اندیشهٔ انتقادی (سنجشگرانهاندیشی) یعنی درست اندیشیدن در تلاش برای یافت آگاهی قابل اعتماد در جهان. این روش شامل فرایندهای ذهنی تشخیص، تحلیل و ارزیابی دادهها است. به بیانی دیگر، هنر اندیشیدن پیرامون اندیشیدن خودتان درحالیکه شما میخواهید اندیشهتان را بهتر، روشنتر، دقیقتر، یا قابل دفاعتر بنمایید.[۱]
فردی که انتقادی میاندیشد قادر است پرسشهای مناسب بپرسد و اطلاعات مربوط را جمعآوری کند. سپس با خلاقیات آنها را دستهبندی کرده و با منطق استدلال کند. و در پایان به یک نتیجه قابل اطمینان دربارهٔ مسئله برسد.
کودکان با قدرت اندیشه انتقادی به دنیا نمیآیند، و این قابلیت را به طور طبیعی نیز ماورای اندازهای که برای زنده ماندن نیاز دارند، کسب نمیکنند. بسیاری از انسانها هیچگاه آن را یاد نمیگیرند. این روش بهسادگی توسط والدین و آموزگاران معمولی قابل آموزش به دانشآموزان نیست؛ بلکه به مربیان ویژهای برای آموزش مهارتهای اندیشه انتقادی نیاز دارد.[۲]
محتویات
۱ دورنما
۲ ارزشهای پایه
۲.۱ روشناندیشی
۲.۲ بدیهیات
۲.۳ تناقضها
۲.۴ منطق
۳ فراگیری
۴ جستارهای وابسته
۵ پیوند به بیرون
۶ منابع
دورنما
هنگامی که مشغول اندیشیدن هستیم، معمولاً هدف ما فهمیدن چیزی است. میکوشیم تا پرسشی را پاسخ گوییم، مسئلهای را حل کنیم، نتیجهگیریی را اثبات کنیم. میخواهیم بدانیم علت جنگهای داخلی چه بود، به کدام یک از نامزدها رأی دهیم، یا چگونه به تعطیلات برویم تا به ورشکستگیمان نینجامد. در همهٔ این موارد، میتوان گفت که میکوشیم معرفتی کسب کنیم که از پیش نداریم. و در اغلب موارد نمیتوانیم آن معرفت را با مشاهده مستقیم حاصل کنیم. باید قدری استدلال کنیم، دو دو تا چهار تا کنیم، استنباط کنیم، و از اطلاعات موجود نتیجهگیری کنیم.[۳]
این شیوهٔ رویکرد به موضوعات را با صفت تحلیلی هم توصیف میکنند. تفکر انتقادی تفکر تحلیلی است، یعنی موضوع را میشکافد، اجزای آن را دانهدانه میسنجد و در ادامه شیوهٔ ترکیب آنها را وارسی میکند. در دوران باستان ارسطو استاد این کار بودهاست. شگرد تفکر ارسطو را نادیده گرفتهاند. آنچه از ارسطو در قرون وسطی به مانع تفکر بدل میگردد، برخی آموزههای او بودهاست. محتوای کار او مانع شناخت درست صورت و شیوهٔ کار او شدهاست.
در آستانهٔ عصر جدید فیلسوفی به نام رنه دکارت سر برمیآورد که به اندیشه تحلیلی جان تازهای میدهد. اندیشه انتقادی تحلیلی او بنای فکر قرون وسطایی را ویران میکند. این اندیشه چیز پیچیدهای نیست. با مبانی آن میتوان آشنا شد.[۴]
ارزشهای پایه
تفکر انتقادی (که از آن با عنوان سنجشگرانه اندیشی نیز یاد میشود) اندیشیدن سنجشگرانه بر مضمون حرفهایی است که میشنویم و میخوانیم و بررسی دقیق استدلالهایی است که آن حرفها به کمک آنها خود را استوار جلوه میدهند. انتقاد به معنای سنجیدن است نه ایراد گرفتن. زیر عنوان انتقاد نباید غرغرکردن و بهانه گرفتن و عیبجویی به دلیل بدخویی را فهمید.[۵]. دو گونه اندیشه انتقادی قابل تصور است: یکی خود خواهانه یا سفسطه ای که فرد سعی میکند بااستفاده از قدرت تحلیل خود به منافعی شخصی برسد و دیگری درست بینی یا بی طرفی که در آن فرد سعی میکند تمام جوانب امر را به صورت یکسان و بدون ارجحیت دادن به دلایل احساسی و منفعت طلبانه ببیند.[۱]
روشناندیشی
تفکر انتقادی در هنگام سنجشگری از ارزشهای فکری خاصی حرکت میکند. متنی را میخوانیم که موضوع در آن چنان پیچانده شده که هیچ نمیتوان از آن سر درآورد، در حالی که اصل قضیه سادهاست و ما باید آن را با آگاهی و دقتی متعارف درک کنیم. در این جا به نویسندهٔ آن انتقاد میکنیم که نه روشناندیش، بلکه تاریکاندیش است. پس روشنی یک ارزش در تفکر انتقادی است. ما میخواهیم به روشنی برسیم. میپرسیم و میپرسیم، و با این کار گویی نقب زنیم تا از پهنهای تاریک به روشنایی گام بگذاریم. به نویسنده انتقاد میکنیم که مفهومها و گزارههایش دقت ندارند. دقت نیز یک ارزش مهم در تفکر انتقادی است. مفهوم یا تعریف دقیق مثل یک ابزار دقیق است، چنگ میزند و آن بخش از واقعیت را که میخواهد بگیرد، میگیرد. ابزار نادقیق به هدف نمیخورد و بعید نیست که موضوع کار را خراب کند. مته را کج میزنیم و پیچ مسیر غلطی را میرود. مفهوم نادقیق نیز ذهن را به جایی نامربوط میکشاند.
بدیهیات
ارزشی دیگر در تفکر انتقادی بداهت است. آنچه بدیهی است وضوحی شهودی دارد، یعنی ما بنابر تجربه مستقیم خودمان یا خردورزیمان میدانیم که درست است، انگار ما در ذهن یا در واقعیت در کمال آگاهی شاهد آن هستیم.
اگر ما از امور بدیهی حرکت کنیم و با شیوهٔ سنجیدهای در ترکیب، اطلاعات خود را از آنها درهمآمیزیم، به آگاهی پیچیدهای میرسیم که چون ریشه در امور بدیهی دارد، احتمال میرود که درست باشد. میگوییم احتمال میرود، چون همیشه ممکن است در ترکیب اطلاعات اشتباه صورت گیرد. وقتی متنی را با دید انتقادی میخوانیم، توجه داریم که آیا گزارههای آن با بدیهیات تجربی و عقلی همخوان هستند یا نه.
از عبارتهایی چون «واضح و مبرهن است» نیز به همین سوءاستفاده میشود. مینویسند: «واضح است که...» ما باید مکث کنیم و بپرسیم: واقعاً واضح است؟ یا مینویسند: «مبرهن است که...» یعنی در مورد موضوع برهان عقلی آوردهاند. باید بپرسیم: واقعاً موضوع مستدل است؟ عبارتهایی مثل «بدیهی است که...» و «واضح و مبرهن است که...» ما را دعوت میکنند که ادعایی را که به دنبال آنها میآید، بی هیچ اندیشهای بپذیریم. اندیشه انتقادی به ما میآموزد که در اینجا باید درست رفتار معکوسی داشته باشیم، یعنی دقت ورزیم که آیا ادعا به راستی پذیرفتنی است یا نه.
تناقضها
ارزشی دیگر در اندیشهٔ انتقادی همخوانی است. سر و ته یک متن یا سخن باید با هم بخوانند. اگر نویسنده و گوینده دچار تناقض شود، یا این که اینجا از این اصل حرکت کند و آنجا که موردی مشابه در وضعیتی مشابهاست از اصلی دیگر، بر پایهٔ این ارزش به او انتقاد میکنیم.
کشف تناقض همیشه ساده نیست. ما باید متن یا سخن را تجریه و تحلیل کنیم تا ساختار آن برایمان روشن شود، تا بتوانیم ببنیم آیا دچار تناقض شدهاست یا نه. در بسیاری اوقات با خبری مواجه میشویم که خود به خود حاوی تناقضی نیست و حرفی کوتاه است که سر و ته آن با هم میخوانند. در اینجا آن را باید در متن زندگی و واقعیت قرار دهیم تا بطلان آن را دریابیم.
نوع دیگر تناقض بیشتر در هنگام اندیشیدن مستقل و نه فکر بر روی گفتار یا نوشتار دیگران پیش میآید. اندیشیدن انسان همواره جهت دار است و احساسات و برداشتهای پیشین آدمی یا به تعبیر دیگر بایاس در آن اثر می گذارد. از این رو باید تا جایی که میتوان از تمایل خود فریبی که به طور طبیعی در انسان وجود دارد را شناخت و در مقابل آن ایستاد. گاهی این ایستادن سبب بایاس در جهت مخالف میشود. در اندیشه انتقادی باید تا جایی که میتوان بایاس را کم کرد اما توجه داشت که به اندیشه بدون بایاس نمیتوان رسید. یکی از راههای کم کردن بایاس مراجعه به آرای دیگران و بحث کردن پیرامون موضوع با هدف رسیدن به شناخت و نه اثبات عقیده است. این کار باعث میشود نقاط کور اندیشه ما که خودمان توانایی دیدن آن را نداریم ببینیم.[۱][۶][۷]
منطق
ارزش دیگری که در اینجا لازم است از آن یاد کنیم استدلال متین و استوار است. اندیشه انتقادی استدلال سست را نمیپذیرد. استدلال باید پایههای محکمی داشته باشد یعنی از مقدماتی درست حرکت کند و آنها را به صورتی منطقی با یکدیگر ترکیب کرده و به نتیجه برساند. اندیشه انتقادی تفکر منطقی است. منطق شیوه و اصول سنجیدهٔ تعریف و استدلال است.
فراگیری
اندیشهٔ انتقادی بر پایهٔ مفاهیم و قانونهاست، نه بر پایهٔ فراروند پله پله یا شل و محکم.[۸] ممکن است طرز اندیشیدن شخصی ناواضح، غیر دقیق، نامربوط، غیرمنطقی و سطحی باشد. راههای مختلفی هست که ممکن است تفکر شخص مشکلدار باشد.
به تازگی برخی آزمایشهایی که هنوز در مراحل ابتدایی هستند؛ نشان داده که برخی زمانها شخص تصمیمات پیچیدهای را پیش از آگاهی از تمام فاکتها و دادهها میگیرد. از آنجاییکه چنین روشی اندیشیدن انتقادی نیست (چون برای اندیشه انتقادی نیاز به بازتاب دقیق هست) پس استفاده از مهارتهای اندیشه انتقادی نیاز به تلاش بیشتر بر خلاف طبیعت انسان - که تصمیمگیری بدون دانستن همه دادههاست دارد.