۰٫۱
۱۳۷۹     ۲۰٫۹۹     ۱۲٫۶
۱۳۸۰     ۲۳٫۳۸     ۱۱٫۴
۱۳۸۱     ۲۷٫۰۷     ۱۵٫۸
۱۳۸۲     ۳۱٫۳۱     ۱۵٫۶
۱۳۸۳     ۳۶٫۰۷     ۱۵٫۲
۱۳۸۴     ۳۹٫۸     ۱۰٫۴
۱۳۸۵     ۴۴٫۵۳     ۱۱٫۹
۱۳۸۶     ۵۲٫۷۴     ۱۸٫۴
۱۳۸۷     ۶۶٫۱۲     ۲۵٫۳
۱۳۸۸     ۷۳٫۲۳     ۱۰٫۸
۱۳۸۹     ۸۲٫۳۱     ۱۲٫۴
۱۳۹۰     ۱۰۰     ۲۱٫۵
۱۳۹۱     ۱۳۰٫۵۴     ۳۰٫۵

کنترل قیمت

قیمت دستوری[۱][۲] یا کنترل قیمت[۳] یا قیمت گذاری دستوری[۴] یا تعیین دستوری قیمت،[۵] ساده‌ترین روش کنترل تورم یعنی کنترل دستوری نرخ فروش است، این روش نقطهٔ مقابل روش نرخ‌گذاری محصولات در بازار رقابتی است.[۶][۷] در روش بازار رقابتی تولیدکنندگان با توجه به رقابتی بودن و همچنین توان و قدرت خرید مردم عمل می‌کنند[۸] و در روش تثبیت دستوری قیمت‌ها یکی از اصلی ترین سیاست‌های دولت برای کنترل نرخ تورم، نظارت دقیق بر روی نرخ کالاهای اساسی بوده است از این رو تغییر نرخ اقلام مختلف مستلزم عبور از فیلترهای دولت است.[۹]

سیاست کنترل قیمت، برای مهار تورم بسیار جذاب است، گرچه این سیاست این‌طور نیست که از همه حمایت کند، بلکه در عمل تورم همچنان به بسیاری دیگر از مصرف‌کنندگان آسیب می‌زند. بدین معنی که به عنوان مثال تعیین سقف قیمت برای نان تنها به قصد حمایت از افرادی که برای گذراندن زندگی محتاج قرص نانی هستند، می‌باشد. ویا کنترل اجاره‌بهای مسکن تنها برای حمایت از قشر مستأجران در مقابل مالکان کارایی‌دارد.

در مجموع شیوهٔ دستوری تعیین قیمت و کنترل آن یک شیوهٔ پرهزینه و منسوخ شده در دنیاست. کنترل قیمت در گذشته باعث کاهش سرمایه‌گذاری، کمیابی کالاها و عقب‌ماندگی شده است.[۱۰]

محتویات

    ۱ تاریخچه
    ۲ دیدگاه‌ها و نظرات دربارهٔ این روش اقتصادی
    ۳ جستارهای وابسته
    ۴ منابع

تاریخچه

دولتمردان سابقه‌ای طولانی در کنترل قیمت دارند که قدمت آن حداقل به قرون وسطی و تثبیت قیمت نان در آن دوران برمی‌گردد.

این تجربه در تمام دنیا امتحان خود را پس داده و نتیجهٔ مثبتی نیز در برندارد، حتی اگر دستور بر کاهش قیمت باشد. تجربهٔ عینی کنترل قیمت‌ها و آثار آن بر تولیدو بازار به طور کامل قابل لمس است. زمانی که قیمت یک کالا مانند ماست کنترل می‌شود به جای این‌که یک ظرف یک لیتری به طور کامل پر شود، در عمل تولیدکننده ۷۰ درصد آن را پرمی‌کند یا زمانی که قیمت محصولات شیمیایی مانند رنگ کنترل شدید می‌شود قوطی‌های رنگ به جای عرضه در ابعاد و ظرف‌های بزرگ تنها در قوطی‌های کوچک و نیم کیلویی عرضه می‌شود. این اقدام یک عکس‌العمل کاملا طبیعی در مقابل کنترل است. قیمت‌گذاری و کنترل قیمت در تمام دنیا منسوخ شده و تجربه نشان داده این عمل در امر تولید، ضایعه و زیان ایجاد می‌کند. زمانی که به طور عادی نرخ عمومی تورم کنترل شود خودبه خود دیگر نیازی به کنترل دستوری نخواهد بود و در نهایت قیمت نهایی کالا نیز کاهش می‌یابد.[۱۱]
دیدگاه‌ها و نظرات دربارهٔ این روش اقتصادی

عباس شاکری رئیس دانشکده اقتصاد دانشگاه علامه در رابطه با این نوع منش اقتصادی در گفتگو با وب‌گاه پایش پرس گفت، این روش زمینه ساز تورم‌های بعدی خواهد شد چراکه برخی تولیدکننده‌ها ممکن است از گردونه خارج شوند و طرف عرضه ضعیف شود که در این شرایط با ضعیف شدن طرف عرضه دیگر نمی‌توان تورم را کنترل کرد.[۱۲]

جمشید پژویان، اقتصاددان و رئیس سابق شورای رقابت نگرش منفی به کنترل دستوری بازار دارد و به خراسان می‌گوید، ما سی سال این را در مملکت مان تجربه کرده‌ایم، غیر از این که در دنیا کشورهای بلوک شرق نیز هفتاد، هشتاد سال آن را تجربه کردند و تا قیمت‌ها را تثبیت کردند بازار سیاه در کنار آن درست شد، پس این کار بیهوده و بی ثمری است که جز ایجاد اختلال و رانت هیچ نتیجه مثبتی به دنبال ندارد. وی می‌افزاید اقتصاد را نمی‌شود کتک زد، نمی‌شود آن را مجبور کرد، برعکس این تخریب می‌کند.