علیت رابطهٔ بین یک رویداد (علت) و رویدادی دوم (اثر یا معلول) است که در آن رویداد دوم نتیجهٔ رویداد نخست است.[۱]
محتویات
۱ تعریف علت و معلول
۲ انواع علت
۳ علتنما
۴ ارکان قاعده علیت
۵ رابطه معلول و علت هستیبخش (علت تامه)[۸][۹]
۶ دیدگاهها در مورد علیت
۷ دیدگاه آماری در مورد علیت
۸ جستارهای وابسته
۹ پانویس
تعریف علت و معلول
اگر وجود الف و ب را با یکدیگر مقایسه کنیم و ببینیم که الف موجودی است که تحقق موجود دیگر یعنی ب متوقف بر آن است، وجود الف را علت و وجود ب را معلول میگوییم.
انواع علت
علتها بر سه قسماند: «علتهای لازم (ناقصه/مجبره)»، «علت کافی (تامه/مختاره/حقیقیه)» و علت مشارکتکننده (دخیل، سهیم)[۲][۳][۴]
علت لازم: x است اگر وجودش، برای تحقق و وجود y لازم باشد.
علت کافی: x است اگر وجودش، برای تحقق و وجود y کافی باشد. در اینجا با وجود x وجود y ضرورت مییابد. علت کافی قطعاًٌ لازم نیز است.
علت مشارکتکننده: x است اگر قبل از y موجود باشد، برای وجود y لازم نباشد، و تغییرش موجب تغییر y شود.
علت را به اقسام دیگری نیز تقسیم کردهاند:
داخلی (ماهوی) و خارجی (وجودی)؛ حقیقی و اعدادی؛ مقتضی و شرط؛ انحصاری و بدیلپذیر؛ تام و ناقص و… اما یکی از تقسیمات آن - که از زمان ارسطو تاکنون در بسیاری از منابع فلسفی به چشم میخورد - تقسیم چهارگان به شرح زیراست:
برای جزئیات بیشتر درباره این بخش از مقاله, علل اربعه را ببینید.
علت صوری: آنچه شکل و صورت معلول را باعث میشود.
علت مادی: آنچه زمینهٔ پیدایی معلول است و در ضمن آن باقی میماند.
علت غایی: انگیزهٔ فاعل برای انجام کار است.
علت فاعلی: علتی که معلول از آن پدید میآید. علت فاعلی دو اصطلاح دارد: یکی علت فاعلی طبیعی و دیگری علت فاعلی الهی که منظور از آن موجودی است که موجود را پدید میآورد و به آن از عدم، هستی میبخشد.[۵]
حال هر یک از چهار نوع بالا به این حالات: بالذات و بالعرض، قریب و بعید، خاص و عام، جزئی و کلی، بسیط و مرکب، بالفعل و بالقوه تقسیمپذیر اند.[۶][۷]
علتنما
لطفاً با توسعه این بخش باتوجه به en:Causality#Questionable Cause و en:Questionable cause به ویکیپدیا کمک کنید.
علت سوالبرانگیز (مغالطهٔ علی/علتنما) چیزی است که به اشتباه علت چیزی دیگر ادعا شود. مثلاً چون B مکرراً پس از A آمدهاست، نتیجه گرفته شود که A علت B است.
ارکان قاعده علیت
قاعده علیت چند فروع دارد که پارهای از آنها عبارتند از:
ضرورت علی و معلولی: منظور از این قاعده آن است که هرگاه علت تامه چیزی محقق شود، وجود معلول نیز ضروری و حتمی خواهد شد و نبودنش محال میگردد. از طرف دیگر با فقدان علت تامه نیز وجود معلول ممتنع است و تا علت تامه تحقق نیابد معلول هرگز موجود نخواهد شد.
سنخیت علی و معلولی: این قاعده مدعی آنست که بین علت و معلول نوعی سنخیت وجود دارد. یعنی علل مشابه همواره معلولات مشابه دارند و معلولات مشابه همواره از علل مشابه صورت میپذیرند.
معیت علی و معلولی: بر اساس این قاعده، معلول از علت تامه انفکاک ناپذیر است و با وجود هر یک دیگری نیز موجود است.
رابطه معلول و علت هستیبخش (علت تامه)[۸][۹]
یکی از پرسشهای اساسی در باب علیت چگونگی پیوند معلول و علت فاعلی است. به عبارت دیگر اینکه گفته میشود علت به معلول وجود میدهد، به چه معناست؟ آیا علت وجود را از جایی برداشته و به معلول ارائه میکند، همانطور که کسی هدیهای به دوست خود تقدیم میکند؟ چنین تصوری تناقضآمیز است. برای روشن شدن مطلب ابتدا باید دید در داد و ستدهای رایج چه مؤلفههایی وجود دارد؛ آنگاه چگونگی افاضه وجود به معلول از سوی علت را سنجیده و ارزیابی کرد. در داد و ستدهای معمولی ۴ یا ۵ مؤلفه قابل شناسایی است. به عنوان مثال اگر «تیرداد» کتاب «اختر فیزیک» را به «افراسیاب» تقدیم کند و افراسیاب آن را بپذیرد، در این فرایند سازههای زیر وجود خواهد داشت:
دهنده: تیرداد
گیرنده: افراسیاب
شیئی داده شده: کتاب اختر فیزیک
دادن: کار یا حرکتی که از تیرداد سرزده است.
گرفتن: کار و حرکتی که افراسیاب انجام داده است.
موارد 3-1 ذوات و اشیایی مستقل از یکدیگرند و هر یک بدون دیگری وجود دارند. اما مورد 4 و 5 هیچ هویت مستقلی ندارند، زیرا حقیقت آنها چیزی جز فعل و کار نیست و هر کاری قائم به فاعل و کننده کار است و بدون آن امکان وجود نخواهد داشت. اکنون باید دید که آیا علت و معلول نیز چنین رابطهای دارند، یعنی در آن مؤلفههای فوق به شرح زیر وجود دارند؟
وجود دهنده: علت
وجود گیرنده: معلول
شیئی داده شده: وجود، واقعیت
وجود دادن: ایجاد
وجود گرفتن: موجود شدن
بدون شک چنین تصوری از رابطه علیت نادرست است؛ برای روشنتر شدن مطلب هریک از مؤلفههای بالا را بررسی میکنیم: ۱- وجود دهنده یا علت هستی بخش وجودی مستقل و ناوابسته به دیگر مؤلفههای فوق دارد، بنابراین وجود آن نه تنها دارای هیچ مشکلی نیست، بلکه امری ضروری و لازم است و بدون آن هیچ حادثهای رخ نخواهد داد.
۲- دومین مؤلفه (معلول) هرگز نمیتواند وجودی جدا از شیئی داده شده (وجود، واقعیت) داشته باشد. زیرا اگر معلول گسسته از وجودی که از علت دریافت میدارد، دارای وجود و واقعیت باشد، خلف فرض و تناقض لازم میآید. زیرا فرض این است که معلول وجود خود را از علت دریافت میکند، در حالی که اگر معلول واقعیتی غیر از آنچه از علت دریافت میکند دارا باشد، پس بدون دریافت وجود از علت موجود است و این دقیقاً به معنای آن است که معلول آن نیست و چنین چیزی تناقض است و محال. بنابراین وجود گیرنده (معلول) عیناً همان شیئی داده شده (وجود، واقعیت) است و دوگانگی آنها ناشی از اعتبار و تحلیل ذهنی است، نه تفاوت واقعی و عینی.
۳- مؤلفه سوم (شیئی داده شده؛ وجود، واقعیت معلول) هرگز نمیتواند مستقل از عنصر چهارم (وجود دادن؛ ایجاد) باشد؛ زیرا اگر واقعیت داده شده هویتی جدا از عمل دادن (ایجاد) داشته باشد، لازمهاش آن است که علت با آن واقعیت مستقل، اضافه و ارتباط برقرار کند و آن را بر دارد و به معلول بدهد. چنین فرضی مستلزم این است که برای گیرنده (معلول) نیز واقعیتی مستقل فرض کنیم، در حالی که قبلاً محال بودن این فرض روشن شد. بنابراین با کنار هم نهادن این مقدمات به خوبی روشن میشود که واقعیت معلول چیزی جز ایجاد نیست و در رابطه علت و معلول، گیرنده و شیئی داده شده و عمل دادن، یکی بیش نیست که بر اساس اختلاف زاویه نگرش و اعتبارات ذهنی، با تعابیر گوناگون از آن یاد میشود.
۴- مؤلفه چهارم (ایجاد) نیز هیچ استقلالی ندارد، زیرا ایجاد فعل و کار فاعل است و هر فعلی قائم به فاعل، بلکه عین ربط و تعلق به آن است و بدون آن هیچ حقیقتی ندارد. بنابراین تا اینجا آنچه هست علت است و فعل او و دیگر هیچ.
۵- عمل گرفتن نیز به لحاظ آن که فعل است هیچ گونه استقلال وجودی ندارد و قوام آن به وجود و کنش فاعل است. از طرف دیگر، چنانکه گذشت، وجود گیرنده (معلول) نیز هیچ گونه استقلال وجود نداشت. بنابراین وجود گرفتن به معنای صدور نوعی فعل از معلول نیز بیمعنا است، زیرا لازمه آن وجود معلول در مرحله پیش از اخذ وجود است. بنابراین وجود گرفتن معلول معنایی جز تحقق عینی آن که همان افاضه و ایجاد علت است نبست.
نتیجه آنکه در رابطه علت هستی بخش و معلول تنها دو واقعیت در کار است:
علت: که واقعیتی مستقل است و مفیض وجود معلول و ایجاد کننده آن است.
معلول: که هیچ استقلالی ندارد و کار و فعل فاعل است و از این رو هویتی جز جعل و تعلق ندارد؛ و وجود آن همان ایجاد و کار علت است.
دیدگاهها در مورد علیت
فیلسوفانی چون دکارت برآنند که عقل آدمی بدون دخالت حس و تجربه قادر به فهم و تصور رابطهٔ علیت است.[۱۰]
گروهی دیگر علیت را مفهومی عقلی و فراتجربی میدانند. کانت میگوید: «تصور علیت را که همه ما دائماً به کار میبریم، ممکن است تجربه پیشنهاد کرده باشد، اما این معنا ثابت نمیکند که مأخوذ از تجربه است.»[۱۱]
فیلسوفانی چون دیوید هیوم هیچگونه مبداء فراتجربی در باب شناخت را به رسمیت نمیشناسند و برایناساس تصور علیت را نیز دارای خاستگاه تجربی میدانند.
دیدگاه آماری در مورد علیت
نوشتار اصلی: آزمایش علیت گرانجر
در آمار مسائل علیت به این گونه مطرح میشوند[۱۲]:
فرض کنید دو فرایند تصادفی X \! و Y\! داده شدهاند. آیا فرایند X \! میتواند علت فرایند Y \! باشد؟
تعبیرهای آماری مختلفی از این مسئله ارائه شدهاست[۱۳]. از مورد قبولترین تعبیرها[۱۲] علیت به بیان گرانجر حاصل کار کلیو گرانجر است که جایزه نوبل اقتصاد را برای او به ارمغان آورد[۱۴]. آزمایش علیت گرانجر بر پیشبینی فرایندها استوار است؛ به این معنی که اگر گذشته فرایند X\! در پیشبینی مقدار فرایند Y \! در آینده به طرز معناداری کمک کند گفته میشود: «فرایند X \! علت فرایند Y\! است به بیان گرانجر»