لئون داویدوویچ تروتسکی (به روسی: Лев Дави́дович Тро́цкий) انقلابی بلشویک و متفکر مارکسیست اهل روسیه بود. در اوایل تشکیل اتحاد شوروی، تروتسکی که چهرهای تأثیرگذار و بانفوذ به حساب میآمد به عنوان کمیسر خلق برای روابط خارجی انتخاب شد. پس از آن ارتش سرخ شوروی را بنیان گذاشته و خود به فرماندهی آن درآمد. وی همچنین یکی از اولین اعضای دفتر سیاسی بود. بهخاطر کشمکشهایی که در دههٔ ۱۹۲۰ میان تروتسکی و استالین، بر سر قدرت و نحوه اداره حکومت، وجود داشت، تروتسکی از حزب کمونیست روسیه اخراج و از اتحاد شوروی تبعید شد.
او در ۱۹۴۰ در مکزیک توسط عاملان اتحاد شوروی به قتل رسید.[۱] ایدههای تروتسکی تشکیلدهندهٔ پایه و اساس تئوری تروتسکیسم است. او قدی متوسط و هیکلی نسبتآ لاغر با شانه های پهن داشت پیشانی بلند و موهای سیاه اشفته چشمان نافذ و مکار در پشت عینک پنسی مخصوص معلمان ،لبهای کلفت زیر سبیلهایی که دایماً با انها بازی و یک ریش نوک تیز و دست های سفید با ناخنهای تمیز قیافه او را مجسم می سازد. لباسش ساده وتمیز بود .اغلب کت چرمی می پوشیدوکاسکت نظامی به سر میگذاشت وقیافه اش شبیه رانندگان اعیان و اشراف بود.سخنران ماهری بود و شنودگان را با زیر و بم صدایش به شدت تحت تاثیر قرار می داد .
محتویات
۱ آغاز زندگی
۲ دیدار با لنین
۳ انقلاب مداوم
۴ انقلاب روسیه
۵ آغاز مخالفت
۶ علیه استالینیسم
۷ ترور تروتسکی
۸ منابع
۹ پیوند به بیرون
آغاز زندگی
لئون تروتسکی در سال ۱۸۷۹ در یک خانواده یهودی کشاورز در روستایی در اوکراین متولد شد.[۲] در ۱۷ سالگی با نوشتههای سازمانهای مخفی و با مارکسیسم آشنا شد.
او به همراه عدهای از رفقا تشکیلات کارگری جنوب را برپا نمود که در طی چند ماه هزاران عضو جذب آن شد. در سال ۱۸۹۸ تشکیلات توسط پلیس مخفی منحل شده و برونشتین و دیگر رهبران آن به زندان افتادند. همهٔ آنها به چهار سال تبعید به سیبری محکوم شدند. در این مدت لئون و الکساندرا با POSDR (حزب کارگران سوسیال دمکرات روسیه) که زیر نظر لنین و پلخانف بودارتباط برقرار کردند. مدتی بعد بونشتین موفق شد فرار کند و روی پاسپورت جعلیاش نام نگهبان زندانش در اُدسا را نوشت: تروتسکی.
دیدار با لنین
تروتسکی همکاری اش را با ایسکرا، نشریهٔ حزب سوسیالدمکرات روسی آغاز کرد. حزب او را برای جمعآوری کمک به اروپا فرستاد. در سال ۱۹۰۲، در سن ۲۳ سالگی در لندن با لنین دیدار نمود.
در ۱۹۰۳ و در طی دومین کنگرهٔ حزب اختلافات میان بلشویکها و منشویک باعث جداییشان میشود. علت این جدایی حول مسئلهٔ ماهیت حزب میچرخید. لنین، رهبر بلشویکها (اکثریت) بدنبال سازماندهی متمرکز نیروهای تعلیم دیدهای بود که قادر به کار مخفی در جهت سرنگونی تزاریسم باشند. در حالی که مارتوف رهبر منشویکها (اقلیت) معتقد بود که باید درهای حزب را به روی همهٔ آنهایی که کم یا بیش با اهداف حزب موافقاند باز کرد.
در کنگره، تروتسکی با مارتوف موافق بود و علیه تجزیهٔ حزب استدلال میکرد. اما در عین حال دلیل اصرار لنین را هم در نمی یافت. در طی ده سالی که به دنبال آمد، تروتسکی مواضع شخصیاش را به تنهایی دنبال مینمود.
انقلاب مداوم
در سال ۱۹۰۵ اعتصابات گستردهای روسیه را تکان داد. این برای نخستین بار بود که کارگران در کنار خواستهای اجتماعی، خواستهای سیاسی را هم پیش میکشیدند. در جریان اعتصابات و طغیانها شوراها (سُوویتها) بوجود آمدند که از شوراهای نمایندگان کارخانهها و محلات تشکیل میشد. در واقع شوراها ساختار قدرت دوگانهای را ایجاد کردند و آغاز تجربهٔ قدرتگیری مردم شدند. شورای سن پترزبورگ (پتروگراد) مهمترین آنان بود که به سازماندهی زندگی عمومی، تسلیح کارگران مبارز و مواد غذایی و … میپرداخت. در ۱۹۰۵ تروتسکی و ناتالیا مخفیانه به پتروگراد بازگشته و تروتسکی در راس قدرت شورا قرار گرفت. اما بعد از شکست انقلاب او به کار اجباری و زندگی در سیبری محکوم شد که در آن هنگام ۲۶ سال داشت.
در مدت زندان، تروتسکی به مطالعه و تعمیق تئوری انقلاب مدام پرداخت. تمامی مارکسیستها (بلشویکها و منشویکها) اعتقاد داشتند که در کشور عقبماندهای مثل روسیه نخست باید انقلابی دموکراتیک و بورژوایی اتفاق بیفتد؛ این انقلاب، فئودالیسم را محو و دموکراسی بورژوایی را برقرار خواهد کرد. در نتیجه، تحت سلطهٔ سرمایهداری، صنعت میتواند خود را گسترش دهد و در پی آن، طبقهٔ کارگر گسترش پیدا میکند و زمان، شرایط وقوع انقلاب سوسیالیستی را محیا مینماید.
بعد از تجربهٔ ۱۹۰۵ تروتسکی دیدگاه کاملاً دیگری را در پیش گرفت و گفت روسیه کشوری توسعهنیافته در عصر ظهور امپریالیسم است و سرمایههای خارجی زیادی تحت سلطهٔ تزار قرار دارد. بورژازی ملی به نسبت ضعیف است. همهٔ اینها باعث بوجود آمدن همبستگی میان امپریالیسم خارجی، طبقهٔ مالک سنتی و بورژازی ملی میشود به طوریکه این بورژوازی ملی در صورت وقوع انقلاب بیشتر تمایل خواهد داشت تا از تزار حمایت کند تا کارگران و دهقانان. دهقانان نخواهند توانست تا خود را به قدرت سیاسی ِ خودانگیختهای بدل کنند. اینچنین تروتسکی نتیجه گرفت که تنها طبقهٔ کارگر قادر به رهایی ِ روسیه است. و اینکه در انقلاب علیه تزاریسم باید وظایف انقلاب بورژوازی با انقلاب سوسیالیستی ترکیب شود. طبقهٔ کارگر باید حمایت دهقانان را بدست آورد ـ که در کشوری مثل روسیه اجتناب ناپذیر است ـ و دموکراسی شوراها را برقرار سازد.
انقلاب روسیه
تروتسکی دوباره موفق گشت تا به وین فرار کند و چند سالی در آنجا بماند. جنگ جهانی اول لطمات جبرانناپذیری به سوسیال دموکراسی وارد آورد و موجب تجزیهٔ آن شد. اگرچه جنگ بین دول سرمایهداری بود، رهبران انترناسیونال دوم برای تصویب اعتبار جنگ رای دادند. به عقیدهٔ تروتسکی و لنین، کارگران نباید در میان خویش، کشتار به راه میانداختند، بلکه باید سلاح خود را علیه آن طبقهای نشانه میرفتند که استثمارشان میکند. این گفتهٔ لنین بود که: «ما باید این جنگ را به جنگ شهری ِ انقلابی تبدیل کنیم»
فلاکت جنگ در سرتاسر اروپا قحطی و بدبختی را میگسترد. در فوریه ۱۹۱۷ انقلاب دیگری در روسیه متولد شد. این بار تزار نیکولاس دوم باید از قدرت خلع میشد و حکومتی موقت تحت ادارهٔ بورژواهای لیبرال تشکیل میگردید. لنین در ماه آوریل و تروتسکی در ماه مه به مسکو وارد شدند.
با ورود لنین، بلشویکها دوباره با منشویکها همکاری کرده و حکومت موقت را به رسمیت شناختند. لنین جریان حزب را دگرگون نمود. در نظر او، کارگران باید قدرت را از طریق شوراها در دست بگیرند و با پشتوانهٔ انقلاب جهانی که انقلاب روسیه آغازگر آن است، سازندهٔ جامعهای برابر و بیطبقه یا «سوسیالیسم» باشند. تروتسکی بعد از ورودش به روسیه با تایید فراموش کردن اختلافات گذشته، تمایل خود را به بلشویکها نشان داد.
در طی ماههای بعدی، بلشویکها با خواستهایی نظیر توقف جنگ، بازتوزیع زمینها و قدرت گرفتن کامل شوراها، بتدریج تودههای زیادی را جلب کردند. اما ۲۵ اکتبر انقلاب دیگری در راه بود و این بار بدون خونریزی زیاد چرا که نیروهای نظامی جانب انقلابیون را میگرفتند. بدین ترتیب روسیه نخستین کشوری شد که در آن کارگران و دهقانان قدرت را در دست گرفتند. حکومتی ترکیبی از بلشویکها و سوسیالیستهای انقلابی بزودی برپا گشت. لنین و تروتسکی در نتیجهٔ انقلاب روسیه، امید زیادی را به درگیری انقلاب در دیگر کشورهای پیشرفتهٔ سرمایهداری بسته بودند. آنها معتقد بودند، روسیه که کشوری توسعهنیافته و از نظر فرهنگی عقبافتاده است به تنهایی نمیتواند سوسیالیسم را متحقق کند.
علیرغم طغیانهای انقلابی بسیار بخصوص در آلمان، انقلاب در هیچ کجا پیروز نشد. نقش ضدانقلابی سوسیال دموکراسی، لنین و تروتسکی را به این نتیجه رساند که انترناسیونالی دیگر ضرورت دارد. انترناسیونال سوم در ۱۹۱۹ برپا شد. همزمان بلشویکها در روسیه درگیر جنگ شهری طاقتفرسایی برای نابودی ضدانقلاب در برابر طبقهٔ حاکم سابق بودند، که تقریباً از طرف ۲۰ کشور سرمایهداری حمایت میشد.
تروتسکی مسئولیت تشکیل ارتش سرخ را به عهده گرفت که در نهایت موفق شد متحجرین ضدانقلاب را شکست دهد. اما از طرف دیگر جنگ شهری وضعیتی را ایجاد کرد که از بطن آن تغییر شکل به سمت بوروکراسی دولتی شوروی متولد شد. این موضوع، باعث خشونتآمیز شدن مناسبات سیاسی و اجتماعی گشت. در این زمینهٔ سیاسی و اجتماعی، جهتگیری بلشویکها به سمتی رفت که این تغییرشکل را ـ اگرچه موقت ـ تشدید کرد. در ادامهٔ این روند، در ۱۹۲۱ احزاب سیاسی غیرقانونی شدند و حق تشکیل فراکسیون در احزاب، موقتاً ملغی گشت. در نظر ارنست مندل، این، سالهای سیاهی بود که در آن تروتسکی از سیاست ترس، و سرکوب آنارشیستها (ماخنو، کرونشتات) و نظامیسازی سندیکاها دفاع میکرد.
آغاز مخالفت
در ۱۹۲۲ ژوزف استالین که تا آن زمان کمتر شناخته شده بود، دبیرکل حزب کمونیست اتحاد شوروری شد و این زمانی بود که لنین هرچه بیشتر خطر بروکراتیزه شدن دولت شوروی را احساس میکرد. او در ۱۹۲۲ در کنگره حزب گفت: زمانی که به ماشین بوروکراتیک مینگریم باید از خود بپرسیم که چه کسی حکومت میکند و چه کسی حکومت میشود؟ من بشدت شک دارم که این کمونیستها هستند که حکومت میکنند. حقیقت این است که اینها حکومت میشوند.» در همین سال لنین بیمار گشته و به این ترتیب، ناتوان، از گود خارج شد. تروتسکی در ابتدا بارها ضرورت بازگشت دموکراسی در حزب را هشدار میداد که نتیجهای جز خشم استالین و همدستانش نداشت، عدهای که نمایندهٔ منافع قشر جدید سوسیال بوروکراتها بودند.
لنین در ۱۹۲۴ درگذشت. در وصیتنامهٔ سیاسیاش به عبث از اعضای دیگر رهبری حزب خواست که استالین را از مقام دبیرکلی حزب خلع کند. تروتسکی تلاش کرد تا مبارزهٔ لنین را ادامه دهد اما این زمانی اتفاق افتاد که تودهها در انفعال و خستگیِ بعد از انقلاب بسر میبردند. در نتیجه بروکراتهای حکومتی او را از نظر سیاسی محاصره کردند و در ۱۹۲۵ او را به مقام کمیسر ناوگان دریایی تنزل دادند. تروتسکی در ۱۹۲۶ و ۱۹۲۷ گروهی متشکل از ۸۰۰۰ عضو حزب کمونیست را گرد آورد؛ اپوزیسیون ِ چپی که در محلات شهرهای بزرگ بصورت مخفی گرد هم آمدند.
علیه استالینیسم
تمامی اعضای شناخته شدهٔ اپوزیسیون در سال ۱۹۲۷ از حزب اخراج و تبعید شده یا زندانی بودند. تروتسکی و ناتالیا همسرش تبعید شدند. سفری دریایی و طولانی آنها را از ترکیه به فرانسه، نروژ و از آنجا به مکزیک رساند. در مقابل تروتسکی دست از فعالیت سیاسیاش بر نداشت. در همین حال در بسیاری از احزاب کمونیست دنیا جریانهای اپوزیسیون سربرآوردند. اما مسکو خواستار اطاعت بود و در هرکجا تروتسکیستی پیدا میکرد از حزب کمونیست اخراج مینمود. از طرف دیگر تروتسکی سعی کرد تا ارتباطش را با این جریانها حفظ کند.
در اتحاد شوروی استالین برنامهٔ صنعتیسازی اجباریاش را پیش گرفت. برنامهای که بهای سنگینش را کارگران و خانوادههایشان پرداختند. همچنین در روستاها به اشتراکیسازی اجباری زمینها دست زد. وضع قانونگزاری حتی از زمان تزاریسم هم بدتر بود: از سن ۱۲سالگی برای جرم دزدی مجازات مرگ در نظر گرفته میشد. همچنین تبعید و اعدامهای جمعی صورت میگرفت.
قدرتگیری بوروکراسی در اتحاد شوروی با سیاست ترس وسیعی همراه بود. بلشویکهای قدیمی و مخالفان از آنجایی که بدیلی سیاسی را نمایندگی میکردند در جریان فرایند انگیزیسیون حذف فیزیکی شدند، اینچنین بود که هزاران تروتسکیست در گولاگها تیرباران شدند.
استالین تحت ادعای دروغین بنای سوسیالیسم در یک کشور، سیاست همزیستی مسالمتآمیز را با غرب در پیش گرفت که لازمهٔ آن سرکوب جنبشهای انقلابی در نقاط دیگر جهان بود (مثل چین در ۱۹۲۷ ـ ۱۹۳۶ و اسپانیا در ۱۹۳۶ ـ ۱۹۳۷)؛ انقلابهایی که برای بوروکراسی اتحاد شوروی خطر فعالسازی مجدد کارگران را بوجود میآوردند.
ترور تروتسکی
در ۲۰ اوت ۱۹۴۰، مردی جوان به نام مستعار «آقای جکسون» در مکزیک به دیدار لئون تروتسکی آمد که آخرین مهمان او بود. او به نظر مردی متشخص میآمد و برای همین کسی به او شک نکرد و او را بازرسی نکردند. او با تروتسکی مشغول گپ زدن بود که ناگهان صدای فریاد تروتسکی بلند شد. وقتی محافظان به اتاق رفتند دیدند یخشکنی یا به روایتی کلنگی در گردن تروتسکی بود و در دست جکسون چاقویی دیده میشد. تروتسکی پیش از مرگ گفت: «او را نکشید، باید همه چیز را اعتراف کند.» معلوم شد که جکسون میخواسته بعد از ترور تروتسکی خودکشی کند. او یک تبعه اسپانیا به نام اصلی رامون مرکادر بود که به ۲۰ سال حبس محکوم شد. ژوزف استالین گفته بود: «من در ترور تروتسکی هیچ نقشی ندارم.» اما بعد از ۲۰ سال مرکادر به شوروی رفت و نشان لنین که بالاترین نشان شوروی بود را دریافت کرد.