اس ام اس موزیک / دانلود آهنگ های جدید

اس ام اس موزیک / دانلود آهنگ های جدید

اس ام اس موزیک / دانلود آهنگ های جدید

اس ام اس موزیک / دانلود آهنگ های جدید

باروخ اسپینوزا

باروخ اسپینوزا و بعدها بندیکت دِ اسپینوزا (۱۶۳۲ - ۱۶۷۷ میلادی) فیلسوف مشهور هلندی است. او قابلیت‌های علمی فراوانی داشت و گستره و اهمیت آثارش تا سال‌ها پس از مرگ او به طور کامل درک نشد. امروزه، اسپینوزا یکی از بزرگ‌ترین خردگرایان فلسفه قرن هفدهم و زمینه ساز ظهور نقد مذهبی و همچنین عصر روشنگری در قرن هجدهم به شمار می‌رود. اسپینوزا به واسطهٔ نگارش مهم‌ترین اثرش، اخلاقیات، که پس از مرگ او به چاپ رسید و در آن دوگانه‌انگاری دکارتی را به چالش می‌کشد، یکی از مهم‌ترین فیلسوفان تاریخ فلسفهٔ غرب به شمار می‌رود. فیلسوف و مورخ، گئورگ ویلهلم فریدریش هگل، دربارهٔ فیلسوفان هم عصر خود نوشت:«شما یا پیرو اسپینوزا هستید، و یا اساساً فیلسوف نیستید.»

اسپینوزا یک سفاردی بود.پدر او در جریان تفتیش عقاید در پرتغال ، به مدارا پذیر ترین کشور جهان آن زمان یعنی هلند مهاجرت کردند تا از مجازات یهودی بودن در امان بمانند.اسپینوزا در جامعهٔ یهودیان هلند بزرگ شد و در آنجا تعلیمات یهودی را نزد تنی چند از بهترین خاخام‌های عصر خود فرا گرفت. اسپینوزا عهد عتیق و سایر متون یهودی را به خوبی فرا گرفت، اما با گذر زمان نظرهای بحث برانگیزی دربارهٔ سندیت عهد عتیق و سرشت امر مقدس پیدا کرد که به نظر می‌رسد در نهایت منجر به تکفیر و رانده شدن او از جامعهٔ یهودیان در سن ۲۳ سالگی شد. حتی پیش از واکنش یهودیان، کلیسای کاتولیک کتاب‌های او را در فهرست کتاب‌های ممنوعه قرار داد و پروتستانهای هلندی این کتاب‌ها را به آتش کشیدند.

پیشهٔ اسپینوزا تراش عدسی بود و زندگی آرامی داشت. او در طول زندگی، جایزه‌ها، افتخارات و تدریس در مکان‌های صاحب‌نام را رد کرد، و سهم ارث خانوادگی‌اش را به خواهرش بخشید. دستاوردهای فلسفی و شخصیت اخلاقی اسپینوزا زمینه‌ساز آن شد تا ژیل دلوز، او را «شاهزادهٔ فلسفه» بنامد. اسپینوزا در سن ۴۴ سالگی، ظاهراً به خاطر بیماری ریه که احتمالاً سل یا سیلیکوز بوده و در اثر استنشاق گرد شیشه در زمان انجام کارش وخیم‌تر شده، در گذشت. اسپینوزا در صحن نیو کرک مسیحیان در لاهه دفن شده‌است.کاتولیک های آن زمان با اسپینوزا و بسیاری از متفکران آن زمان که اتفاقا از بزرگ ترین نوابغ تاریخ بشر بودن مخالفت می کردند و به این گونه مخالفت ها اکثراً جنبه عمل می پوشاندند مثلاً تقریباً همان زمان در ایتالیا کار جوردانو برونو یکسره کرده اورا زنده در آتش سوزاندند! او بسیار شانس آورد که مثل سقراط و جوردانو برونواعدام نشد.

محتویات

    ۱ زندگی
    ۲ آرا
    ۳ رد دوگانه‌انگاری
    ۴ اسپینوزا ، خدا و ادیان
    ۵ آثار
    ۶ حکم تکفیر
    ۷ جستارهای وابسته
    ۸ منابع
    ۹ پیوند به بیرون

زندگی
محل زندگی اسپینوزا در کودکی.خانواده او از بازرگانان موفق هلندی بود و پدرش جزو روحانیون یهودی بزرگ آمستردام.همین مسئله باعث رفتار ملایم تر جامعه روحانیت آن زمان نسبت با بقیه با او بود.ولی هنگامی که تکفیر شد همه او را از نام پدرش که یکی از بزرگان یهودیت بود می شناختند و همین باعث تعجب بسیاری شد.
مجسمه اسپینوزا در آمستردام
مجسمه اسپینوزا
موزه اسپینوزادر هلند.او در این جا زندگی و عدسی تراشی می کرده.
کتابخانه اسپینوزا داخل موزه اسپینوزا در هلند.کلیه کتاب ها تاریخی هستند ولی مال اسپینوزا نبودند.
یکی از نامه های اسپینوزا با لایب نیتس در ۹ نوامبر ۱۶۷۱
یکی از نامه های اسپینوزا به زبان پرتغالی.او به عبری ، پرتغالی ، فرانسه ، ایتالیایی ، انگلیسی ، لاتین ، یونانی باستان ، اسپانیایی ، هلندی و آلمانی تسلط داشت وبا چند زبان دیگر نیز آشنایی داشت ولی دیگر مسلط نیود![۱]
مجسه اسپینوزا در لاهه.جایی که اواخر عمر در آن جا زندگی می کند و در۴۵ سالگی در آن جا بر اثر بیماری ریوی که گویا ارثی بوده ولی غبار های شیشه ای عدسی در شدت بیماری موثر بوده اند جان می سپارد.
    لحن یا سبک این مقاله بازتاب‌دهندهٔ لحن دانشنامه‌ای استفاده‌شده در ویکی‌پدیا نیست. لطفاً کلمات ستایش‌گونه و غیر ادبی و عبارت‌های نادانشنامه‌ای را بزدایید. برای راهنمایی بیشتر راهنمای نوشتن مقاله‌های بهتر و لحن بی‌طرف را ببینید.

بندیکت د اسپینوزا (متولد ۲۴ نوامبر ۱۶۳۲ - فوت ۲۱ فوریه ۱۶۷۷) در زادگاه خود آمستردام به «بنتو د اسپینوسا» معروف بود. او یکی از فیلسوفان بزرگ خردگرای سده ۱۷ به شمار می‌آید.

اسپینوزا تحصیل علم را در مدرسهٔ یهودیان آغاز کرد اما رفته رفته نشانه‌های تردید در مورد کتاب مقدس یهودیان به عنوان وحی الهی در او آشکار شد. اسپینوزا تحت تأثیر فلسفهٔ دکارت بود. امّا در تعاملات متافیزیکی خود تلاش می‌کرد بر دوگانه انگاری دکارتی چیره گردد و خدا، روح و ماده را در پیوندی واحد به اندیشه درآورد.

باروخ (بندیکت) د اسپینوزا در یک خانوادهٔ مذهبی یهودی در آمستردام متولّد شد. خانوادهٔ او در اوایل همان سده به همراه بسیاری از دیگر یهودیان پرتغالی و اسپانیایی، از بیم پیگرد توسط دستگاه تفتیش عقاید کلیسا، به هلند پناه آورده بودند. هلند در آن زمان از نظر مذهبی سرزمین نسبتاً رواداری بود.

اسپینوزا یک سفاردی بود.پدر او در جریان تفتیش عقاید در پرتغال ، به مدارا پذیر ترین کشور جهان آن زمان یعنی هلند مهاجرت کردند تا از مجازات یهودی بودن در امان بمانند.(پادشاه پرتغال که باز هم نسبت به متعصب ترین کشور مسیحی آن زمان یعنی اسپانیا مدارا پذیر تر بود.او رسماً ازیهودیان خواست با در کشور بمانند و کاتولیک شوند و یا از کشور خارج شوند ولی اسپانیا یهودیان را به زور یاکاتولیک می کرد و یا یهودیان با خطر بسیار زیادی از کشور می گریختند حتی پادشاه اسپانیا جاسوسانی گماشته بود که اگر تغییر دینشان ظاهری بود متوجه شوند و اگر کسی لو می رفت یا به صلیب کشیده می شد یا زنده در آتش سوزانه می شد!).[۲] پدر اسپینوزا او را به مدرسهٔ یهودیان سپرد تا با آموزش در حوزه دین‌شناسی، خاخام شود. اسپینوزا در سن ۱۶ سالگی شاگردی استثنایی در حوزه امور دینی بود، اما یادگیری در این زمینه او را راضی نمی‌ساخت. به دلیل آشنایی به چند زبان، به طور مستقل به مطالعه آثار فلسفی پرداخت. در سن ۱۸ سالگی، نشانه‌های تردید در مورد کتاب مقدس یهودیان به عنوان وحی الهی در او آشکار شد و به تدریج موضوع‌هایی چون دخالت یک خدای شخصی در امور انسانی، برگزیدگی قوم یهود از طرف خداوند و نیز حقوق ویژه روحانیون را مورد شک و پرسش قرار داد.

البته بسیاری از دانشجویان یهودی هم هوادار استقلال و آرمان آزادی اندیشه بودن به تدریج علم مخالفت با فضای منقبض ناشی از قرائت ستنی از تعالیم یهودیت رابلند کردند و تورات رازیر سوال می بردند.به همین دلیل پیشوایان یهودیت به شدت نگران چنین مسائلی بودند.از این رو وقتی اسپینوزا شروع به اشاعه نظریات نا تعارف [البته از نظر آنان ،از نظر فلاسفه ی بزرگ او بی نظیر در زمان خود بود.] و غیر سنتی خود کرد با مخالفت شدید روبه روشد. او می گفت کسانی که اسفار پنج‌گانه موسی(یا خمسه موسی که به پنج کتاب اول عهد عتیق انجیل اطلاق می شود) را نوشته‌اند ، هم ازنظر علمی و هم از نظر علم کلام و الهیات ساده لوحانی بیش نیستند و اصولاً خمسه موسی اصلاً از موسی نیست!اوبه این بسنده نکردو گفت که در تورات هیچ شاهدی بر این که خداوند صاحب جسم است یاروح فنا ناپذیر است و یا فرشتگان وجود دارند در دست نیست(در فلسفه مدرن این ها حرف های تازه ای نیستند ولی در آن زمان کم‌نظیر که نه در اصل بی نظیر بودند.)

کسی نمی توانست در مجادلات منطقی با او حریف شود در نتیجه اولیای دین برای ساکت کردن او مستمری سالینه ۲۰۰۰ فلورن به اوپیشنهاد کردند تا حداقل از اشاعه نظریاتش به طور علنی دست بکشد که البته رفتار اولیای دین یهودیت با او در آن زمان نسبت به بقیه ملایم تر بود اما او قبول نکرد.همین باعث شد تاامتناع قدیسانه او به عنوان نمونه ای درخشان از پایمردی در راه بیان حقیقت در یاد ها بماند.اوکه ازاین پس راه زندگی کردن مانند قدیسان را انتخاب کرده بود تا آخر عمر همسری نداشت و تامرگ همین گونه ماند.[۳]

از آخر یکی از یهودیان متعصب به او سوقصد کرد که از آن جان سالم به در برد.او در کالج آفینیوس که مدیر وان دن اندن،آن از آزاد آندیشان دوره خود بود،درس می خواند که این هم باعث بدگمانی نسبت به خوددر جامعه یهودیت آمستردام شد.وان دن اندن قبلاً کشیش یسوعی بود ولی حالا آزادی خواه شده و مطالعات وسیعی در زمینه آثار یونان باستان و فلسفه داشت.او بعده ها به آزادی خواهان فرانسوی پیوست وطوطئه ای برای انحلال نظام سلطنتی فرانسه و ایجاد دموکراسی کرد ولی جنبش شکست خورد و او توسط پادشاه فرانسه اعدام شد.[۴]

او از نظرات حسدای کرسکاس بسیار تاثیر گرفت و آثار موسی بن میمون و فلسفه مدرسی و جردانو برونو را به دقت مطالعه کرد.حسدای کرسکاس می گفت جهان از ازل وجود داشته و تا ابد وجود خواهد داشت و خلقت شامل چیدمان این ها می شود.این نظر بر روی اسپینوزا تاثیر فلسفی گذاشت. او سرانجام در ۱۶۶۳ در لاهه ساکن شد ودر همان جا درگذشت.[۵] او به قدری معروف شد که لایب نیتس به ملاقات او میرفت و باهنریک اولدنبرگ که دبیر اول انجمن سلطنتی بریتانیا بود نامه نگاری می کرد ودوست بود.او با رابرت بویل ،شیمیدان معروف نیز نامه نگاری می کرد ودوست بود.[۶]

اسپینوزا مراسم عبادی و دینی را بی اهمیت و زاید خواند و به این نظر رسید که متن‌های کتاب مقدس را نباید کلمه به کلمه فهمید. از همین رو، او را در سن ۲۴ سالگی به جرم افکار انحرافی از جامعه یهودیان هلند اخراج و ورودش را به کنیسه‌ها ممنوع کردند. نظریاتش دشمنان زیادی برای او تراشیده بود و پس از اینکه سوء قصد به جان او نافرجام ماند، از آمستردام گریخت و گوشه گیری و انزوا پیشه کرد و خود را یکسره وقف فلسفه نمود.

اسپینوزا زندگی سادهٔ خود را از راه تراش شیشه‌های ذره‌بین تأمین می‌کرد. در سال ۱۶۷۳ شهریار پفالتس که با نظریات فلسفی اسپینوزا آشنا بود، به وی پیشنهاد کرسی استادی فلسفه در دانشگاه هایدلبرگ را داد، مشروط بر آنکه او از آزادی پژوهش فلسفی برای براندازی دین عمومی سوءاستفاده نکند. اسپینوزا این دعوت را رد کرد، چون نمی‌خواست استقلال فکری خود را قربانی مقام و عقل را تابع ایمان سازد. وی در پاسخ به دعوت آن شهریار نوشت: «از آنجا که نمی‌دانم مرزهای آزادی فلسفی، برای اینکه دین برانداخته نشود کجاست، نمی‌توانم از فرصت به دست آمده استفاده کنم».

در سال ۱۶۷۵ یک دیندار کاتولیک به نام آلبرت بورگ در نامه‌ای به اسپینوزا نوشت: «من این نامه را بنابر وظیفه دینی خود برایتان می‌نویسم تا عشق به همسایه را حتی به شما که یک کافر هستید نشان دهم. شما را فرا می‌خوانم که روح خود را به موقع نجات دهید و به مسیحیت بگروید. شما مدعی هستید که سرانجام، فلسفه حقیقی را یافته‌اید. اما از کجا می‌دانید که فلسفه شما بهترین است؟ آیا می‌خواهید کفرگویی‌های ناگفتنی موجودی نکبت‌زده، کِرمی حقیر و انسانی خاکی را که سرانجام غذای کِرم‌ها می‌شود، گستاخانه بر حکمت بی‌انتهای پدر جاودانی برتر شمارید؟ از شما خواهش می‌کنم بس کنید و دیگران را نیز همراه خود به فساد نکشانید».

اسپینوزا در پاسخ این مؤمن مسیحی نوشت: «من ادعا نمی‌کنم که بهترین فلسفه را یافته‌ام، اما می‌دانم که حقیقت را می‌توان شناخت. تمام دلیل‌هایی که شما در نامه خود اقامه کردید، فقط در طرفداری از کلیسای رومی است. آیا معتقدید که با آن‌ها می‌توان اقتدار این کلیسا را به روش ریاضی اثبات کرد؟ و چون این چنین نیست چگونه می‌خواهید باور کنم که بُرهان‌های من، ساخته و پرداخته ارواح خبیث است و سخنان شما مُلَهم از پروردگار؟ افزون بر آن، من می‌بینم و نامه شما نیز آشکارا نشان می‌دهد که برده این کلیسا شده‌اید، نه به خاطر عشق به خداوند، بلکه از بیم آتش دوزخ که تنها علت خرافه‌است. این خرافه را از خود دور سازید و خردی را که خداوند به شما ارزانی داشته به رسمیت بشناسید و اگر نمی‌خواهید جزو موجودات فاقد خرد به شمار آیید، از آن بهره گیرید. بس کنید و خطاهای ابلهانه را معما و رازورزی جلوه ندهید!».

اسپینوزا کتاب مقدس را حاوی قانون‌هایی اخلاقی می‌دانست که فرمانبری می‌طلبد، اما کمکی به شناخت حقیقت نمی‌کند. اگر کسی این سخن را در ایتالیا یا اسپانیا بر زبان می‌آورد، بی تردید کلیسا او را در آتش می سوزاند. هم عصران اسپینوزا نمی‌دانستند او را چگونه آدمی ارزیابی کنند. حتی بسیاری از هوشمندان زمانه اش او را رهزن عقل سلیم می‌دانستند، اما معدودی نیز یک قدیس.

مهم‌ترین اثر اسپینوزا «اخلاقیات» نام دارد. اما این کتاب بر خلاف عنوانش، به معنای گستردهٔ کلمه بیشتر متافیزیک است و فلسفهٔ اخلاق در آن جایگاه اصلی را ندارد. اسپینوزا در زمان حیاتش، این اثر را فقط در اختیار معدودی از دوستانش قرار داد و به اصرار شخصی او، انتشار این کتاب پس از مرگش صورت گرفت.

اسپینوزا از جوانی دچار بیماری سل بود و تقریباً تمام عمر ناچار شد از یک رژیم سخت غذایی پیروی کند. اهل خوشگذرانی و معاشرت نبود. در نهایت سادگی می­زیست و پول بازنشستگی‌ای را که بنابر وصیت دوستی دریافت می‌کرد، خود از پانصد گولدن به سیصد گولدن کاهش داد. وی هشت ماه پیش از مرگش نامه‌ای نوشت که نشان می‌دهد علی‌رغم جسمی فرسوده و بیمار، ذهنی از نظر فلسفی و علمی تیز و شاداب داشته‌است. اسپینوزا در ۲۱ فوریه ۱۶۷۷ در سن ۴۵ سالگی در لاهه چشم از جهان فروبست.
آرا
Sanzio 01 cropped.png
تاریخ فلسفه
ریشه‌های اندیشه فلسفی
بر پایهٔ تمدن و مکان:
فلسفه شرقی
فلسفه هندی
فلسفه چینی
فلسفه ایرانی
فلسفه اسلامی
فلسفه یهودی
فلسفه مسیحی
فلسفه کره‌ای
فلسفه یونان
بر پایهٔ دوره و زمان:
فلسفه پیشاسقراطی
فلسفه دوران باستان
فلسفه قرون وسطی
فلسفه عصر نوزائی
سدهٔ هفده: عصر خرد
سدهٔ هجده: عصر روشنگری
سدهٔ نوزده: آرمان‌گرایی، ماده‌باوری
فلسفه مدرن
فلسفه معاصر


نگاه اسپینوزا به جهان نگاهی از منظر ابدیت و سرمدیت است.به همین دلیل بسیاری از متفکران چه فیلسوف و چه دانشمند مجذوب آن شده اند.

    مفاهیم بنیادی اسپینوزا برای ارائهٔ دیدگاهش دربارهٔ هستی، که با آگاهی او از خدا تذهیب شده‌اند، این‌چنین هستند. ممکن است در نگاه اول عجیب به نظر آیند. در پاسخ به پرسش «چه هست؟» اسپینوزا می‌گوید «جوهر، ویژگی‌ها و وجوه آن».

رد دوگانه‌انگاری

اسپینوزا تحت تأثیر فلسفهٔ دکارت بود. اما در تاملات متافیزیکی خود تلاش می‌کرد بر دوگانه‌انگاری دکارتی چیره گردد و خدا، روح و ماده را در پیوندی واحد به اندیشه درآورد. دکارت دو جهان مختلف را قائل می شد:ذهن،ماده.اسپینوزا این را اشتیاه یافت.دکارت نفس را در معنای قدرت فکر کردن، تنها مطلق به انسان می‌دانست و حیوانات را فاقد آن می‌پنداشت.ذهن که قدرت تصمیم گیری داشت جدا ازبدن تصور می کرد!حتی طی یک اقدام علمی گفت که منشا ین روح در غده پینه آل مغز است زیرا حیوانات این را نداشتند. در اصل رنه دکارت اعتقاد داشت جایگاه خودآگاهی در غده پینه آل در مغز است زیرا خدآگاهی همان روح است.ایرادی که اسپینوزا گرفت آن بود که اگر ذهن جدا از بدن است پس چگونه به دست من فرمان حرکت می دهد؟ در اصل اندیشه ریشه در کارکرد فیزیکی مغز انسان دارد که در زمان دکارت مثل اکنون منشا فیزیک مغز یک راز بود.این مسئله ای که دکارت مطرح کرد در اصل مشابه آن افلاطون و در اسلام به صورت من ثابت مطرح شده بود.من ثابت در اسلام که هنوز مسلمانان و فلاسفه ی اسلامی فکر می کنند استدلال محکمی است در اصل ناشی از جهل علمی آن هاست.ریشه من ثابت روح متافیزیکی نیست بلکه مغز انسان است که از طریق فیزیکی می تواند پاسخ گوی کامل باشد.گرچه اسپینوزا در یکی از نامه هایش ذهن را صرفاً از نظر فلسفی جدا از ماده میدانست ولی نمی گفت در واقعیت همچنین چیزی واقعیت دارد و بلکه بر یگانه انگاری تاکید می کرد.[۷]
اسپینوزا ، خدا و ادیان
یک عکس توهین آمیز که توسط مخالفانش کشیده شده.زیر آن به لاتین نوشته شده:یک یهودی و یک خداناباور
مجسمه اسپینوزا در لاهه

خدا برای اسپینوزا، خدایی آن جهانی نیست که جهان را از نیستی آفریده باشد. جهان ناآفریده‌است. نه آغازی داشته و نه پایانی برای آن در نظر گرفته شده. جهان برای اسپینوزا، خدای جاودانی و به عبارت دیگر صورت پدیداری الوهیت است. برای وی، خدا و طبیعت و جوهر این همانند. این، عالی­ترین مفهوم متافیزیک اسپینوزاست.

در اصل و به طور خلاصه که از زبان اسپینوزا بیان شده جهان صحنه خیمه شب بازی نیست و خدا خیمه شب باز آن که آن را کنترل کند ، خود از طریق معجره قوانین طبیعت رانقض کند و زیر پا بگذارد و در صورت لزوم دوباره آن را به کار گیرد!خدا همان طبیعت است که در برگیرنده تمام علت ها وجوهر هاست.از این رو اسپینوزا تا حدی شبیه تفکر شرقی فکر می کند که بی جهت نیست زیرا خود از فلسفه هندی تا حدی وام گرفته است.او بعضی از آثار هندی را مطالعه می کرد.[۸]

فلسفه اسپینوزا سرشار و اشباع شده از خداست.اودر جایی می گوید:من خواهان عشق عقلانی به خدا هستم.از این رو نگاه اسپینوزا یک جهان بینی علمی بسیار متعالی و زیباست به حدی که انشتین را مجذوب خود می کند. انشتین یک دانشمند و متفکر همه خدایی و یک اسپینوزایی بود. از این جهت نگاه ضد دینی اسپینوزا رادرمی یابید که او مخالف دیدگاه سنتی و ساده لوحانه ادیان ابراهیمی بود و آنان را ساخته ذهن بشر می دانست که ادعا های متافیزیکی آنان مانند وحی (در جایی می گوید که پیامبران نسبت به بقیه دارای قدرت وحی نبودند بلکه دارای قدرت تخیل سرشار بودند!) ، معجزه ها(می گوید هیچ یک اتفاق نیوفتاده بلکه بزرگ نمایی شده اند مثلاً طیق حرف تنخ یهودی،کوه شکافته نشد وچشمه بیرون آمد بلکه چشمه خود به طور طبیعی بیرون آمده وفقط بزرگ نمایی شده و پیروان دین ساده لوحانه این را باور کرده اند یا کشتی یعقوب با خدا، شاید چیزی شبیه حمله صرع بوده است!) و... را همگی زیر سوال برد.او در بخش ذیل از فصل یک کتاب اخلاق خود می گوید: هر چیزی علت طبیعی خودش رادارد از این رو باید سعی شود مانند دانشمندان مسائل دریافته شود و نه مانند ادیان که دلیل های ساختگی برای آنان می آورند.[۹] به قول انشتین:ادیان برای من چیزی جز نماد ضعف و جهل بشر نیست.گرچه به آن و پیروانش احترام میگذارم ولی داستان های کودکانه اش را قبول ندارم.(در نظر او وبسیار دانشمندان بزرگ دیگر که اغلب بی دین بوده و این گونه فکر میکنند(مثلاً ماری کوری) معجزات دینی با دیگر داستان ها وماجرا های تخیلی مثلاً مانند داستان سفید برفی فرقی ندارند!!!)[۱۰]

اسپینوزا بر خلاف آموزه‌های دکارت که به یک جوهر ناکران‌مند (خدا) و دو جوهر کران‌مند (روح یا اندیشه و ماده یا گستردگی) قائل بود، فقط خدا را به عنوان جوهر معتبر می‌دانست. برای او اندیشه و گستردگی، صفات جوهر یگانه هستند، ویژگی‌های عمومی ذاتی خدا.

اسپینوزا جوهر را چنین تعریف می‌کند: جوهر آن چیزی است که بخودی خود است و از طریق خود فهمیده می‌شود. مفهوم جوهر وابسته به هیچ مفهوم دیگری نیست. جوهر کامل‌ترین ذاتی است که به اندیشه درمی‌آید و به جان هستی و به طبیعت آن تعلق دارد. سایر تعیینات جوهر: ناکرانمندی، بی‌زمانی، یگانگی، تقسیم‌ناپذیری و آزادی است. اسپینوزا جوهر را آزاد می‌داند، زیرا که از ضرورت طبیعت خود ناشی می‌شود و از طریق خود رفتارش را مقرر می‌کند.

روش اسپینوزا بصورتی سرسختانه ریاضی و خردگرا است. در استنتاج منطقی او که مدعی قطعیت مطلق است، تجربیات، نقشی بازی نمی‌کنند. در مهم‌ترین اثرش یعنی «اخلاقیات» تعاریف و اصل‌های موضوعه (آکسیوم‌ها) را مبنا قرار می‌دهد، گزاره‌های آموزشی را بر آن‌ها استوار می‌سازد، برهان‌ها را ارائه می‌دهد و توضیحات و نتیجه‌گیری‌ها را به آنان می‌پیوندد.

شناخت برای اسپینوزا در سه مرحله صورت می‌گیرد: در مرحلهٔ نخست، به یاری دریافت حسی و تصورات که هر دو پذیرشی غیرفعال و بدون بصیرت نسبت به دلایل و ارتباطات بر می‌انگیزند. دومین مرحله به یاری فهم صورت می‌گیرد که در آن انسان بطور فعال مفاهیم عمومی را در مورد تصورات و دیده‌ها و شنیده‌های خود به کار می‌گیرد و به بصیرت در مورد دلایل و علت‌ها نایل می‌شود. با این حال به نظر اسپینوزا این هنوز عالی‌ترین مرحلهٔ شناخت نیست. زیرا برای درک واپسین علت‌های تمام اشیا یعنی جوهر، باید فهم محدود انسانی را در مورد زنجیرهٔ نامحدود علت‌ها به کار برد و این از توانایی فهم ما خارج است. برای اسپینوزا سومین و عالی‌ترین مرحلهٔ شناخت آن است که به کمک شناخت شهودی به دست می‌آید. شناخت شهودی، شناخت درونی زنده و نگرش روحی جوهر و پی‌بردن به ذات واقعی همهٔ اشیا است. اسپینوزا این شناخت را «عشق روحی به خدا» می­نامد. در پرتو چنین شناختی است که انسان به ذات‌های واقعی، امور پایدار و صورت‌ها از یکسو و قوانین یعنی رویدادهای یکسان از دیگر سو پی می‌برد.

پس برای اسپینوزا، عالی‌ترین هدف شناخت، شناخت جوهر است. به نظر او خطا، شناخت نادرست نیست، بلکه کمبود شناخت است. نظریهٔ شناخت اسپینوزا بر ایده‌های فطری در انسان استوار است که او آن‌ها را مفاهیم عمومی (notiones communes) می‌نامد. این مفاهیم عمومی مقدم بر تجربه و در نفس انسانی وجود دارند. جوهر، آگاهی و مادیت از جملهٔ این مفاهیم هستند که قوانین اندیشهٔ منطقی به شمار می‌روند. همین مفاهیم عمومی هستند که تعیینات دیگری را که صفات جوهر هستند میسر می‌سازند.

صفت (attribut) برای اسپینوزا چیزی است که نیروی فهم به عنوان ذات متعلق به جوهر می‌شناسد. جوهر دارای بی‌نهایت صفات است و دلیل اینکه ما فقط دو صفت اندیشه و گستردگی آن را درک می‌کنیم، به شعور محدود انسان باز می‌گردد. اسپینوزا نفس انسان را وجهی (modi) از صفت اندیشهٔ جوهر و جسم انسان را وجهی از صفت گستردگی آن می‌داند. وی اما زمان را جزو مفاهیم عمومی نمی‌داند و آن را تصوری کمکی برای انسان به عنوان موجودی فانی به شمار می­آورد.
پرتره اسپینوزا .کشیده شده توسط فرانز ولفنگ در 1664.در اصل از اسپینوزا هیچ تصویری باقی نمانده(دراصل کشیده هم نشده).تمام نقاشی ها با توجه به توصیفات تاریخی کشیده شده اند.

به نظر اسپینوزا، در فعالیت‌های روحی انسان باید اندیشه را از خواست و اراده تفکیک کند، اما نزد خدا، روح و اراده یکی است. اسپینوزا به غایتمندی در جهان باور نداشت. او می‌گفت که در جهان غایتی وجود ندارد، زیرا جهان در کل خود نمی‌تواند در خدمت غایتی باشد وگرنه غایت آن می‌باید بیرون از جهان قرار داشته باشد. اما بیرون از جهان چیزی وجود ندارد. اشیا جداگانه نیز، نمی‌توانند مطابق غایتی بوجود آمده باشند، چرا که غایت‌ها پیش‌شرطی برای آن هستند که اشیا می‌توانستند طور دیگری باشند، در صورتی که همه چیز با ضرورت روشن چنین شده‌است.

اسپینوزا فلسفهٔ اخلاق خود را بر نگرش‌های متافیزیکی و روان‌شناختی استوار می‌سازد. به نظر وی، وظیفه و هدف اخلاقی انسان باید «حفظ خویشتن» باشد. حفظ خویشتن، دربرگیرندهٔ شناخت، فضیلت، آزادی، توانمندی، قدرت و نیکبختی است. در نقطهٔ مقابل حفظ خویشتن، «ویرانسازی خویشتن» قرار دارد. خطا، رذیلت، بندگی، ناتوانی، درماندگی و نکبت در خدمت ویرانسازی خویشتن قرار دارند. به این ترتیب می‌توان گفت که برای اسپینوزا آنچه که در خدمت حفظ خویشتن است نیک و آنچه که در خدمت ویرانی خویشتن است شر است.
آثار
اخلاق یا اتیک که بیشتر در ایران به اخلاق اسپینوزا معروف است.
رساله الهی سیاسی (اسپینوزا)

1.رساله دفاعیه:بعد ازتکفیر وبه زبان اسپانیایی نوشت ولی متأسفانه مفقود شدودر دسترس نیست.

2.رساله مختصره:اولین کار فلسفی او که در دسترس است.به فارسی ترجمه نشده است.

3.رساله در باب اصلاح فاهمه یا بهبود عقل:رساله ای ناتمام.

4.شرح اصول فلسفه ی دکارت:یکی از آثار مهم که به روش هندسی در سال 1663 منتشر شد. دکتر میر آن راترجمه کرده است.

5.رساله الهی سیاسی(به انگلیسی:Theologico-Political Treatise ،به لاتین:Tractatus Theologico-Politicus) :بسیار بسیار اثر مهم و تاثر گذار بر روشنفکران بعد.موضوع کتاب نقادی کتاب مقدس است و بسیار جنجال برانگیز بوده وهست.بدون نام منتشر شد.جزو کتاب های ممنوعه ی زمان خود بود.[۱۱]

از مطالب ترجمه شده این کتاب:

ترس خرافه را می پروراند.اشخاص ضعیف و حریص از روی بد بختی از عبادت استفاده میکنند واشک های زنانه می ریزند تا از خداوند درخواست کمک کنند.تجمل و تشریفات دردین قرار داده شده ان تا ذهن انسان را با تعصبات مسدود کنند و برای عقل جایی نمی‌ماند که حتی اندکی شک کند.فراموش نکنید که عقل بازیچه الهیات نیست.

او دین را دستمال رازهای مضحک می نامد که اشخاصی را به خود جلب می کند که عقل را تحقیر می کنند. او در مقابل این پرسش که یهودیان قوم برگزیده خداوند هستند،می گوید:این اعتقاد بی معناست.هرکس با خواندن صادقانه قوانین موسی متوجه می شود خداوند فقط با انتخاب سرزمینی کوچک که در آن در صلح و صفا زندگی کنند به آنان عنایت داشته اند.

او در مقابل این پرسش که متون مقدس کلام خداند هستند،می نویسد:کتاب مقدس صرفاً شامل حقیقت روحانی-یعنی تمربن عدالت و نیکوکاری-است،نه حقایق زمینی و نیز اصرار می کنند همه کسانی که قوانین دنیوی را(مثلاً در جایی او قوانین سخت گیرانه استنتاج شده حکومتی یا اجتماعی یهودیت از تورات را زیر سوال می برد و میگوید این ها استعاره هستند) در کتاب مقدس پیدا می کنند یادر اشتباه اند یاخودخواه.[۱۲]مثلاً او رفتار خیلی ها سعی می کنند قوانی علمی را از کتاب مقدس پیدا کنند که در اسلام هم این مسئله وجود دارند را اشتباه میداند.انشتین نیز به عنوان کسی که بار ها در مقابل این تفسیر هاب علمی-دینی قرار گرفته میگوید:متن علمی نهایی استنتاج شده در نهایت به همه چیز شباهت دارد غیر از کتاب مقدسی که از آن استنتاج شده! در اصل این هاجهت داری شده اند.)

او مقدمه را با یک اخطار به پایان می رساند:من از بسیای از افراد می خواهم کتاب مرا نخوانند:توده بی سواد و خرافاتی که فکر می کنند که عقل چیزی جز بازیچه الهیات نیست،از این کتاب چیزی نمی‌فهمند.درواقع شاید ایمانشان آشفته گردد.[۱۳](با این حساب اونیز مانند گالیه،علم را سکولار می کنند.) این کتاب که شهرت جهانی دارد تا کنون کامل به فارسی ترجمه نشده است.(با توجه به محتوا تعجبی هم ندارد!)توضیحات کامل تر سیاسی مطرح شده را در مقاله تخصصی رساله الهی سیاسی (اسپینوزا) ببینید.

6.نامه ها: شامل 84 نامه.

7. رساله سیاست:ناتمام.

8.اخلاق(به انگلیسی: Ethics, Demonstrated in Geometrical Order):مهم ترین کتاب او.ترجمه شده توسط محسن جهان گیری.[۱۴]جزو بزرگ ترین کتاب های فلسفی تاریخ بشر[۱۵]تاثیر بسیاری بر روشنفکران بعدی داشت:

کولریچ شاعر مشهور انگلیسی آن را انجیل خود می داند.[۱۶]

گوته :ذهنی که برمن تاثیر گذاشته ذهن اسپینوزابوده است و....(بقیه در کتاب مسئله اسپینوزا ص62 بخوانید.)

هیوم :نظریاتی شنیع و وقیح دارد.[۱۷]
حکم تکفیر

عقیدهٔ همه خدایی اسپینوزا منجر به صدور حکم تکفیر او از سوی روحانیون یهودی شد(در سال1665):

    به قضاوت فرشتگان و روحانیون، ما باروخ اسپینوزا، را تکفیر می‌کنیم، از اجتماع یهودی خارج می‌کنیم و او را لعنت و نفرین می‌کنیم. تمامی لعنت‌های نوشته شده در قانون (منظور تلمود و تورات است) بر او باد، در روز بر او لعنت باد، در شب بر او لعنت باد. وقتی خواب است بر او لعنت باد، وقتی بیدار است بر او لعنت باد، وقتی بیرون می‌رود بر او لعنت باد و وقتی باز می‌گردد بر او لعنت باد. خداوند او را نبخشد و خشم و غضب خدا علیه او مستدام باد، خداوند نام او را در زیر این خورشید محو کند و او را از تمامی قبایل اسرائیل خارج کند. ما شما را نیز هشدار می‌دهیم، که هیچ کس حق ندارد با او سخن بگوید، چه به طور گفتاری و چه بطور نوشتاری. هیچکس حق ندارد به او لطفی بکند، کسی حق ندارد با او زیر یک سقف بماند، و در دو متری او قرار بگیرد، و هیچ کس حق ندارد هیچ نوشته‌ای از او را بخواند.